در فرهنگ آکسفورد[۶۰]، سلامتی بصورت وضعیت عالی جسم، روح و حالتی که اعمال بدن به موقع و بطور موثر انجام میشود، تعریف شده است، در جای دیگر سلامتی بصورت حالتی از تعادل نسبی شکل و اعمال بدن که در نتیجه تنظیم موفق و پویای بدن بر علیه نیروهایی که سعی در مختل کردن آن دارند، بیان شده است. وبستر سلامتی را وضعیت خوب و عالی بدن، فکر و روح و بخصوص عاری بودن از درد یا بیماری جسمی تعریف نموده است(۷۳ و۷۴). دان[۶۱] سلامتی را بصورت وضعیتی که در آن فرد تعادل و مسیر هدفمند را در محیط خود حفظ کرده و بر جنبه پویایی سلامت تاکید دارد، تعریف مینماید. تعاریف فعلی از سلامتی سعی دارند از دان ایده بگیرند و در حقیقت تعاریف بر دو نظریه کلی تاکید دارند: سلامتی پویا است نه ایستا و محیط یا زمینه زندگی افراد بر میزان رسیدن آنها به سلامتی تاثیر گذار است(۷۵). بدین منوال از تعریف سازمان بهداشت جهانی چنین بر میآید که سلامتی، مفهومی بسیار گسترده تر از رفاه جسمی است و برای سالم بودن، تعادل و هماهنگی در عملکرد جسم و روان الزامی است(۷۶).
با اینکه تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت، در سالهای اخیر با گنجاندن” تواناییی داشتن یک زندگی از نظر اقتصادی و اجتماعی مثمر” تقویت شده است، با این وجود این تعریف عملیاتی نیست. یعنی نمیتوان آن را به صورت مستقیم اندازه گیری کرد. در این رابطه گروهی از محققین سازمان بهداشت جهانی یک تعریف عملیاتی را برای سلامتی توصیه کردهاند که عبارت است از:
الف) عدم وجود شواهدی دال بر بیماری و درست عمل کردن بر حسب سن، جنس، جامعه و منطقه جغرافیایی.
ب) عملکرد مناسب اندامهای مختلف در ارتباط با دیگر اندامها که باعث بوجود آمدن نوعی توازن و پایداری میشود.
این حالت نسبتا ثابت است اما چون انسان تابع محرکهای داخلی است ممکن است تغییر کند(۷۳ و۷۴). نهایتا باید گفت: مفهوم سلامتی مطلق نبوده و نسبی میباشد و هر فرد در مقایسه خود با شرایط قبلیاش و یا در مقایسه خود با دیگران آن را معنی میکند و ممکن است در زمانها و مکانهای مختلف مفهوم آن متفاوت باشد ولی اگر بخواهیم یک تعریف عملی و عینی از سلامت ارائه دهیم باید بگوییم که سلامتی عبارت است از فقدان بیماری و داشتن تعادل جسمی و روحی(۷۳). با توجه به تعاریف سلامتی متوجه میشویم که سلامتی یک مساله چند بعدی است. بانکر و کووالسکی[۶۲] پنج بعد جسمی[۶۳] ، روانی[۶۴] ، اجتماعی[۶۵] ، معنوی[۶۶] و عقلانی[۶۷] را به عنوان ابعاد سلامتی معرفی نموده اند(۷۶). در صورتیکه لونستین[۶۸] و آقاملایی علاوه بر ابعاد فوق بعد شغلی را نیز جز ابعاد سلامتی معرفی نمودهاند(۷۴ و۷۶).
بعد جسمی، معمولترین بعد سلامتی است که نسبت به ابعاد دیگر سلامتی ارزیابی آن سادهتر میباشد. سلامت جسمی در حقیقت ناشی از عملکرد درست اعضای بدن است. از نظر بیولوژیکی عمل مناسب سلولها و اعضای بدن و هماهنگی آنها با هم نشانه سلامت جسمی است که بعضی از علایم آن عبارتند از ظاهر خوب و طبیعی، وزن مناسب، اشتهای کافی، خواب راحت و منظم، حرکات بدنی هماهنگ و…(۷۷).
بعد دیگر بعد روانی است که عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی واجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب. از نظر مازلو فردی که از سلامتی روانی برخوردار است دارای خصوصیاتی از قبیل درک مناسب از واقعیت، توانایی قبول خود و دیگران و ذات بشریت، توانایی برای تمرکز بر حل مشکلات و خلاقیت، همانند سازی با نوع بشر، تمایل برای نشان دادن واکنشهای هیجانی و عاطفی میباشد(۷۸).
فرهنگ بزرگ روان شناسی لاروس[۶۹]، سلامت روانی را چنین تعریف میکند: استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و موثر کار کردن برای موقعیت های دشوار انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن(۷۱).
طبق مکتب زیست گرایی که اساس روان پزشکی را تشکیل میدهد، سلامت روانی زمانی وجود خواهد داشت که بافتها و اندامهای بدن به طور سالم کار کنند. هرنوع اختلال در دستگاه عصبی و در فرایندهای شیمیایی بدن، اختلال روانی به همراه خواهد آورد(۷۰ و۷۱ و۷۴).
مکتب انسانگرایی معتقد است که سلامت روانی، یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خود شکوفایی. هر عاملی که فرد را در سطح ارضای نیاز های سطوح پایین نگهدارد و از خود شکوفایی او جلوگیری کند اختلال رفتاری بوجود خواهد آورد(۷۱ و ۷۴).
مکتب روانکاوی معتقد است که سلامت روانی یعنی، کنش متقابل موزون بین سه عنصر مختلف شخصیت: نهاد، من و من برتر. بدین صورت که من باید بتواند بین تعارضهای نهاد و من برتر تعادل بوجود آورد(۷۱ و۷۴).
مکتب رفتارگرایی، در تعریف سلامت روانی، بر سازگاری فرد با محیط تاکید دارد. این مکتب معتقد است که رفتار نا سالم نیز مثل سایر رفتارها، در اثر تقویت آموخته میشود. بنابر این بهداشت روانی نیز رفتاری است که آموخته میشود(۷۰ و ۷۱).
مکتب بوم شناختی معتقد است که عوامل موجود در محیط فیزیکی، مثل سر و صدا، آلودگی هوا، زیادی جمعیت، کوچکی محل سکونت و به خطر افتادن حریم، میتوانند سلامت روانی فرد را به خطر اندازند(۷۳). تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت روان عبارتست از: قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب نتیجه آن که مفهوم سلامت روانی عبارت خواهد بود از تامین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی و پیشگیری از ابتلا به اختلال روانی، درمان مناسب و بازتوانی آن(۷۸).
بعد اجتماعی از ابعاد دیگر سلامتی است که در این رابطه ملک افضلی مینویسد بعد اجتماعی سلامتی از دو جنبه ارتباط سالم فرد با جامعه، خانواده، مدرسه و محیط شغلی و دیگری سلامتی کلی جامعه تشکیل میگردد. بعد اجتماعی سلامتی شامل سطوح مهارتهای اجتماعی، عملکرد اجتماعی و توانایی شناخت هر شخص از خود به عنوان عضوی از جامعه بزرگتر میباشد(۷۳).
از ابعاد دیگر بعد معنوی است. یکی از علل عمده بیماریها و مشکلات روانی و به تبع عوارض جسمی و اجتماعی آن احساس پوچی و تزلزل روحی است که ناشی از فقدان بعد معنوی در فرد است. پایبندی اخلاقی و توجه بیشتر به مسایل معنوی و ایمان باعث کاهش اضطراب و استرس و عوارض ناشی از آن میگردد(۷۹). ایمان و عقاید معنوی تاثیر مثبت بر سلامت جسمی، روانی و اجتماعی افراد بطوریکه این بعد از سلامت به عنوان منبع درونی بسیار مهم جهت کمک به بیماران در تطابق با بیماری معرفی شده است(۸۰).بعد معنوی سلامت به اعتقادات شخص در زمینه های مختلف که موجب حفظ تمامیت فرد به عنوان یک موجود زنده میگردد اشاره دارد(۷۹).
در بعد عقلانی به توانایی های شناختی، سطح سواد و تجربیات قبلی فرد اشاره می شود که بر یادگیری وی در زمینه بهداشت و عکس العمل وی به مداخلات بهداشتی اثرگذار بوده و نقش عمدهای را در رفتارهای بهداشتی فرد خواهد داشت(۷۶ و۷۹).
برای سلامت چند بعد دیگر هم پیشنهاد شده است. از جمله ابعاد فلسفی، فرهنگی، اقتصادی، تغذیه و پیشگیری. نگاهی اجمالی در ابعاد فوق نشان میدهد که ابعاد غیر پزشکی بسیاری برای سلامت وجود دارد. در نتیجه طیف گستردهای از عوامل علاوه بر بخش پزشکی باید دست در دست هم دهند تا همه مردم به سطحی از سلامت برسند که بتوانند زندگی اجتماعی و اقتصادی پویایی داشته باشند(۷۴).
پس بطور کلی سلامت از دیدگاه جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی مطرح میشود و به معنای ایجاد روابط اصولی و منطقی بین اجتماع، خانواده فرد و محیط زیست آنها از یک طرف و ایجاد تعادل کامل بین اندامها و دستگاه های مختلف و ترکیب فیزیکی و شیمیایی مایعات داخلی بدن و تعادل اصولی در ارگانیسم و محیط زیست از سوی دیگر است(۷۱). اما باید توجه داشت که ابعاد مختلف سلامتی بر یکدیگر اثر کرده و تحت تاثیر یکدیگر قرار دارند. چنانچه مشکلات جسمی بر روان فرد، مشکلات روانی بر جسم او و نیز هر دوی آنها بر جامعه و اختلالات موجود در جامعه بر هر دو بعد دیگر سلامتی اثر میگذارد. لذا اقدامات انجام شده جهت ارتقائ سلامتی باید به تمام جوانب سلامتی فردی و سلامت کل جامعه توجه داشته باشد(۸۱).
ارائه مدل، یک روش تئوری جهت تفهیم یک نظریه یا مفهوم میباشد و چون سلامت از جمله مفاهیم پیچیده محسوب میگردد مدلهای مختلفی برای آن ارائه شده است که عبارتند از: مدل زنجیره سلامت و بیماری[۷۰]، مدل باور بهداشتی[۷۱]، مدل ارتقائ سلامت[۷۲] و مدل سلامت کل نگر[۷۳].
در مدل زنجیره سلامت و بیماری، سلامتی ماهیتی پویا داشته که بین بالاترین سطح سلامت تا بیماری شدید و مرگ در نوسان میباشد. در این مدل ژنتیک، محیط، سن و سبک زندگی به عنوان عوامل خطر و تعیینکننده در سطح سلامت معرفی شده است. بدلیل ماهیت پویا در سلامت، این مدل میتواند در مقایسه سلامت فعلی فرد با وضعیت قبلی موثر واقع شود. سلامتی در بالاترین سطح ممکن و بیماری شدید در دو انتهای زنجیره قرار دارند. این زنجیره را میتوان به عنوان محدوده ای شامل وضعیت مطلوب تندرستی که با انرژی فراوان مشخص میشود، تا مرگ یا تخلیه کامل انرژی در نظر گرفت(۷۵).
مدل باور بهداشتی توسط هوچ بام[۷۴] در اوایل سال ۱۹۵۰ ارائه شده است(۷۶) و بر عقاید، نظرات و نگرش فرد در زمینه سلامت و بیماری تمرکز دارد. در این مدل باور مثبت به حفظ سلامتی و پیشگیری از بیماری و باور غلط به رفتارهایی که مستقیم یا غیر مستقیم جهت سلامتی مضر هستند مربوط میگردد و چون باورهای فرد معمولا رفتارهای بهداشتی فرد را تحت تاثیر قرار میدهند در نتیجه میتوانند در سطح سلامت فرد تعیین کننده باشند(۷۴). در کل پنج مفهوم اصلی درک فرد از استعداد ابتلا به بیماری خاص، درک فرد از شدت بیماری، درک از فواید و موانع رفتار بهداشتی، درک موانع عملکرد و خودکارآمدی اساس این مدل را تشکیل میدهند(۸۱).
مدل ارتقای سلامت، توسط پندر[۷۵] ارائه شده است. وی سلامت را به عنوان یک وضعیت پویا و مثبت و نه فقط فقدان بیماری معرفی کرده است و هدف اصلی این مدل افزایش سطح بهبودی در افراد است(۷۹). تئوری شناخت اجتماعی بندورا[۷۶] و نظریه انتظار ارزشی[۷۷] مبنای نظریه پندر میباشند. عواملی که توسط وی به عنوان رفتار ارتقا سلامت ارائه شدهاند شامل خود شکوفایی، مسئولیت پذیری در قبال سلامت، ورزش، تغذیه، حمایت اجتماعی و اداره استرس میباشند(۸۰). این مدل انعکاسی از یک چشم انداز اجتماعی- زیست محیطی از سلامتی است(۷۵).
در مدل سلامت کل نگر، دیدگاه جامعی به فرد به عنوان یک موجود معنوی و روانی- اجتماعی وجود دارد و توجه اصلی بر توانمند کردن مدد جویان برای سهیم شدن در فرایند بهبودی است(۷۹). در این مدل ابعاد روانی، اجتماعی و معنوی سلامت، مفاهیمی جدا از هم نمیباشند(۸۲). بر این اساس تنها درمان دارویی برای مددجویان کافی نبوده و به نیازهای معنوی و روانی- اجتماعی افراد نیز باید توجه گردد و مداخلاتی نظیر موسیقی درمانی، ماساژ درمانی و تمرینات تن آرامی و… در کنار درمان دارویی مددجویان توصیه شده است(۷۹).
سلامت علاوه بر اینکه یک مساله چند بعدی است، چند عاملی نیز میباشد. عواملی که بر سلامتی اثر میگذارد هم در درون شخص و هم بیرون از او در جامعهای که او در آن زندگی میکند قرار دارند که در این بین یک سری از عوامل به عنوان متغیرهای مهم و موثر بر سلامتی و تعیین کننده سلامتی معرفی شدهاند که عبارتند از:
- تعیین کنندههای بیولوژیکی: که به تاثیر ساختار ژنتیکی فرد در سلامت وی دلالت مینماید.
- محیط: که به سه جنبه فیزیکی، بیولوژیکی و روانی تقسیم شده و سلامتی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد.
- شرایط اجتماعی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی: که به تاثیر سبک زندگی افراد در سلامتی آنها دلالت دارد.
- خدمات بهداشتی: که بطور کلی هدف خدمات بهداشتی بهبود سطح سلامت جامعه است(۷۳).
- جنسیت: در واقع تفاوتهای آناتومیک، فیزیولوژیک و اجتماعی زن و مرد موجب تفاوتهایی در شدت و فراوانی بیماری در دو جنس میگردد(۷۳).
با توجه به آنچه گفته شد، اهمیت سلامت کارکنان برای سازمانها به طور سریعی در حال افزایش است. هر ساله میلیونها دلار کاهش در بهره وری به دلیل نبود برنامههای بهداشت به عنوان نوعی زیان مطرح میشود. مقداری از این هزینه ها ناشی از غیبتهای کاری به خاطر بیماریهای عادی میباشد. بیماریهای دیگر که به عنوان بیماریهای شغلی شناخته میشوند ناشی از نوع کاری هستند که به صورت آشفتگی و بی نظمی جسمی و روانی در کارکنان ظاهر میگردد. فشار روانی شغلی و بیماریهای روانی سالانه میلیونها دلار هزینه را به سازمانها تحمیل میکنند. فشار روانی شغلی شدید سالانه ۱۰۰ میلیون دلار و بیماریهای روانی سالانه ۱۵ تا ۲۰ میلیون دلار ایجاد هزینه مینماید(۵۵ و۶۸).
مروری بر مطالعات:
مفهوم سلامت و رضایت شغلی از جمله مباحث بسیار مهم است که بر کیفیت زندگی و کار کارکنان تاثیر میگذارد. این مفاهیم تحت تاثیر عوامل بسیاری میباشند که علیرغم اهمیت آن بسیار کم به آن پرداخته شده است. در اینجا به ذکر چند مطالعه که کم و بیش به ذکر این مفاهیم و اهمیت آنها پرداختهاند، اشاره مینماییم.
از مطالعات مرتبط با رضایت شغلی و سلامتی، تحقیقی است که بهروزیان و همکاران پژوهشی با هدف بررسی ارتباط رضایت شغلی و شیوه های مقابلهای با سلامت عمومی کارکنان بخش خصوصی پتروشیمی در شهر ماهشهر در سال ۱۳۸۸ انجام دادند. این مطالعه از نوع مقطعی- تحلیلی بود. پس از توضیح و تبیین اهداف پژوهش به کلیه کارکنان (۱۱۷ نفر) شاغل در این بخش خصوصی، پرسشنامه هایی ارائه شد که ۸۳ نفر از افرادی که مایل به شرکت در مطالعه بودند پرسشنامه را دریافت نموده و ۲۴ ساعت بعد از آنها گرفته شد. و در نهایت ۷۷ نفر وارد مطالعه آماری شدند.
ابزارهای مورد استفاده عبارت بودند از: پرسشنامه سلامت عمومی(GHQ ) 28 سوالی و پرسشنامه توصیف شغل اسمیت(JDI) و چک لیست مهارت های مقابلهای چند بعدی که شیوه پاسخ دهی افراد را به استرس بررسی میکند. این چک لیست شامل ۷۲ ماده است که از صفر تا چهار نمره داده میشود و ۴ مقوله کلی مقابله متمرکز بر حل مساله، مقابله متمرکز بر هیجان، مقابله کمتر مفید و مقابله غیر موثر را شامل میشود. فرم ثبت اطلاعات شامل مشخصات جمعیتی مانند سن، جنس، وضعیت تاهل، تعداد فرزندان، میزان تحصیلات، مدت زمان تقریبی کار روزانه و درآمد متوسط ماهیانه بود. افراد مورد مطالعه در گروه سنی ۲۰ تا ۵۹ سال قرار داشتند. سنوات اشتغال آنها از یک تا ۳۶ سال بود. تحلیلهای آماری با بهره گرفتن از نرم افزار آماری SPSS نسخه ۱۵ و با بهره گرفتن از محاسبه ضریب همبستگی اسپیرمن و پیرسون و رگرسیون گام به گام انجام گرفت. این پژوهش نشان داد، ۵۷/۲۸ در صد افراد (۲۲نفر) از کارکنان از سلامت عمومی مناسبی برخوردار نمیباشند.
نتایج ارزیابی نمرات رضایت شغلی کارکنان نشان داد، بیشترین رضایتمندی شغلی افراد در زمینه ماهیت کار آنها مشاهده شد. میزان رضایتمندی از سرپرست و همکاران در حد متوسط و کمترین میزان رضایتمندی شغلی در ترفیعات و حقوق و مزایا بدست آمد. توزیع فراوانی مهارتهای مقابله ای در آزمودنی ها بدین صورت مشخص شد: بر این اساس بیشترین روش های مقابلهای مورد استفاده به ترتیب عبارت بودند از: تمرکز بر حل مساله، مقابله غیر موثر، متمرکز بر هیجان و مقابله کمتر مفید.
بررسی رابطه رضایت شغلی و سلامت عمومی با بهره گرفتن از تست پیرسون نشان داد بین رضایت شغلی و نمره GHQ رابطه معکوس به صورت معنا دار بدست آمد. یعنی افراد با رضایت شغلی بیشتر از سلامت عمومی بهتری برخوردارند. از سویی دیگر رابطه بین رضایت شغلی و راهبردهای مقابله ای با بهره گرفتن از تست پیرسون نشان داد بین رضایت شغلی در حیطه ماهیت کار با راهبرد مقابله ای متمرکز بر حل مساله با ۴۲/۰ =r رابطه معنادار به صورت مستقیم(۰۰۱/۰ =p) و بین رضایت شغلی در حیطه سرپرستی با راهبرد مقابله ای کمتر مفید با۱۶/۰ - = rرابطه معنادار به صورت معکوس بدست آمد. یعنی افرادی که رضایت شغلی در حیطه کار داشتند از راهبرد مقابله ای متمرکز بر حل مساله (روش منطقی) استفاده مینمودند در حالیکه افرادی که رضایت شغلی در حیطه سرپرستی داشتند، بیشتر از راهبرد مقابلهای کمتر مفید استفاده می کردند. که میتواند به این خاطر باشد که افراد با این نوع راهبرد اصولا به جای روبرو شدن با مسائل، از کنار آن عبور میکنند.
در بررسی رابطه سلامت عمومی با راهبردهای مقابله ای نتایج همبستگی اسپیرمن نشان داد که بین نمره GHQ با راهبرد مقابله ای متمرکز بر حل مساله و همچنین بین نمره GHQ با راهبرد مقابلهای متمرکز بر هیجان و مقابله کمتر مفید با ۲۸/۰=r رابطه معنادار مستقیمی وجود دارد(۰۵/۰>P). این بدین مفهوم است که کارکنانی که بیشتر از راهبرد مقابلهای متمرکز بر حل مساله استفاده میکنند، از سلامت عمومی بهتری برخوردارند و کارکنانی که بیشتر از راهبردهای مقابله متمرکز بر هیجان و کمتر مفید استفاده میکنند از سلامت عمومی پایین تری برخوردارند. در بررسی کلی بین نمره سلامت عمومی و راهبردهای مقابلهای ارتباط معنا دار بدست نیامد. در نهایت در آنالیز رگرسیون بررسی رابطه بین رضایت شغلی و شیوه های مقابلهای بر سلامت عمومی جمعیت نتایج زیر بدست آمد:
در کارکنانی که از سلامت عمومی برخوردار بودند رضایت شغلی با راهبرد مقابلهای متمرکز بر حل مساله با ۳۰/۰=r رابطه مستقیم داشت(۰۴۱/۰P= ). همچنین در افرادی که از سلامت عمومی برخوردار نبودند، رضایت شغلی با مقابله کمتر مفید با ۱۳/۰ -=r رابطه معکوس معناداری وجود داشت(۰۱۸/۰ = p). هر چه افراد از رضایت شغلی بیشتری برخوردار بودند از سلامت عمومی بیشتری(۰۰۱/۰p=) بر خوردار بودند و این افراد عموما از مکانیسم مقابلهای متمرکز بر حل مساله نیز بیشتر استفاده میکردند. در ضمن، در بررسی به عمل آمده بین سلامت عمومی، رضایت شغلی و راهبردهای مقابله ای با مشخصات جمعیتی ارتباط آماری معناداری بدست نیامد(۲۵).
با توجه به نتایج فوق لازم است که در جهت تقویت مهارتهای مقابلهای کارکنان، برنامه ریزی و مداخلات مناسب صورت گیرد. انجام این امر منجر به افزایش رضایت شغلی و بهبود سلامت عمومی آنها می گردد.
یزدی و جعفری نیز در سال ۱۳۸۷ پژوهشی با هدف شناسایی اثر تعاملی بین ابعاد فشار روانی و رضایت شغلی مدیران انجام دادند. در این پژوهش از میان مدیران سطوح مختلف از سه شرکت مواد نفتی در سه شهر ایران که بر اساس آمارهای موجود ۲۲۰ نفر بودند، ۱۴۰ نفر به روش نمونهگیری تصادفی انتخاب شدند. شایان توجه است که کلیه افراد نمونه مرد و با میانگین سنی ۳۷ سال و ۹ ماه، میانگین سابقه کاری ۱۴ سال و ۴ ماه و با سطوح تحصیلات دیپلم تا فوق لیسانس بودند که بیشترین فراوانی در گروه لیسانس(۴۹%) بود.
برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از پرسشنامه نشانگان استرس و منابع فشار روانی شغلی دیویس، رابینز[۷۸] و مکلی که شامل دو قسمت است و عبارت است از پرسشنامه سنجش علایم فشار روانی شغلی که حاوی ۲۰ سوال است و علایم فشار روانی شغلی را در سه ماه گذشته بررسی میکند و پرسشنامه سنجش منابع فشار روانی شغلی که ۵۰ سوال دارد و تجربه های شغلی افراد را در یک سال گذشته بررسی میکند. لازم به ذکر است که هر ۵ سوال از این پرسشنامه به ترتیب یکی از منابع فشار روانی شغلی(فقدان کنترل، شکاف اطلاعات، علت و نتیجه ارزیابی عملکرد، تعارض، ناامنی شغلی، بیگانگی، سنگین باری نقش، سبک باری نقش، محیط کار و تعارض نقش) را در بر میگیرد. در سنجش رضایت شغلی نیز از پرسشنامه شاخص توصیف شغلی (JDI) اسمیت، کندال و هیولین استفاده شده است که شامل ۵ خرده مقیاس میباشد. در این پژوهش برای آزمون فرض رابطه بین فشار روانی شغلی و رضایت شغلی از آزمون آماری همبستگی پیرسون و برای آزمون فرضیه های اثر پیشبینیکنندگی رضایت شغلی و فشار روانی شغلی بر یکدیگر از آزمون رگرسیون گام به گام استفاده شده است.
نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد، با توجه به طیف سه درجهای مقیاس لیکرت (۱-۲-۳) میزان کل رضایت شغلی مدیران شرکت ها در سطح ۶/۲ بود که در حد بالاتر از میانگین امتیازات (۲) قرار گرفته است که میتوان گفت، مدیران این سازمان رضایت نسبتا بالایی دارند. میانگین نمره های متغیر علائم فشار روانی (۴/۴۳) پایینتر از حد متوسط (۵۰) بوده و میانگین منابع استرس(۴/۱۲۱) نیز پایینتر از حد متوسط (۱۵۰) است. میانگین نمره های خرده مقیاسهای فشار روانی در مقیاس لیکرت نشان میدهد که در شرکتهای مواد نفتی به ترتیب، سبکباری نقش، محیط کار، ناامنی شغلی، سنگین باری نقش، تعارض نقش، بیگانگی، شکاف اطلاعات، فقدان کنترل، علت و نتیجه ارزیابی عملکرد و تعارض ملاحظه میشود. میزان کجی نمره ها در سازه علایم فشار روانی(۸/۰) و در سازه منابع فشار روانی(۷/۰) نشان میدهد که منحنی توزیع نمره ها در هر دو متغیر وضعیت طبیعی ندارد و کجی در سمت راست دیده میشود.
یافتهها نشان داد بین رضایت شغلی مدیران و علایم فشار روانی با اطمینان ۹۹% همبستگی منفی وجود دارد ( ۵۳/۰r=- و۰۱/۰>p) و بین رضایت شغلی و منابع فشار روانی با اطمینان ۹۹% همبستگی منفی وجود دارد(۶۷/۰ ,r=-01/0>p). نتایج رگرسیون گام به گام برای بررسی اینکه فشار روانی شغلی بر رضایت شغلی مدیران اثر پیشبینیکنندگی دارد، حاکی از آن بود که متغیرهای بیگانگی، سبک باری نقش، علت و نتیجه ارزیابی عملکرد به ترتیب اثر پیشبینیکنندگی بیشتری را بر رضایت شغلی مدیران شرکتهای مواد نفتی داشت و ۵۲ درصد از تغییرات متغیر رضایت شغلی مدیران را تبیین کرد.
نتایج رگرسیون گام به گام به منظور بررسی اینکه خرده مقیاسهای رضایت شغلی اثر پیشبینیکنندگی بر فشار روانی شغلی مدیران دارد، حاکی از آن بود که متغیر های همکاران، ماهیت کار و فرصتهای ارتقاء به ترتیب اثر پیشبینیکنندگی بیشتری را بر فشار روانی شغلی مدیران شرکتهای نفتی داشتند و ۴۹ درصد از تغییرات متغیر فشار روانی شغلی مدیران را تبیین کردند(۱۶).
با توجه به یافته های تحقیق، باید روابط بین همکاران گسترش یابد و روش های ارتقاء شغلی شفافسازی شود تا میزان فشار روانی مدیران کاهش یابد و به مدیران توانمند بیمهری نشود.
بررسی ابعاد رضایت شغلی و ارتباط آن با سلامت عمومی کارکنان مراکز بهداشتی-درمانی شهر رشت در سال ۹۲-۱۳۹۱- فایل ۴