به هر ترتیب انسان در چنین آزمونى که باید آن را دادگاه بدوى (ابتدایى) به شمار آورد، اگر در زندگى ملتزم به انجام دستورهاى الهى نبوده و اعمالى را مرتکب شده که از بىتوجهى و بىبندوبارى او حکایت مىکند، جایى براى خلاف گویى باقى نمىماند.[۶۷۳]
۵-۴-۳-۱-۱-۴ نکته:
حضرت امام (رحمه الله علیه) در علت نوع پرسش ملکین در قبر به صورت «من ربک» و اینکه چرا «رب» استعمال شده است می فرمایند: «از بزرگترین کمالات انسانى تجاوز از اشخاصى است که به او بدى کردند. و صفت عفو و تجاوز، از صفات جمالیه حق تعالى است که اتّصاف به آن تشبّه به مبادى عالیه است. و کسى که در تحت تربیت ربُّ العالمین واقع شد، و مربوب ذات مقدّس حق تعالى شد، باید در او از صفات جمال حق- جلَّ و علا- جلوه [اى] حاصل شود، و مرآت جمال جمیل الهى گردد.
و اگر در انسان حظّى از این اوصاف نباشد، در جواب سؤال قبر -که وقت بروز سرایر است- نتواند گفت: «رَبِّىَ اللَّهُ»، آن گاه که سؤال شود: «مَنْ رَبُّکَ»، زیرا که انتخاب این اسم در بین اسماء، اشارت به آن شاید باشد که در تحت تربیت کى بودى، و دست قدرت کى در تو متصرف بود در حیات دنیاوى؟
پس اگر انسان در تحت ربوبیّت ذات مقدّس حق تربیت شده باشد، و ظاهر و باطنش مربّى به آن تربیت باشد، جواب مىتواند دهد. و گر نه، یا جواب ندهد و یا «ربّی الشّیطان» و یا «ربّى النفس الأمّاره» شاید بگوید.»[۶۷۴]
۵-۴-۳-۲ سوال و جواب در قبر در بیان آیات و روایات
در ارتباط با مسایل پس از مرگ، هول قیامت و مراحل پیش روی انسان در عوالم برزخ و قیامت، در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد، در این میان دسته ای از این آیات، وصف ملائکه و فرشتگانی است که مأمور انسان ها هستند؛ ملائکه حافظ جان ها «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ»،[۶۷۵] ملائکه ثبت کننده اعمال «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لحََفِظِینَ* کِرَامًا کَاتِبِینَ* یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُون»،[۶۷۶] ملائکه قابض ارواح «حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُون»،[۶۷۷] ملائکه مأمور در عالم پس از مرگ که به تناسب رحمانی یا شیطانی بودن ضمیر انسان، رفتار متفاوتی با او خواهند داشت «…قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدین»،[۶۷۸] «…عَلَیْها مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون».[۶۷۹]
از این میان آیه ای که با صراحت به حضور نکیر و منکر یا بشیر و مبشر، داشته باشد نیافتیم، لکن روایات بسیاری خصوصا در تفسیر آیات کریمه قرآن، وارد شده است، که در بعض آن ها اعتقاد به حضور نکیر و منکر را جزئی از ایمان معرفی می نماید. در این مجال بر این روایات شریف گذری خواهیم نمود. -إن شاء الله-
۵-۴-۳-۲-۱ چگونگی سوال قبر در روایات
در روایتی مفصل از حضرت سید الساجدین علی بن الحسین (علیهما السلام) ایشان ضمن مواعظی می فرمایند: «فرزند آدم اجل تو سریع ترین چیزى است که بسویت مىآید. با سرعت هر چه بیشتر در جستجوى تو است. و ممکن است بزودى ترا بیابد، که مدت خود را بپایان بردهاى و ملک الموت روحت را می گیرد و بسوى منزلى تنها می روى که در آن منزل روحت را باز پس می دهند.
و دو فرشته نکیر و منکر بر تو وارد می شوند براى سؤال و آزمایش بسیار سخت بدان اولین چیزى که از تو مىپرسند از خدائى است که مىپرستى و از پیامبرى است که بسوى تو فرستاده شده. و از دینى که به آن معتقدى. و از کتابى که آن را تلاوت می کنى، و از امامى که ولایت او را پذیرفتهاى. بعد از عمرت مىپرسند که در چه راه فانى کردهاى و از مالت که از چه راهى بدست آوردهاى و در چه راه صرف کردهاى.
وسیله دفاع خود را آماده کن و متوجه خویش باش آماده باش براى جواب قبل از آزمایش و سؤال و امتحان. اگر مؤمن و پرهیزکار و عارف بدین و پیرو صادقین و دوستدار اولیاى خدا باشى خداوند دلیل را بتو تلقین می نماید و درست جواب خواهى داد و ترا بشارت به بهشت و خشنودى خدا و نیکی ها می دهند و فرشتگان با خوشى و شادى باستقبالت مىآیند، اگر چنین نباشى زبانت به لکنت مىافتد و دلیل نخواهى داشت و عاجز از جواب میشوى ترا مژده بجهنم می دهند و ملائکه عذاب به استقبالت مىآیند با سفرههاى گسترده از آتش.»[۶۸۰]
در روایت دیگری حضرت امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) می فرمایند: «چون مؤمنى بمیرد هفتاد هزار فرشته تا گورش او را تشییع کنند و چون بگورش درآید منکر و نکیر آیند و او را بنشانند و به او گویند پروردگارت کیست: دینت کدامست پیغمبرت کیست؟ گوید پروردگارم خداست و محمد پیغمبر من است و اسلام دینم گورش را تا چشم رسد گشاد کنند و طعام بهشت برایش آورند و روح و ریحان بر او در آورند و این است تفسیر گفته خداى عز و جل «فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ»[۶۸۱] یعنى در قبرش «وَ جَنَّهُ نَعِیمٍ» یعنى در آخرت.
سپس فرمود چون کافر بمیرد هفتاد هزار دوزخبان او را تا گورش همراه باشند و او فریاد کشد که همه چیز جز جن و انس بشنود و گوید کاش برمی گشتم و مؤمن می شدم و بحاملان خود قسم دهد و گوید: «ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ»[۶۸۲] دوزخبانان به او پاسخ دهند «کَلَّا إِنَّها کَلِمَهٌ» که بزبان گوئى و فرشتهاى ندا کند به آنها که اگر برگردد بدان چه نهى شده باز گردد و چون در گورش در آید و مردم از او جدا شوند.
پس منکر نکیر در هراسناکتر شکلى به او وارد شوند و او را بپا دارند و گویند کیست پروردگارت چیست دینت؟ کیست پیغمبرت؟ زبانش بطپیدن افتد و قادر به جواب نیست او را ضربتى زنند از عذاب خدا که هر چیز از آن ترسد و لرزد باز به او گویند: خدایت کیست دینت چیست پیغمبرت کیست؟ گوید نمیدانم به او گویند ندانستى و ره نیافتى و رستگار نباشى سپس درى از دوزخ به روى او باز کنند و حمیم دوزخ برایش آورند و اینست تفسیر گفته خداى عز و جل «وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ»[۶۸۳] یعنى در قبر «وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ»[۶۸۴] یعنى در آخرت.[۶۸۵]
۵-۴-۳-۲-۲ عمومیت سوال قبر برای همه نفوس
در برخی از روایات نقل شده است که سوال و جواب در قبر، مخصوص همه نیست، و تنها کسانی که ایمان و یا کفر محض داشته باشند مورد سوال و جواب واقع می شوند. این مسأله در مقایسه با روایات فراوان دیگری که سؤال قبر را عمومی و فراگیر می داند، مسأله را کمی دچار دشواری می نماید. از آن جمله روایتی است که حضرت جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) می فرمایند: «لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم».[۶۸۶]
«بعضى معتقدند که این روایات، با روایات بسیارى که در مورد سؤال قبر از عموم مردم نقل شده، تعارض دارند، از این رو بعضى از علما گفتند: منظور، سؤال خاص است که مخصوص مومن خالص و کافر خالص مىباشد، و یا اینکه مثلا در مورد اصل نماز، روزه، حج ولایت از عموم مردم سؤال مىشود، زیرا مستضعفین فرهنگى و ناآگاهان در مورد جزئیات، معذورند.»[۶۸۷]
روایات در ارتباط با سوال نکیر و منکر در عالم قبر در حد تواتر در دست است، و علی رغم وجود برخی روایات بر عدم حضور این دو ملک بر افراد معمولی و متوسط الایمان، از مجموع روایات رسیده در این باب اینگونه بدست می آید که نکیر و منکر بر همه وارد می شوند و سوال و جواب از امور حقه ای است که اعتقاد بدان از شرایط ایمان محسوب می شود.
ذیل آیات ابتدایی سوره مبارکه نبأ در مقام شأن نزول، روایتی از حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که نبا عظیم حضرت امیرالمؤمنین (علیه آلاف التهیه و الثناء) است و مسأله مورد اختلاف نیز ولایت و خلافت ایشان می باشد، سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «به زودى خواهند دانست که خلافت و ولایت او حقّ است در آنوقتى که از آنها در قبرهایشان از این مسأله سؤال شود. پس هیچ مردهاى باقى نخواهد ماند نه در مشرق عالم و نه در مغرب عالم و نه در خشکى و نه در دریا، مگر آنکه منکر و نکیر از او بعد از مرگش درباره ولایت أمیر المؤمنین پرسش کنند؛ به مرده میگویند: مَنْ رَبُّکَ؟ وَ مَا دِینُکَ؟ وَ مَنْ نَبِیُّکَ؟ وَ مَنْ إمَامُکَ؟»[۶۸۸]
۵-۴-۴ رابطه روح و جسم در عالم قبر
۵-۴-۴-۱ نظر صدرالمتألهین و حضرت امام (رحمهما الله)
جناب صدرالمتألهین (رحمه الله) در مقام پاسخ به قائلین به تناسخ در جلد نهم اسفار و البته در کتب کتب دیگرش به مسأله ارتباط بین روح و جسم پس از مرگ اشاراتی دارد که طی آن به طور کلی می فرماید نفس تا زمانی که به بدن تعلق دارد، به آن متوجه می باشد و پس از مرگ به وسیله قوه وهمیه بدنی مانند بدن مادی مقبر انشاء می نماید و توجهش از بدن مادی سلب می شود و به وسیله آن بدن اخروی مدرک خواهد بود و در حقیقت آنچه که از عذاب قبر و راحت و ألم عالم قبر به وی می رسد، از ناحیه همین بدن اخروی مورد ادراک وی می باشد.[۶۸۹]
در بحث «تحلیل فلسفی رابطه نفس و بدن در هنگام مرگ» در فصل قبل مفصلا شرح دادیم که حضرت امام نیز با قبول این نظریه، می فرمایند: «به محض استقلال و خروج از بدن، هم نفس معدوم شده و هم بدن معدوم مىگردد. و معناى معدومیت نفس نه این است که دیگر به هیچ وجه نمىشود به سراغش رفت، بلکه نفس به محض خروج و استقلال، وجهه طبیعتىاش تمام شده و از طبیعت برچیده مىشود و دیگر از طبیعت استفاده نمىبرد و لذا به عنوان نفس نیست.
زیرا نفسیت به جهت همین وجهه و روى او به طبیعت است و به جهت استفاده و رشد گرفتن آن از طبیعت است، پس تا استفاده از طبیعت بریده شد، نفس موجودى مجرد مىشود که روحانیه البقا مىباشد و اکنون بدنى براى او در کار نیست و نمىشود از بدن هم سراغ گرفت؛ براى اینکه بدنِ نفس، به توسط همان تعلق ذاتیه نفس به بدن بود و تا تعلق ذاتیه قطع شد، دیگر بدنى در بین نیست و آنچه مشاهده مىکنیم فقط یک اسکلت خالى است که در اینجا انداخته شده است.
این اسکلتِ انداخته شده، دیگر به آنچه که از آن خارج شده ارتباطى ندارد و نسبت این اسکلت و سایر موجودات از جمادات و اجسام و اجسادِ دیگر عقلا به این نفس، مساوى است و در این جهت بین این اسکلت و دیگر اجساد تفاوتى نیست و این اسکلت که عرفاً به آن بدن گویند، مثل این است که مارى پوست انداخته باشد و چنان است که میوه رسیده باشد، یا آن را نارس از درختى چیده باشند که این میوه به هیچ وجه به آن درخت ارتباط ندارد و درختهاى دیگر و این درخت، عقلًا نسبت به این میوه یکسان هستند.
بلى مادامى که چیده نشده بود و این میوه از درخت استفاده مىکرد، به آن علاقه داشت و بین آنها تعلق بود، آن درخت یک موجودى بود و میوه هم جزء همان درخت و با او متحد بود، منتها یک گوشهاش شاخه و تنه درخت بود و یک گوشه دیگرش آن میوه بود، ولى فعلًا چون این میوه را چیدند، راه استفاده از آن درخت بریده شد و دیگر تعلقى بین آنها نیست.
پس هنگاهی نفس، بدن را رها نمود، دیگر موجود طبیعى نیست، یک هویتى است که اگر به تجرد برزخیه رسیده، برزخى مىشود و اگر به تجرد عقلانى رسیده، عقلانى خواهد شد و تمام موجودات عالم نسبت به آن على السویه مىباشند و نسبت آن اسکلت و جسد و موجودات دیگر به آن موجود مجرد یکسان است. بلى در عرف، نوعى تشریفات داریم چنانکه شرع هم تشریفاتى قائل است؛ چون آن موجود مجرد، یک زمانى با همین جسد و اسکلت در حال سیر بوده است، اما بعد از آنکه آن تعلق قطع شد ارتباطى بینشان نخواهد بود.»[۶۹۰]
۵-۴-۴-۲ بیان آیات و روایات
در روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) میت و علی الخصوص میت مؤمن احترام دارد، در مسائل «کفن و دفن» همانطور که گذشت، دستورات فراوانی در رعایت آداب و حفظ احترام میت آورده شده، که از آن جمله است، حنوط، تشییع، حرام بودن مثله و نبش قبر و بالکل هر امری که موجب بی حرمت شدن میت شود. این مسائل در روایات و احکام اسلامی به کرات مورد تأکید قرار گرفته اند.
لکن سؤال اینجاست که اگر این مسائل تنها برای حفظ احترام مؤمن باشند، و در حقیقت بنا به فرموده شریف حضرت امام و صدرالمتألهین (رحمهما الله) از عدم رعایت این مسائل آزاری به روح وارد نمی آید، -به جهت اینکه بین روح و جسم مقبور، هیچ ارتباط و تعلقی نیست-، پس روایاتی که اشاره به عذاب کشیدن روح از غسل و دفن جسد دارد، چه وجهی خواهند داشت.
از آن جمله روایتی وارده از حضرت جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) است که ایشان می فرمایند: «وقتى میّت را به طرف قبر آوردى او را ناگهان داخل قبر مگذار و بدین وسیله قبر و ورود را بر میّت دشوار و سخت مگردان، چه آن که قبر هول و وحشتهاى عظیمى دارد و پناه ببر از وحشت روز قیامت، بارى میّت را نزدیک و کنار قبر زمین بگذار و مقدارى صبر کن سپس آن را اندکى جلو ببر و باز مقدارى صبر کن تا میّت براى داخل شدن به قبر آماده شود و پس از آن میّت را به کنار قبر جلوتر بیاور.»[۶۹۱] و البته بسیاری از احکام شرعی در آداب تشییع میت نیز، شاهدی بر همین مدعاست.
همانطور که اشاره نمودیم، صدرالمتألهین و حضرت امام (رحمهما الله) قایل به این هستند که نفس، پس ار مفارقت از بدن، دیگر هیچ ارتباطی با آن نداشته و تعلقات او بالکل سلب می گردد. نسبت روح به جسم مقبور، مانند نسبتش با دیگر اجسام است. لکن حضرت آیت الله شاه آبادی (أعلی الله مقامه الشریف) در این ارتباط نظر دیگری ارائه می دهند و می فرمایند:
«روح علاقه خود را از بدن تا زمانى که متلاشى نشده و از بین نرفته است، حفظ مىکند و به فرموده ایشان، تا زمانى که بتواند جوهره صورت جسمیه بدن را به خود جذب کند، همچنان به این علاقه ادامه مىدهد؛ چنانکه معصوم (ع) فرمود: «حتى یعود البدن الى حیث الروح»، آنچه از این بیان مقصود است، اصل بدن نیست که به شخصیت روح بازگردانده مىشود؛ بلکه مراد از آن، صورت جسمیه است که از آغاز جدا شدن روح بهگونهاى همراه با روح است که به آن بدن برزخى و مثالى مىگویند و این ارتباط براى جذب کامل آن است.
تمامى دستورهاى دینى درباره شخصى که از دنیا رفته است، از غسل دادن و حنوط کردن که عبارت از قرار دادن کافور بر هفت مورد یا هشت مورد سجده او (پیشانى، دو کف دست، دو سر زانو، دو انگشت پا و هشتم نوک بینى) در صورتى که بینى را هم استحبابا با کافور بیالایند، همگى به خاطر آن است که میان روح و بدن جاذبهاى وجود دارد که تا مدتها این علاقه از بین نمىرود و به همین جهت است که مىگویند روح از شدت علاقهاى که به بدن دارد، از فشار آب در حال غسل دادن و یا تابوت و غیره بر بدنش احساس رنج مىکند.
از ائمه معصومین (ع) رسیده است که روح به غسال التماس مىکند که با بدنش مدارا و با مهربانى با آن رفتار کند و باز به همین دلیل است که براى قطع اعضاى بدن میت دیه مشخص شده و مسلمانان را به تشییع جنازه مسلمانان ترغیب کردهاند. نخستین عنایت خداوند تعالى به میت این است که تشییعکنندگانش را مىآمرزد و نیز دستور داده اند که مردگان را احترام و براى آنان طلب آمرزش کنید و مقام مقدس حضرت ولى عصر (عج) وعده فرمودهاند که در تشییع جنازه شیعیان حاضر مىشوند و در نماز بر آنان شرکت مىکنند.
تمامى این امتیازات و توجهات به خاطر ملازمهاى است که میان روح و جسم مرده موجود است. باید توجه داشت آنچه درباره تعلق روح به بدن گفته شد، یعنى از جاذبهاى که بین روح و بدن در جذب صورت جسمیه وجود دارد و احساس ناراحتى و تألم و تأثرى که از نواحى مختلف بر بدن وارد مىشود یا قطع عضو و متلاشى شدن و گندیده شدن، همه به خاطر آن است که سالها با این جسد افتاده در گور مأنوس بوده است و این علاقه براساس سخن معصوم (ع) تا جذب کامل صورت ادامه خواهد داشت؛ البته هیچیک از این موارد در هنگام سؤال از مرده در قبر دخالتى ندارد؛ زیرا پاسخگوى سؤالات روح است.
بزرگترین مصیبتها براى روحى که به جسد علاقه دارد و این علاقه مانند عاشق و معشوقى است که عاشق مىخواهد به نیروى عشق معشوقش را متوجه خویش سازد تا مصداق «حتى یعود البدن الى حیث الروح» شود، سوزاندن آن است؛ زیرا همان گونه که گفته شد، ناملایماتى که متوجه بدن مىشود، ناراحتى و تأثر روح را به همراه دارد؛ همچنانکه احترام و تکریم و تشییع سبب خشنودى آن است، و از آنجا که روح صورت جسمیه را به تدریج جذب مىکند، ناراحتى وى از متلاشى شدن و ناملایمات دیگر آن بسیار کم است؛ زیرا ناملایمات تدریجى است؛ ولى سوزاندن، ناملایمات چندینساله را در مدت چند دقیقه متوجه روح مىکند که روح بر اثر آن باید ناراحتى تدریجى را در آن واحد پذیرا شود. ازاینرو است که قانون اسلامى گذشته از زشت دانستن عمل سوزاندن، آن را حرام مىداند؛ همچنین براى رعایت شخصیت انسان و جلوگیرى از آزار روح، همان گونه که گذشت، دستورهاى انسان دوستانه و خداپسندانه را الزامى مىداند.»[۶۹۲]
۵-۴-۵ نعیم و جحیم در عالم قبر
۵-۴-۵-۱ نظر صدرالمتألهین و حضرت امام (رحمهما الله)
همانطور که توضیح دادیم، عالم قبر همان عالم برزخ است، که لاجرم تمامی نفوس پس از مرگ حتی برای آنی و یا کمتر از آن، به قبر ورود می یابند. از همان لحظه ای که ملائکه قابض ارواح بر انسان وارد می شوند، اندک اندک حجب مادی از مقابل چشم قلب او کنار می رود و حقایق عالم را مشاهده می نماید، تا جایی که بالکل از بدن مفارقت نموده و همه حجب خلع می گردند.
یکی از حقایق موجود در عالم که با نزع روح به تمامه قابل رؤیت می شود، ذات، ملکات و ضمیر حقیقی خود انسان است. در حقیقت در عالم دنیا، به جهت وجود حجاب های مادی، همه انسان ها در ظاهر با یکدیدگر برابر و شبیه هم هستند، لکن به هنگامه مرگ و قیامت که «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[۶۹۳] است، ضمایر انسان آشکار می شود و هر شخص با نفس خود و حقیقت قلبی خود مواجه خواهد شد.
این مسأله در بیان راحتی و سختی در عالم قبر از آن جهت اهمیت پیدا می کند، که آنچه در قبر بر روح انسان وارد می آید و به او می رسد، همه و همه ناشی از ملکات اکتسابیه و ضمیر حقیقی اوست، و در حقیقت او با اعمال خودش مواجه می شود نه چیز دیگری، «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً».[۶۹۴]
جناب صدرالمتألهین (رحمه الله) با بیان همین مسأله، در ارتباط با تجسم اعمال و مواجه روح با ملکات و ضمائر خویش در عالم قبر می فرماید: «نشأه البرزخ و القبر فیها عجائب لا تعد و لا تحصى و من عجائبها تجسم الأعمال و تشخص النیات و الأخلاق»،[۶۹۵] در حقیقت به فرموده حضرت امام (ره) این موذیات که بر انسان در قبر مسلَّط شود، ظهور ملکوت اخلاق ذمیمه است و این اخلاق ذمیمه هم در این عالم نیز انسان را فشار دهد و اذیت کند؛ لکن چون نفس در غلاف طبیعت است به واسطه غلبه خدر طبیعت بر آن، از ملکوت خود غافل است، و قدرت تامّه ملکوتیه نیز در آن ظاهر نشده است. از این جهت، از انواع موذیات موجوده در باطن نفس غافل و احساس آنها را نکند.
و چون نشئه ملک به ملکوت عالم قبر و برزخ تبدیل شد، بساط ظاهر برچیده شود، و صفحه باطن ظاهر شود، و غیب نفس شهادت شود، و ملکات باطنه محسوس و ظاهر گردد، و به صورتهاى مناسبه جلوه کند، و انسان خود را مبتلا و محصور در انواع بلیّات و موذیات بیند، و انواع ظلمتها و کدورتها و وحشتها به او احاطه کند.[۶۹۶]
احتضار و حقیقت مرگ در اندیشه امام خمینی و ملاصدرا و مناسبات آن با آیات و روایات- فایل ۳۳