آگاهی اجتماعی
مدیریت روابط
بار- آن : هوش عاطفی را در قالب رفتار هوشمندانه و اجتماعی به پنج مؤلفه زیر تقسیم می کند:
- خوش بینی : توانایی مثبت دیدن مسائل زندگی و توجه به آنها
- خود ستایی : توانمندی دستیابی و توفیق به اهداف و استعدادهای نهفته
- خرسندی : توانایی احساس خرسندی از خود، دیگران و زندگی
- استقلال : توانایی مستقل بودن و عدم وابستگی احساس به دیگران
- مسئولیت پذیری اجتماعی : توانایی احساس یکی شدن با گروه اجتماعی. ( بار- آن، ۱۹۹۸).
۲-۷-۴- رابطه هوش عاطفی و شخصیت
هوش هیجانی یعنی داشتن مهارت هایی تا بدانید چه کسی هستید، چه افکار، عواطف، احساسات، پیوستگی رفتاری دارید. هوش هیجانی به آن دسته از مهارت ها اطلاق می شود که برای ارزیابی مجرد و هدایت به کار می رود تا باعث تغییر ماهیت و توانایی های شما برای تعالی، توسعه، هدایت و ایجاد احساس مثبت از زندگی شود.احساسات انسانی جنبه های پیچیده ای دارد.
تحقیقات نشان می دهد هشت محور عمده احساسات شامل ترس، شعف، مقبولیت، خشم، افسوس، نفرت، حیرت و توقع می باشد.
البته همه ما در زندگی روزانه ده ها و گاهی صدها نوع از این احساسات را تجربه می کنیم و گاهی می توانیم این احساسات را کنترل یا سرکوب نمائیم که علت بروز تعارضات از همین جا سرچشمه می گیرد. به عقیده گولمن شخصیت افراد ترکیب درستی از عقل و دل است و معمولاً سمبل عقل، بهره هوشی(IQ)و دل، هوش هیجانی (EQ) است.
تحقیقات نشان می دهد موفقیت های زندگی حرفه ای ۲۰ درصد به بهره هوشی (IQ) و ۸۰ درصد به هوش هیجانی (EQ) بستگی دارد. به لحاظ فرهنگی آموختیم که به هیجان به جای یک پاسخ یا واکنش احساسی به عنوان یک عامل هوشی بنگریم، همچنین خودمان همانند هیجاناتی که اطلاعات درست ذهن را تعریف می کند اعتماد نکنیم. حتی گاهی واژه هیجان بیانگر یک شخصیت ضعیف است و به کسی اطلاق می شود که قادر به کنترل خویش نبوده یا حتی گاهی رفتاری کودکانه یا ابلهانه دارد. در حقیقت تمام ذهنیت از خودمان در اطراف هوشمان است. جامعه شناسان معتقدند اگرچه هوش تحصیلی یکی از عوامل موفقیت و پیشرفت به شمار می رود لیکن نمی توان فردی با هوش هیجانی بالا را به عنوان یک مخزن فکری محسوب کنیم. همیشه به ما آموخته اند برای فکر و عقل ارزش قائل شویم در عوض عاطفه و احساسات بی ارزشند. (آقایار و شریفی، ۱۳۸۶).
۲-۷-۵- جذابیت هوش هیجانی
تصور عموم این است که هوش هیجانی در تمام ابعاد زندگی نقش کلیدی دارد که چندان صحیح به نظر نمی رسد. در عوض معتقد نیستیم که هوش هیجانی نام جدید با محتوایی قدیمی است هوش هیجانی می تواند نقش مهمی در رهبری، بهبود کار راهه (توسعه شغلی) و زندگی حرفه ای ایفا نماید. همچنین نباید فکر کنیم هوش هیجانی می تواند جایگزین و جانشین توانائی ها ، دانش و یا مهارت های شغلی شود. هوش هیجانی به گونه ای تئوریزه شده تا بتواند نتایج کاری را بهبود بخشد اما به هیچ وجه نمی تواند بدون
مهارت های شغلی موفقیت ها را تضمین کند.
کاربرد های هوش هیجانی در محیط کار عبارتند از :
- توسعه شغلی (بهبود کار راهه) : اگر معیاری برای شناخت خودتان یا کارکنان داشته باشید می توانید مسیرهای شغلی کارکنان را همانند رعایت بهداشت روانی در نظر بگیرید.
- توسعه یا بهسازی مدیریت : مدیرانی که فقط بر مهارت های فنی خودشان تکیه می کنند مدیریت نمی کنندبلکه صرفاً عهده دار امور هستند. بنابراین شناخت و ارتقاء هوش هیجانی می تواند منجر به توسعه و سبک های مدیریتی خاص شود.
- اثر بخشی گروهی : گروه ها چیزی بیش از مجموع افراد بصورت انفرادی هستند به عبارتی نقش گروه ها هم افزائی است. عاملی که باعث حفظ و دوام گروه می شود هوش هیجانی است. (آقایار، ۱۳۸۶).
۲-۷-۶- هوش عاطفی و بهره هوشی
هوش عاطفی و بهره هوشی قابلیت های متضادی نیستند. بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما ترکیبی از هوش و عاطفه داریم. افرادی که دارای بهره هوشی بالا و هوش عاطفی بسیار ضعیف (یا بهره هوشی پایین و هوش عاطفی بالا) باشند علی رغم وجود نمونه نوعی نسبتاً نادرند. (دولویکس، هیگس۱، ۲۰۰۰).
ریون بار- آن (۱۹۹۹) در پی یافتن پاسخی برای این سوال که چرا برخی افراد نسبت به برخی افراد دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق ترند، به تحقیقات بسیاری دست زده است. این سوال لزوم مرور کلی عواملی که تصور می شد موقعیت کلی را رقم می زنند و سلامت هیجانی را موجب می شوند، ایجاد می کند.
بار- آن دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده ی آنها هوش عقلی نیست بلکه باید در جستجوی عاملی دیگر بود. بر اساس مطالعات دانیل گولمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی (۷ درصد) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش عاطفی وجود دارد. به طوری که می توان ادعا کرد آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند. وقتی افراد دارای بهره بالا در زندگی تقلا می کنند و افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند، شاید بتوان آن را به هوش عاطفی بالای آنها نسبت داد.
بنابراین افرادی که از هوش عاطفی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سر زندهاند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند و احساسات خود را به طور مستقیم بیان کرده و راجع به خود مثبت فکر میکنند. آنان ظرفیت چشمگیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند و در رابطه خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظهاند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند. آنان همچنین با خود، بسیار راحت برخورد میکنند (دوستار، ۱۳۸۲).
۲-۷-۷- اندازه گیری هوش هیجانی
اندازه گیری هوش هیجانی بسیار دشوار است. بعضی روان شناسان تردید دارند که اصلاً بتوان آن را اندازه گرفت. با این حال بسیاری معتقدند که می توان آن را اندازه گیری کرد، اما ابتدا باید بر موانع سه راه چیره شد. بزرگترین مشکل این است که راحت ترین روش برای اندازه گیری هوش هیجانی، یعنی مقیاس های خود سنجی، احتمالاً ضعیف ترین روش برای این کار باشد، مقیاس های خود سنجی ازفرد
۱- Dulewicz & Higgs
می خواهند که درباره توانایی ها، مهارت ها و رفتارهای خودش گزارش بدهد. مثلا، این مقیاس ها از فرد می پرسند که چقدر می تواند به طور مؤثر هیجان های خود را بشناسد، آنها را درک کند و … .
این گونه آزمون ها به این واقعیت اعتماد می کنند که مردم می توانند خبرنگاران حقیقی باشند و با دقت و به درستی درباره توانایی ها و مهارت هایی گزارش دهند، بنابراین، در این روش مشکلاتی وجود دارد : مردم معمولاً تمایل دارند دستاورد های خود را بزرگ جلوه دهند و کاستی خود را کوچک بدانند، در نتیجه آزمون های خود سنجی، معمولاً تصویری بزرگنما ( متورم، باد کرده ) از مهارت ها یا توانایی های فرد ارائه می دهد. حتی زمانی که مردم در خود- سنجی صداقت کامل و شجاعانه از خود نشان می دهند، اغلب از آگاهی دقیقی برخوردار نیستند. یعنی، ممکن است آنها حقیقت را پنهان نکنند، ولی در بسیاری از موارد اصلاً نمی دانند حقیقت چیست. طبق این دو دلیل، مقیاس های خود سنجی هوش هیجانی، در حالی که ارزشمند هستند، نباید به تنهایی برای اندازه گیری آن به کار گرفته شود. راه حل مناسب برای مقیاس خود- سنجی استفاده از آزمون های چند مرتبه ای است.
در این روش چند نفر به سؤال ها پاسخ می گویند : به این ترتیب که نه تنها خود فرد به سؤال ها جواب می دهد، بلکه دوستان، همکاران و اعضای خانواده ی او نیز به آنها پاسخ می دهند و به این ترتیب نظر خود را درباره ی اینکه آن فرد معمولاً چه عملکردی دارد نشان می دهند. پرسشنامه های چند رتبه ای دو امتیاز دارند. امتیاز اول اینکه، کمتر احتمال دارد دیگران حقیقت را پنهان کنند، در حالی که ممکن است خود فرد، برای اینکه نمای خوبی از خود نشان دهد، بعضی حقایق را کتمان کند. امتیاز دوم اینکه دیگران از بیرون بهتر می توانند نگاه کنند و با دقت تخمین بزنند که آن فرد در تعاملات اجتماعی خود تا چه حد مهارت دارد. روش آخر این است که، برای اندازه گیری هوش هیجانی از آزمون های عملی استفاده کنیم. آزمون های عملی از آزمودنی نمی خواهند درباره رفتار عادی خود گزارش دهد، از دیگران نیز چنین چیزی را نمی خواهند در عوض، این آزمون ها مشکلات عملی در اختیار این آزمودنی ها می گذارند و از آنها می خواهند که پاسخ را پیدا کنند. بنابراین، این آزمون ها به جای آنکه از شما بخواهند درباره ی اینکه تا چه حد در مهارت های هوش هیجانی خوب هستید گزارش بدهید، از شما می خواهند تا این مهارت ها را عملا نشان دهید. این آزمون ها در مقایسه با آزمون های خودسنجی و آزمون های چند رتبه ای زیاد آسیب پذیر نیستند ولی ساختن آنها بسیار دشوار است (مایر و سالووی، ۱۹۹۷).
۲-۷-۸- اهمیت هوش هیجانی
هوش هیجانی جنبه شناختی ندارد، اما پایه ی اصلی سایر هوش ها است. هوش هیجانی ما را قادر می سازد تا بتوانیم احساسات خود را شناخته و آن را به صورت مطلوبی ابراز و اداره کنیم. هوش هیجانی در شناخت و درک هیجانات دیگران و دیدن چشم اندازشان به ما کمک می کند. هوش هیجانی ما را نسبت به حالت هیجانی گروه، رویدادها و ارتباطات حساس می سازد و ما را در برقراری ارتباط با همکاران، اعضای خانواده و آشنایان کمک می کند و درهای جمعیت، درستی و محبت را رویمان می گشاید. به این حالت در روانشناسی « بلوغ فکری یا پختگی» می گویند.
گلمن۱ ، بویاتزیس۲ و میکی۳ (۲۰۰۲) می گویند : ما برای رشد و تکامل هوش هیجانی به زمانی برای اندیشیدن با خود و با دیگران نیاز داریم(آقایار و شریفی، ۱۳۸۶).
۱-Goleman
۲-Boyatzis
۳-Mekee
۲-۷-۹- گسترش هوش هیجانی
تحقیقات نشان می دهد اهمیت هوش هیجانی در جهت پیشرفت موقعیت سازمان ها در حال افزایش است. با کمک بهره هوشی (IQ) می توان پیش بینی کردکه چه شغلی مناسب چه فردی است در حالی که هوش هیجانی (EQ) می تواند سیر پیشرفت، شکفت یا درجا زدن کارکنان را پیش بینی کند. در سطوح رهبری سازمان ۸۵ درصد قابلیت ها برای کسب موفقیت به هوش هیجانی بستگی دارد تا به توانایی های فنی و هوش (گلمن، ۱۹۸۸) کارگزاران با هوش هیجانی بالا که در زمینه ارائه خدمات بیمه ای ( بیمه عمر، حوادث، درمانی، اتومبیل و …) فعالیت می کنند در مقایسه با همکاران خود که از هوش هیجانی کمتری برخوردارند به طور میانگین دو برابر درآمد کسب می کنند، به عبارتی دو برابر مشتری جذب می کنند. مدیران با هوش هیجانی بالا تنها ۱۵ الی ۲۰ درصد اهدافشان محقق نمی شود.
برنامه های آموزشی بر مبنای هوش هیجانی در مقایسه با برنامه های آموزشی بر مبنای غیر هوش هیجانی تقریباً ۸ برابر بازگشت سرمایه دارند یا به عبارتی میزان سودآوری آنها ۸ برابر است. مطالعات مستمر ثابت می کند افراد با هوش هیجانی بالا در کارشان و روابط فردی موفق ترند که دلایل آن می تواند مربوط به عوامل زیر باشد:
رهبران سازمانی برجسته بودند.
- به دیگران روحیه می دهند.
- در کار گروهی هماهنگی بیشتری از خود نشان می دهند.
- تضاد و اختلافات را می تواند تحمل و مدیریت کنند.
- برای رسیدن به اهداف، همکاری اثر بخش تری با دیگران دارند.
- در مواجهه با تنوع ها (نژاد، فرهنگ، ملیت، جنسیت) دیدگاه مثبت دارند.
- میان هیجان و منطق تعادل برقرار می کنند.
- نسبت به احساسات خود و دیگران آگاه و مطلع هستند.
- در موقع لزوم با دیگران ابراز همدلی و همدردی می کنند.
- در مواجهه با فشار روانی انعطاف نشان می دهند.