- پیرنگ تحسین : «در این پیرنگ شخصیت ممتاز قهرمان داستان و خصایل عالی اخلاقی او سبب رستگاری او می شود. » (همان:۴۴۹)
پیرنگ شوهرآهوخانم پیرنگی است تراژیک.سید میران که در ابتدای رمان شخصیتی است دوست داشتنی و بلند پرواز و برخوردار از شرف ، شهرت و منزلت اجتماعی و صاحب اراده ای قوی است با دل بستن به هما و وصال با او مرتکب خطایی بزرگ می شود و در نتیجه این خطای بزرگ ،متحمل شکست هایی خرد کننده می گردد و با از دست دادن شرف، شهرت، منزلت اجتماعی و حتی مایملک خود همه ی امیدها و بلند پروازیش را از دست می دهد.اگر چه او می تواند اراده به خرج دهد و با تلاش خود آب رفته را به جوی برگرداند، در لحظاتی نیز به نظر می رسد که همین کار را خواهد کرد ولی چون اراده نیرومندی ندارد موفق نمی شود و همه امیدها و هدف هایش را ترک می گوید و یأس و سرافکندگی را می پذیردو به سرنوشتی شوم دچار می گردد.
آهو شخصیتی است دوست داشتنی و بدون آنکه مرتکب گناهی شود ،دچار مصایب درد انگیزی می گردد. او شخصیتی است ضعیف و ناتوان و نمی نواند در برابر موج بلا از خود محافظت کند.ولی در نهایت توفیق می یابد در برابر بداقبالی ها مقاومت کند و خود و خانواده را از بلایی بدتر نجات دهد .
ویژگی های یک پیرنگ خوب و استادانه چیست ؟
- «انداموار باشد، پیرنگی اند امواراست که اولاً هر جزء آن معلول طبیعی اجزاء پیشین است و یکی از عاملهای دخیل در شکل پذیری اجزای پسین . » (ایرانی،۱۳۸۰: ۴۲۵)
- «از انسجام برخوردار باشد یعنی هر جزء آن با اجزای دیگر رابطه متقابل داشته باشد ، درهم جوش خورده باشد. و یکدیگر را تکمیل کند . » (ایرانی،۱۳۶۴: ۱۶۵)
-
- «دارای وحدتی هنری است .هیچ نکته ای در آن نیست که بی ربط با کلیت داستان بوده و نقشی در القای مفهوم و هدف کلی داستان نداشته باشد . بنابراین در طرح خوب چیزی به خاطر خودش وجود ندارد تا آهنگ دلبخواه خودش را بزند. » (پرین،۱۳۶۲: ۳۹)
- «محکم باشد یعنی هیچ حادثه اتفاقی یا تصادفی در پایان طرح رخ نمی دهد و رفتار شخصیت ها و موقعیت های داستان به گونه ای غیر منطقی تغییر جهت نمی دهد. » (عابدی،۱۳۷۷: ۴۷)
- «سرعت پیشرفت باطنی و درونی طرح ثابت است .» (سلیمانی،۱۳۷۰: ۳۷۱)
چگونه یک طرح می تواند این ویژگی را داشته باشد ؟
۱- با توالی و تسلسل حوادث واضح و لاینقطع
۲- با تحریف زمان
۳- با نشان دادن تغییر احساسی و جسمی شخصیت های داستان
۴- با تازه بودن صحنه ها (همان:۳۷۳-۳۷۲)
یکی از ویژگی های مهم پیرنگ شوهر آهو خانم ، گذشت زمان و تمرکز بر روی حادثه و فاصله گذرای زمان است. افغانی با گذر زمان رشد جسمی و تغییر تحولات جسمی و احساسی شخصیت های داستان را به خوبی نشان می دهد .
- «روشن و کامل است. یعنی نقطه شروع، تنه داستان و پایان آن روشن و مشخص است . » (عابدی،۱۳۷۷: ۴۳)
- «پایان آن آشکارنیست یعنی خواننده به راحتی نمی تواند پایان آن را حدس بزند. » (بیشاب،۱۳۸۳: ۱۲۳)
پیرنگ شوهر آهو خانم یک پیرنگ انداموار و کاملاً منسجم، دارای وحدت هنری و محکم و قابل قبول است . پیرنگی است روشن و کامل و دارای آغاز، پایان و تنه حساب شده ، منطقی و طبیعی است. آغاز آن دیدار هما و سید میران و آمدن هما به خانه سید میران و پایان آن رفتن هما و بازگشت میران و میانه آن شرح کشمکش ها و درگیری ها و دردها و رنج های شخصیتهای داستان است . گاه خواننده را با شگفتی روبه رو می سازد ، اوجش قوی است و به طور کلی از شخصیت و مفهوم کلی داستان جدا نیست .
۲-۷-شخصیت و شخصیت پردازی در شوهر آهوخانم
نویسنده برای نشان دادن خصوصیات و ویژگی های آدم های داستان به طور کلی از دو روش استفاده می کند:
- شخصیت پردازی مستقیم یا گزارشی: نویسنده در این روش با صراحت و با یاری گرفتن از شرح و توضیح مستقیم به خواننده می گوید که آدم های داستانش چگونه هستند یا از زبان دیگر شخصیت ها یا از زبان خود شخصیت او را به خواننده معرفی می کند. (پرین،۱۳۶۲: ۴۸)
- شخصیت پردازی غیر مستقیم یا نمایشی: نویسنده در این روش با نمایش اعمال و رفتار، گفتار و کشمکش های ذهنی و عواطف درونی شخصیت، ویژگی وخصوصیات شخصیت را به خواننده نشان می دهد. (همان،۴۸)
برای نمونه به چند مورد اشاره می شود:
توصیف مستقیم نویسنده:
«زن زحمتکشی بود که تا از کارخانه و رسیدگی به بچه هایش دمی فارغ می شد کار گیوه بافیش را پیش می کشید، با این که به ناز و نعمت رسیده بود از راحت طلبی گریزان بود. چون زن پاک طینت و خوش قلبی بود از حسادت ها و بدگوئی های زنانه و بیجا فاصله می گرفت. در چهره ی با معنایش لبخندی دیده می شد که با همه چیز موافق بود و هیچ چیز را تایید نمی کرد. آنچه حقیقتاً رنجش می داد غم دیگران بود، زیرا معنی غم و غمخواری را او پیش از شادی و با گوشت و پوست لمس کرده بود. از زندگی دنیای تجمل و شهرت کم و بیش چیزهائی می دانست و خانواده هایی را می شناخت که نوکر و کلفت نگه می داشتند. این چیزها در دل زن سی ساله آرزوهای دوری را بر می انگیخت. ولی هرگز به کسی حسادت نمی ورزید. او پیوند خود را با خانواده های فقیر فرودست قطع نمی کرد برای او و شوهرش زندگی و آمیزش با خانواده های فقیر دلچسب تر از دولتمندان بود. طبیعت افتاده و بی آزار این زن که همه اهل خانه «خانم» خطابش می کردند پس از تغییر زندگی او همچنان ثابت مانده بود، زن ساده دل نیک نفس غیر از آنکه شاد باشد شکر گذار بود. » (افغانی،۱۳۴۵: ۷۰)
از زبان شخصیت داستان: (شناخت هما از زبان آهو)
«هما زن خود پسند و پر افاده ای است که خیال می کند از دماغ فیل افتاده است، خودش را بالاتر و عزیزتر از همه می داند. هوسی و سر کش است. نسبت به امور جاری زندگی بیقید است، خود نماست. در هر جا و انجمنی که هست اگر مردی نباشد تا او را ببیند و بپسندد یاحتی لبخندی نثارش کند ناراحت و بی قرار است اما او دارای آن استعدادی است که خطا کار باشد و نیست و عفافش نیز در همین است.» (همان: ۵۶۲)
از زبان خود شخصیت: (شناخت میران از زبان خودش)
«-نه، نه، نگو. او اگر تقصیری دارد جز این نیست که من باعثش شده ام. می دانم که تو با همه ذرات وجودت مرا رانده و محکوم کرده ای. چنان محکومیتی که اگر توبه نصوح هم بکنم اثر جورها و ناروائی هایم هرگز از دل تو محو نخواهد شد، خود من هم از خود، نه نفرت بلکه وحشت دارم. از نظر تو یا هر کس که از نزدیک به احوال من آشنایی دارد سید میران سرابی مردی است بی قید و هوسباز و از نظر خودم دیوانه و بدبخت و این اعتراف کمتر از اصل گناه برای تو چندش آور نیست که روح من تا چه اندازه دستخوش تغییر شده است، که این زن مرا تا به کجا دنبال خود کشانده است.» (همان: ۶۷۸)
شناخت شخصیت از طریق اعمال و رفتارش:
« اکرم از روی کنجکاوی آزار دهنده ذاتی، و هم برای آنکه خدمتی به آهو کرده باشد، به بهانه بازکردن سوراخ حوضچه پای چاه- گو اینکه گرفته نبود- نزدیک اتاق زن و شوهر خود را مشغول نموده بود و گوش می داد و در همانحال گاه به طوری که دیگر همسایگان نیز توجه داشتند ناخنهای شصت دستش را از پشت بهم می مالید تا جنگ بالا بگیرد.» (همان: ۵۴۳)
شناخت شخصیت از طریق گفتارش:
«هما- من اگر بخواهم شیرینی بدهم به آهو خانم می دهم که در این مدت از هر لحاظ جورم را کشیده است. آهو خانم، والله من از روی تو شرمنده هستم. ان شاء الله نمیرم و در عروسی کلارا و شاه بهرام تلافی ها را باز کنم. با خود عهد کرده ام اولین پیراهن زنانه ای که بدوزم مال تو باشد.
میران- چه بود، نان اول تنور مال سگ است؟ آهو دستکار اول ترا می خواهد چکار کند. بچه گول می زنی؟ آن روز که تو بریدن و دوختن یا وادوزی کردن را خوب یاد گرفته باشی تازه باید یک چند مشغول کردی دوزی بشوی و آنهم ده تا را خراب کنی تا بتوانی یکی را موافق دلخواه از زیر کار در آوری.
هما- هرگز! هرگز! به شما اطمینان می دهم چیزی که از زیر دست و پنجه من بیرون بیاید لااقل ارزش آنرا دارد که آهو منتش را داشته باشد.
آهو- لازم به اینقدر منم زدن نیست هما، و حرفت را هم برنگردان. این مطلب را قبل از آنکه تو بگویی از خیلی وقت پیش خود او به من گفته است. تو اگر با دلخشکنک نمی خواهی مرا خام کنی، عوض وعده سر خرمن آن قواره پارچه مسک پیراهنی را که خویشت جافراز قصر شیرین برای سوغات آورده به من بده. دوختش هم به پای خودم. رنگ این پارچه خیلی دل مرا گرفته است. ببینم اهل عمل هستی. ببینم راستی آدم حق شناسی هستی.
هما- واه، چه چیزها! تا به حال کی دیده است که آدم هدیه کسی را به دیگری ببخشد؟ پس تو هم آن مخمل آبی را که می گوئی سوغات خراسان مشهدی است به من بده. می خواهی چه کار؟ ته صندوقت انداخته ای بپوسد. گرچه لباس مخمل این روزها ور افتاده است و من هم لازم ندارم، اما می خواستم بدانم خواهی داد و تو هم اینقدر منت بر سر من نگذار. همچنین کار فوق العاده ای برایم نکرده ای که ببینی حق شناس هستم یا نه. غذائی برای بچه ها و شوهرت پخته ای که منهم لقمه ای از آن خورده ام. آدم باید نظر تنگ نباشد. فرض کن من هم یکی هستم مثل کلارا.» (افغانی،۱۳۴۵: ۴۸۱-۴۸۰)
شناخت شخصیت از طریق کشمکش های ذهنی و عواطف درونی: (افکار میران)
«-طلاهائی را که برده است از او نخواهم گرفت، آن هم بگذار برای او باشد. اما ضمناً مهریه ای هم ندارم که به او بدهم. هرچند مهر او سر تا ته بیست تومان پول نقداست. اگر بچه ها را پیش خود برد که از آنها نگهداری کند، به شرطی که در فکر شوهر نباشد، به او کاسه کوزه و فرش و اثاثی خواهم داد. نفقه اش را نیز تا آنجا که بتواند در جائی اتاق بگیرد و به راحتی زندگی کند می دهم، همین قدر مثل مجسمه ابوالهول دیگر در این خانه جلوی چشم من نمی گردد که صبح به صبح از دیدارش بخواهم کفاره بدهم. خود او هم شاید از طلاق ناراضی نباشد و لابد فردا در محضر به من خواهد گفت که تکلیف بچه ها چه خواهد بود. » (همان: ۶۲۱)
نویسنده برای آنکه بتواند شخصیت های زنده و قابل قبولی عرضه کند، باید سه عامل مهم را در نظر داشته باشد: