«وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِهِمْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوهَ وَ أَمرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ. وآنان که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند و نماز را برپا داشتند وکارشان در میان خودشان بر پایه ی مشورت است و از آن چه روزی آن ها کرده ایم انفاق می کنند.» (شوری/ ۳۷)
۳-۲- تأثیر پذیری سعدی از نهج البلاغه در بوستان و گلستان
نهجالبلاغه ی امام علی، مانند چشمه ی خروشانی است که توانسته راهنمایی باشد در پیش روی تمامی مردم اعم از پیر و جوان و مانند قرآن کریم، سراسر آثار پیشینیان را در برگرفته است و در تمامی آثار شاعران و نویسندگان این تأثیر پذیری از نهج البلاغه که سرشار از دریای علم و معرفت الهی است، پرتو افشانی می کند. نهجالبلاغه نه تنها کتابی است که رسالت هدایت یک نسل و یک قرن را به عهده داشته است، بلکه مسؤلیت آگاهی، بیداری، رشد، کمال، سعادت و نیکبختی همه نسل ها و همه ی عصرها را بر دوش دارد.
با یک نگاه خلاصه به نهج البلاغه می توان دریافت که امام علی(ع) تا چه اندازه به مسئله ی تربیت اهمیت داده و به پند و اندرز پرداخته است و در سفارش خود به امام حسن (ع) می فرماید: «دلتت را با اندرز نیکو زنده کن، هوای نفس را با بی اعتنایی به حرام بمیران، جان را به یقین نیرومند کن و با نور حکمت روشنایی بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودی از او اعتراف گیر، و با بررسی تحولات ناگوار دنیا به او آگاهی بخش، و از دگرگونی روزگار و زشتی های گردش شب و روز او بترسان، تاریخ گذشتگان را به او بنما، و آن چه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آن ها چه کردند.» (نهج البلاغه، ۱۳۸۶: ۵۲۱)
نهـج البلاغه، گنجیـنه ای از علم و معرفت است که بر نویسندگان و خوانندگان، تأثیر به سزایی داشته، و سعدی هم از این رهگذر بی بهره نمانده است. وی از کلام دل نشین حضرت علی (ع) در نهج البلاغه به صورت های مختلف بهره گرفته است.
الف: نمونه های تأثیر پذیری سعدی از نهج البلاغه در بوستان
شیخ بزرگوار شیراز، فضایل اخلاقی بسیاری را در آثار خویش آورده است و به این وسیله به پند و اندرز پرداخته، قناعت نیز یکی از این فضایلی است که در آرمان شهر سعدی، بسیار به چشم می خورد و اهمیت اجتماعی آن موجب شده است که یک باب از بوستان و بابی از گلستان را به بررسی این صفت اختصاص بدهد.
به نظر شاعر، قناعت، بی نیازی و وارستگی، اصلی ارزشمند و معتبری است که انسان را به سعادت می رساند. مدینه ی فاضله که هدفش به سعادت رساندن انسان ها است، جایگاه انسان های قناعت پیشه است زیرا کسی که حریص باشد و روحش از دنیای قناعت ناآگاه باشد، شایستگی بودن در این آرمان شهر را ندارد. به اعتقاد سعدی انسانی که بر بخت و روزی خود قناعت نکند خدا را نشناخته و اطاعت او را به جا نیاورده است، به نظر او این ویژگی خاص انسانی، مرد را توانگر می کند.
خدا را ندانست و طاعت نکرد قناعت توانگر کند مرد را سکونی بدست آور ای بی ثَبات |
که بر بخت و روزی قناعت نکرد خبر کُن حریص جهانگرد را که بر سنگ گردان نروید نبات (سعدی ، ۱۳۸۹: ۱۴۶) |
امام علی (ع) نیز در نهج البلاغه به قناعت، ارزش قناعت و تأثیر آن بر زندگی انسان ها و همچنین تأثیر بر روان آدمی و ضرورت قناعت، توجه بسیار داشته است و پیروان خویش را به قناعت، این گنج بی پایان، سفارش نموده تا بتوانند به سعادت برسند.
به عنوان مثال در این زمینه می فرماید: «الْمَنِیِّهُ وَ لَا الدَّنِیَّهُ وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ وَ مَنْ لَمْ یُعْطَ قَاعِداً لَمْ یُعْطَ قَائِماً، وَ الدَّهْرُ یَوْمَانِ: یَوْمٌ لَکَ وَ َیَوْمٌ عَلَیْکَ ؛ فَإِذَا کَانَ لَکَ فَلَا تَبْطَرْ، وَ إِذَا کَانَ عَلَیْکَ فَاصْبِرْ. مرگ بهتر از تن به زلّت دادن و به اندک ساختن بهتر از دست نیاز به سوی مردم داشتن است. اگر به انسان نشسته در جای خویش چیزی ندهند. با حرکت و تلاش نیز نخواهند داد، روزگار دو روز است، روزی به سود تو، و روزی به زیان تو است، پس آنگاه که به سود تو است به خوش گذرانی و سرکشی روی نیاور، وآنگاه که به زیان تو است شکیبا باش.» (نهج البلاغه، ۱۳۸۶: ۷۲۴)
نهج البلاغه که به آن «اخ القرآن» نیز می گویند در آثار فارسی، تأثیر بسیاری داشته است. سعدی شیرازی نیز از جمله شاعران و نویسندگانی است که از این کلام الهی تأثیر زیادی گرفته است. بیتردید تأثیر نامه های حضرت علی (ع) در سخن سعدی، مرهون آموختههای شاعر است. این آموختهها در مغز و روح سعدی نفوذ می کند و زندگی او را دگرگون میسازد، چشم و گوش او را بر روی حقیقت باز میکند وسعی می کند که این حقیقت را برای عموم مردم بازگو سازد.
در ابیات زیر، سعدی با بهره گیری از خطبه های نهج البلاغه دوری از هوا و هوس را گوشزد می کند.
سخن در صلاح است و تدبیر وخوی تو با دشمن نفس همخانه ای عِنان باز پیچان نُفس از حرام تو خود را چو کودک ادب کن به چوب وجود تو شهری است پر نیک و بد رضا وو وَرَع: نیکنامانِ حُر چو سلطان عنایت کند با بدان تو را شهوت و حرص و کین و حسد هوی و هوس را نمانَد ستیز رییسی که دشمن سیاست نکرد نخواهم در این نوع گفتن بسی |
نه در اسب و میدان و چوگان و گوی چه در بندِ پیکار بیگانه ای به مردی ز رسُتم گذشتند و سام به گُرزِ گران مغزِ مردان مکوب |