«به وجهی خاص از آن تشبیه می کن ز دیگـر وجـه ها تنـزیـه مـی کـن»
همان، بیت۷۴۱، ص۴۷۸
لاهیجی در تعریف «تشبیه» می گوید:
مشبّه طایفه ای هستند که، معتقدند خداوند مانند جسمی است و در سمت بالا و مماس برعرش است و عدّه ای دیگر گفته اند که او محاذی عرش می باشد؛ نه مماس آن، و تنزیه ذاتی حق تعالی ندانسته اند و منحصر در تشبیه داشته اند. «منشأ رأی این جماعت، نابینایی است؛ چه از تنزیه غافلند و می گویند که حقّ در ذات یا در صفات یا در هر دو، مانند اجسام است و ذات و صفات اشیاء غیر ذات و صفات حقّ است؛ پس مطلقاً در ذات یا در صفات تشبیهی و تنزیهی، توحید حقّ ندیده اند». [۳۱۶]
تشبیه یعنی این که ذات یا صفات خداوند را به مخلوقات او همانند کنی.[۳۱۷]
دکتر سجّادی نیز نظری مشابه دارد و تشبیه را مانند کردن ذات یا صفات حقّ، به مخلوقات دانسته است.[۳۱۸]
تعیّن
«تعیّن نقطـه ی وهمـی است بـر عیـن چو عینت گشت صـافی غین شـد عیـن»
شرح گلشن راز، بیت۳۰۵، ص۱۹۹
از دیدگاه لاهیجی «تعیّن» از امور اعتباری وهمی به شمار می آید که وجود حقیقی ندارد؛ «و تعیّن همانند نقطه ی وهمی است که عارض آن حقیقت گشته است یعنی تعیّن که امکـانیّت است، عـارض «عین»
که آن حقیقت مراد است، شده است و به واسطه ی آن تعیّن، مطلق، مفید و واجب، ممکن نموده است».[۳۱۹]
«وجود اندر کمال خویش سـاری است تـعیـّّنـهــا امــور اعـتـبـــاری اسـت»
همان، بیت۴۸۳، ص۳۳۴
در این بیت نیز شاعر به صراحت بیان می کند که تعیّن ها در درجات ظهور به علّت تقیّد به امور اعتباری، صورتی وهمی و خیالی دارند و حقیقتی ندارند.[۳۲۰]
«تعیّن های عـالـم بـر تو طـاری است از آن گویی چو شیطان همچو من کیست»
همان، بیت۵۲۵، ص۳۵۷
به نظر لاهیجی مطلق عالم تعیّنات و تشخّصات انسانند و چنان چه اسم جامع اللّه که انسان مظهر اوست، شامل جمیع اسمای کلّیّه و جزویّه است و اسما جمیعاً تفصیل اسم اللّه اند، حقیقت انسان نیز که مربوب و مظهر اوست، البتّه مشتمل بر مربوبات و مظاهر جمیع اسماست و جمیع مظاهر کونیّه، تفصیل حقیقت انسانند».[۳۲۱]
به اعتقاد دکتر سجّادی تعیّن در نزد عرفا عبارت است از تشخص. تعیّن اول نیز در نزد سالکان راه طریقت، مرتبه ی وحدت است؛ و تعیّن دوم را مرتبه ی وحدانیّت دانسته اند.[۳۲۲]
تفکّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّر
«چو خـود را دیـد یک شخص معیّـن تفـکّـر کـرد تـا خـود چیستــم مـن»
همان، بیت۷، ص۸
«نخست از فکـر خویشم در تحیّـر چـه چیـز است آنچـه گوینـدش تفکّـر»
شرح گلشن راز، بیت۷۰، ص۴۴
«تفکّـرکـن تـو در خلـق سمـاوات کـه تـا ممـدوح حـقّ گـردی در آیـات»
همان، بیت۲۱۱، ص۱۴۳
لاهیجی گوید: «به لسان اشارت، تفکّر که وسیله ی معرفت است، آن است که سالک راه حقیقت، تعیّن خود و جمع تعینات را در بحر وحدت مستغرق یابد و بعد از فناء و رجوع به عدم اصلی، متحقّق به بقاء باللّه گشته، اشیا را غیباً و شهادهً، مظهر یک حقیقت بیند و شناسد ، هر جا به نوعی و طوری ظهور کرده و در جمیع مظاهر ممکنه او را ظاهر بیند. و در هر یک از افراد تعیّنات که به حقیقت جزوی از اجزای کلّ حقیقی اند، به دیده ی حقّ بین مشاهده ی کلّ مطلق نماید بی مزاحمت غیریّت، چه هر مقیّد چون نظر به دیده ی بصیرت نمایی، همان مطلق است با قید تعیّن». [۳۲۳]
در کیمیای سعادت آمده است که رسول اکرم (ص) فرموده است: «تفکّر ساعه خیر من عباده سنه »، یک ساعت تفکّر بهتر از عبادت یک ساله است. خداوند در قرآن کریم ، انسان ها را به تفکّر و تدبّر فرا خوانده است.
اقوال عرفا و بزرگان درباره ی فضیلت تفکّر:
ابن عبّاس (رض) گوید: «قومی تفکرّ می کردند در خدای تعالی، رسول (ص) گفت: درخلق وی تفکّر کنید و در وی تفکّر مکنید که طاقت آن ندارید و قدر آن نتوانید شناخت. … بوسلیمـان دارانی گفت: تفکـّر در دنیا حجاب آخرت است، و تفکّر در آخرت ثمره ی حکمت است و زندگی دل ها».[۳۲۴]
غزالی درباره ی حقیقت «تفکّر» می گوید: «حقیقت همه تفکّرها طلب علمی است که از احضار دو علم
در دل پدید آید؛ ولیکن چنان چه از دو اسب که جفت گیرند گوسفندی تولّد نکند، همچنین از هر دو علم که باشد هر علم که خواهی تولّد نکند. بلکه هر نوع را از علوم دو اصل دیگر است. تا آن دو اصل در دل حاضر نکنی، آن فرع پدید نیاید».
به اعتقاد او تفکّر برای سه چیز است: معرفتی، حالتی و عملی. چنان که عمل تابع حالت، و حالت تابع معرفت، و معرفت تابع تفکّر است.[۳۲۵]
تفکّر بنده به دو صورت است:
۱- تفکّر در خود، که بر دو نوع می باشد. ۲- تفکّر در حق، که این نیز بر دو گونه است.
۱- اگر تفکّر درباره ی حق باشد:
الف- یا در ذات و صفات اوست ب- یا در کارها و عجایب مصنوعات او
۲- اگر بنده در خود تفکّر کند:
الف- یا در مورد صفاتی است که آن مکروه حق می باشد و او را از خداوند دور می سازد و آن عبارت است از معاصی و مهلکات.
ب- یا تفکّر در مورد آن چه که محبوب حق است که او را به حق نزدیک می گرداند و آن طاعات و منجیات است.
نکته ای که در این جا باید به آن اشاره کرد این است که بزرگ ترین مقام تفکّر، تفکّر در ذات و صفات حضرت احدیّت است؛ امّا چون بشر طاقت آن را ندارد و عقول آدمی بدان نمی تواند راه یابد، شریعت انسان را از تفکّر در ذات و صفات مطلق هستی منع کرده است و بیان نموده است که در این باره تفکّر مکنید: « فانّکم لم تقدروا قدره».[۳۲۶]
دکتر زرین کوب می گوید: تفکّر یعنی این که از باطل به سوی خداوند متعالی بروی و «کل مطلق» را در وجود «جزو» مشاهده نمایی.[۳۲۷]
«تفکّـر رفتـن از بـاطل سـوی حـقّ بـه جـزو انــدر بـدیـدن کـلّ مطلـق»
شرح گلشن راز، بیت۷۲، ص۴۵
دکتر موحد می گوید: «تفکّر عبارت از حرکتی است که جان انسان برای رسیدن به مقام بینش حقیقت و شناختن ذات هستی انجام می دهد، یعنی با این حرکت می خواهد از قید ظواهر و تعیّنات و کثرات وارَهد
و به نیروی حقیقت تا برترین اصل بالا رود و حقایق اشیاء را چنان که هست بشناسد».[۳۲۸]
فکر
«نخست از فکر خویشــم در تحیـّر چه چیز است آنچه گویندش تفکّـر»
شرح گلشن راز، بیت۷۰، ص۴۴
«کدامین فکر مـا را شـرط راه است؟ چرا گه طاعت و گاهی گنـاه است؟»
همان، بیت۱۱۱، ص۷۶
«در آلا فکر کـردن شــرط راه است ولی در ذات حق محض گناه است»
همان، بیت۱۱۲، ص۷۶
لاهیجی «فکر» را سیر از ظاهر به باطن و از صورت به معنی می داند.[۳۲۹]
فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها بر اساس کشف المحجوب، رساله ی قشیریّه، مرصادالعباد و کیمیای سعادت- فایل ۲۷