«بازنمایی» یکی از مفاهیم بنیادی در مطالعات رسانهای است. بازنمایی راه و روشی است که از آن طریق، رسانهها حوادث و واقعیت ها را نشان میدهند.
از نظر «ریچارد دایر»[۳۳] مفهوم بازنمایی در رسانهها عبارت است از: «ساختی که رسانههای جمعی از جنبههای مختلف واقعیت مثل افراد، مکانها، اشیاء، اشخاص، هویتهای فرهنگی و دیگر مفاهیم مجرد ایجاد میکنند. تجلی بازنماییها ممکن است به صورت گفتاری، نوشتاری یا تصاویر متحرک باشد.»
هرچند بازنمایی در نگاه واقعگرایانه (رئالیستی) متشکل از تصاویر یا صدای حوادث است، ولی عمل بازنمایی، به شکل کامل و مطلق، جهان را نمایش نمیدهد. محتوایهای رسانهای همواره دارای ساختار هستند و هرگز پنجرهای شفاف و روشن به حساب نمیآیند.
نظریه ارادی که یکی از نظریه های بازنمایی است دوربین را منعکسگر واقعیت ندانسته بلکه معتقد است که هیچ عمل انعکاسی از جهان بیرون وجود نداشته بلکه هر آنچه که از زاویه دید دوربین به نمایش در میآید نمایشی از واقعیت است (رجبی، ۱۳۸۸).
۲ـ ۲ـ ۱ـ اهمیت بازنمایی معلولیت در فیلم و سینما
زبان، ابزار بازنمایی واقعیت است و تجلیهای زبانی به صورت صدا، تصویر و… است که واقعیت را منعکس میکند. رسانهها نیز از خصیصه چندزبانی برخوردارند که در این میان، رسانه فیلم و سینما، دربرگیرنده تصویر و صدا است.
سینما به عنوان یک منبع بزرگ اطلاعات در مورد معلولیت برای میلیونها نفراز بینندگان عمل کرده و کمک میکند تا نگرش عمومی به معلولیت که مسأله مهمی در تلفیق اجتماعی است شکل یابد (safran, 2001).
فیلم نیز غالباً به عنوان منعکسکننده جامعه درنظر گرفته میشود ولی از سوی دیگر عامل مهم آموزشی نیز قلمداد میشود. فیلم پتانسیل این را دارد که به مخاطب در رابطه با ماهیت استثنائات اطلاعرسانی کرده و آگهی ببخشد و نگرشهای اجتماعی برای تلفیق اجتماعی و آموزشی موفقیتآمیز را شکل بخشد (Safran & Educ, 1998).
بازنمایی به ما یاد آوری میکند که سیاستِ نمایشدهنده رسانهها تعیین میکند که تصاویر و شیوههای تصویر کردن گروههای خاص چگونه به انجام برسد. بنابراین عمل بازنمایی میتواند بر چگونگی شکلگیری تجارب گروهها در جهان و چگونگی فهمیده شدن آنها یا وضع قانون توسط دیگران (برای این گروه ها) تأثیرات ملموس و واقعی داشته باشد (رجبی، ۱۳۸۸).
در عصر حاضر رسانهها به وسایلی ارتقاء یافتهاند که جامعه برای انتقال دیدگاههای فرهنگی، رفتارهای هنجاری و ارزشهای اجتماعی از آنها استفاده میکند. شیوهای که اقلیتها در رسانهها تصویر میشوند، نهتنها بازتابدهنده عقاید مسلط و نگرشهای متعصبانه درمورد آن گروهها است، بلکه آن تصاویر در شکلگیری رفتارها نیز بهویژه در میان کودکان بسیار مؤثرند. تحقیقات نشان میدهد که درک کودکان از معلولیتها پیچیده است و وقتی کودکان نیاز دارند اطلاعاتی درباره افراد متفاوت با خودشان کسب کنند، یکی از راههای در دسترس برای کسب اطلاعات، تلویزیون است. باند با اشاره به مطالعاتی همچون هورن (۱۹۸۸) و گلابرمن (۱۹۸۰)، نشان میدهد که تصاویر مثبت از افراد دارای معلولیت میتواند نگرشها و رفتارهای کودکان را در قبال دوستان آنها که معلولیت دارند، بهتر کند (Bond, 2008).
بسیاری از افراد بهویژه کودکان آنچه را که در فیلمها میبینند واقعیت تلقی میکنند. تصاویر و نمایشهای رسانهای، معرّف، انعکاسگر و تداومبخش افکار و عقاید در مورد افراد معلول است (Black, 2007).
بهویژه برای افرادی که ارتباط خیلی کمی با افراد معلول دارند میزان اثرگذاری فیلمها در پذیرش اجتماعی و آموزشی بسیار حائذ اهمیت است (Safran & Educ, 1998).
بازنمایی منفی از افراد دارای معلولیت قادر هست که حتی خودانگاره این افراد را دچار اختلال کند و تأثیر منفی بر آنان داشته و مانعی بر سر راه زندگی سازنده آنان محسوب شود. افراد معلول بهویژه جوانان برچسبها وادبیاتی را که رسانهها از آن استفاده میکنند تا آنان را دریافتکنندگان منفعل سازمانهای رفاهی نشان دهند درونی میکنند. افراد معلول، با درونی کردن و باور تصویر ستمگرانهای که از آنان ارائه میشود آگاهی کاذبی را در درون خود ایجاد و بسط میدهند. این آگاهی دروغین، بسیاری از آنان را به دنیایی ساکت توأم با پذیرش منفعلانهای سوق میدهد که در نهایت آن را پذیرفته و به آن تن درمیدهند (Hallera et al , 2006).
بوگدان، شاپیرو و اسپکلومان، بازنمایی معلولیت را در فیلم های ترسناک مورد بررسی قرار دادند و بر روی کلیشه افراد معلول به عنوان افراد خطرناک تمرکز کردند، نتیجه تحقیق آنان حاکی از برداشتها و نگرشهای تبعیضآمیز، پیشداوری جامعه نسبت به افراد معلول و نهایتاً انزوا و کنارهگیری اجتماعی این گروه از جامعه بود. فیلمهایی مثل: گوژپشت نتردام[۳۴] (۱۹۲۳) و فیلم دکتر جکیل و آقای هاید[۳۵] (۱۹۳۱) (Safran & Educ, 1998).
فیلمها می توانند منعکسکننده باورهای گذشته و حال حاضر جامعه در مورد معلولیت باشند برای مثال وقتی مرد باران[۳۶] تماشاگران را با اوتیسم آشنا میکند، این باور را نیز در ذهن بیننده القاء میکند که همه افراد دارای اوتیسم یک نبوغ نهفته دارند، از این رو، فیلمها وکلیپهایی مرتبطی که با دقت انتخاب میشوند میتوانند بهعنوان وسیله آموزشی در رابطه با تطابق فردی و موانع اجتماعی بر سر راه استقلال فردی افراد معلول به کار رود. برای مثال فیلم برگشت به خانه[۳۷] (۱۹۷۸) که جوایز بسیاری نیز برده است، تصاویر تحسین برانگیز بسیاری در رابطه با دسترسی و توانبخشی برای افراد دارای معلولیت جسمی دارد (Safran & Educ, 1998).
هنگامی که افراد معلول در جامعه حضور پیدا میکنند و در تعامل روزانه با همسالان، معلمان و همسایگان قرار میگیرند با حداقل بخشی از دیدگاههای اجتماعی شکلگرفته از طریق رسانه مواجه میشوند و شاید بتوان گفت که هویت جامعه دارای معلولیت از طریق بازنمایی رسانهای شکل گرفته، دگرگون شده و تثبیت میشود. (Safran, 1998b)
حال که فیلم میتواند تجسمکننده چهره صحیح و مثبتی از معلولیت باشد بنابراین بازنمایی صحیح و واقعگرایانه از معلولیت در فیلمها نیز میتواند آگاهیبخشی در رابطه با تواناییهای فردی افراد دارای معلولیت و موانع اجتماعی را افزایش داده و راه را برای حضور، تلفیق این افراد و عادیسازی نگرش به معلولیت هموار سازد.
۲ـ ۲ـ ۲ـ کلیشهسازی: بازنمایی منفی
در کلیشهسازی برای اشخاص یا گروه ها معمولاً ویژگیهایی به آنان نسبت داده میشود که میتواند بیانتها و در نهایت بسیار متنوع باشد. نقش کلیشهها این است که وسیلهای برای پیشبینی رفتار دیگران در اختیار ما قرار دهند، کلیشهها اغلب مبتنی بر واقعیت نبوده و ناشی از تعمیم پارهای از رفتارهای فردی بر یک گروه وسیع میباشد از سوی دیگر این کلیشهها شیوهای از رفتار را در برابر شخص کلیشه شده هم قرار میدهند کسی که به او برچسب مجرم زده میشود ممکن است از خود رفتارهایی متناسب با این برچسب بروز دهد (محسنی، ۱۳۸۶).
۲ـ ۲ـ ۲ـ ۱ـ کلیشهسازی: بازنمایی منفی از معلولیت
تبعیض در قابلیتها[۳۸]، که به معنای تبعیض یا پیشداوری در مورد افراد دارای معلولیت بویژه معلولیت جسمی است، شباهت زیادی به تبعیض نژادی و جنسیتی و همه ایسمهایی دارد که در رابطه با تبعیض است و غالباً صنعت فیلمسازی افراد دارای معلولیت را در راستای همان کلیشههایی که «Ableism» بوجود آورده نشان داده و به روند کلیشهسازی تداوم میبخشد (Black, 2007).
حتی امروزه نیز در رسانهها تصاویر کلیشهای از افراد معلول نمایش داده میشود که یا در نقش اسطورههایی هستند که میبایست از آنان درس گرفت و الگویی برای تشویق افراد دیگر به حساب میآیند یا موجوداتی رقتانگیز و قابل ترحم محسوب میشوند.
شوارتز از زبان شاپیرو اینگونه بین میکند «این تصاویر، توسط همه افراد چه افراد معلول و چه غیرمعلول درونی شده و در پی آن کلیشههای اجتماعی ساخته میشود، محدودیتهای مصنوعی ایجاد کرده، منجر به تبعیض شده و پایه اقلیتی را میسازد که مورد انزجار افراد معلول است» ((Schwartz et al,2010
چندین سبک از کلیشهها در مورد افراد معلول وجود دارد که در طول سالیان افکار عمومی را به رگبار بسته است. شوارتز، هفت کلیشه رایج در مورد معلولیت را طبق نظر نلسون ۱۹۹۶، اینگونه عنوان کرده است: «رقتانگیز، قربانی، قهرمان، عامل تهدید، ناسازگار، کسی که میبایست مراقبت و نگهداری شود، کسی که نباید زنده بماند.» (همان منبع)
۲ـ۲ـ۲ـ۲ـ کلیشههای رایج در تصویرسازی از افراد معلول
کمالی در مقاله خود با عنوان رسانه و معلولیت معتقد است که مطالعات متعدد، چندین حوزه را در زمینه کلیشهسازی از معلولیت مشخص کردهاند که وی آنها را به شرح زیر بیان می کند.
۱. افراد معلول؛ اشخاصی رقتانگیز و قابل ترحم
شاید بتوان گفت رایجترین شکل استفاده از موضوع ناتوانی در رسانه پیرامون همین محور است. اخیراً این شیوه به دلیل افزایش تبلیغات اماکن خیریه بیش از گذشته استفاده میشود. این شیوه سعی دارد با برانگیختن حس ترحم افراد غیرناتوان جامعه، احساس بخشندگی را در آنان تقویت کند. خصیصه رایج داستانهای امروزی این است که فردی نیازمند و وابسته، مقابل یک شخصیت خوب، پراحساس و بخشنده ایفای نقش میکند.
۲. افراد معلول؛ موضوعی برای خشونت
در طول تاریخ، افراد معلول قربانی خشونت بودهاند، رومیها، یونانیها و هندوها در دوران باستان، اروپاییان در قرون وسطی و نازیها در دوران جدید، بیشترین سهم را در شکنجه و کشتار افراد معلول داشتهاند. از این رو، به نظر میرسد سوء رفتار و خشونت بیش از آنکه در میان سایر گروهها و اقشار جامعه رایج باشد در میان افراد معلول بروز میکند.
در اغلب فیلمها و داستانها ناتوانی فرد در مراقبت از خود و کسب استقلال در زندگی او را مستحق خشونت میسازد. مطالعه ورث مایر (۱۹۸۸) نشان داده که بیش از ۵۰ درصد داستانهایی که درباره افراد معلول نوشتهاند، آنان را قربانی خشونت جلوه دادهاند.
۳. افراد معلول؛ اشخاصی شیطانی و شرور
تصویری که شکسپیر از ریچارد سوم ترسیم میکند، یا کاپیتان داستان موبی دیک با پای قطعشده و افراد بدون دست با هوک مصنوعی در داستانهایی مانند جزیره گنج، در همین زمینه قابل ارزیابی است. در روزنامهها هم چنین تصاویری را میتوان یافت. مانند اخبار حوادث و داستانهای هیجانانگیزی که در آنها به شکل خاصی به رابطه نقایص جسمی و ذهنی و اقدامات جنایی پرداخته میشود.
۴. افراد معلول؛ اشخاصی مرموز، نادر و عجیب
افراد معلول گاه در جریان داستان فیلم یا درام تلویزیونی، برای القای فضای خاصی بهکار گرفته میشوند مانند فریتز (Fritz) در فیلم فرانکشتاین، در حالی که در رمان اصلی، این شخصیت وجود ندارد و برای افزایش حس ترس و وحشت، کارگردان او را به داستان اضافه کرده است. یا در فیلم «خوب، بد، زشت» از دشمنی قدیمی صحبت میشود که یک پا ندارد و به «سرباز نصفه» معروف شده است. هرچند او تنها یک بار در فیلم ظاهر میشود و چند جمله هم بیشتر سخن نمیگوید، تصویری کامل و قوی از وحشیگری، خشونت و زشتی ارائه میکند؛ عبارت «سرباز نصفه» این پیام را انتقال میدهد که افرادی که یک پا ندارند، انسانهایی نصف و نیمه و احتمالاً شرور هستند.
۵. افراد معلول، انسانهایی شگفتآور، باورنکردنی و فوقستاره
این شاید شبیه کلیشهای باشد که سیاهپوستان را دارای قدرتی به مراتب بیشتر از سفیدپوستان نمایش میدهد. گاه افراد معلول را با تواناییهای جادویی جلوه میدهند که قدرتی ماوراء قدرت انسانی دارند همچنان که اغلب، نابینایان به عنوان کسانی که دارای حس ششم هستند یا شنوایی قدرتمندی دارند، شناخته میشوند.
در میان مجموعههای تلویزیونی هم مواردی از این دست وجود دارد از جمله «ایرون ساید» که در ایران هم به نمایش درآمده و داستان کارآگاهی است که بر صندلی چرخدار مینشیند و بسیار قوی عمل میکند یا مجموعه «لانگ استریت» که داستان کارآگاه نابینایی را روایت میکند که قدرت شنوایی فوق انسانی دارد.
۶. افراد معلول؛ موضوعی برای ریشخند، تمسخر و استهزا
خندیدن به ناتوانی چیز تازهای نیست، طی قرنها افراد معلول، موضوعی برای سرگرمی و تفریح افراد غیرمعلول بودهاند. کتابهای فکاهی بسیاری را در جوامع مختلف میتوان یافت که تمرکز مطالب آنها بر نقص و ناتوانی افراد است. افراد کمتوان ذهنی و برخوردهای آنان نیز بارها در داستانهای کمدی مورد استفاده قرار گرفته است. حتی امروزه استهزای افراد معلول، بزرگترین ویژگی برنامههای تلویزیونی و فیلمهای کمدی به شمار میرود.
۷. افراد معلول؛ کسانی که با خود دشمنی دارند.
رسانهها گاه افراد معلولی را نمایش میدهند که به شدت متأثر هستند. هنگامی که آنان بر مشکلاتشان فائق میآیند، زمانی است که تأسف خوردن برای خویش را کنار میگذارند، مثبت میاندیشند و روحیه مبارزه را در خود قوی میکنند. این تغییر در بسیاری از فیلمهایی که اخیراً ساخته شدهاند قابل مشاهده است؛ از جمله فیلمهای «برگشت به خانه» و «متولد چهارم جولای» را می توان نام برد. گاه نیز مطالبی که افراد دارای ناتوانی را دشمن خویش نشان میدهند، در مطبوعات و رسانهها دیده میشود. این امر بویژه در مورد افراد مبتلا به ایدز، بویژه کسانی که به تنهایی مسئولیت نقص خود را بر عهده دارند، دیده میشود.
۸. افراد معلول؛ بار و تحمیل به جامعه
این کلیشه با دیدگاهی که افراد معلول را نیازمند کمک و مراقبت افراد غیرمعلول میداند، مرتبط است. این تصور از آنجا ناشی میشود که نیازهای افراد معلول را بسیار متفاوت از دیگر افراد و به صورتی فرض کردهاند که جامعه امکان تأمین آنها را ندارد. در سال ۱۹۳۰، رایش سوم در آلمان، این تصویر را در سلسله برنامههایی، به نام اُتانازی (Euthanasia)* به طور جدی مطرح کرد. در این فیلمها که با تبلیغات گستردهای ارائه میشد، افراد معلول به صورت موجوداتی نباتی نشان داده میشدند که تنها قادر به زیست هستند نه زندگی و از این رو باید از صحنه اجتماع حذف شوند. همین موضوع در سال ۱۹۹۰ در یک برنامه تلویزیونی با عنوان «تام را خوب نگه دارید» در انگلستان به نمایش درآمد. تا زمانی که این تصویر وجود داشته باشد، این باور که جامعه بدون افراد معلول بهتر خواهد بود، هرگز از بین نخواهد رفت.
۹. افراد معلول؛ اشخاصی از نظر جنسی غیرعادی
سابقه این موضوع را که در ادبیات و هنر بسیار به آن اشاره شده است، در دوران باستان هم میتوان یافت. این موضوع بیشتر در مورد مردان گفته شده و زنان سهم عمدهای در این خصوص ندارند. در کتاب «ادیسه» هومر که ۵۰۰ سال پیش از میلاد نگاشته شده است، از نگرانی نسبت به همسری مبتلا به «فلج» سخن به میان آمده است. به هر حال اینکه افراد معلول به گونهای در فعالیت جنسی ناتوان نامیده شدهاند، بسیار مطرح شده است. مواردی از این کلیشه را میتوان در موسیقی پاپ، فیلمها و برنامههای تلویزیونی نیز مشاهده کرد.
۱۰. افراد معلول؛ کسانی که قادر به مشارکت کامل در زندگی اجتماعی نیستند
این کلیشه ناشی از نوعی غفلت است. افراد معلول به ندرت به عنوان عناصر فعال و مولد اجتماع مانند دانشآموزان، معلمان، کارگران، کارمندان یا والدین نشان داده میشوند. فقدان چنین تصویری این ذهنیت را ایجاد میکند که این افراد باید جدا از دیگران زندگی کنند.
افراد معلول؛ اشخاص «عادی»
تحول تازه در نمایش شخصیت افراد معلول، حضور آنان در رسانه به عنوان افراد عادی و طبیعی است که تنها دارای اختلال هستند. این تحول را بویژه در تلویزیون، تبلیغات شرکتها و فیلمها میتوان دید. متأسفانه اکثر این تصاویر تکبعدی هستند و کمتر به انعکاس تجربه معلولیت میپردازند اما به هر حال گامی در مسیر عادیسازی زندگی اجتماعی این افراد تلقی میشوند (کمالی، ۱۳۸۶).
۲ـ ۲ـ ۳ـ تداوم الگوی سنتی بازنمایی معلولیت
فیلمهای بلند سینمایی تأیرات بنیادینی بر روی نگرش عمومی نسبت به معلولیت دارند. آنچه که حائز اهمیت است این است که در مورد افراد دارای معلولیت،همیشه، بازنمایی مبتنی بر واقعیت و صحیح مدنظر و مورد توجه فیلم سازان نبوده است (Norden, 1994).
در عصر حاضر، به طور روزافزون ارزشها و امتیازهای افراد «غیرمعلول» نسبت به افراد دارای معلولیت افزایش مییابد. ناتوانی به عنوان یک «مسأله» در مقابل ارزشهای جامعه نمایش داده میشود تمام معیارهای زیبایی در بدنی ورزشکار و تنومند جلوه میکند و از کلیشههای منفی برای نشان دادن افراد دارای معلولیت استفاده میشود. (کمالی، ۱۳۸۶)
در شرایطی که افراد دارای معلولیت حضور بسیار کمرنگی در رسانههای غالب امریکا دارند، به نظر میرسد الگوی سنتی بازنمایی معلولیت همچنان برقرار است. رسانههای امریکا در بازنمایی معلولیت، اغلب یکی از دو قطب «ترحم» و «قهرمانپروری» را انتخاب میکنند. مدافعان حقوق افراد دارای معلولیت این رویکرد اجتماعی به معلولیت را «تله ترحم / قهرمانپروری» یا «دوگانه ترحم / قهرمانپروری» مینامند (Media and disability, 2012).
تا همین اواخر نیز، فیلمهای محبوب، افراد دارای معلولیت را در نقش افرادی که زندگی خوبی داشته و مشارکت فعالانه در زندگی اجتماعی دارند به تصویر نکشیده است. به علاوه فیلمهای محبوب کمتر افراد معلول را در نقش کسی که کار میکند، یکی از اعضای خانواده است، عاشق است و یا در هر نقش دیگری که معمولاً به افراد غیرمعلول داده میشود نشان میدهند (Black, 2007).
به نظر میرسد که بازنمایی معلولیت در رسانههای جمعی، در بیشتر کشورهای جهان اعم از توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته، از الگوهای نسبتا مشابهی پیروی میکند (حسینی، ۱۳۹۱).
میزان حضور در رسانهها، تنها یکی از مشکلات افراد دارای معلولیت در ارتباط با رسانههای امریکا است. بخش دیگر نگرانی محققان معلولیت و جامعه افراد دارای معلولیت به این بازمیگردد که در اندک فیلمهایی که معلولیت را بازنمایی میکنند، افراد غیرمعلول به جای افراد معلول ایفای نقش میکنند، زیرا تعداد هنرمندان دارای معلولیت اندک است و همان تعداد کم نیز بهکار گرفته نمیشوند. از طرف دیگر، بازنمایی منفی و دور از واقع معلولیت در رسانههای جمعی، از دیگر نکاتی است که سالها است مورد انتقاد محققان معلولیت و افراد دارای معلولیت قرار گرفته است (حسینی، ۱۳۹۱).
مشخص کردن نحوه انعکاس معلولیت و تصویرسازی از افراد معلول در فیلمهای منتخب- فایل ۶