۷-۵- جرقه های انقلاب
اعتراض جوامع بین المللی و سیاست فضای باز سیاسی
در اوایل سال ۱۹۷۵ (اواخر ۱۳۵۳ خورشیدی) سازمان عفو بین المللی که مقر آن در لندن است و در گذشته همه کوشش خود را مصروف به بررسی وضع زندانیان شوروی و کشورهای کمونیست می کرد ، در صدد رسیدگی به اوضاع کشورهای غیر کمونیست ، بویژه مردم کشورهای آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین برآمدو رژیم ایران را ، به نقض حقوق بشر ، نسبت به مخالفان و زندانیان سیاسی متهم کرد . کمیسیون بین المللی حقوقدانان در ژنو نیز دولت ایران را متهم به اعمال شکنجه نمود . همچنین کمیته حقوق بشر ، وابسته به سازمان ملل ، طی ارسال نامه ای به شاه ، ضمن اعلام مواردی از نقض حقوق بشر ، خواستار متوقف شدن اعمال مغایر با اصول حقوق بشر گردید.در تاریخ ۳ اوت و ۸ سپتامبر ۱۹۷۶ کمیته فرعی روابط خارجی کنگره آمریکا به ریاست دونالد فریزر ، از حزب جمهوریخواه ، ضمن رسیدگی به وضع حقوق بشر در ایران ، اعمال سرکوب و شکنجه را در ایران تایید کرد . مجله تایم نیز در شماره ۱۶ اوت ۱۹۷۶ نوشت : گرچه نمی توان به درستی تعیین کرد که کدام یک از کشورهای جهان ، که شکنجه زندانیان سیاسی در آن معمول است ، شیوه شکنجه شدید تر است ، اما به نظر کارشناسان مطلع بین المللی ، ایران و شیلی از نظر شدت شکنجه و اعمال شیوه های موحش آن ، در درجه اول قرار دارند. (نجاتی،۱۳۸۴، ۱۷)
همزمان با انتقاد سازمانهای بین المللی از رژیم ، گروه های ایرانی خارج از کشور نیز کمیته های حقوق بشر ویژه ای تشکیل دادند تا جنایتهای ساواک را افشاء کنند .مثلا دانشجویان فارغ التحصیل مقیم لندن که باحزب کارگر و جنبش اتحادیه کارگری رابطه داشتند، کمیته مبارزه با سرکوب را تشکیل دادند. در نیویورک هم گروهی از دانشجویان برای تشکیل کمیته آزادیهای هنری و روشنفکری در ایران از نویسندگان آمریکایی کمک دریافت کردند. در پاریس ، جبهه ملی سوم برای آگاه ساختن همگان از مشکلات و گرفتاریهای زندانیان سیاسی در ایران با حقوقدانان فرانسه و روشنفکرانی مانند ژان پل سارتر به همکاری نزدیک پرداخت . در سرتا سر اروپای غربی و آمریکای شمالی نیز ، اتحادیه دانشجویان ایرانی و انجمن اسلامی دانشجویان همواره تظاهرات خیابانی برپا کردند تا منفوریت رژیم را نشان دهندو تصویر خوشایندی را که شاه طی سالها از طریق رسانه های گروهی غرب به دست داده یود خدشه دار کنند.به دنبال این گونه تلاشها ، روزنامه های با نفوذی که در گذشته از شاه تمجید می کردند کم کم از عملکردهای سرکوب گرانه و پلیسی رژیم شاه انتقاد کردند ، مثلا روزنامه معتبر ساندی تایمز مطالب افشاگرانه ای درباره ساواک منتشر کرد و از ((وجود نمونه های آشکار )) شکنجه که نه تنها علیه مخالفان فعال بلکه علیه روشنفکران منتقد رژیم هم اعمال می شود سخن به میان آورد(گل محمدی ،فتاحی، ۱۳۸۹، ۶۱۶)
به نظر می آید که رئیس جمهور دموکرات آمریکا که به حقوق بشر در سراسر جهان اعتقادی راسخ داشت ، تاثیر عمیقی بر صحنه سیاسی ایران گذاشت . شاه که در صحنه سیاسی آمریکا همیشه طرفدار فعال نامزدهای جمهوری خواه بود ، کنارگیری نیکسون را به دنبال ماجرای واتر گیت و نیز شکست فورد را از کارتر نشانه تضعیف حمایت آمریکا از حکومتش تلقی کرد . با آغاز به کار کارتر دردی ماه ۱۳۵۵ و اهمیت یافتن فزاینده مسائلی چون حقوق بشر در سیاست های آمریکا ، شاه بر آن شد تا رفتار رژیم شاهنشاهی را با واقعیت های بین المللی جدید هماهنگ سازد ، گرچه این بدان معنا نیست که مدارکی دال بر فشار مستقیم از طرف آمریکا وجود دارد با توجه به این که قدرت سیاسی و تصمیم سازی به طور فزاینده ای در دست های شاه تمرکز یافته بود، هر تغییری در برداشت او با توجه به این که قدرت سیاسی و تصمیم سازی به طور فزاینده ای در دست های شاه تمرکز یافته بود ، هر تغییری در برداشت او از رخدادها منجر به تغییر در سراپای رژیم می شد. از این رو ، آغاز به کار یک رئیس جمهور دموکرات ، که حقوق بشر را یکی از پایه های سیاست خارجی آمریکا قرار داده بود ، عامل مهمی بود در متقاعد ساختن شاه به این که زمان تغییر و آزاد سازی در صحنه سیاسی ایران فرارسیده است .(پرتوی،۱۳۸۰، ۱۷۰-۱۷۱)شاه احساس کرد که رئیس جمهور جدید آمریکا از او انتظار دارد که حداقل برخی آزادیهای سیاسی را محترم بشمارد . مخالفان هم بر این تصور بودند که کاخ سفید – برای نخستین بار پس از کندی – می خواهد مخالفان میانه رو را در برابر حملات سرکوب گرانه ساواک حفظ کند . همچنانکه بازرگان پس از پیروزی انقلاب بیان کرد ، انتخاب کارتر تنفس دوباره را برای ایران ممکن کرد . (گل محمدی، فتاحی، ۱۳۸۹ ۶۱۷) کاهش دادن خفقان نظارتهای پلیسی در اواخر سال ۱۳۵۵ آغاز شد و در تابستان همان سال به اوج خود رسید . رژیم در بهمن ماه ، ۳۵۷ زندانی را بخشید و در اسفند ماه به صلیب سرخ جهانی اجازه داد تا از بیست زندان و حدود ۳۰۰۰ سلول بازدید کند . در فروردین سال ۱۳۵۶ ، وکلای خارجی اجازه یافتند تا بر محاکمه یازده مخالف متهم به ترور نظارت داشته باشند. از اوائل دهه ۱۳۴۰ این نخستین بار بود که وکلای خارجی در یک دادگاه نظامی حضور می یافتند. شاه در اوایل اردیبهشت نماینده سازمان عفو بین المللی را به حضور پذیرفت و قول داد وضعیت زندانها را بهبود ببخشد . در اوایل خرداد ماه نیز به نماینده کمیسیون بین المللی حقوقدانان اجازه دیدار داد و ضمن گلایه از اینکه ((مطبوعات تحت تسلط یهودیان در آمریکا)) او را بد نام می کنند ، موافقت کرد تا به منظور رعایت بیشتر حقوق زندانیان سیاسی آیینهای دادرسی دادگاه ها را اصلاح کند . در اواسط خرداد ، حزب رستاخیز اعلام کرد که از بحثهای آزاد و انتقادهای سازنده استقبال خواهد کرد. شاه هم ، در مرداد ماه هویدا را که در دوازده سال گذشته نخست وزیر بود برکنار و جمشید آموزگار ، تکنوکرات پنجاه و یک ساله تحصیلکرده آمریکا و دبیر کل جناح مترقی لیبرال تر حزب رستاخیز را به نخست وزیری گمارد. دولت نیز در مرداد ماه قوانین اصلاح دادگاههارا که بیشتر به کمسیون بین المللی حقوقدانان وعده داده بود وضع کرد. این اصلاحات آئین دادرسی در دادگاههای نظامی نام داشت که بر اساس آن غیر نظامیان که در دادگاه های نظامی محاکمه می شدند ، می توانستند وکیل مدافع غیر نظامی اختیار کنند ، دستگیری شدگان می بایست در عرض بیست و چهار ساعت پس از دستگیری محاکمه شوند . وکلای مدافع را نمی شد به دلیل اظهاراتشان در دادگاه مورد پیگرد قرار داد، محاکمه ها نیز می بایست علنی انجام می گرفت ، مگر آنکه چنین اقدامی نظم عمومی را برهم می زد . شاه ضمن تائید این اصلاحات به طور خصوصی به کمیسیون بین المللی حقوقدانان وعده داد که در آینده بیشتر محاکمات در دادگاههای مدنی انجام خواهد شد . (همان منبع،۶۱۸-۶۱۹ )
از این رو ، آغاز به کار یک رئیس جمهور دموکرات ، که حقوق بشر را یکی از پایه های سیاست خارجی آمریکا قرار داده بود ، عامل مهمی بود در متقاعد ساختن شاه به این که زمان تغییر و آزاد سازی در صحنه سیاسی ایران فرا رسیده است . (پرتوی، ۱۳۸۰، ۱۷۱) و روند لیبرالیزاسیون با همه دقت و احتیاطی که از سوی شاه برای کنترل و مهار کردن آن به عمل می آمد ، به سان اسب سرکش ، و مخالفان میانه رو و تندرو رژیم به زودی این تغییر فضا را احساس کردند. و صدای اعتراض آنان بلند و بلند تر شد به طوری که طی نه ماه آخر سال ۱۳۵۶ چندین نامه سرگشاده برای شاه و نخست وزیر و دیگر مقامات بلند پایه ، در اعتراض به اوضاع کشور ، ارسال شد . همچنین ، دهها اعلامیه و بیانیه از سوی شخصیتهای ملی و مذهبی ، نویسندگان ، هنر مندان ، حقوقدانان ، بازاریان و دانشگاهیان ، در سراسر کشور انتشار یافت . در این بیانیه ها ، نسبت به فقدان دموکراسی و آزادی ، خرابی وضع اقتصادی ، بی توجهی در امر کشاورزی ، نقض حقوق بشر ، تغییر تقویم کشور ، نقض قانون اساسی ، اعمال فشار و شکنجه نسبت به زندانیان سیاسی و موارد دیگر اعتراض شده بود در تاریخ ۲۲خرداد ۱۳۵۶ نامه سرگشاده ای از سوی دکتر کریم سنجابی ، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر ، به عنوان محمد رضا شاه انتشار یافت ؛ نویسندگان نامه شاه را عامل نابسامانیها کشور شناخته بودند با این مضمون((… امضا کنندگان زیر ، بنا بر وظیفه ملی و دینی ، در برابر خلق و خدا ، با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضایی و دولتی کشور ، کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده و مسئولیت و ماموریتی غیر از پیروی از منویات ملوکانه داشته باشد نمی شناسیم، در حالی که تمام امور مملکت از طریق صدور فرمانها انجام می شود و انتخاب نمایندگان ملت و انشاء قوانین و تاسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخصی اعلیحضرت قرار دارد….))(نجاتی،۱۳۸۴، ۲۱-۲۲)نویسندگان نامه به این نتیجه رسیده بودند که :
((تنها راه حفظ و وحدت ملی و حقوق فردی ، ترک استبداد ، احترام به قانون اساسی ، رعایت اعلامیه جهانی حقوق بشر ، لغو نظام تک حزبی ، دادن آزادی مطبوعات و اجتماع ، آزادی زندانیان سیاسی ، دادن اجازه بازگشت به تبعیدیها و برقراری حکومتی برخوردار از اعتماد عمومی و مراعات کننده قانون اساسی است . )) در تیر ماه نیز چهل تن از شاعران ، نویسندگان و روشنفکران سرشناس نامه سرگشاده ای برای هویدا فرستادند و کانون نویسندگان ایران که از سال ۱۳۴۳ سرکوب شده بود ، احیاء کردند . آنها در نامه خود ، رژیم را به نقض قانون اساسی متهم کردند ، خواستار پایان دادن به سانسور شدند ، به سرکوب فعالیت های فرهنگی ، روشنفکری و هنری توسط ساواک اعتراض کردند و یادآور شدند که افراد زیادی به جرم خواندن کتابهایی که پلیس تائید نمی کند ، در زندان به سر می برند.مخالفان ، در تابستان ۱۳۵۶ صراحت بیشتری به خرج دادند . شماری از نویسندگان و ناشران ، در اواسط تیرماه ، گروه کتاب و اندیشه آزاد را تشکیل دادند. آنها در نامه ای که به نشریات خارجی فرستادند ، جزئیاتی را درباره نویسندگانی که شکنجه شده بودند و کسانی که آثارشان سانسور شده آشکار کردند. در پائیز ، مخالفان گستاخی بیشتری از خود نشان دادند . کانون نویسندگان ، به آذین را به عنوان رئیس انجمن برگزید و نامه سرگشاده دیگری را با امضای نود و هشت روشنفکر برجسته برای حکومت فرستاد آنها در نامه خود حکومت را به دورویی متهم کردند و اظهار داشتند که درحالی که ساواک به سانسور مطبوعات ادامه می دهد ، شاه درباره سیاستهای لیبرالی خود با جهانیان سخن می گوید.همچنین ، پنجاه و چهار قاضی با فرستادن نامه ای به دیوان عالی کشور ، از نقض قانون اساسی و به ویژه نقض استقلال قوه قضائیه توسط دولت شکایت کردند. همچنین ، گروهی از استادان ، در راستای مبارزه برای آزادی در دانشگاهها ، سازمان ملی دانشگاهیان را تشکیل دادند و بازاریان تهران هم انجمن تجار ، بازرگانان و پیشه وران را تاسیس کردند تا دست حزب رستاخیز را فعالیت در آن حوزه ها کوتاه کنند . مهمتر اینکه طلاب قم نیز یک انجمن آموزشی تشکیل داده ، بازگشت آیت ا.. خمینی ، پایان دادن به سانسور ، بازگشایی مدرسه فیضیه و دانشگاه تهران ، آزادی مطبوعات و اجتماعات ، انحلال حزب رستاخیز ، استقلال قوه قضائیه ، حمایت از بخش کشاورزی ، ((اعمال حاکمیت راستین ایران )) و ((پایان دادن به رابطه با قدرتهای امپریالیستی )) را خواستار شدند. سازمانهای سیاسی قدیم و جدید نیز با مشاهده پیدایش و فعالیت گروه های حرفه ای و طرفدار حقوق بشر ، کم کم به صحنه آمدند. سنجابی ، فروهر ، بختیار ، یک تاجر بازاری و نمایندگانی از جامعه سوسیالیستها ، جبهه ملی را با عنوان ((اتحاد نیروهای جبهه ملی )) احیا کردند. آنان همچنین ، نشریه خبر نامه را منتشر کردند و سنجابی بر این نکته تاکید داشت که جبهه ملی راه مرحوم مصدق را که کسب استقلال راستین ایران در امور خارجی و برقراری دموکراسی واقعی در کشور از راه مبارزه برای حقوق فردی ، آزادیهای اجتماعی و قانون اساسی است ، دنبال خواهد کرد. بازرگان هم نهضت آزادی را احیاء کرد ، به همکاری نزدیک با جبهه ملی و بازاریان پرداخت و خواستار اجرای قانون اساسی مشروطه شد.رحمت الله مراغه ای ، روشنفکر لیبرال تحصیلکرده فرانسه که از یک خانواده برجسته آذربایجانی با روابط نزدیک با آیت الله شریتمداری ، گروهی از متخصصان غیر مذهبی همفکر را گرد آورد و حزب جدیدی به نام نهضت رادیکال تشکیل داد. بالاخره ، حزب توده نیز از زندگی مخفی خود دوباره خارج شد ، برخی از شبکه های حزبی خود به ویژه در تهران ، آبادان و رشت را بازسازی نمود و با کمک اعضای پیشین سازمان فدایی ، روزنامه نوید را در تهران منتشر کرد گفتنی است که در این مرحله تخستین انقلاب ، هیچ یک از احزاب عمده مخالف به طور علنی خواستار برقراری جمهوری و یا جمهوری اسلامی نشدند. بر عکس مهمترین هدف و خواست همه آنها اجرای قانون اساسی بود. تا اواخر آبان ۱۳۵۶، فعالیت های عمده مخالفان عبارت بود از : نوشتن نامه ، تشکیل گروه های جدید ، احیای گروه های قدیمی و انتشار بیانیه ، اعلامیه و روزنامه. اما در اواخر آبان ماه به خیابانها ریختند و مرحله جدیدی از روند انقلاب را آغاز کردند. نقطه عطف این مرحله ۲۸ آبان بود. یعنی شب های شعر خوانی(گل محمدی ، فتاحی ، ۱۳۸۹، ۶۱۹-۶۲۳)
۷-۶- ده شب
چون دولت به درخواست کانون نویسندگان برای داشتن محل و انتشار نشریه پاسخ نداد ، نویسندگان با موافقت انجمن فرهنگی ایران و آلمان (انستیتو گوته ) از تاریخ ۱۸ تا ۲۷ آبانماه ، شبهای شعر خوانی در آن انجمن ترتیب دادند.برگزاری شبهای شعر ، فرصتی فراهم آورد تا کانون نویسندگان ایران ، ندای آزادی اندیشه و قلم و آزادی اجتماعات را در فضای بازتری به گوش مردم ایران برساند. استقبالی که از شبهای شعر به عمل آمد، طی سیزده سال گذشته سابقه نداشت ، طی ده شب متوالی ، جمعیتی بین هشت تا ده هزار تن ، در تالارها ، راهروها و محوطه انستیو گوته گرد آمدند(نجاتی،۱۳۸۴، ۲۴-۲۵)پس از برگزاری نه شب شعر آرام کانون نویسندگان در باشگاه انجمن ایران و آلمان و دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) ، پلیس کوشید تا جلسه دهم را که حدود ۱۰،۰۰۰ دانشجو – ظرفیت کامل محل برگزاری مراسم – در آن شرکت داشتند، برهم بزند به دنبال این اقدام ، ناگهان جمعیتی خشمگین از دانشگاه بیرون ریختند و شعارهای ضد رژیم سردادند. در جریان درگیری تظاهرکنندگان با پلیس ، یک دانشجو کشته ، بیش از هفتاد نفر زخمی و حدود یکصد نفر دستگیر شدند. در ده روز بعدی نیز تهران شاهد تظاهرات بیشتردانشجویی و بسته شدن دانشگاههای اصلی شهر در اعتراض به خونریزی ۲۸ آبان بود.همچنین ، در طول هفته بعد ، دانشجویان دانشگاههای مهم کشور به مناسبت ۱۶ آذر- روز غیر رسمی دانشجو- دست به اعتصاب زدند و تظاهر کنندگان دستگیر شده در ناآرامی های گذشته ، پس از محاکمه های کوتاه در دادگاههای مدنی ، تبرئه شدند. این محاکمه ها به مردم نشان داد که ساواک دیگر نمی تواند از دادگاههای نظامی برای ارعاب مخالفان استفاده کند. بدین ترتیب ثابت شد که سیاست تعدیل نظارت و گسترش فضای باز سیاسی نه یک مسکن سیاسی بلکه محرکی نیرومند بوده است .(گل محمدی ، فتاحی، ۱۳۸۹، ۶۲۳) در ماه آبان همان سال نخستین دیدار شاه با کارتر در واشنگتن را دانشجویان ایرانی خشمگین مختل کردند. تظاهرکنندگان که عمدتا فعالان مارکسیست و هواداران شاخه های گوناگون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بودند ، سال ها بود که علیه رژیم فعالیت می کردند منظره چشم های گریان شاه ، کارتر ، آجودان ها و همرانشان بر اثر تنفس گاز اشک آور ، برای تظاهر کنندگان فراموش نشدنی بود و در سراسر جهان پخش شد. این دیدار و بازدید کارتر از تهران در اوایل دی ماه ۱۳۵۶ که طی آن کارتر ایران شاه را ((…یک جزیره ثبات در یکی از پرآشوب ترین نقطه دنیا )) نامید ، ظاهرا در آستانه روزهای پرآشوب زمستان ۱۳۵۶ دو نتیجه در بر داشت . یکی این که آن دو با هم رابطه کاری برقرار کردند و شاه از حمایت جدی آمریکا اطمینان یافت. دوم این که شاه عزم خود به در پیش راندن اصلاحات مجددا تاکید کرد. مسائلی چون حقوق بشر و آزادی های سیاسی مورد بحث قرار گرفت ، اما هیچ فشاری اعمال نگردید(پرتوی ، ۱۳۸۰، ۱۷۱-۱۷۲)
در ۱۷ دی ماه روزنامه اطلاعات با انتشار مقاله توهین آمیزی علیه روحانیون ضد رژیم ، آنها را مرتجعین سیاه خواند و به همکاری پنهانی با کمونیستهای بین المللی برای بی اثر کردن دستاوردهای انقلاب سفید متهم کرد.(گل محمدی ، فتاحی ، ۱۳۸۹، ۶۲۳) در این مقاله ، آیت الله خمینی را به عنوان عامل استعمار و خائنی از نژاد غیر ایرانی مورد حمله قرارداده بود شاه احتمالا به منظور تضعیف محبوبیت فزاینده آیت الله خمینی و تحت تاثیر بیانیه علنی کارتر در حمایت از وی در جریان دیدار از تهران از انتشار مقاله حمایت کرد شاید هم آن طوری که بعضا گفته می شد ، هویدا ، وزیر دربار ، در مقام انتقام از آموزگار به خاطر جانشینی وی در پست نخست وزیری دستور انتشار مقاله مذکور را داده باشدتا به این وسیله آشوب داخلی ای را که می توانست به سرنگونی آموزگار منجر شود دامن زند (میلانی،۱۳۸۱ ،۲۱۲)اما برخی محافل سیاسی و مطبوعاتی ایران و خارج ، تهیه این مقاله را به داریوش همایون وزیر اطلاعات کابینه آموزگار نسبت می دهند . برخی ، فرهاد نیکخواه را نویسنده آن می دانند. داریوش همایون در یادداشهایی که بعدها ، در خارج از ایران ، درباره علل فروپاشی رژیم پهلوی منتشر کرد مدعی است که مقاله به دستور شاه در دفتر هویدا تهیه شده است.(نجاتی، ۱۳۸۴، ۶۳)صرف نظر از عامل چنین اقدامی اپوزیسیون شاه به طور کامل ، حملات احمقانه مذکور به آیت الله خمینی را محکوم کرد سه تن از آیات عظام شریعتمداری ، محمد رضا گلپایگانی و نجفی مرعشی ، خواهان باز پس گیری مقاله مذکور و مناظره ای علنی برای پاسخ دادن به مندرجات آن شدند که البته چنین نشد روحانیون خشمگین ، ودر ۱۸دی یک راهپیمایی در قم به راه انداختند.(میلانی، ۱۳۸۱، ۲۱۲) حوزه علمیه و بازار در اعتراض به چاپ این مقاله تعطیل شد و معترضان خواستار عذر خواهی رسمی دولت شدند. همچنین ، حدود ۴۰۰۰ طلبه و هواداران آنها با فریادهای ((ما حکومت یزید نمی خواهیم)) ((حکومت مشروطه می خواهیم)) و ((آیت الله خمینی باید به وطن بازگردد)) به خیابانها ریختندبا پلیس درگیر شدند.برپایه گزارش مقامات دولتی دو نفر در این درگیری کشته شدند، ولی مخالفان ، شمار کشته شدگان را هفتادنفر و زخمی شدگان را بیش از پانصد نفر اعلام کردند. (گل محمدی،فتاحی،۱۳۸۹، ۶۲۳-۶۲۴)کمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر در نامه ای به تاریخ ۲۱ دی ۱۳۵۶ خطاب به نخست وزیر ، که رونوشت آن به دبیر کل سازمان ملل فرستاده شد، به مقاله مندرج در روزنامه اطلاعات و اهانت به آیت الله خمینی اعتراض کرد.(نجاتی ، ۱۳۸۴، ۶۸)
آیت الله شریعتمداری و ۸۸ تن از روحانیون ، بازاریان و دیگر رهبران مخالف از مردم خواستند تا با دست کشیدن از کار و حضور در مساجد ، چهلمین روز کشتار مردم قم را گرامی بدارند. بدین ترتیب ، ناآرامی های سه مرحله ای چهلم ها آغاز شد. (گل محمدی ، فتاحی،۱۳۸۹، ۶۲۴) بعد از خیزش مردم قم ، چهلم کشتار این واقعه در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در تبریز منجر به تظاهرات وسیعی شد و به دنبال تظاهرات و شورش مردم تبریز ، تظاهرات دیگری به مناسبت چهلم شهدای تبریز در شهرهای یزد ، قم ، مشهد ، خمین ، اصفهان ، نجف آباد ، میانه ، رضاییه (ارومیه)و چند شهر دیگر برپا شد.(نجاتی ، ۱۳۸۴ ،۷۲-۷۳)(۱۸دی ماه شورش مردم قم متعاقب آن چهلم این شورش در ۲۹ بهمن ماه ۵۶ در تبریز تظاهرات یرپا شد و چهلم شورش تبریز دهم فروردین ۱۳۵۷ تظاهرات برگزار شد.چهلم بعدی روز نوزدهم اردیبهشت۵۷ بود) در ناآرامیهای اواخر سال ۱۳۵۶ ، حضور نیافتن مزد بگیران شهری کاملا آشکار بود . به استثنای تبریز که کارگران کارخانه های کوچک خصوصی آن شهر به قیام مردم پیوسته بودند ، بیشتر راهپیماییهای دیگر شهرها در اطراف دانشگاهها ، بازار و حوزه های علمیه برپا می شد و تظاهرکنندگان اغلب از طبقات متوسط سنتی و جدید بودند اما پس از خرداد ۱۳۵۷ که فقرا ی شهری به ویژه کارگران ساختمانی و کارخانه ها نیز به تظاهرات خیابانی روی آوردند، وضعیت کاملا دگرگون شد این مشارکت نه تنها راهپیماییهای چند ده هزار نفری را به چند صد هزار نفری و حتی میلیونی تبدیل کرد، ترکیب طبقاتی جناح مخالف را دگرگون ساخت و اعتراض طبقه متوسط را به صورت اعتراض گسترده طبقه متوسط و کارگر در آورد. در واقع به صحنه آمدن طبقه کارگر ، پیروزی نهایی انقلاب را ممکن ساخت. (گل محمدی ، فتاحی، ۱۳۸۹، ۶۲۹-۶۳۰)کارگران ناراضی علاوه بر اعتصاب به تظاهرات نیز روی آوردند. نخستین تظاهرات بزرگی که کارگران پرشماری در آن شرکت داشتند، تظاهرات ۳۱ تیرماه در مشهد بود. در آن روز ، برخی از شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه یک حجه الاسلام که در حادثه اتومبیل جان باخته بود به سوی پلیس سنگ پرتاب کردند و پلیس هم به آنها شلیک کرد و در نتیجه ، مراسم به خشونت کشیده شد. بر پایه برخی آمارهای محافظه کارانه ، شمار کشته ها بیش از چهل نفر بود . پس از رویداد های اواسط اردیبهشت ، این نخستین رویداد خونینی بود که رویدادهای همسان زیادی هم به دنبال داشت. در هفتمین روز کشتار مشهد ، تقریبا در همه شهراصلی مراسم یادبود برپا شد . در تهران ، تبریز ، قم ، اصفهان و شیراز این مراسم به درگیریهای خیابانی تبدیل شد.در ماه رمضان نیز که از ۱۴ مرداد آغاز می شد ، خشونت های شدید تری بروز کرد . در چند روز نخست ماه رمضان ، تظاهرات خشونت باری در تبریز ، مشهد ، شهسوار ، اهواز ، بهبهان ، شیراز و اصفهان برپا شد . در اصفهان که محل شدید ترین درگیریها بود ، تظاهر کنندگان خشمگین – که برخی از آنها مسلح بودند- بیشتر قسمتهای شهر را تصرف و آیت الله بسیار محترمی را که چندی پیش دستگیر شده بود ، آزاد کردند. این ناآرامیها دو روز به طول انجامید و دولت پس از آنکه حکومت نظامی اعلام کرد، نیروهای ارتشی را به شهر آورد و بیش از یکصد تظاهر کننده را به ضرب گلوله از پای در آورد ، توانست شهر را کاملا در دست بگیرد.از سال ۱۳۳۲ ، این نخستین بار بود که در مرکز یک استان حکومت نظامی اعلام می شد.(همان منبع،۶۳۲)رژیم هنوز از اثرات قیام های گذشته رهایی نیافته بود که حادثه تکان دهنده دیگری را تجربه کرد در نوزدهم اوت (۲۸ مرداد) ، بیش از چهارصد مرد ، زن ، کودک در اثر به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان توسط مواد آتش زا سوختند. دولت نیروهای مسلمان و مارکسیست و اپوزیسیون نیز رژیم را به ارتکاب این اقدام نفرت انگیز جهت بدنام کردن مخالفان خود متهم کردند حادثه اسفبار مذکورموجب تحریک جنبش انقلابی مردم شد(میلانی ، ۱۳۸۱، ۲۱۸)و در آبادان فردای آن روز ۱۰۰۰۰تن از بستگان قربانیان که در مراسم تشییع جنازه بزرگی گرد هم آمده بودند ساواک را مسئول این حادثه دانستند . سوگواران با راهپیمایی در خیابانهای شهر فریاد می زدند : ((مرگ بر شاه ، نابود باد سلطنت پهلوی ، ارتش برادر ماست ، خمینی رهبر ماست .)) خبرنگار واشنگتن پست می نویسد که مانند تظاهرات و ناآرامیهای نه ماه پیش تظاهرات آبادان هم یک پیام ساده داشت ((شاه باید برود.)) شاه کوشید با دادن امتیازات بیشتر به مخالفان ، از شدت بحران بکاهد . او این بار به مخالفان میانه رو غیر مذهبی به ویژه جبهه ملی نیز امتیاز داد. بنابراین ، در سالگرد انقلاب مشروطه اعلام کرد که به زودی یک دموکراسی نوع غربی برقرار خواهد شد و همه احزاب به جزء حزب توده خو اهند توانست در مبارزه انتخاباتی آینده شرکت کنند. شاه ، همچنین ، ۲۶۱ زندانی سیاسی دیگر را بخشید؛ به فرستادن تظاهرکنندگان دستگیر شده به دادگاههای مدنی ، که معمولا در آن جا تبرئه می شدند ، ادامه داد؛ به مطبوعات اجازه داد اطلاعات راجع به دعواهای کارگری و احزاب مخالف را منتشر کنند، نیروهای نظامی را از دانشگاهها بیرون برد ، اعلام کرد که نمایندگان می توانند حزب رستاخیز را ترک کنند ؛ و به درخشش و پزشکپور اجازه داد تا اتحادیه آموزگاران و حزب پان ایرانیست خود را احیا کنند. شاه ، در پنجم شهریور ، آموزگار را برکنار و شریف امامی را که در سال ۱۳۳۹ اندک زمانی نخست وزیر بود به نخست وزیری تعیین کرد و اختیارات نامحدودی به وی داد تا با روحانیون میانه رو گفتگو کند . از بین همه سیاستمداران دربار شریف امامی مناسبترین فرد برای این کار بود زیرا یک خانواده روحانی بود ، با برخی آیت الله های عالی رتبه پیوند دوستی داشت و چندین سال میزبان شخصیتهای مذهبی که از کشورهای عربی به ایران می آمدند، بود.شریف امامی ، پس از تشکیل دولت ، کوشید تا نظر مذهبیها را جلب کند . بنابراین ، تقویم شاهنشاهی را لغو کرد ؛ بیشتر روحانیون عالی رتبه ای را که از سال ۱۳۵۴ زندانی شده بودند آزاد نمود ؛ کمکهای دولتی به حزب رستاخیز را قطع کرد ؛ پنجاه و هفت قمارخانه وابسته به بنیاد پهلوی را بست ؛ از اعضای فاسد تر خانواده سلطنتی خواست تا برای مدت زیادی از کشور خارج شوند ؛ و با انحلال پست امور زنان ، یک وزارت مشاور و سرپرستی اوقاف تشکیل داد. همچنین، با تبلیغات زیادی مبارزه گسترده ای علیه چهره سرشناس منتسب به بهائیان آغاز کرد : هوبدا از پست وزیر دربار برکنار شد ؛ هژبر یزدانی ، ثروتمند معروف ، به جرم یک سرقت بزرگ دستگیر شد ؛ و دو نظامی عالی رتبه ، پزشک مخصوص شاه و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران نیز به بهانه بهایی بودن پاکسازی شدند. در آغاز ، تدبیر شریف امامی کارساز به نظر می رسید . شریعتمداری اعلام کرد که مردم به نخست وزیر جدید سه ماه فرصت خواهند داد تا قانون اساسی را اجراء کند . شریف امامی ، همچنین ، پیش از فرا رسیدن عید فطر ، با سنجابی ، بازرگان ، فروهر و دیگر رهبران مخالف به توافق رسید. او اجازه راهپیمایی عید فطر را صادر کرد و قول داد که نیروهای ارتش را در خیابانهای اطراف مستقر کند . رهبران مخالف نیز پذیرفتند که راهپیمایی را در مسیرهای تعیین شده هدایت کنند ، از شعار دادن علیه شخص شاه جلوگیری نمایند، نظم و ترتیب دادن به تظاهرات را خودشان برعهده گیرند و مردم را به انجام تظاهرات در روزهای بعدی تشویق نکنند. مراسم عید فطر طبق برنامه برگزار شد . تقریبا در همه شهرها شمار بسیاری از مردم برای برگزاری نماز یه خیابانها آمدند. در تهران بیش از ۱۰۰،۰۰۰نفر در میدان شهیاد(آزادی) گرد آمدند. آنها فریاد می زدند: ((ارتش برادر ماست))، ((زندانی سیاسی آزاد باید گردد)) ، ((خمینی باید به وطن بازگردد)) ؛ ((برادر ارتشی چرا برادر کشی ؟)) . یک خبرنگار خارجی می نویسد که جمعیت پرشماریکدل ، پوشش ناهمگونی داشتند : دانشجویان با شلوارهای جین ، زنان با چادر ، کارگران با لباس کار ، تجار با لباسهای یکدست و مهمتر از همه روحانیون با لباس ویژه خودشان.(گل محمدی ، فتاحی ، ۱۳۸۹، ۶۳۳-۶۳۵)
گرچه در روز عید فطر مشکلی پیش نیامد ، طی سه روز پس از آن ، بحران شدت گرفت . هرچند رهبران مخالف ، مردم را به خوداری از تظاهرات فرا می خواندند و حکومت نیز گردهماییهای خیابانی را ممنوع کرده بوده، جمعیت همچنان به خیابانها می ریختند. شمار جمعیت تظاهرکننده همچنان بیشتر و بیشتر می شد ، به طوری که در ۱۶ شهریور بیش از نیم میلیون نفر در تهران تظاهرات کردند. این بزرگترین گردهمایی برگزارشده در ایران بود. شعارها نیز شدید الحن تر می شد: ((مرگ بر سلطنت پهلوی )) ، ((شاه حرامزاده است )) ، ((آمریکا برو گم شو )) (( حسین سرور ماست ، خمینی رهبر ماست )) ، ((استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی )) و برای نخستین بار در خیابانهای تهران ، (( ما جمهوری اسلامی می خواهیم )) . با مطرح شدن درخواست تشکیل جمهوری اسلامی ، خواست مخالفان میانه رو مبنی بر اجرای قانون اساسی مشروطه تحت الشعاع قرار گرفت و بی اعتبار شد.شاه با پی بردن به اینکه تسلط بر اوضاع را از دست می دهد ، کوشید تا قاطعانه عمل کند . بنابراین ، در شامگاه شانزدهم شهریور ، کابینه را وادار کرد که در تهران و یازده شهر دیگر – کرج ، قم ، تبریز، مشهد ، اصفهان ، شیراز ، آبادان ، اهواز ، قزوین ، جهرم و کازرون – حکومت نظامی اعلام کند. بدین ترتیب ، برای نخستین بار پس از سال ۱۳۴۲ ، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. شاه برای نشان دادن اهمیت و جدی بودن حکومت نظامی ، فرماندهی نظامی پایتخت را به اویسی ، که در جریان قیام ۱۳۴۲ به ((قصاب ایران )) معروف شده بود ، واگذار کرد. شاه ، همچنین ، همه تظاهرات خیابانی را ممنوع و حکم دستگیری سنجابی ، بازرگان ، فروهر، معینیان ، لاهیجی، به آذین ، متین دفتری و مقدم مراغه ای را صادر کرد.درگیریهای اجتناب ناپذیر ، صبح جمعه روز یعد ، ۱۷ شهریور ، روی داد. شدیدترین درگیریها در جنوب تهران که کارگران سنگربندی کرده بودند و به سوی کامیونهای ارتش کوکتل مولوتف پرتاب می کردند و در میدان ژاله ، مرکز محله های بازاری نشین شرق تهران که در آن حدود پنج هزار نفر – اغلب دانشجو- به صورت نشسته تظاهرات می کردند، پدید آمد. در محله های پرجمعیت جنوبی ، برای پراکنده کردن جمعیت از هلیکوپترهای جنگی استفاده شد . بنا به نوشته یک خبرنگار اروپایی ، این هلیکوپترها ((کوهی از اجساد متلاشی شده )) برجای گذاشتند در میدان ژاله ، تانکها و کماندوها که تظاهرکنندگان را محاصره کرده بودند و نمی توانستند آنها را پراکنده سازند به آنها شلیک کردند. یک خبرنگار اروپایی می نویسد که این صحنه به جوخه آتش شبیه بود که در آن افراد مسلح به معترضان بی حرکت شلیک می کنند. در همان روز ، مقامات نظامی شمار کشته شدگان را ۸۷ و شمار زخمی ها را ۲۰۵ نفر اعلام کردند. اما مخالفان شمار کشته ها را بیش از ۴۰۰۰نفر اعلام کردند و مدعی شدندکه تنها در میدان ژاله حدود ۵۰۰ نفر کشته شدند.آمار درست هرچه باشد ، ۱۷ شهریور که به جمعه سیاه معروف شد ، تاثیر به سزایی گذاشت . با کشتار ۱۷ شهریور ، دریایی از خون بین شاه و مردم پدید آمد. بنابراین ، احساسات عمومی تحریک ، نفرت مردم تشدید و جمعیت آتشی تر شد .(همان منبع،۶۳۵-۶۳۶)این حادثه خونین تاثیر ویرانگری بر حکومت شاه داشت. آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا ، در شانزدهم سپتامبر،شاه را ناراحت و ناتوان یافت شاه به منظور مرهم نهادن بر زخم های مردم در جمعه سیاه ، ۱۴۰۰ زندانی سیاسی دیگر و از جمله برخی طرفداران آیت الله خمینی را مورد عفو قرار داد ، قدرت ساواک را محدود کرد و به خانواده های قربانیان آتش سوزی سینما رکس و قتل عام جمعه سیاه وعده حمایت بی شائبه مالی داد.(عطارزاده،۱۳۸۱، ۲۲۱) همچنین ، موقعیت میانه روهایی را که خواهان اجرای قانون اساسی مشروطه بودند و برای سازش با سلطنت می کوشیدند تضعیف کرد.به نوشته یک روزنامه نگار فرانسوی ((بزرگترین قربانی جمعه سیاه ، سیاست تعدیل و اصلاحات لیبرالی بود.)) به بیان کوتاه ، جمعه سیاه امکان اصلاحات تدریجی و آرام را از بین برد و راه حل ساده و روشن باقی گذاشت : یک انقلاب بنیادی یا یک ضد انقلاب نظامی.(گل محمدی ،فتاحی،۱۳۸۹ ،۶۳۶-۶۳۷)
جمعه سیاه ، رویدادهای بسیاری به دنبال داشت . بعد از ظهر روز ۱۷ شهریور ، شریعتمداری به بازرگان و پنج تن از رهبران کمیته دفاع از آزادی و حقوق بشر پناه داد و با تاکید بر اینکه نظریات او با نظرات آیت الله خمینی تفاوتی ندارد، اعلام کرد که تا قانون اساسی کاملا اجراء نشود به گفتگو با حکومت حتی فکر هم نخواهد کرد. شامگاه همان روز ، انجمن قضات اعلام کرد که حکومت نظامی غیر قانونی است زیرا به تصویب مجلس نرسیده است ؛علی امینی ، که رابط میان دربار و مخالفان بود اعلام کرد که بدون کناره گیری شاه این بحران حل ناشدنی است ؛ و رهبران جبهه ملی که از دستگیری گریخته بودند به خبرنگاران خارجی گفتند که این کشتارهای بی ملاحظه مصالحه با رژیم را ناممکن ساخته است.(همان منبع،۶۳۸)
۷-۷- اعتصاب و ائتلاف
در ۱۸ شهریور ، حدود ۷۰۰ کارگر پالایشگاه تهران برای دستمزد بیشتر و اعتراض به برقراری حکومت نظامی اعتصاب کردند و در ۲۰ شهریور کارگران پالایشگاههای اصفهان ، شیراز ، تبریز و آبادان به این اعتصاب پیوستند. در ۲۲ شهریور، کارگران کارخانه سیمان تهران دست از کار کشیده ، دستمزد بیشتر ، لغو حکومت نظامی و آزادی همه زندانیان سیاسی را خواستار شدند . در ۲۷ شهریور، کارکنان بانک مرکزی نام ۱۷۷ نفر از افراد متشخص را منتشر کردند و مدعی شدند که این عده به تازگی بیش از ۲ میلیارد دلار از کشور خارج کرده اند. بر پایه این فهرست ، شریف امامی ، حدود ۳۱ میلیون دلار تیمسار اویسی ۱۵ میلیون دلار ، نمازی ۹ میلیون دلار، آموزگار ۵ میلیون دلار ، تیمسار مقدم ۲ میلیون دلار ، شهردار تهران ۶ میلیون دلار، وزیر بهداری ۷ میلیون دلار و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران بیش از ۶۰ میلیون دلار از کشور خارج کرده بودند. در اوایل مهرماه ، شمار و گستره اعتصابات بیشتر شد. اواسط مهر ، کارگران (یقه سپید و یقه آبی ) که خواستار امتیازات سیاسی و اقتصادی بودند، نه تنها بیشتر پالایشگاهها بلکه اکثر حوزه های نفتی ، مجتمع پتروشیمی بندر شاهپور ، بانک ملی ، معادن مس کرمان و چهل کارخانه صنعتی بزرگ دیگر را به تعطیلی کشاندند. در نیمه دوم مهرماه ، به ویژه پس از هجرت آیت الله خمینی از عراق به پاریس در ۱۴ مهرماه و ۲۴ مهر – چهلمین روز جمعه سیاه – که خونریزیهای بیشتری در شهرهای اصلی رخ داد ، موج اعتصابات نیرومندتر و شدیدتر شد. اواخر مهر ، به دنبال اعتصابات پی در پی ، تقریبا همه مراکز بازار، دانشگاهها ، دبیرستان ها ، تاسیسات نفتی ، بانکها ، وزارت خانه های دولتی ، ادارات پست ، راه آهن ، روزنامه ها ، گمرک و بندرها ، پروازهای داخلی ، ایستگاههای رادیو و تلویزیون ، بیمارستانهای دولتی ، کارخانه های کاغذ و دخانیات ، بافندگی و دیگر کارخانه های بزرگ تعطیل شد . در واقع ، طبقه کارگر و طبقه متوسط دست به دست هم داده بودند تا اعتصاب عمومی گسترده و بی سابقه ای به راه اندازند . همچنین ، امکان پایان بحران بسیار بعید به نظر می رسید، زیرا اعتصابیون – به ویژه ۵۰۰۰ کارمند بانک ، ۳۰،۰۰۰ کارگر صنعت نفت و۱۰۰۰۰۰کارمند دولت – خواسته های سیاسی بیشتر و مهمتری مانند انحلال ساواک ، لغو حکومت نظامی ، آزادی زندانیان سیاسی ، بازگشت آیت الله خمینی و پایان دادن به حکومت استبدادی را به در خواستهای اقتصادی خود از جمله دستمزد های بیشتر و مزایای شغلی بهتر ، افزوده بودند. بنابراین ، شاه اکنون نه تنها با یک اعتصاب عمومی بلکه یک اعتصاب عمومی سیاسی نیز روبه رو بود. در حالی که اعتصابها اقتصاد کشور را فلج کرده بود ، تظاهرات و راهپیماییهای نیز با سرایت از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچکتری مانند ساری ، اراک ، قزوین ، آمل و سنندج همچنان ادامه داشت . در اواسط آبان ، به دنبال تیراندازی نیروهای مسلح به سوی گروهی از دانشجویان مشغول پائین آوردن مجسمه شاه که در دانشگاه تهران نصب شده بود ، ناآرامیهای خیابانی باز هم شدت یافت . صبح روز بعد ، دانشجویانی که برای تشیع پیکر سی تن از دوستان دانشجوی خود گرد آمده بودند به خیابان ها رفتند و با فریاد ((مرگ بر شاه )) و حمله به بانکها ، هتلها و دفاتر خطوط هوایی خارجی و به آتش کشیدن یکی از بخشهای سفارت انگلیس پس از خارج کردن کارکنان آن بخش ، ناآرامیها گسترده ای پدید آوردند. خبرنگاران خارجی این روز را به عنوان (( روزی که تهران در آتش سوخت )) توصیف کردند.شاه در برابر این بحران رو به گسترش مردد شد و تصمیمهای ضد و نقیضی گرفت . از یک سو ، می خواست با اقداماتی مشابه کشتار جمعه سیاه ، مخالفان را بترساند. بنابراین ، در شهرهای دیگر نیز حکومت نظامی برقرار کرد ، به ارتش دستور داد تا دفاتر روزنامه های مهم را اشغال کنند ، رهبران جبهه ملی را دستگیر کرد و به دولت عراق فشار آورد تا آیت الله خمینی را زیر نظر بگیرد و سپس اخراج کند . همچنین ، پس از نا آرامیهای اواسط آبان ماه ، شریف امامی را برکنار کرد و غلامرضا ازهاری فرمانده گارد سلطنتی را به نخست وزیری تعیین و شش وزارت را به چند افسر عالی رتبه نظامی واگذار کرد. وزیر جدید کار ، ارتشبد غلامعلی اویسی ، بی درنگ در خوزستان حکومت نظامی برقرار ساخت ، اعضای کمیته اعتصاب منتخب کارگران پالایشگاه را دستگیر نمود و تهدید کرد که کارگرانی که بر سر کارها ی خود بازنگردند اخراج خواهند شد. از سوی دیگر، شاه برگ زیتون صلحی به مخالفان نشان داد. بنابراین ، ۱۱۲۶ تن از زندانیان سیاسی از جمله آیت الله طالقانی ، آیت الله منتظری و هشت توده ای را که از سال ۱۳۳۴ در زندان بودند عفو کرد ؛ سانسور مطبوعات را لغو کرد و مقامات نظامی را از دفاتر روزنامه ها برداشت ؛ ۱۳۲ تن از دولتمردان پیشین ، ازجمله هویدا و نصیری را بازداشت نمود ؛ بیشتر استانداران را از کار برکنار کرد ؛ کمسیونی برای بازرسی داراییهای بنیاد پهلوی تشکیل داد؛ و حزب رستاخیز را منحل کرد . افزون بر اینها ، شاه قراردادهای تسلیحاتی به ارزش ۴ میلیارد دلار را لغو کرد ؛ مالیات کارمندان کم درآمد را بخشید ؛ و بیشتر درخواستهای اقتصادی کارمندان دولت و کارگران صنعتی را پذیرفت . همچنین ، شهبانو فرح را به زیارت کربلا فرستاد ؛ اعلام کرد که همه تبعیدیان خارج از کشور از جمله آیت الله خمینی می توانند به کشور بازگردند (همان منبع،۶۳۸-۶۴۰)در اوایل آبان ، سنجابی و بازرگان توانستند تهران را به قصد دیدار با آیت الله خمینی ترک کنند. سنجابی در دیدار با آیت الله خمینی ، به نمایندگی از سوی جبهه ملی گفت که ((سلطنت کنونی قانون اساسی و شریعت را رعایت نمی کند ، زیرا مستبد ، فاسد و ناتوان از پایداری در برابر فشارهای خارجی است و همواره قانون اساسی را نقض می کند.)) وی همچنین برگزاری یک همه پرسی برای ایجاد یک ((حکومت ملی مبتنی بر اصول اسلام ، دموکراسی و حاکمیت ملی )) را خواستار شد. بازرگان نیز به نمایندگی از نهضت آزادی گفت که ((تظاهرات مردمی سال گذشته نشان داد که مردم پیرو آیت الله خمینی هستند و می خواهند این سلطنت جای خود را به نظام اسلامی بدهد.)) بدین ترتیب ، جبهه ملی غیر مذهبی و نهضت آزادی با بهره گرفتن از واژه های اندکی متفاوت ، علنا از آیت الله خمینی پشتیبانی کردند . در واقع ، با سفر تاریخی سنجابی و بازرگان به پاریس پیوند نیروهای سکولار – مذهبی احیاء شد، پیوندی که پیروزی انقلاب مشروطه را هم ممکن ساخته بود.با استحکام پیوند و ائتلاف رهبران مخالف ، راهپیماییها و اعتصابات شدت و گسترش یافت. در ۲۱ آبان ، بازاریان ، دانشگاهیان و کارکنان وزارتخانه هایی که چندی پیش آغاز به کار کرده بودند ، باز هم در اعتراض به دستگیری سنجابی پس از بازگشت به کشور ، دست به اعتصاب زدند و تا پیروزی انقلاب دست از اعتصاب بر نداشتند. (همان منبع،۶۴۱-۶۴۲) روز ۱۵ آبان ، محمد رضا شاه ، در سخنانی که از رادیو و تلویزیون پخش شد ، ضمن اعلام خبر تشکیل دولت نظامی ، پیامی خطاب به مردم ایران فرستاد و به اشتباهات سالهای گذشته اعتراف کرد و گفت : پیام انقلاب مردم ایران را شنیده است . وی بار دیگر سوگند یاد کرد و تعهد نمود که دیگر خطاها ، بی قانونی ها و ظلم و فساد تکرار نشود و آنچه را که مردم ایران برای بدست آوردنش قربانی داده اند ، تضمین کند . (نجاتی،۱۳۸۴، ۱۳۲) دو روز پس از پیام رادیو – تلویزیونی شاه ، سپهبد ناصر مقدم ، رئیس ساواک به زندان می رود و با مهندس بازرگان ، مهندس مقدم مراغه ای ، حاج محمود مانیان و مهندس صباغیان و چند تن دیگر که چند روز بود ، دستگیر و در زندان کمیته بودند ، ملاقات و گفتگو می کند . در این دیدار به مهندس بازرگان می گوید (( اعلحضرت ، حالا به گفته سابق شما که ((شاه در رژیم مشروطه سلطنت می کند نه حکومت )) برگشته اند . بازرگان پاسخ می دهد ((ولی متاسفانه دیر شده است ! و جایی برای باور کردن نمانده است . )) سپس نظر بازرگان را در مورد پیام تلویزیونی شاه می پرسد . مهندس جواب می دهد (( من اگر معلم زبان فارسی بودم ، به لحاظ ادای کلام و انشاء پیام ، نمره ۱۷ به ایشان می دادم ولی به لحاظ اثر و عمل داستانی را که در دوران متوسطه در کتاب مجانی الادب خوانده بودم برایشان نقل می کردم . در آن داستان آمده بود که در یک روز برفی و سرد زمستان ، صیادی که مرغان هوا را صید می کرد و سر آنها را می برید ، در اثر شدت سرما ، از بینی و چشمانش آب جاری شده بود . جوجه گنجشکی که زیر بال مادر از لانه بالای درخت ، منظره پائین را تماشا می کرد گفت : (( ما را باک از این مرد نیست ، زیرا که آدم دل رحم و گریانی است )) مادر در جواب گفت : (( فرزند عزیزم ، به چشمانش نگاه نکن که اشک می ریزد ، دستهایش را ببین که خون می چکد !))
اما تظاهرات بسیار خشونت آمیزتر در ماه محرم روی داد . ازهاری پیش از فرا رسیدن این ماه ، هشدار داد که دشمنان خارجی طراح این ناآرامیها هستند و گفت که مقامات حکومت نظامی مقررات منع رفت و آمد شبانه را کاملا اجراء می کنند و اجازه برگزاری هیچ گونه تظاهراتی را نخواهد داد . شریعتمداری پاسخ داد که مردم برای انجام مراسم سوگواری به اجازه حکومت نیازی ندارند. طالقانی از مردم خواست تا شب هنگام به پشت بام بروند فریاد ((الله اکبر )) سردهند. جبهه ملی و نهضت آزادی نیز از مردم خواستند تا روز نخست و پایانی سوگواری به یک اعتصاب عمومی دست بزنند. آیت الله خمینی هم به مردم سفارش کرد که تا پیروزی خون بر شمشیر و اسلام بر پهلوی های ((کافر)) شهدای بیشتری تقدیم کنند . وی ، همچنین ، مردم را تشویق کرد که سربازان را با خود همراه کنند و به روحانیون نیز سفارش کرد تا به روستاها بروند و دهقانان را به این باور برسانند که ((اسلام با زمین داران بزرگ و سرمایه داران بزرگ مخالف است. ))
سه روز نخست ماه محرم با درگیری و خشونت سپری شد. در تهران صدها هزار نفر به پشت بامها رفته فریاد ((الله اکبر)) سر دادند و هزاران کفن پوش هم مقررات منع رفت و آمد شبانه را زیر پا گذاشتند و به خیابانها ریختند. بر پایه برآورد یک منبع ، در این درگیریها هفصد نفر کشته شدند. در قزوین ، ۱۳۵ نفر زیر تانکها ماندند و جان خود را از دست دادند. در مشهد ، به مردمی که ممنوعیت تظاهرات را زیر پا گذاشته و در برابر منزل یک روحانی محلی گرد آمده بودند، تیراندازی شد . در این تیر اندازی وحشیانه ، حدود دویست نفر که بیشتر دانش آموز دبیرستانی بودند کشته شدند . در شهرهای دیگر نیز چنین حوادثی روی داد.رژیم ، از ترس اینکه در روزهای تاسوعا و عاشورا اوضاع وخیم تر شود ، عقب نشینی کرد و کوشید تا همانند شب عید فطر با مخالفان سازش کند . بنابراین سنجابی ، فروهر و ۴۷۰ زندانی سیاسی دیگر را آزاد کرد ، اجازه داد تا در همه شهرها مراسم سوگواری برگزار شود و پذیرفت که ارتش و نیروهای پلیس را دور از خیابانهای اصلی مستقر کند.در مقابل ، رهبران مخالف نیز وعده دادند تا پیروانشان را مراقبت کنند ، راهپیماییها را خودشان رهبری نمایند ، از مسیرهای تعیین شده عبور کنند و از حمله مستقیم به شاه خودداری کنند . هر چند تظاهرات در شهرهای اصفهان ، همدان ، مشهد ، اراک و تبریز تا حدودی به خشونت گرایید ، راهپیماییهای گسترده در شهرهای دیگر به آرامی برگزار شد. مهمتر اینکه ، برای نخستین بار ، جمعیت زیادی از دهقانان روستاهای همجوار در راهپیماییهای شهری شرکت کردند. راهپیمایی روز تاسوعا در تهران که طالقانی و سنجابی اداره اش می کردند با حضور بیش از نیم میلیون نفر برگزار شد.راهپیمایی عظیم تر روز عاشورا را که باز هم توسط طالقانی و سنجابی رهبری می شد و نزدیک به دو میلیون نفر در آن شرکت داشتند، هشت ساعت به طول انجامید. گرچه مخالفان ، به سردادن شصت شعار مختلف – که بر ضد شاه نبود- مجاز بودند ، مسئولان راهپیمایی در جلوگیری از به تظاهرات پیوستن گروه های تندرو مانند فدایی ، مجاهدین ، توده و فدائیان منشعب طرفدار توده – که پلاکاردهایی با شعار ((مرگ بر شاه )) ، ((این شاه آمریکایی اعدام باید گردد)) و ((مردم را مسلح کنید)) حمل می کردند ناتوان بودند. در میدان شهیاد که راهپیمایی به پایان می رسید، قطعنامه ای به تائید مردم رسید که در آن بر رهبری آیت الله خمینی صحه گذاشته شده ، سرنگونی سلطنت ، برقراری حکومت اسلامی ، بازگشت همه تبعیدیان، حمایت از اقلیتهای دینی، احیای کشاورزی و اعطای ((عدالت اجتماعی)) به توده های محروم خواسته شده بود(گل محمدی ،فتاحی ،۱۳۸۹، ۶۴۲-۶۴۴)در بین این جمعیت انبوه ، اقشار مختلف اعم از پیرو جوان ، فقیر و غنی و تحصیل کرده و بی سواد حضور داشتند. ملاحظه پلاکاردها و شعار ها و راهپیمایان نشان دهنده این مطلب بود که انزجار از شاه ، مقوله ای اتحاد آفرین است . یک بررسی نشان می داد که ۳۸% از شعارها و پلاکاردهامطالبی علیه شخص شاه ۲۱% در حمایت از یک جمهوری اسلامی و ۱۶% در تمجید و ستایش از خمینی بودند. بررسی دیگر حکایت از آن داشت که ۵۰% از مجموع ۸۰۰ شعار شناخته شده در ضدیت با شاه ، ۲۰% در حمایت از خمینی و ۳۰% نیز در جانبداری از نیروهای اسلامی بود. راهپیمایهای مذکور جای هیچ گونه امیدواری برای شخص شاه نسبت به توانایی ازهاری در خاتمه بخشیدن بحران باقی نگذاشت .(شکل گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی ص ۲۳۰)راهپیمایی عظیم عاشورا در ۱۱ دسامبر در تهران بطور شایانی صلح آمیز بود. در شهرهای دیگر کشور ، به استثنای اصفهان ، مشکلات کوچکی ببار آمد . در اصفهان ، حمله پلیسبه تظاهرکنندگان در روز ۱۱ دسامبر(۲۰آذر) موجب آشوبهای بزرگ روز ۱۲(۲۱آذر) دسامبر گردید و خبر نگاران خارجی ، دست کم شاهد ۴۰ کشته و ۶۰۰ زخمی بودند . آیت الله خمینی اعلامیه ای صادر کرد که به طور وسیعی در ایران توزیع گردید. در این اعلامیه از راهپیمایی های عاشورا و تاسوعا بنام ((رفراندم علیه شاه جنایتکار)) یاد شده بود و از شاه دعوت بعمل آمد تا خواست ملت را بپذیرد و استعفا کند . رهبران مخالفین در ایران اعلام کردند که راهپیمایی های عظیم تاسوعا و عاشورا بوضوح بر این امر دلالت داشت که شاه اعتماد ملت را از دست داده است.(شجاعی، ۱۳۷۷، ۲۱۳)
سه عامل باعث شد که در دو هفته پس از عاشورا موقعیت شاه باز هم بدتر شود. یکم ، مخالفان با تظاهرات ، اعتصاب و حتی تصرف ادارات و کارخانه ها همه چیز را بهم ریختند. در روزهای پایانی آذر ، خشونتهای خیابانی که در آنها دسته های جوانان – بیشتر از محلات پرجمعیت پائین شهری- به سنگر بندی ، استهزای ارتشیان و پرتاب کوکتل مولوتف به سوی کامیون های دولتی می پرداختند، عادی شده بود. در پنچم دی ماه ، به دنبال یک رشته اعتصابات عمومی دیگر ، اقتصاد کشور فلج شد و کمیته های اعتصاب بیشتر کارخانه های بزرگ ، وزارتخانه ها و مراکز ارتباطی را در دست گرفتند.در بخش صنعت نفت نیز از هنگامی که اکثرکارگران پالایشگاهها ترجیح دادند به جای ادامه تولید زیر نظر مقامات حکومت نظامی دست از کار بکشند، صدور نفت متوقف شد.مهمتر اینکه ، سازمانهای چریکی که با آزاد شدن اعضایشان از زندان جان تازه ای گرفته بودند ، به چند عملیات مسلحانه از جمله کشتن مدیر عامل یک شرکت نفتی آمریکایی (پال گریم)، انفجار دو نیروگاه برق و بمب گذاری در سفارت آمریکا و دفاتر شرکت گرومان در اصفهان دست زدند . این حملات موجب شد که بیشتر آمریکاییان ایران را ترک کنند.دومین عامل تضعیف کننده شاه این بود که سربازان و افسران وظیفه به هیچ روی نمی خواستند هموطنان کارگر ، دانشجو ، مغازه دار ، دستفروش و ساکن محله های فقیر و پرجمعیت خودشان را هدف گلوله قرار دهند. عامل سوم تضعیف کننده رژیم ، بی اعتمادشدن واشنگتن نسبت به شاه بود(گل محمدی ، فتاحی، ۱۳۸۹، ۶۴۶)اکنون او دو گزینه پیش رو داشت : یا باید تسلیم اپوزیسیون می شد و کشور را ترک می کرد و یا اینکه سیاست مشت آهنین را در پیش می گرفت . وقتی شاه سرگرم اندیشیدن به یکی از دو گزینه مذکور بود ، کمیسیون بال که به دستور رئیس جمهور امریکا و به منظور بررسی بحران ایران تشکیل شده بود بدین نتیجه رسید که چنانچه شاه ((اقدامی فوری برای واگذاری قدرت به یک دولت غیر نظامی صورت ندهد ، شانس بقای وی بسیار کم خواهد بود.)) از میان موارد پیشنهادی کمسیون مذکور می توان به تشکیل شورای نخبگان متشکل از چهره های برجسته مخالف شاه جهت تسهیل روند انتقال قدرت به دولتی غیر نظامی اشاره کرد. برژینسکی و سولیوان به دلایل مختلفی با پیشنهادهای کمسیون بال مخالفت کردند اولی به این خاطر که این امر ، تضعیف متحد نزدیک امریکا را به دنبال می آورد و دومی از آن رو که این امر ناقض طرح های وی است و زمان نیز برای اجرای موثر آن دیر به نظر می رسید که البته به واقع این گونه هم بود. برژنسکی و تا حدود کمتری هارولد براون – وزیر دفاع – اتخاذ رویه ای خشن از سوی شاه را – هر چند چنین رویه ای مستلزم خونریزی و کشتار باشد خواستار بودند. ونس ، سولیوان و جورج بال خواهان یافتن راه حلی سیاسی بودند ، هرچند که ممکن بود این امر به معنای سقوط شاه باشد ، چرا که توسل به زور نه تنها با سیاست حقوق بشر آنان منافات داشت ، بلکه می توانست به فروپاشی ارتش منجر شود که از نظر آنها انسجام آن برای حفظ منافع ایالات متحده ضروری به نظر می رسید به گفته ونس ، کارتر و سفیر انگلیس در ایران ، آنتونی پارسونز ، از دیدگاه اخیر حمایت می کردند. دیدگاه وزارت خارجه توسط هنری پرشت از دفتر امور ایران در وزارت مذکور ، به اختصار این گونه بیان شد: ((ما باید با گام های استوار به طرف آینده ایران پس از شاه حرکت کنیم.))(عطارزاده،۱۳۸۱ ،۲۳۲)
شاه با علم به اینکه کشورهای غربی سیاست مشت آهنین وی را بر نمی تابند و دولت نظامی او حتی از حفظ حکومت نظامی خود نیز عاجز است نومیدانه در جست و جوی یک نخست وزیر غیر نظامی برآمد. در این مورد با علی امینی صحبت شد که وی خواهان تفویض کنترل ساواک و نیروهای مسلح به خود شد، اما شاه با این امر مخالفت کرد . از این رو شاه بار دیگر دست به دامان جبهه ملی شد . صدیقی بازهم فرصت بیشتری خواست و سنجابی نیز قبلا به اردوگاه خمینی پیوسته بود . (همان منبع،۲۳۲)هرچند اعضای کهنه کار جناح مخالف بر پایه تجارب خود بی گدار به آب نزدند، بختیار یکی از رهبران جوان کم تجربه جبهه ملی که از روحانیون بیشتر می ترسید تا از ارتش ، پیشنهاد کرد که اگر شاه به خارج از کشور سفر کند و قول دهد که از این به بعد سلطنت نماید نه حکومت و چهارده تن از نظامیان سرسخت از جمله اویسی را تبعید کند ، ریاست یک دولت غیر نظامی را برعهده خواهد گرفت . شاه بی درنگ پیشنهاد را پذیرفت و ۹ دی ماه بختیار را به نخست وزیری تعیین کرد.(همان منبع،۶۴۷) با اعلان عزیمت زود هنگام شاه از کشور ، ناگهان بحران سیاسی جاری وارد مرحله جدیدی شد . از آنجاکه هیچ کس باور نداشت که شاه به شکل مسالمت آمیزی تسلیم شود ، باور رایج در میان اپوزیسیون آن بود که سرانجام ارتش کودتایی خونین را علیه آنها ترتیب خواهد داد ونس در اواخر دسامبر (آذر) از قول سولیوان نقل کرد که نیروهای مسلح ((اکنون مصمند به حرکت در آیند تا اینکه اجازه ندهند شاه کشور را ترک کند و آنها آماده انجام تهاجمی گسترده هستند که متضمن ریختن خون های بسیار خواهد بود )) پرفسور ریچارد کاتم که در اوایل ژانویه ۱۹۷۹ از تهران بازدید کرد ، صحت گزارش سولیوان را برای وزارت خارجه مورد تائید قرار داد. اپوزیسیون نظر به چشم انداز کودتای زود هنگام ، آشفته به نظر می رسید . آیت الله شریعتمداری ، پادر میان نهاد و از سفارت امریکا خواست تا مانع از انجام کودتای نظامی گردد. عباس امیر انتظام نیز به نیابت از نهضت آزادی چنین درخواستی را مطرح کرد. ابراهیم یزدی در نخستین دیدار آشکار خود با وارنر زیمرمن از کارمندان سفارت آمریکا در پاریس که در اواسط ژانویه صورت گرفت ، به نیابت از آیت الله خمینی اعلام کرد که ممانعت ایالات متحده از انجام کودتا توسط ژنرال های شاه به عنوان حرکتی مثبت در راستای برقراری روابط حسنه میان واشنگتن و دولت اسلامی در شرف تاسیس ایران تلقی خواهد شد. رعب و وحشت ناشی از احتمال مداخله ارتش ، موجه به نظر می رسید . چراکه هرگاه نیروهای مسلح از تمام قدرت خویش علیه مخالفان بهره گیرند ، انقلاب ها به ندرت می توانند به موفقیتی دست یابند . و درست به همین دلیل است که اپوزیسیون شاه در این مرحله تماس هایی را با مقامهای عالی رتبه نیروهای مسلح برقرار کرده تا شاید بتواند همراهی آنها را به دست آورد. پرزیدنت کارتر نیز به همین اندازه احساس نگرانی می کرد و ژنرال رابرت ای . داچ هایزر جانشین فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپاه را به تهران عازم کرد. هایزر بدون اطلاع قبلی شاه ، در پنچم ژانویه ۱۹۷۹ یعنی یک روز پس از برگزاری کنفرانس گوادلوپ(۴ ژانویه ۱۹۷۹) که در آن رهبران کشورهای بزرگ اروپاهی تصمیم به درخواست از شاه برای ترک ایران گرفتند ، وارد تهران شد.دواولویت عمده سفر هایزر مورد اتفاق نظر همگان عبارت است از : مراقبت از پایگاه های حساس شنود موجود در مجاورت مرزهای ایران با شوروی و نیز جلوگیری از افتادن تسلیحات پیشرفته ساخت امریکا نظیر جت های اف ۱۴ و موشک های هوا به هوای فونیکس به دست دشمنان آمریکا . از آنجا که او نسبت به صحت گزارش های سولیوان تردید داشت . قرار بود در این سفر ارزیابی مستقلی از توانایی های نظامی ایران برای ارائه به رئیس جمهور به عمل آورد. اما هدف اصلی ماموریت سفر هایزر در پرده ای از ابهام قراردارد . آیا وی همانگونه که آنتونی پارسونز ، سفیر بریتانیا و بسیاری از ژنرالهای ایران معتقدند ، قرار بود در این سفر هرگونه تلاش افسران ارتش برای انجام کودتا به نفع شاه را در نطفه خفه کند . یا اینکه طبق اظهارات خود هایزر ، قصد برآن داشت تا از فروپاشی نیروهای مسلح جلوگیری کند. ژنرالهای ارتش را به حمایت از دولت بختیار متقاعد سازد و در صورت فروپاشی نظم عمومی ارتش را برای تصرف شهرها مهیا نماید؟ صرف نظر از ماهیت اهداف واقعی این سفر شکست آن حتی پیش شروع حتمی به نظر می رسید، چراکه از هایزر خواسته شده بود هر دو جناح دولت آمریکا(ونس و برژینسکی را راضی کند و در آن واحد ، هم موجب و هم مانع وقوع کودتا گردد.بنا بر گفته هایزر ، فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح ایران آشفته بودند. آنها همگی اتفاق نظر داشتند که شاه نباید ایران را ترک کند و در صورت رفتن او از بین یاران ، آنان نیز پس از او کشور را ترک خواهند کرد. آنان سولیوان را به خاطر اعمال فشار به شاه برای ترک کشور ، سرزنش می کردند. ژنرال امیر حسین ربیعی ، فرمانده نیروهای هوایی ، به هایزر گفت ((سفیر شما ، در حال مجبور کردن شاه ما به ترک کشور است )) هایزر نیز جواب داد : ((دولت متبوع من همواره گفته است که عزیمت شاه به خواست خود او بستگی دارد)) اما همانطور که بعدها معلوم شد در واقع واشنگتن ، شاه را برای ترک ایران زیر فشار مستقیم قرار داد.(میلانی،۱۳۸۱، ۲۳۴)بختیار روز ۱۱ ژانویه ، هیئت دولت و برنامه اش را به مجلس معرفی کرد . او تعهد نمود که بلادرنگ ساواک را منحل کند ، به حکومت نظامی پایان بخشد و از فلسطینی ها و آرمان اعراب جانبداری کند. روز ۱۳ ماه ژانویه ، چهارمین نخست وزیر در ظرف ۶ ماه ، رسما اعلام کرد که در غیاب شاه ، یک شورای سلطنت نه نفری حکومت خواهد کرد. شورای سلطنت از قره باغی رئیس ستاد مشترک ، عبدالله انتظام رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران ، سید جلال تهرانی سناتور سابق ( که رئیس شورا شد ) علیقلی اردلان وزیر دربار ، چهار نماینده گمنام از مخالفین و نخست وزیر تشکیل یافته بود. آیت الله خمینی با تقبیح بختیار دست به اقدام متقابل زد و روز ۱۲ ژانویه در پاریس اعلام کرد که برای ((فراهم آوردن نهادهای یک جمهوری اسلامی ، شورای انقلاب تشکیل خواهد شد.))روز ۱۵ ژانویه ، مجلس سنای ایران دولت بختیار را با ۳۸ رای موافق در برابر یک رای مخالف تایید کرد. یک سخنگوی وزارت دربار اعلام داشت که روز بعد ، در پایان رای اعتماد مجلس شورا ، شاه برای بازدید از مصر و سپس برای عزیمت به آمریکا به منظور یک توقف طولانی ، کشور را ترک خواهد کرد. آن شب ، افراطیون ، مارتین برکوویتز را که یکی از افسران سابق ارتش ایالات متحده بود و برای یک شرکت خصوصی امریکایی در کرمان کار می کرد ترور کردند . این دومین امریکایی بود که در تحولات انقلابی ایران کشته شد.ظهر ۱۶ ژانویه(۲۶دی ماه)، مجلس شورای ملی دولت بختیار را با ۱۴۹ رای موافق و ۳۴ رای مخالف و ۱۳ رای ممتنع تایید کرد. بدنبال رای اعتماد مجلس ، شاه همسرش و سه فرزند از چهار فرزندش (چند ماه بود که ولیعهد در ایالات متحده به تحصیل اشتغال داشت ) ، مادرزنش ، و برخی از مقامات ارتش به فرودگاه رفتند. صاحب منصبان ارشد ، اعضای شورای سلطنت و بختیار نخست وزیر برای بدرقه در فرودگاه حضور داشتند. بهر حال ، پس از مدت کوتاهی هواپیمای نیروی هوایی عازم مصر گردید. هنگامیکه رادیو تهران خبر را پخش کرد ، جشن های عمومی در سرتاسر تهران دامن گسترد. گروه های انقلابی بدون مانع از طرف نیروهای امنیتی و ارتش به خیابانها ریختند. هزاران نفر در نقاط مختلف تهران اجتماع کردند و شروع به پائین کشیدن مجسمه های شاه نمودند.روزی که شاه کشور را ترک کرد نظم عمومی تهران بوسیله مردم اداره گردید. ارتش در کار برقراری نظم دخالت نداشت . نیروهای مسلح خبر عزیمت شاه را با احساساتی در هم آمیخته پذیرفتند. فرماندهان ارشد در تهران ، از فروپاشی گسترش یابنده سیاسی آگاه بودند. اما فرماندهان خارج از پایتخت در جریان اوضاع نبودند. در استان نفت خیز خوزستان فرماندهان پادگان به سربازان دستور دادند تا بروی تظاهرکنندگانی که خروج شاه را جشن گرفته بودند آتش بگشایند.روزنامه نگاران خارجی گزارش کرده اند که سربازان در اهواز ۲۰ نفر را به قتل رساندند و ۲۰۰ نفر را زخمی کردند. در خرمشهر و آبادان نیز ، سربازان ، غیر نظامیان را کشته و مجروح نمودند تا اینکه بختیاربه ارتش دستور داد به سربازخانه ها برگردد. آیت الله خمینی در پاریس عزل شاه را خوش آمد گفت و بلادرنگ استعفای بختیار، نمایندگان مجلس و اعضای شورای سلطنت را درخواست کرد. آیت الله خمینی گفت ((خروج شاه از کشور پیروزی نهائی نیست ، بلکه مقدمه پیروزی ماست.))روز بعد آیت الله اعلامیه ای صادر کرد و به پیروان خود گفت از خشونت اجتناب کنند و برای ساقط کردن دولت بختیاراز طریق تظاهرات و فشار توده مردم ادامه دهند. او به ادامه اعتصابات اصرار ورزید و پیروان خود را ترغیب کرد تا در حمایت از جمهوری اسلامی بر نیروهای مسلح غالب آیند. همچنین آیت الله خمینی برای نخستین بار خواستار ملی کردن دارائی های شاه گردید. هنگامیکه داریوش فروهر و حسن نزیه دوتن از رهبران جبهه ملی در پاریس ، پس از خروج شاه بلادرنگ با خمینی ملاقات کردند ، جبهه ملی بر همبستگی خود با خمینی تاکید کرد.(شجاعی،۱۳۷۷، ۲۲۷-۲۲۸)در کوششی که بختیار برای دستیابی به داد و ستد با خمینی بعمل آورد سید جلال تهرانی ، رئیس شورای سلطنت را برای مذاکره با آیت الله به پاریس فرستاد. تهرانی پس از چهار روز انتظار و شنیدن سخنان تند خمینی و همدستان اصلی او درباره غیر قانونی بودن شورای سلطنت و دولت بختیار ، به خواستهای خمینی تن در داده ، از ریاست شورای سلطنت استعفا کرد و در پاریس توقف نمود. بدنبال استعفای تهرانی ، طی سه روز دو تن از چهار تن مخالفین که عضو شورای سلطنت بودند، یعنی عبدالحسین علی آبادی و محمد علی وارسته در تهران استعفا کردند. در این هنگام یحیی صادق وزیری ، وزیر دادگستری بختیار در اعتراض به هجوم گروهی از افراطیون اسلامی به دفتر خود و رجز خوانی آنها ، استعفا کرد.(همان منبع،۲۳۰)تنها چند روز پس از رسیدن بختیار به قدرت ، سولیوان با بازرگان و نمایندگان روحانیون دیدار کرد . سولیوان به دنبال آن دیدار ، بازرگان را ترغیب کرد تا به منظور تسهیل زمینه های انتقال آرام قدرت به انقلابیان با قره باغی ، رئیس ستاد نیروهای مسلح ، دیدار کند. قره باغی نیز ادعا کرد که هایزر آن هنگام که شاه هنوز در ایران بهره می برد ، از وی خواست تا با آیت الله بهشتی و بازرگان تماس برقرارکند. همچنین روشن است که واسطه میان ارتش و شورای انقلاب اسلامی ، ژنرال مقدم ، رئیس ساواک ، بود و اینکه قرار بودتا در دی ماه دیداری میان بهشتی ، رفسنجانی ، بازرگان ، یدالله سحابی و قره باغی صورت گیرد.پیداست که قره باغی تا حدودی با شورای انقلاب به تفاهم رسیده بود: هنگامی که در بیستم ژانویه ، بختیار اعلام کرد در صورت شکست دولت وی ، نیروهای مسلح روی کار خواهند آمد ، قره باغی با عنوان کردن ممنوعیت مداخله قوای نظامی در مشاجرات سیاسی ، بسرعت استعفای خود را اعلام کرد.به واسطه فشارهای هایزر و سولیوان ، قره باغی همچنان در منصب خود باقی ماند، اما اعلام استعفای وی در حکم شکستی برای بختیار بود.شواهدی بسیار در دست است که نشان می دهد اگرچه سفارت آمریکا ، و شاید ژنرال هایزر ، نیروهای مسلح را برای عدم انجام یک کودتا به حمایت از شاه تحت فشار قرار می دادند ، همزمان سیاستگذارانی در واشنگتن بیهوده می کوشیدند برای تقویت منافع ایالات متحده ، احتمال انجام یک کودتا از سوی ارتش را افزایش دهند.به تناقض گویی های زیر توجه کنید: در بیستم ژانویه ، ((هایزر خواست تا به وی اختیار داده شود به اطلاع قوای مسلح ایران برساند که ایالات متحده از انجام یک کودتا حمایت نمی کند)). بنا به گفته ونس ، درخواست مذکور رد شد. طرح چنین درخواستی از سوی هایزر ، با اظهارات وی در شرح حوادث در تناقض است . یکی از اعضای نهضت آزادی در جریان گفت گو با یکی از کارمندان سفارت آمریکا ، از دولت آمریکا به خاطر تلاش های موفقیت آمیزش در جلوگیری از وقوع کودتا قدردانی کرد.شاید در اثر توافق حاصل میان شورای انقلاب اسلامی و نیروهای مسلح بود که آیت الله شریعتمداری و نجفی مرعشی ، حمایت خود را از بختیار تکذیب کردند. ناصر میناچی ، نماینده شریعتمداری و عضو شورای انقلاب اسلامی که در تماس نزدیک با سفارت آمریکا قرار داشت.احتمالا به آیات عظام مذکور اطلاع داده بود که نیروهای مسلح در صورت بروز هرگونه رویارویی میان انقلابیان و دولت غیر نظامی از بختیار حمایت نخواهد کرد.بختیار که از جریان تنها گذاشته شدن خود از سوی روحانیان مدافع قانون اساسی و نیز انجام مذاکره میان شورای انقلاب اسلامی و ارتش بی اطلاع بود ، با شورای انقلاب اسلامی در مورد بازگشت خمینی از پاریس وارد مذاکره شد مهمترین بخش این مذاکرات که با میانجگری بازرگان صورت گرفت ، پیشنهاد طرحی از سوی شورای انقلاب و پذیرش آن توسط بختیار بود که به موجب آن بختیار ، باید به عنوان یک ایرانی ، و نه در مقام نخست وزیر ، با خمینی در پاریس اعلام همکاری می کرد و رهبری وی را به رسمیت می شناخت . قرار بر این بود تا پس از این کار بختیار استعفای خود را تقدیم کند . تا خمینی وی را به عنوان نخست وزیر خودش منصوب نماید. خمینی در ابتدا ، از دیدار با بختیار سرباز زد ، اما به توصیه مشاوران خود از جمله ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنی صدر ، تصمیم خود را عوض و تاکید کرد که تنها در صورتی به بختیار دیدار می کند که وی از مقام خویش استعفا دهد . بختیار نیز از تن در دادن به پیشنهاد مذکور خوداری کرد و در نتیجه امکان هرگونه آشتی میان بختیار و خمینی منتفی شد.بختیار نمی توانست از بازگشت پیروزمندانه خمینی به ایران جلوگیری کند بختیار و ارتش به دلیل قرار داشتن در زیر فشار غیر قابل تحمل میلیونها تن از طرفدارن خمینی ، چاره ای جزء موافقت با بازگشت وی نداشتند. (عطارزاده،۱۳۸۱، ۲۴۵)در ۱۲ بهمن ، بیش از سه میلیون نفر برای استقبال از بازگشت پیروزمندانه آیت الله خمینی به خیابان ها ریختند. اکنون آیت الله خمینی ، پیامبر و استراتژیست انقلاب به خانه بازگشته بود تا انقلاب خود را شخصا فرماندهی کند.هنگامی که آیت الله خمینی برای در دست گرفتن انقلاب خود به کشور بازگشت ، رژیم پهلوی سرنگون شده بود. سه ستونی که دولت بر آن استوار بود و در آن هنگام مستحکم به نظر می رسید، اکنون بر اثر شانزده ماه درگیریهای خیابانی، ششماه راهپیمایی توده ای و پنج ماه اعتصاب فلج کننده ، کاملا ویران شده بود.نیروهای مسلح ، علی رغم پر شمار بودن و در اختیار داشتن سلاحهای پیچیده و مدرن ، به دلیل حضور اجباری پی در پی در خیابانها و تیراندازی به سوی هموطنان بی سلاح خود که شعارهای مذهبی سر می دادند ، روحیه خود را از دست داده بودند ، آن نظام حمایتی گسترده اکنون دیگر نه یک دارایی سود آور بلکه عامل ناتوانی سیاسی بود. همچنین ، آن دیوان سالاری حجیم و غول پیکر به هیچ روی کارکرد مناسبی نداشت : حزب رستاخیز دیگر از بین رفته بود؛ وزرای پیشین یا در خارج بودند و یا در زندان و وزرای وقت هم عملا ، مانند بختیار از هرگونه اقدامی ناتوان بودند؛ و ادارات مرکزی و استانی نیز در نتیجه اعتصابات گسترده بخش خدمات ، فلج شده بودند. در واقع ، کارمندان با پیوستن به اعتصابات عمومی ، منافع نهادی خود را در پشت احساسات و عقاید طبقاتی خود قرار دادند و ثابت کردند که خودشان را نه افراد قشری پای بند به ماشین دولتی بلکه اعضای طبقات متوسط ناراضی می دانند. بدین ترتیب ، معترضان طبقه متوسط و طبقه کارگر دست به دست هم دادند تا رژیم را با فروپاشاندن ارکان آن و نابودی بیشتر بنیادهای آن ، متلاشی کنند. به محض فروپاشی دولت ، قدرت به دست کمیته ها افتاد . بیشتر این کمیته ها را به ویژه در استانهای مرکزی شیعه نشین و فارسی زبان ، روحانیون محلی طرفدار آیت الله خمینی رهبری می کردند. مثلا ، در اصفهان روحانی نود ساله ای به نام آیت الله خادمی که از سال ۱۳۲۸ به مخالفت با شاه برخاسته بود ، کمیته ای تشکیل داد و در اواسط بهمن ماه بیشتر امور شهر را به دست گرفت.گروه های گوناگونی وی را در این امر یاری می کردند: تجار ثروتمند بازار کمک مالی می کردند ؛ مغازه داران خرده پا کالاهای مورد نیاز فقرا را به قیمتهای پایین تری تامین می کردند؛برخی روحانیون مواد سوختی و غذایی افراد نیازمند را از طریق مساجد توزیع می کردند؛ روحانیون دیگری هم با گرد آوری نزدیک به یک هزار مرد جوان ، اغلب از محله های پرجمعیت فقیر نشین ، نیروی مسلحی تشکیل دادند که بعدها به پاسداران معروف شد؛درحالی که کمیته های مستقردر شهرهای مرکزی را روحانیون طرفدار آیت الله خمینی اداره می کردند، وضعیت استانهای دیگر پیچیده تر بود . در آذربایجان ، بیشتر کمیته ها به وسیله روحانیونی اداره می شد که هر چند آشکارا طرفدار آیت الله خمینی بودند، در واقع از شریعتمداری پشتیبانی می کردند. در کردستان ، قدرت محلی در دست شوراهای شهر بود که از روشنفکران حزب دموکرات کردستان و روحانیون پیرو شیخ عزالدین حسینی، شخصیت مذهبی سرشناس مهاباد ، تشکیل می شدند. در مناطق ترکمن ، روحانیون سنی و روشنفکران انجمن فرهنگی سیاسی خلق ترکمن نهادهای محلی تشکیل دادند و دهقانان را به مصادره و تصرف زمینهای خانواده سلطنتی تشویق کردند.در نواحی بلوچ نشین نیز روحانیون سنی و دبیران تحصیلکرده دانشگاه که حزب وحدت اسلامی را ایجاد کرده بودند، کمیته ها را اداره می کردند.مهمتر اینکه ، بیشتر این سازمانهای قومی نه جمهوری اسلامی صرف بلکه جمهوری دموکراتیک اسلامی می خواستند . آیت الله خمینی ، پس از بازگشت به تهران گفت که تا کناره گیری بختیار تظاهرات ادامه خواهد داشت وی بازرگان را مامور تشکیل دولت موقت کرد ؛در نزدیکی میدان ژاله (شهدا) کمیته ای برپا کرد تا فعالیت های بیشتر کمیته های محلی را هماهنگ و کمیته های غیر قابل اعتماد را منحل سازد؛ و مهمتر اینکه ، یک شورای انقلاب مخفی تعیین کرد تا مستقیما با روسای ستاد ارتش گفتگو کند حدود یک سال بعد آشکار شد که اعضای اصلی این شورای انقلاب عبارت بودنداز بنی صدر- مشاور اصلی آیت الله خمینی از هنگام اقامتش در پاریس – بازرگان ، یزدی و قطب زاده – سه تن از سخنگویان متنفذ نهضت آزادی؛ و آیت الله بهشتی ، آیت الله مطهری ، حجه الاسلام رفسنجانی و باهنر- چهار تن از شاگردان پیشین آیت الله خمینی در قم.در حالی که شورای انقلاب با روسای ستاد ارتش پنهانی گفتگو می کرد ، سازمانهای چریکی و حزب توده تیر خلاص رژیم را شلیک کردند.( گل محمدی ، فتاحی،۱۳۸۹، ۶۴۹-۶۵۱)همچنان که قدرت انقلابیون هر روز بیشتر می شد وضع ارتش حساس تر و بحرانی می گردید . قره باغی و دیگران که به همراهی با نهضت اعتقاد داشتند مذاکرات خود را در زمینه انتقال وفاداری نیروهای مسلح به شبه دولت انقلابی ، ا بازرگان و معاون او ادامه دادند. بهر حال ، احساس ذاتی درهم کوبیدن انقلابیون هنوز در ارتش وجود داشت ژنرال نشاط فرمانده گارد شاهنشاهی و ژنرال بدره ای فرمانده نیروهای زمینی خواستار جمع آوری نیروهای متفرق ارتش و درهم کوبیدن چریکهای مسلح بودند. سپس حوادث ، امکان کنترل را از هر گروه گرفت . روز بیستم بهمن همافران و دانشجویان نیروی هوایی در پایگاه های فرح آباد و دوشان تپه طی یک صف آرایی به آیت الله خمینی ادای احترام کردند. این عمل بر وفاداران به شاه بسیار گران آمد. تیپ جاوید گارد شاهنشاهی بطرف فرح آباد حرکت کرد تا این نمایش خیانت را درهم بشکند. موضع شورای عالی نیروهای مسلح موکدا این بود که هر مبارزه مستقیم با دولت و ارتش با نیروهای مسلح مواجه خواهد شد.همافران و دانشجویان در فرح آباد و دوشان تپه سنگر بندی کردند و وفاداری خود را به انقلاب اسلامی اعلام داشتند. تیپ جاویدان ، افسران و سربازان را به هر دو محل اعزام کرد.هنگامیکه فرح آباد و دوشان تپه در محاصره بودند، مهدی بازرگان رئیس دولت موقت ، در دانشگاه تهران ، در برابر یک اجتماع ده هزار نفری از طرفداران مشتاق که از قبل پیش بینی شده بود مشغول سخرانی بود . او از بختیار دعوت به عمل آورد تا استعفاء کند و از اعتصابیون درخواست کرد تا بر کناری بختیار و یا کنار گذاشتن او به اعتصاب خود ادامه دهند. ، او همچنین بر حفظ آرامش تاکید کرد و از پیروان خود خواهش نمود که دخالت در وظایف مسئولان امر نکنند.در فرح آباد دانشجویان به نبرد تیپ جاویدان پاسخ دادند و دریک منازعه شدید طی زمانی کوتاه چندین نفر جان باختند. به علت اینکه شورشیان بوسیله جمعیت های مسلح ، چه در داخل و چه در خارج پادگان حمایت می شدند، سرانجام تیپ جاویدان مجبور به عقب نشینی شد و شورشیان موفق به حفظ منطقه اشغالی خود شدند. در آن بعد از ظهر، همچنانکه جنگ در فرح آباد خاتمه می پذیرفت ، انقلابیون تصمیم گرفتند تا به کمک همافران و دانشجویان پادگان دوشان تپه بشتابند . واحد های مجاهدین و فدائیان به کمک شورشیان شتافتند تا از درهم کوبیده شدن همافران و دانشجویان بوسیله سربازان وفادار به سلطنت ممانعت کنند.حدود ساعت ۱۱ بعد از ظهر تیپ جاویدان حرکت کرد تا از تبدیل شدن دوشان تپه به یک پایگاه محکم انقلابی جلوگیری بعمل آورد. تیپ جاویدان قبلا میدانست که همافران و دانشجویان ناسپاس در دوشان تپه تقویت شده اند و همانطور که در فرح آباد اتفاق افتاد، اسلحه و مهمات موجود در اسلحه خانه نیز بی هیچ تبعیضی بین همه توزیع شده است . مدافعین مجاهد و فدایی آگاه بودند که حمله ناگهانی نزدیک است چرا که نظامیان طرفدار خمینی قبلا آنها را از حرکت برنامه ریزی شده سربازان تیپ جاویدان مطلع کرده بودند. بدینسان تیپ جاویدان قبل از اینکه وارد دوشان تپه شود و مورد حمله قرار گرفت . در منطقه وسیع اطراف پایگاه نبرد تندی در گرفت . در یک در گیری با انقلابیون ، چند افسر فرمانده و نیز سپهبدنشاط فرمانده گارد سلطنتی بقتل رسیدند. دانشجویان نیروی هوایی بلادرنگ سلاحهای خود کار را بین جمعیت حامی خود توزیع کردند. رهبری توزیع اسلحه را مجاز شمرد زیرا عقیده داشت که اینک برخورد قطعی با ارتش حتمی است روز بعد نبرد در دوشان تپه ادامه داشت و از آنجا به مناطق دیگر تهران گسترش یافت.مقارن با این اقدامات چریکهای مسلح به پادگان گارد شاهنشاهی در شمال تهران واقع در خیابان سلطنت آباد حمله کردند و در جریان عمل وسایل ایالات متحده را شامل وسایل ارتباطات نظامی و دفاتر هئیت مشاوران کمک های نظامی را که مجاور ((بخش خلیج )) بود به تاراج بردند . ساعت ۷ بعد از ظهر تمام ساختمانهای ارتشی آمریکا باضافه فروشگاه در دست فدائیان بود که بلادرنگ از متحدین خود ، سازمان آزادی بخش فلسطین دعوت بعمل آوردندتا یک اردوی آموزش چریکی دایر نمایند. (شجاعی ،۱۳۷۷، ۲۴۶-۲۵۰)روز بعد ، یکشنبه ۲۲ بهمن ، در گیریها به اوج خود رسید . چهار سازمان چریکی اصلی ، حزب توده و ارتشیان فراری با کمک هزاران داوطلب مسلح بیشتر انبارهای مهمات ، پادگانهای گارد شاهنشاهی ، زندان اوین ، دانشکده افسری و پادگانهای اصلی ارتش را که بدون نگهبان بودند ، به تصرف در آوردند. ساعت ۲ بعد از ظهر ، رئیس ستاد کل ارتش اعلام کرد که در مبارزه میان بختیار و شورای انقلاب ارتش بی طرف است . ساعت ۶ بعد از ظهر رادیو اعلام کرد: (( اینجا تهران است ، صدای حقیقی ایران ، صدای انقلاب)).بدین ترتیب ، این دو روز درگیری شدید ، انقلاب اسلامی را تکمیل و سلطنت را کاملا نابود کرد.(گل محمدی ، فتاحی، ۱۳۸۹، ۲۵۲)
۷-۸- نتیجه گیری:
با بررسی فکت ها و حوادث تاریخی انقلاب ایران یک نتیجه اساسی و مهم نمایان می شود و آن به قول امام خمینی وحدت کلمه و شرکت همه اقشار جامعه در این دگرگونی اجتماعی بوده است هنگامیکه برخی جراید انتظامات و برپایی نماز عید فطر را به جبهه ملی نسبت دادن که این مسئله سبب ناخرسندی و جهت گیری بعضی از سخن گویان سایر ایدئولوژیها شد رهبر جبهه ملی یعنی دکتر کریم سنجابی این گونه واکنش نشان می دهد((…..وقتی که روزنامه ها در آن باره از من پرسیدند گفتم من که در میان جمعیت بودم جلوی روی خودم و پشت سرم و اطراف خودم را که ملاحظه می کردم می دیدم هر فردی در این موج عظیم به منزله ی قطره ای است در دریا و ماهم دریای جمعیت بیشمار مردم ایران بودیم و در آنجا منی وجود نداشت هرچه بود ما بود…..))( سنجابی ، ۱۳۶۸، ۶۲)
انقلاب ایران به نظر دکتر کاتوزیان ، یک انقلاب کاملا ایرانی بوده و با معیارهای انقلابات غربی سازگار نیست یا حداقل بر طبق نظریه نزاع طبقاتی مارکسیم نیست یعنی در این انقلاب به هیچ وجه فقط و فقط طبقه فرودست عامل اصلی ایجاد خیزش اجتماعی نبوده است به طوری که کنکاش حوادث و واقعیت های سال ۵۷ نشان می دهد همه طبقات و افراد جامعه در انقلاب سهیم بوده اند به طوری که حمایت های اقتصادی تجار و بازاریان مرفه از اعتصابیون صورت می گرفت و روحانیون به تبعیت از رهبر بلامنازع انقلاب یعنی آیت ا.. خمینی ، وجوهات مذهبی را در اختیار خانواده های اعتصابیون قرار می دادند و همین حمایت های مالی سبب ادامه اعتصابات طبقه متوسط اداری شد به طوری که ضربه آخر را به رژیم شاهنشاهی ، اعتصابات کارگران صنایع برق و نفت وارد آورد . در واقع این کمک های اقتصادی عامل اساسی ادامه اعتصابات طبقه متوسط و کارگران کم درآمد جامعه و پیشبرد انقلاب بوده است . اما ائتلاف بین طبقات هنگامی صورت گرفت که دکتر سنجابی اعلامیه ۳ ماده ای را در پاریس منتشر کرد ، این اعلامیه ائتلاف سه گانه روحانیون ، بازار و روشنفکران را شکل داد. بدون تردید آنهایی که در جریان انقلاب در شهرهای کوچک و بزرگ جانفشانی کردند، در این فرایند نقش اصلی را ایفاکردند ، اما اگر طبقات تاجر و بازرگان که از ثروت نفت سود سرشاری به دست آورده بودند، روی انقلاب سرمایه گذاری نکرده بودند یا بویژه اگر کارمندان بلند پایه یا دون پایه شرکت ملی نفت ایران ، قضات ، وکلا ، استادان دانشگاه ، روشنفکران ، روزنامه نگاران ، معلمان و دانش آموزان مدارس به اعتصابات عمومی نمی پیوستند یا اگر حضور انبوه جوانان و پیران ، نوگراها و سنتی ها ، مردان و زنان ، ستون بزرگی در خیابانها تشکیل نمی داد و اگر ارتش متحد می شد و تصمیم به درهم کوبیدن تظاهرات می گرفت ، نتیجه به طور قطع متفاوت می شد.انقلاب ۱۳۵۷ از لحاظ ویژگی ها ، انقلابی کاملا ایرانی بود ؛ انقلابی که توسط کل جامعه علیه دولت به راه انداخته شد. جامعه ای شامل ایدئولوژی های متفاوت که سمت گیری غالب آن به سوی گرایش های اسلامی ( اسلام گرا ، اسلام مارکسیستی و اسلام دموکراتیک ) و دیگر گرایش آن مارکسیست – لنینیستی بود (فدایی ، توده ، مائویست ،تروتسکیست و دیگران ). احتمالا شدت تضاد و درگیری درون گروه های اسلامی و مارکسیست – لنینیستی کمتر از تضاد میان این دو گرایش عمده که در کنار هم قرار گرفته بودند ، نبوده است . با این وجود آنها برای دستیابی به هدف ضروری و مهم به زیر کشاندن شاه و سقوط دولت ، باهم متحد شده بودند. ( توان ،سایت opendemocracy (13 فوریه ۲۰۰۹)آری نیروی انقلاب ایران حاصل برآیند تمام طبقات و نیروهای جامعه بوده است لذا یکی از این نیروها ،نیروهای چریکی با ایدئولوژی های اسلامی و مارکسیم بودند که داری نقش های ذیل در انقلاب ایران بودند:
۷-۹- شکستن جو رعب و وحشت و فروپاشی ابهت فیزیکی دستگاه امنیتی رژیم (ایجاد فضای انقلابی
بعد از قیام سال ۴۲ و سرکوب همه نیروها ، آنچنان رعب و وحشتی در جامعه طنین انداز شد،که شایع کرده بودند از هر سه نفری که باهم دوست هستند ، یک نفر ساواکی است ، ولی پیدایش این سازمانها خط بطلانی بر این توهم کشید ،در واقع ساواک بعد از سال ۵۰ آن چنان حاکمیت و نفوذی در بین مردم نداشت ، بلکه همه دستگیریها به ضرب شلاق و اعتراف بوده است. اعتراف ها هم بیشتر از طریق بلوف به عنوان یک روش اطلاعاتی و شلاق بود. با تجربه ای که ساواک داشت ، توانست به اسامی شبکه مجاهدین و فدایی ها برسد. بعد از دستگیری سعید محسن به بازجو منوچهری ازغندی گفته بود)): شما که همه را دستگیر کرده اید و کار سازمان تمام شده است.))
منوچهری ازغندی در جواب سعید محسن گفته بود:(( این ما بودیم که شکست خوردیم نه شما ، چرا طی شش سال بیخ گوش ما ۲۰۰ نفر را کادرسازی کردید و ما خبر نداشتیم.)) (میثمی،۱۳۸۱، ۴۸-۴۹)حمید اشرف در جمع بندی استراتژی سازمان فدائی وشکستن جو رعب و وحشت و سرکوب اینگونه می نویسد((پس از شور و گفتگوی بسیار به این نتیجه رسیدیم که فعالیت در بین توده ها و ایجاد سازمانهای گسترده غیر ممکن است . زیرا پلیس در همه بخشهای جامعه نفوذ کرده است . بنابراین ، توافق کردیم که وظیفه فوری ما تشکیل هسته های کوچک و تشدید حملات علیه دشمن است تا ((جو)) سرکوب را ازبین برده و به توده ها ثابت کنیم که مبارزه مسلحانه تنها راه رهایی است.))( اشرف ، ۱۳۵۸، ۹۲٫) گویی این نسل می خواست مردم بدانند ( یا “خلق” آن طور که آنان مردم را می نامیدند) که همه چیز آرام نیست و قدرت شاه آن طور که خود و حکومت ادعا می کنند، مطلق نیست. یعنی نه حکومت آن چنان که می گوید به شکل مطلق بر اوضاع سوار است و نه مردم آن چنان که فکر می کنند، به شکل مطلق در ضعف هستند.شکسته شدن این دو مطلق، بی شک روحیه مبارزاتی را در سطوح مختلف جامعه بالا نگه می داشت.( بهروز- اینترنت)
بعد از حمله به کلانتری قلهک سازمان چریکهای فدایی خلق اعلامیه صادر می کند با مضمون ذیل:
چریکهای فدایی خلق برای خلق توضیح می دهند
((شهربانی کل کشور به دنبال حمله دلیرانه چریکهای فدائی به پاسگاه کلانتری قلهک تصرف یک قبضه مسلسل و آتش زدن ماشینهای کلانتری اعلامیه صادر نموده و عاجزانه از مردم خواسته است که ازای گرفتن جایزه نقدی یک میلیون ریالی در دستگیری چریکها کمک کنند این نشانه عجز پلیس است که امروز از مردمی کمک می خواهد که همیشه باتوم خود را بر سر آنها فرود آورده است ما میدانیم که در این مورد هیچ کس هیچگونه اطلاعی به شهربانی نخواهد داد و همچنانکه سنت افتخار آمیز خلق ماست پلیس تنها خواهد ماند ولی باید پرسید که اگر مردم مایلند به پلیس کمک کنند چرا باید به آنها جایزه نقدی داد و اگر مردم آنرا ننگ نمی دانندچرا پلیس می گوید که نام اطلاع دهندگان را مکتوم نگاه خواهد داشت ؟ این دو نکته بخوبی نشان می دهد که فقط مرتعجین ، خائنین و دزدها با پلیس همکاری می کنند. برادران و خواهران ستمدیده :
چرا ما به پاسگاه قلهک حمله کردیم ؟ زیرا برای مبارزه مسلحانه ایکه بخاطر نجات هم میهنانمان از زیر حکومت بیگانه پرست شاه صورت می گیرد به اسلحه احتیاج داریم . ما نمی توانیم این سلاح ها را مثل شاه با پولی که از مردم دزدیده شده از آمریکا و انگلیس و اسرائیل خریداری کنیم. ما فقط می توانیم با بخطر انداختن جان خود از آن مسلسل های اسرائیلی استفاده نمائیم.
ما چریکهای فدائی خلق به حکومت شاه اکیدا هشدار می دهیم که اگر خشونت سازمان امنیت و پلیس همچنان ادامه یابد ، اگر با زندانیان سیاسی همچنان مانند گذشته رفتار شود ، از این پس جان هیچ آمریکایی و انگلیسی که در ایران ماموریت سیاسی ، نظامی ، اداری و به ظاهر فرهنگی دارد در امان نخواهد بود . حکومت شاه باید بهتر بداند که دولت غارتگر آمریکا به تنهایی ششهزار مستشار نظامی در ایران دارد و حفظ جان اینها غیر ممکن است . ما با اعدام فرسیوی خون آشام نشان دادیم که قادریم این کار را بکنیم و بدون شک اگر شاه مجبورمان کند خواهیم کرد…..)
(بیانیه های چریکهای فدائی خلق تا ۱۹ بهمن ۵۸ بی جا بی نام انتشارات سازمان صص۱۳۰-۱۳۱)
بیانیه دیگر سازمان چریکهای فدائی خلق در خصوص ضربه زدن به پلیس
چگونه می توان در مبارزه مسلحانه شرکت کرد و چگونه می توان به پلیس ضربه زد
((همه می توانند در مبارزه رهائی بخش که شروع شده با حداقل امکان و ارتباط شرکت کنند . کارهای کوچک وقتی جمع می شوند تاثیرات بزرگ بر جای می گذارند و خود نیز به تجربه کارهای بزرگ بعدی تبدیل می شوند . چه کارهائی می توان انجام داد؟ می توان با تهیه یک بطری تقریبا نازک یک لیتری که در آن نزدیک به سه چهارم لیتر بنزین و یک چهارم لیتر روغن موتور ریخته شده و دهانه بطری با یک فتیله پارچه ای که قسمتی از آن در داخل بطری و قسمتی در خارج قرار دارد یک کوکتل مولوتف ساده درست کرد و با آتش زدن فتیله و پرتاب آن به زیر یا داخل ماشین پلیس ، ماشین را نابود ساخت . می توان با قرار دادن میخهای چند پر زیر لاستیک های ماشین پلیس آنرا پنچر کرد و یا با چاقو آنرا درید . می توان با قرار دادن ترقه های پر صدا زیر لاستیک های ماشین ، اعصاب پلیس را فرسوده ساخت و یا با چاقو لاستیکهای آنرا درید.می توان با ریختن مقداری شن ریزه یا شکر در مخزن بنزین ماشین آنها را از حرکت انداخت ، می توان اعلامیه انقلابی نوشت و بطرق مختلف پخش نمود. می توان با رنگ یا دوده که مقداری به روغن موتور آغشته است روی دیوار شعار انقلابی نوشت . می توان روی مقوا شعارهای انقلابی نوشت ، از این مقوا یک نخ محکم رد کرد و به سر دیگر نخ یک تکه سنگ وصل کرد و سپس آنرا بروی سیمهای برق انداخت ……..) (بیانیه های چریک های فدایی خلق تا ۱۹ بهمن ۵۸ انتشارات سازمان بی نام ، بی جا ص۱۴۷)
هرچند جنبش چریکی که از بهمن ۱۳۴۹ آغاز شد ، نتوانست به همه هدفهای خود برسد، ولی دستاوردهای عملیات مسلحانه چریکها ، در سیاهکل و به دنبال آن ، مبارزات مسلحانه سازمان مجاهدین خلق ایران و دیگر گروه های چریکی ، فضای سیاسی کشور را عوض کرد و روحیه رزمندگان را بالا برد . به تظاهرات اعتراض آمیز دانشجویان و روشنفکران ، ابعاد تازه ای بخشید . ((قدر قدرتی)) محمد رضا شاه را باطل ساخت . تبلیغات رژیم و متحدین غربی و شرقی او را ، که ایران را جزیره ثبات می گفتند ، مخدوش کرد و نتایج و آثار (( انقلاب شاه و مردم )) را زیر سوال کشید.(نجاتی،۱۳۸۴، ۴۳۶-۴۳۷)
۷-۱۰- تسریع انتشار ایدئولوژی شیعه در جامعه
رجوع به قرآن و متون اسلامی وکاربرد متون مقدس در مبارزه با رژیم شاه آنچنان ملموس است که با کنکاش در آثار منتشره توسط مجاهدین منجمله ، نهضت حسینی اثر احمدرضایی ، راه بشر راه انبیا … کاملا این مسئله قابل استنتاج است .در خاطرات میثمی نیز به این مسئله اشاره شده است : (( همسر من آمده بود شیراز ملاقات . من گفته بودم یک نهج البلاغه بخرد. ایشان می گفت که هر چه گشتم پیدا نکردم ، تا این که زیر بازارچه کتابفروشی را دیدم که تنها یک نهج البلاغه داشت . او گفت تازگی ها جوان هایی پیدا شده اند و از توی اینها چیزهایی پیدا می کنند که انگار خطرناک است و این سبب شده که نهج البلاغه را زیاد بخرند و کمیاب شده است . وقتی من از زندان بیرون آمدم دیدم نهج البلاغه فیض الا سلام ، از ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲ هشت بار چاپ شده است، در حالی که تا پیش از سال ۵۰ گرد و خاک می خورد. در آن سال ها دو پدیده مهم روی داده بود . یکی این که قرآن به صحنه آمده بود و بچه های مجاهدین قرآن هایی با قطع کوچک را در جیب خود حمل می کردند و آیات را حفظ می نمودند ، حتی در دادگاه یکی از محافظان از من پرسید : ((آیه ۲۱۳ سوره بقره یادت هست؟)) یعنی او هم می دانست که مجاهدین کدام آیات را بیشتر می خوانند. نکته مهم دیگر به صحنه آمدن نهج البلاغه بود.آیت الله صدرالدین حائری شیرازی برادر بزرگ تر محی الدین شیرازی بود. وی پس از بحران زندان و سرکوب آن توسط پلیس ، در بند چهار سیاسی بود . از ایشان پرسیدم : (( نظر شما راجع به مجاهدین چیست؟)) ایشان گفت : (( من خطبه عثمان بن حنیف را که مجاهدین شرح کرده بودند ، خواندم . همچنین تفسیر سوره محمد را ، بسیار خوب بود، خدا حفظتان کند!)) یعنی برداشت های مجاهدین از قرآن و نهج البلاغه ، مورد قبول روحانیون مشهور هم بود. انتقاد ایشان به بچه های مجاهد این بود که چرا در حال راه رفتن یا دراز کشیدن قرآن می خوانند ، در حالی که باید به قران احترام گذاشت و با وضو و دو زانو قرآن خواند……))(میثمی،۱۳۸۱، ۲۲۶-۲۲۷)
عده ای که در جامعه خود را مارکسیسم –لنینیست می نامیدندوداری ایدئولوژی مارکسیستی بودند چه نگاهی به مذهب داشته اند و چگونه در تهیج اعضاء جامعه از امامان شیعه استفاده می کردندبرای نمونه دفاعیات گلسرخی در دادگاه رژیم شاه :
((انالحیاه عقیده و جهاد. سخنم را با گفتهای از مولاحسین ،شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست-لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم…….. از اسلام سخنم را آغاز کردم اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبشهای رهاییبخش ایران پرداخته است. سید عبدالله بهبهانی،شیخ محمد خیابانیها نمودار صادق این جنبشها هستند و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا میکند، هنگامیکه مارکس میگوید: ؛در یک جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوئی دیگر در حالیکه مولد ثروت طبقه محروم است ؛ و مولا علی میگوید؛ قصری برپا نمیشود مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند؛ نزدیکیهای بسیاری وجود دارد چنین است که میتوان در این تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان پارسیها و اباذر غفاریها. زندگی مولاحسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید،بارگاه،قشون،حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه مولا حسین و پایداری او بود،نه حکومت یزید. آنچه را خلقها تکرار کردند و میکنند راه مولا حسین است. بدینگونه است که در یک جامعه مارکسیستی اسلام حقیقی بعنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی و اسلام علی تایید میکنیم.(خبر گزاری فارس ،اینترنت)
یا خاطره میثمی در خصوص مسعود احمدزاده در مورد احترام به عقاید مردم((….توی خانه سید هر وقت که فرصت می کرد تجربیات سازمان را برای ما می گفت .آیین نامه فدائی را در خانه داشتیم ، مطالعه کردم ، جالب بود . رفتن به شهر نو برایشان ممنوع شده بود ، مشروب خوردن هم همین طور. احترام به عقاید مردم ، فرهنگ مردم و عبادات مردم خیلی تاکید شده بود . می گفتند آیین نامه را هم مسعود احمد زاده نوشته بوده است . خود احمد زاده هم همین طور بود . مثلا در سلول اوین در سال ۱۳۵۰ به ابریشم چی گفته بود : ((نمازهایت را بلند بخوان ، چرا آهسته می خوانی ؟ من لذت می برم.)) مثلا از روزه گرفتن بچه ها لذت می برد و خودش هم روزه می گرفته است . این آیین نامه بود.(میثمی،۱۳۸۱، ۳۳۹)
۷-۱۱- تقدس عمل گرای
از نظر گروه های چریکی در زمانی که هیچ یک از شرایط برپایی انقلاب محیا نیست پرداختن به عمل انقلابی یک ضروت وهیچ گریزی از آن نیست در این باره می توان به نوشته های برخی از رهبران ای گروه ها رجوع کرد به عنوان مثال ،نظر امیر پرویز پویان در خصوص عمل انقلابی که در ضرورت مبارزه مسلحانه این گونه بیان می شود:((تحت شرایط موجود ، شرایطی که در آن هیچگونه امکان دمکراتیکی برای تماس و ایجاد آگاهی سیاسی و سازمان دادن به طبقه کارگر وجود ندارد ، روشنفکر پرولتاریا باید از طریق اعمال قدرت انقلابی با توده خویش تماس گیرد …. این اعمال قدرت در ادامه خویش به رابطه سازمانی می انجامد … طرد فرهنگ ضد انقلابی تنها و تنها زمانی ممکن می گردد که پرولتاریا به واژگونی روابط بورژوائی تولید آغاز کرده باشد…. اعمال قدرت سرشت تبلیغی دارد…. اعمال قدرت خود آگاهی پرولتاریا را ….. به او باز می گرداند …… و آنان را وا می دارد تا در مبارزه ای که آغاز شده است ، نقش فعال ایفاء کنند…. مبارزه را به خلق تحمیل می کند ، آگاهی سیاسی توده را جهش وار بالا می برد ، توده به مبارزه روی می آورد و نیروی خویش را در اختیار پیشاهنگانش می گذارد…….)(جوانشیر ، ۱۳۵۸ ، ۳۰) احمد زاده نیز در کتاب تحلیلی از شرایط ایران در خصوص عمل و مبارزه مسلحانه این گونه می نویسد((مبارزه سیاسی در جامعه ما ناگزیر باید مسلحانه شود ….. طبقه کارگر ، نه در یک جنبش کارگری ، بلکه در یک مبارزه مسلحانه توده ای تشکل پیدا می کند ، و خود آگاهی می یابد. …)) (همان منبع، ۳۱)این فکر در نوشته علی اکبر صفایی این گونه بیان می شود.((تدارک انقلاب از گام های نخست تدارکی مسلحانه است …. تشکیل گروه ها و هسته های انقلابی یعنی سلول های سیاسی – نظامی اولین و مهمترین گام است ….. در گیری مسلحانه ممکن است از خلع سلاح یک پلیس تا ایجاد یک ترور و کشتار جمعی دشمن توسعه یابد…) (همان منبع،۳۱) احمد زاده در جزوه تحلیل صریحا اشکال دیگر مبارزه-به جزء مبارزه نظامی را – رد می کند . وی می نویسد :
(( ما در تاریخ تجربیات انقلابی و نهضت کمونیستی بین المللی قرن اخیر اساسا با سه نوع مبارزه رو به رو هستیم : ایدئولوژیک ، اقتصادی، سیاسی . اگر توالی تاریخی این تجربیات را در نظر بگیریم نیک می بینیم که چگونه به نمو روز افزونی از نقش مبارزه تئوریک و اقتصادی کاسته شده و مبارزه سیاسی بیش از بیش بر کل مبارزه سیطره یافته است …. جنبش کمونیستی بین المللی که به طور کلی با عمل مستقیم انقلابی روبه رو است نه فرصت و نه نیاز به آن را دارد که به کار تئوریک بپردازد …. ما بیش از هر وقت به پراتیسین احتیاج داریم نه به تئوریسین.))(همان منبع، ۳۳)
علی اکبر صفایی ، اگر چه به اندازه احمدزاده به تفصیل نمی پردازد ، اما در چند جمله کوتاه همه اشکال دیگر مبارزه – به جزء اقدامات نظامی – را از نوع پستی به حساب می آورد که در شان مبارزان آگاه و فداکار نیست . مبارزین واقعی تنها باید به تشکیل سلول های سیاسی – نظامی بپردازند. وی می نویسد:
((هرکس در خود آن توانایی ، فداکاری را سراغ دارد که در تدارک انقلاب شرکت کند …. افرادی که برای خود تجربه کافی در ایجاد این هسته ها سراغ ندارند و یا صراحتا چنان فداکاری در خود نمی بینند می توانند قسمتی دیگر از تدارک انقلاب را به دوش بگیرند. این افراد می توانند گروه های سیاسی – صنفی تشکیل دهند…)(همان منبع، ۳۴)
۷-۱۲- تزریق روحیه عصیانگری ،فدا ،ایثارومقاومت در جامعه
هنگامی که متن دفاعیات برخی ازاین چریکها مورد بررسی قرار می گیرد مشاهده می شود که این افراد واقعا جانشان را در دست شان گرفته و تنها هدف شان مبارزه با رژیم شاه بود برای مثال دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه شاه ((……آری من برای جانم چانه نمیزنم چرا که فرزند خلق مبارز و دلاور هستم. از اسلام سخنم را آغاز کردم اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبشهای رهاییبخش ایران پرداخته است. سید عبدالله بهبهانی،شیخ محمد خیابانیها نمودار صادق این جنبشها هستند و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا میکند، هنگامیکه مارکس میگوید: ؛در یک جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوئی دیگر در حالیکه مولد ثروت طبقه محروم است ؛ و مولا علی میگوید؛ قصری برپا نمیشود مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند؛ نزدیکیهای بسیاری وجود دارد چنین است که میتوان در این تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان پارسیها و اباذر غفاریها. زندگی مولاحسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید،بارگاه،قشون،حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه مولا حسین و پایداری او بود،نه حکومت یزید. آنچه را خلقها تکرار کردند و میکنند راه مولا حسین است. بدینگونه است که در یک جامعه مارکسیستی اسلام حقیقی بعنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی و اسلام علی تایید میکنیم. اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارک نیست خود من نمونه صادق اینگونه متهم سیاسی در ایران هستم، در فروردین ماه چنان که در کیفرخواست آمده به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده است دستگیر میشوم. تحت شکنجه قرار میگیرم (یکی از عمال ساواک فریاد میزند:دروغه) و خون ادرار میکنم بعد مرا به زندان دیگری منتقل میکنند آنگاه هفتماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار میگیرم که توطئه کردهام. دو سال پیش حرف زدم واینک به عنوان توطئهگر در این دادگاه محاکمه میشوم. اتهام سیاسی در ایران اینست که زندانهای ایران پر است از جوانان و نوجوانانی که به اتهام اندیشیدن و فکرکردن و کتاب خواندن توقیف و شکنجه و زندانی میشوند. آقای رئیس دادگاه همین دادگاههای شما آنها را محکوم به زندان میکند. آنان وقتی که به زندان میروند و برمیگردند دیگر کتاب را کنار میگذارند مسلسل بدست میگیرند……)(دفاعیات خسرو گلسروخی – خبر گزاری فارس )
بعد دستگیری گروه جزنی جلسات دادگاه اعضاء گروه در ۱۲ دیماه سال ۱۳۴۷ یعنی تقریبا یکسال پس از دستگیری آنها آغاز شد . در اثر اعتراضات جهانی ، رژیم به ناچار به شرکت خانم بتی استهون بعنوان ناظر قضایی از طرف سازمان عفو بین الملل در دادگاه موافقت کرد . هریک از آنها به هنگام دفاع از خود و رد اتهامات دادستان با استناد به موارد قانونی ، شرح بازجویی و شکنجه های خود پرداخت . از جمله حسن ضیا ظریفی داستان نشاندنش بر روی منقل برقی را شرح داده و قسمتی از سوختگی کمرش را نشان داد. عباس سورکی شرح شلاق خوردن هایش را داد و بی خوابی هایی که به او می دادند و نیز صحنه اعدام مصنوعی که برایش ترتیب داده بودند. او تشریح کرد که به این ترتیب می خواستند او اعتراف کند که اسلحه ای را که درون ماشین او یافته اند، متعلق به بیژن جزنی است و او زیر بار نمی رفته . او می گفت ((این احساس که تا لحظاتی دیگر اعدام خواهم شد، بسیار رنج آور بود ، اما حاضر نبودم برای اینکه زنده بمانم . به دروغ رفیقم را متهم کنم…..))
بیژن جزنی از ۲۹ روز بازجویی توام با شلاق و شکنجه های روحی و جسمی صحبت کرد و اینکه بازجو با گفتن اینکه ((یا بگو ، یا پسرت بابک را جلوی چشمت شلاق می زنیم )) و اینکه ((نگذار پدرت را برای بازجویی بیاوریم)) او را شکنجه روحی می کردنده اند . و یکبار که برای اعتراض به اینهمه شکنجه ، دست به اعتصاب غذا زده است ، مامورین دندانهایش را به وسیله آچار باز کرده و یک شیشه شیر را توی حلقش سرازیر می کنند ، که در نتیجه او ، مبتلا به اسهال خونی می شود .آری با اعمال همه شکنجه های قرون وسطایی بیژن جزنی هرگز از مواضع خود عدول نکرد و به فعالیت های نظری و علمی خود ادامه داد.(اینترنت ، سایت ۱۹ بهمن)
بررسی نقش گروههای چریکی و مسلمان در پیروزی انقلاب ایران۹۳- فایل ۳۰