بافت آدیپوز[۱۱۰] دارای فعالیت آروماتاز قابل ملاحظهای است و آندروژن را به استروژن تبدیل می کند و حداقل یک مکانیسم برای ارتباط شناخته شده چاقی و عدم تخمکگذاری مزمن فراهم میکند. پاکسازی (Clearance) و متابولیسم استروژن در بیماریهای مختلفی از جمله بیماریهای تیروئید یا کبد میتواند مختل شود. هم پرکاری و هم کمکاری تیروئید میتوانند از طریق تغییر در پاکسازی متابولیک و تبدیل هورمونهای استروئیدی در محیط به یکدیگر، موجب عدم تخمکگذاری مزمن شوند. هیپوتیروئیدی[۱۱۱] میتواند با سطح بالای پرولاکتین همراه باشد که دلیلی برای اندازهگیری سطح سرمی TSH و نیز پرولاکتین در ارزیابی زنان فاقد تخمکگذاری و مبتلا به آمنوره است. بیماری کبدی نیز پاکسازی و متابولیسم طبیعی استروئیدهای جنسی را مختل میکند (Franks, 1995).
-
-
-
-
-
- نقص در فوران LH
-
-
-
-
سیر صعودی استرادیول (که از فولیکول در مرحلهی پیش از تخمکگذاری و در اواخر مرحلهی فولیکولار منشأ میگیرد) موجب فوران LH در میانهی چرخهی قاعدگی و تحریک تخمکگذاری میشود. کاملاً واضح است که در زنان دارای دیسژنزی گنادی[۱۱۲] یا نارسایی تخمدان، تخمکگذاری اتفاق نمیافتد زیرا این افراد فاقد فولیکولهای تخمدان عملکردی و تولید قابل ملاحظهی استروژن هستند. در حالت شایعتر، پزشکان بالینی با بیمارانی برخورد میکنند که سطح سرمی گنادوتروپین و استرادیول آنها طبیعی است ولی فاقد تخمکگذاری هستند. این عدم تخمکگذاری ناشی از عدم کامل شدن رشد و نمو فولیکولی و ناتوانی در تولید و حفظ سطحی از استرادیول میباشد که برای القا فوران LH لازم است. همچنین، در زنان سالم، تخمکگذاری به طور معمول در سالهای قبل از یائسگی متوقف میشود که احتمالاً نشانهی کمبودهای درونزاد در فولیکولهای مسن و در نتیجه، مختل شدن رسیدن طبیعی فولیکولی است (Imse et al., 1992).
-
-
-
- بیماریهای موضعی تخمدان
-
-
اختلال در یک یا تعداد بیشتری از مکانیسمهای تنظیمی درون تخمدان که در تعادل ظریفی هستند و فولیکول غالب را انتخاب میکنند و فقط در حضور مقادیر کاهشیابندهی FSH به آن اجازهی رشد و نمو میدهند، ممکن است موجب عدم تخمکگذاری شود. اکتیوینها، اینهیبینها و عوامل رشد شبهانسولینی، از طریق مکانیسمهای موضعی اتوکرین و پاراکرین عمل میکنند تا ابتدا از طریق افزایش تعداد گیرندههای FSH در داخل فولیکول غالب، تاثیر FSH را افزایش دهند و سپس مجموعاً موجب بروز گیرندههای LH میشوند که LH برای اعمال اثرات خود در زمان جهش میانهی چرخهی قاعدگی (و پیش بردن مراحل نهایی رسیدن فولیکولی و تحریک تخمکگذاری) به آنها نیازمند است. بنابراین، نارسایی یا اختلال در هر یک از مکانیسمهای موضعی فوق میتواند موجب عدم رشد فولیکول و عدم تخمکگذاری گردد (Hayes et al., 1998).
ایدهی دو سلول، دو گنادوتروپین، مربوط به رشد و نمو فولیکولهای تخمدان، بر اهمیت حیاتی غلظتهای موضعی آندروژن تکیه دارد. آندروژنها در مقادیر پائین به عنوان پیشمادهی آروماتیزاسیون (القا شده توسط FSH) و تولید استروژن عمل میکنند. آندروژنها در غلظتهای بالاتر به آندروژنهای قویتر احیا شده در موقعیت ۵- α تبدیل میشوند که نمیتوانند به استروژن تبدیل گردند و فعالیت آروماتاز را نیز مهار میکنند و نمیگذارند FSH، گیرندههای LH را روی سلول گرانولوزا القا کند. در نتیجه، بالا بودن غیرطبیعی غلظتهای موضعی آندروژن (به هر دلیلی) رسیدن فولیکولی را مختل میکند، موجب آترزی میشود و فرد را مستعد حالت عدم تخمکگذاری مزمن می کند (Paoletti et al., 1996).
-
-
-
-
-
- سندرم تخمدان چند کیستی
-
-
-
-
تخمدانهای مولتیکیستی یا «اسکلروکیستی» در اواسط قرن ۱۸ شناخته شده بودند ولی پزشکان آنها را عمدتاً با درد لگن یا منوراژی[۱۱۳] همراه میدانستند. در ابتدای قرن بیستم، فرضیههای جدید آنها را نتیجهی التهاب ناشی از عفونت، احتقان ناشی از فشار و یا تورشن[۱۱۴] نسبی (که جریان خون طبیعی تخمدان را مختل کرده بود) و یا دیستروفی[۱۱۵] ناشی از اختلالات در تغذیهی تخمدانی میدانستند (Ehrmann, 2005).
در سال ۱۹۳۵، استین و لونتال، برای اولینبار مجموعهی علایم همراه با عدم تخمکگذاری را توصیف کردند. هر دوی آنها، متخصص زنان و متولد شیکاگو بودند، از کالج پزشکی راش[۱۱۶] فارغالتحصیل شده بودند و کل دوران حرفهای خود را در بیمارستان میشل ریز[۱۱۷] سپری کردند. استین و لونتال هفت بیمار (۴ مورد چاق) را توصیف کردند که دارای آمنوره، هیرسوتیسم و تخمدانهای بزرگ و چند کیستی بودند. آنها گزارش نمودند که تمام هفت بیمار پس از برداشت دو طرفهی گوهای تخمدان (Bilateral ovarian wedge resection) قاعدگیهای طبیعی پیدا کردند و در دو مورد باردار شدند. این عمل جراحی، شامل برداشتن نیم تا سه چهارم هر تخمدان میشد. استین و لونتال روش برداشت گوهای را پس از مشاهدهی برگشت قاعدگی پس از بیوپسی از تخمدانهای بیماران متعدد مبتلا به آمنوره ابداع کردند. آنها فرض را بر این گذاشتند که کپسول ضخیمشدهی تخمدان از رسیدن فولیکول به سطح تخمدان و فرار از آن جلوگیری میکند (Stein and Leventhal, 1935).
مطالعات بافتشناسی دقیق تخمدان استین ـ لونتال، نشان داد که سطح مقطع این تخمدانها دو برابر تخمدانهای عادی بود، تعداد فولیکولهای بدوی، مساوی و تعداد فولیکولهای در حال رشد و آترتیک، دو برابر تخمدانهای عادی بود. همچنین، تونیکا[۱۱۸] ۵۰ درصد ضخیمتر و کلاژنیزهتر[۱۱۹]، استرومای زیر قشری ۵ برابر ضخیمتر و تعداد آشیانههای (nests) سلولهای هیلار[۱۲۰] چهار برابر بیش از تخمدانهای عادی بود. این مطالعات موجب مطرح شدن بیشتر این موضوع شدند که هیپرتکوز[۱۲۱] (که با فراوانی این قبیل آشیانهها و استرومای شدیدا افزایش یافته مشخص میشود)، احتمالاً فقط مرحلهای دیررس یا پیشرفتهتر از یک فرایند پیشرونده است (Franks, 2006).
پاتوفیزیولوژی مسئول ایجاد تخمدانهای چند کیستی، برای سالهای بسیاری متخصصین زنان و غدد را گیج کرده است و ثابت شده است که توضیح آن بسیار مشکل است. با این وجود، پاسخی وجود دارد که بسیار ساده، منطقی و به لحاظ بالینی مفید است. تخمدان چند کیستی کلاسیک، زمانی بهوجود میآید که عدم تخمکگذاری مزمن برای مدت کافی ادامه داشته باشد. شیوع مقطعی تخمدانهای چند کیستی در زنان فاقد تخمکگذاری در هر بازهی زمانی، حدود ۷۵ درصد است. از آنجا که علل عدم تخمکگذاری بسیارند، علل زیادی نیز برای تخمدانهای چند کیستی وجود دارند. هر یک از علل عدم تخمکگذاری که قبلاً در مورد آنها بحث شد، میتوانند تظاهرات بالینی یکسان یا مشابهی داشته باشند. تخمدان چند کیستی در اثر یک اختلال عملکرد و نه یک نقص اختصاصی مرکزی یا موضعی ایجاد میشود (Paulson et al., 1998).
با آنکه مشخصات ریختشناسی تخمدانهای چند کیستی، در ابتدا به تغییرات پاتولوژیک در خود تخمدانها نسبت داده میشدند که مانع تخمکگذاری میشوند، امروزه به عنوان نشانههایی از مختل بودن محیط اندوکرین (که از عدم تخمکگذاری مزمن منشأ میگیرد) شناخته میشوند. برعکس، الگوی چرخهای غلظتهای هورمونی در طی یک چرخهی طبیعی، محیط اندوکرین در زنان دارای عدم تخمکگذاری مزمن با یک حالت یکنواخت مشخص میشود که در مقایسه، غلظتهای گنادوتروپینها و استروئیدهای جنسی تغییرات اندکی دارند (Clayton et al., 2005).
تولید میانگین روزانهی آندروژنها و استروژنها، در آن دسته از زنان مبتلا به PCOS بالا میرود که خود را به صورت افزایش غلظت سرمی تستوسترون، آندروستندیون، DHEA، DHEA-S، ۱۷-α هیدروکسی پروژسترون (۱۷-OHP) و استرون نشان میدهد. نتایج درمان با آگونیست طولانی اثر GnRH (با هدف سرکوب تولید استروئید تخمدانی وابسته به گنادوتروپین)، نشان دادند که افزایش غلظت سرمی تستوسترون، آندروستندیون و ۱۷-OHP، منشأ تخمدانی دارد و به LH وابسته است، در حالیکه DHEA و DHEA-S از آدرنال منشأ میگیرند. غلظت سرمی استرون اندکی بالا میرود که به دلیل تبدیل محیطی مقادیر افزایش یافته به آندروستندیون است. بالعکس، سطح سرمی استرادیول در زنان مبتلا به PCOS نوسان دارد ولی عموما در محدودهای که به طور معمول در ابتدای فاز فولیکولار مشاهده میشود، باقی میماند. که نشاندهندهی ادامهی تولید مقادیر کم آن از فولیکولهای با رشد محدود است (Gonzalez et al., 1991).
محیط اندوکرین در زنان مبتلا به PCOS، نشانهی عدم تخمکگذاری مزمن است که ممکن است از طیف وسیعی از علل منشأ گرفته باشد. فرضیههای فعلی، به PCOS به عنوان یک اختلال پیچیده و مشابه بیماری قلبی ـ عروقی دیابت ملیتوس نوع ۲ نگاه میکنند که متغیرهای فراوان ژنتیکی و عوامل محیطی در آن با هم واکنش میدهند، ترکیب میشوند و در ایجاد پاتوفیزیولوژی مشارکت میکنند. جای تعجب نیست که توجه محققین بر یافتن متغیرهای ژنتیکی دخیل در تنظیم ترشح و عملکرد گنادوتروپینها، ترشح و عمل انسولین، تنظیم وزن و انرژی، و ساخت و عمل آندروژنها تمرکز دارد (Franks, 2006).