البته دین وقتی میخواهد به اجتماع رنگ دهد، باید با قالب اجتماع متناسب باشد. اما در این حالت نیز، دین به اجتماع رنگ میدهد نه بالعکس. در این وضعیت دین با حفظ دین بودن، قدم در زمان و مکان گذارده است.
با ورود دین به عرصه زندگی اجتماعی، جامعه نیز مکانیسمهای خاص خودش را اعمال میکند، یا این دین را میپذیرد یا نمیپذیرد. دین در افق هدایت تشریعی، بر جامعه طلوع میکند و در ادامه مسیر، جامعه با قوانین تکوینی خداوند وارد عمل میشود که مصداق این آیه است: «انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ».[۷۰۲] اگر دین تمامیت خود را ظاهر کند و مردم خود را در معرض فیض آن قرار دهند، دین تبدیل به واقعیت اجتماعی میشود و روند اجتماعیشدن را طی میکند.
بین پذیرش و رد کامل، طیفهای مختلفی وجود دارد. گاه دین بخشی از واقعیت اجتماعی را تصرف میکند و در بخشی از رفتار و فرهنگ مردم حضور دارد، ولی بخشی از آن در طیف دیگر است. در اینصورت دین اقتدار سیاسی جامعه را برعهده نخواهد گرفت. گاه دین، بخشی از فرهنگ آرمانی میشود و فرهنگ واقعی را تصرف نمیکند. در این حالت نیز جامعه دچار کشمکش در درون خویش است و عواملی مانند علقههای عشیرهای قبیلهای، قومی و … مانع از تحقق الگوی دینی میشوند. اما اگر مردم و جامعه به دین روی آورند و به آن عمل کنند، در اینصورت دین بهطور کامل ظهور اجتماعی مییابد و به مصداق آیه شریفه «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»؛ درهای برکات الهی از آسمان، بر آن جامعه گشوده میشود و در این حال اجتماعیشدن دین به اوج خود رسیده است[۷۰۳] که همه ساحتهای ارتباطی انسان(ارتباط با خالق، خود، خلق و خلقت) از جمله ارتباط با دیگران(ارتباط میانفرهنگی) را پوشش میدهد.
فصل هفتم: اصول حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی
مقدمه
در چاچوب مفهومی به این جمعبندی دست پیدا کردیم که الگوی ارتباط میانفرهنگی معطوف به ترسیم چارچوب و اصولی است که رفتار صحیح اجتماعی با «دیگران» در بستر آن معنی پیدا کرده و قاعدهمند میشود. بنابراین آنچه بیش از هر چیزی در این پژوهش اهمیت پیدا میکند، بررسی اصول حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی از نگاه اسلامی است. اینکه منطق دستیابی به اصول راهبردی ارتباطات میانفرهنگی چیست، در فصل الگومندی ارتباط میانفرهنگی به تفصیل بحث شد. در اینجا فقط به این نکته روشی اشاره میکنم که در مطالعه اولیه آیاتی از قرآن کریم و منابع تاریخی(بهویژه کتب سیره) و طبقهبندی گزارههای مرتبط با بحث مجموعهای مفاهیم کلیدی استخراج شد که جایگاه کانونی در مباحث ارتباطات میانفرهنگی داشتند بهنحوی که همه گزارههای مستخرج بهنوعی ذیل یکی از این مفاهیم کانونی جای میگرفت. علاوه بر اینکه بسیاری از رفتارهای مومنان با توجه به این مفاهیم کانونی که از آنها تحت عنوان اصول یاد میشود، معنا مییابد. موجهسازی شکل امروزی رفتارهای مومنانه (در جاهایی که قاعده و الگوی خاصی وجود ندارد)، در پرتو اصول حاکم میسر میگردد. به تعبیر امام موسی صدر: «این کافی نیست که بدانیم پیامبر آن روز چه کرد، بلکه باید بدانیم اگر آن بزرگوار امروز بود چه میکرد».[۷۰۴]
الگوی ارتباطات میانفرهنگی برآیند حضور این اصول در رفتارهای مومنان است. این اصول انعکاسدهنده وجوه آرمانی دین اسلام نیز به شمار میروند.
۷-۱- اصل دعوت
دست کم سه آیه از قرآن کریم را میتوان در خصوص مباحث ارتباطات میانفرهنگی از بعد نظری مستمسک قرار داد و سایر آیات مرتبط را در حاشیه این آیات به بحث گذاشت. این سه آیه عبارتند از: آیه دعوت،[۷۰۵] آیه تعارف[۷۰۶] و آیه اشتراک.[۷۰۷] آیه دعوت هم مشتمل بر محتوا و هم شامل روش و کیفیت ارتباط است. آیه اشتراک، مبنایی را برای مفاهمه با مخاطب در اختیار میگذارد و آیه تعارف که طه عبدالرحمن از آن برای ارتباط میانفرهنگی استفاده میکند،[۷۰۸] و کنش مبتنی بر آن را کنش تعارفی (نیک و معروف) مینامد، ناظر به شرایط مفاهمه و ارتباط است. علاوه اینکه آیه تعارف به نکتهای تکوینی و انسانشناختی قرآنی هم اشاره دارد که در جای خود اشاره خواهد شد. اما در هر صورت با توجه به این که در هر سه آیه، هدف، آگاهیدادن به مخاطب و دعوت او به خداپرستی است، آیه دعوت میتواند بر دو آیه دیگر حاکم باشد. این نکته از تفسیر علامه طباطبائی در ذیل آیه ۴۶ سوره عنکبوت[۷۰۹] استفاده میشود. بدین معنی که دعوت به مشترکات، کیفیت دعوت را بیان میکند.[۷۱۰] دعوت به مشترکات از مصادیق مجادله احسن به شمار میرود.[۷۱۱] بنابراین اصل مهمی را تحت عنوان «اصل دعوت» مطرح و آیات دیگر را در حاشیه آن بحث میشود.
اصل «دعوت» بهعنوان مهمترین اصل در ارتباطات میانفرهنگی، در پاسخ به نخستن مسأله در این زمینه، یعنی فلسفه ارتباطات میانفرهنگی از نگاه اسلامی پایهریزی میشود و میتوان گفت بر همه تعاملات مسلمانان در هر شرایطی حاکم است. «اصل دعوت از مسیر گفتار و گفتگو جریان مییابد و این یکی از ویژگیهای دعوت در معنای اصطلاحی است».[۷۱۲] دعوت، گفتگویی هدفدار است که بر اعتقادِ داعی به توحید و با هدف وحدت و هدایت شکل میگیرد و از حکمت، موعظه و جدال بهعنوان روش، و خیر، بشارت و انذار بهعنوان محتوای ارتباط استفاده میشود.[۷۱۳] گفتگو ممکن است منجر به حل تعارض نشود اما لحظهای کوتاه مدت از اتفاقنظر را ایجاد میکند تا زمینهای برای اشتراک معنا و در مراحل بعد هدایت (بهعنوان هدف) فراهم شود.[۷۱۴]
ﮔﻔﺖوﮔﻮ در اﺻﻄﻼح ﻳﻌﻨﻰ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻰ از ﻧﺸﺴﺖ ﻳﺎ ارﺗﺒﺎط ﺑﻴﻦ اﺷﺨﺎص، گروهها ﻳﺎ ﺟﻮاﻣـﻊ ﺑﻪﻣﻨﻈﻮر دوﺳﺘﻰ و اﺣﺘﺮام ﺑﻪ اﺷﺨﺎص و اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ یکدیگر ﺑـﺮاى دستیابی ﺑـﻪ ﻓﻬـﻢ ﺑﻴﺸـﺘﺮ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﻳﺎ رواﺑﻂ اﻧﺴﺎﻧﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮ.[۷۱۵] ﺑﻪﻋﺒـﺎرت دﻳﮕـﺮ، ﮔﻔﺖوﮔﻮ: «ﻓﺮاﻳﻨﺪ ﺑﺮﻃﺮف ﻛﺮدن تفاوتها از ﻃﺮﻳـﻖ داد و ﺳـﺘﺪى ﭘﺬﻳﺮﻓﺘـﻪ و ﻣﺘﻘﺎﺑـﻞ اﺳـﺖ».[۷۱۶] اﺳﺎﺳا ﺳﺨﻦ از ﮔﻔﺖوﮔﻮ[۷۱۷] ﺑـﻪﻣﻌﻨـﺎى ﺳـﺨﻦ ﮔﻔـﺘﻦ از ارﺗﺒﺎط[۷۱۸] و ﻫﻤﺪردى[۷۱۹] ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ. بهعبارت دیگر، گفتگو شکلی از ارتباط است که تعارض را غنی و ارزشمند میسازد. گفتگو «ارتباطات دوسویهی همسنگ است» بدین معنا که دوطرف، خود را در مرتبهای برابر در نظر میگیرند و هر دو در معنایی مشترک، مشارکت میکنند.
گفتگو با اهل فرهنگها و تمدنهای دیگر، مخالفان عقیدتی و سیاسی و … مورد تاکید آموزههای دینی است، هرچند استمرار شیوه گفتمان و فرایند گفتگو، مشروط به این است که طرف مقابل نیز، به انگیزه حقپذیری و طرح دیدگاهها – و نه از سر سلطه جویی و تحمیل- در مذاکرات حضور یابد و قواعد گفتگو را بپذیرد.[۷۲۰]
یک رابطه میتواند منطقا سه قسم داشته باشد: پذیرش، تحمیل یا گفتگو. دعوت از آنجهت که یک کنش میانفرهنگی است از نوع سوم خواهد بود. «اسلام میخواهد مردم را دعوت کند تا به گفتگویی عقیدتی وارد شوند. گفتگو اعم از جدال[۷۲۱] است[۷۲۲] که به فضایی آرام برای تفکر منجر میشود».[۷۲۳] از نظر علامه فضلالله، اسلوب دعوت، اسلوب حوار است.[۷۲۴]
گفتگویی بودن دعوت آن را بهخوبی از «امر بهمعروف و نهی از منکر» متمایز میکند. «امر کردن» یک ارتباط یکسویهای است که مبتنی بر احکام و قوانین درون جامعهی اسلامی صورت میگیرد. اما دعوت، ارتباطی دوسویه است که از هرگونه معنای متعالی میان دو طرفِ ارتباط بهره میبرد. بههمین دلیل است که کاربرد دعوت هم درون امت اسلامی و هم خارج از مرزهای امت اسلامی است. البته «دعوت بهخیر» و «امر بهمعروف و نهی از منکر» وظیفهای نیست که بههمه واگذار شود بلکه مطالبه عمومی آن در جامعه ضروری است.[۷۲۵] سیاقِ آیهی ۱۱۰ آلعمران بهروشنی تمایز «دعوت» و «امر بهمعروف و نهی از منکر» را نشان میدهد.[۷۲۶] علامه طباطبایی ذیل همین آیه توضیح میدهد که امر بهمعروف سبب شده که امت پیامبر (ص) متحد باشد و اگر اهل کتاب نیز در میان خود چنین میکردند برای آنها بهتر بود. این آیه نشان میدهد که امر بهمعروف و نهی از منکر مسئلهای مربوط به دورن امتهاست. اما در خصوص دعوت مسئله کمی متفاوت است و بهنظر میرسد نه تنها به وحدت درون امت اسلامی کمک میکند[۷۲۷] بلکه در ایجاد وحدت میان امتها نیز نقش مهمی دارد.[۷۲۸] تقدم «دعوت» نسبت به »امر بهمعروف و نهی از منکر» در آیه ۱۰۴ آلعمران بیانگر آن است که پیش از امر و نهی کردن باید زمینهی گفتگو (از طریق دعوت) فراهم باشد.
علامه فضلالله نیز میان دو مفهوم «دعوت» و «امر بهمعروف» تفاوت میگذارد. بهنظر او، دعوتِ دینی، خواستن از دیگران برای ورود در راه است، اما امر بهمعروف ناظر به آن است که رهروان طریق را به استقامت در راه دعوت کند و آنان را در کژروی و بیراههگزینی هشدار دهد.[۷۲۹]
از ﻧﮑﺎت ﻗﺎﺑﻞﺗﻮﺟﻪ در ﻗﺮآن، ﻧﺤﻮه ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن و ﭘﯿﺮوان ﺳﺎﯾﺮ ادﯾﺎن اﻟﻬﯽ اﺳﺖ. ﻗﺮآن ﻫﻤﮕﺎن را ﺑﻪ اﻧﺘﺨﺎب ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﯿﻮه ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ ﭘﯿـﺮوان اﻫـﻞ ﮐﺘـﺎب دﻋـﻮت ﻣـﯽﻧﻤﺎﯾـﺪ و ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».[۷۳۰] ﺑـﺎ اﻫـﻞ ﮐﺘﺎب ﺟﺰ ﺑﻪروﺷﯽ ﮐﻪ از ﻫﻤﻪ ﻧﯿﮑﻮﺗﺮ اﺳﺖ، ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻧﮑﻨﯿﺪ. قرآن ﺑﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎن دﺳﺘﻮر ﻣﯽدﻫﺪ ﺗﺎ رواﺑﻂ و ﺗﻌﺎﻣﻼت ﺧﻮد ﺑﺎ اﻫﻞﮐﺘﺎب را ﺑﺮ«اﺻﻮل ﻣﺸﺘﺮک» ﻗﺮار دﻫﻨﺪ. زﯾﺮا ﺑﺪﯾﻦ روش، اﻣﯿﺪ ﺑﻪ اﯾﺠﺎد ﺗﻔﺎﻫﻢ و ﻫﻤﺪﻟﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ اﺳﺖ. در اﯾﻦ آﯾﻪ ﻣﻨﻈﻮر اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑـﺎ آﻧﻬـﺎ ﺑـﺎ ﻣﻼﯾﻤـﺖ و ﻧﺮﻣﯽ و ﻣﺪارا رﻓﺘﺎر ﺷـﻮد. یعنی، در ﺑﺮاﺑـﺮ ﺧـﺸﻮﻧﺖ، ﻧـﺮﻣﺶ، و در ﺑﺮاﺑـﺮ ﻏـﻀﺐ، ﺑﺮدﺑﺎری و ﻣﻘﺎﺑـﻞ ﺷﺘﺎﺑﺰدﮔﯽ، آراﻣﺶ و ﺗﺄﻧﯽ ﻧﺸﺎن داده ﺷﻮد.[۷۳۱] قرآن کریم از چنین رفتاری با «مجادله به احسن» تعبیر میکند. «ﻣﺠﺎدﻟﻪ ﺑﻪ اﺣﺴﻦ»، ﺟﺰﯾﯽ از اﺧﻼق اﺳﻼﻣﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در آﯾﺎت دﯾﮕـﺮی ﻧﯿـﺰ ﺑـﻪ آن ﺗﺄﮐﯿـﺪ ﺷﺪه اﺳﺖ: «وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ…»[۷۳۲] ﺑﺮاﺳﺎس اﯾﻦ آﯾﻪ ﺷﺮﯾﻔﻪ، دﻋﻮت ﺑﻪ راه ﺧﺪاﺷﻨﺎﺳﯽ و دﯾﻦ در صورتی نتیجهبخش خواهد بود که ﺑﺮاﺳﺎس ﻣﻨﻄﻖ و ﮔﻔﺘﺎر ﻧﯿﮏ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻧﮑﺘﻪ ﻣﻬﻢ دﯾﮕﺮ در ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ «دیگران»،[۷۳۳] داﺷﺘﻦ ﻫﺪف درﺳﺖ و ﺻـﺤﯿﺢ از ﮔﻔﺘﮕـﻮ اﺳـﺖ ﮐﻪ ﻫﺪف ﻫﻤﺎﻧﺎ رﻫﺎﯾﯽ از ﮔﻤﺮاﻫﯽ و در ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺻﺤﯿﺢ از ﺳـﻘﯿﻢ و ﺣـﻖ از ﺑﺎﻃـﻞ اﺳﺖ. ﻗﺮآن ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ:
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ[۷۳۴] کیستخوشگفتارتر از آن کس که بهسوى خدا دعوت نماید و کار نیک کند و گوید من [در برابر خدا] از تسلیمشدگانم؛ و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است گویى دوستى یکدل مىگردد، و این [خصلت] را جز کسانى که شکیبا بودهاند نمىیابند و آن را جز صاحب بهرهاى بزرگ نخواهد یافت».
ﺑﺮاﯾﻦ اﺳـﺎس آﻧـﺎن ﮐـﻪ در دﻋـﻮت و ﮔﻔﺘـﺎر ﺧـﻮﯾﺶ، ﻧﯿﮑﻮﺗﺮ و ﺧﻮشﮔﻔﺘﺎرﺗﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺻﺎﺣﺐ ﺑﻬﺮههای ﺑﺰرگ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد و اﯾﻦﮔﻮﻧﻪ اﻓـﺮاد ﺑـﺮای ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﯿﻦ ﭘﯿﺮوان ادﯾﺎن و اﻗﻮام ﻣﻠﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﺷﺎﯾﺴﺘﻪاﻧﺪ.[۷۳۵]
هدف از دعوت، آگاهی بخشی و هدایت است. البته داعی اگرچه بهسوی هدایت دعوت میکند[۷۳۶] اما متولی هدایت نیست چون هدایت بدست خداست.[۷۳۷] هدایت در همه سیاقها (بهجز یک مورد) به خدا نسبت داده شده است و فاعل در گفتگوی دعوتی نیز در اکثر موارد یک انسان است.[۷۳۸] همانطور که هدایت به خدا نسبت داده میشود به حالات درونی مجیب(ارتباطگیر) نیز مرتبط میشود. بخش عمدهای از سیاقهای دعوت، هدایت را به خدا یا ایمانِ مجیب[۷۳۹] منسوب میکند. سوره شوری ارتباط مجیب و اراده خدا را در هدایت بهخوبی توضیح میدهد؛[۷۴۰] مشرکین بهسوی حق دعوت میشوند اما خداست که آنها را هدایت میکند. در همان زمان که داعی بهوظیفه خود عمل میکند بیان میدارد که هدایت شامل کسانی است که «انابه» کنند و اراده خدا نیز با مفهوم «اجتبی» توضیح داده شده است.
سوره انفال رابطه اراده خدا و قلب مجیب را در خصوص هدایت بهشکل بسیار ظریف و قابلتوجهی اینگونه بیان میکند:
«یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبه وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».[۷۴۱] سوره صف نیز ارتباط میان اراده خدا و حالات درونی مجیب را اینگونه آورده است: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ».[۷۴۲] اصولا حالات درونی افراد امری است که داعی با آنها مواجه نیست و به خداوند مربوط میشود.[۷۴۳]
مجموعه نامههای پیامبر اکرم (ص) به سران ممالک غیر اسلامی و پادشاهان کشورهای غیرمسلمان، که اولین برخورد آن حضرت با غیرمسلمانان بهشمار میآید، بیانگر تقدم اصل دعوت بر هر اصل دیگر است.[۷۴۴] سوره توبه که احکام نهایی اسلام درباره رابطه با مشرکان است؛[۷۴۵] با آیهای خاتمه مییابد که نشاندهنده علاقه شدید رسول گرامی اسلام به هدایت مردم است. مشروع بودن امان مشرکان برای شیندن سخن خدا در میدان کارزار با مسلمانان(در زمانی که مسلمانان از نیروی کافی برخوردارند) و تلاش فراوان رسول اکرم (ص) به هدایت کافران،[۷۴۶] که قرآن از آن به »مشقت»[۷۴۷] تعبیر میکند، دلیل محکمی بر اهمیت دعوت است.
۷-۱-۱- متعلقِ دعوت (مبنای مفاهمه)
جهت و متعلق دعوت، همواره خدای سبحان است که با تعابیر مختلف در آیات متعدد بیان شده است. محتوای دعوت در آیهی ۱۰۴ آلعمران، «خیر» معرفی شده است که رابطهی جانشینی با بهشت،[۷۴۸] رب،[۷۴۹] مایه حیات[۷۵۰] دارالسلام،[۷۵۱] اسلام[۷۵۲] نجات،[۷۵۳] ایمان،[۷۵۴] انفاق،[۷۵۵] الله،[۷۵۶] رب،[۷۵۷] صراط مستقیم، سبیل ربک، هدایت[۷۵۸] و کتاب الله[۷۵۹] دارد. خیر رابطهی همنشینی با الله[۷۶۰]، حکمت[۷۶۱]، آخرت[۷۶۲]، تقوا[۷۶۳]، انفاق[۷۶۴]، رعایت حرام الهی[۷۶۵]، توبه[۷۶۶]، نماز[۷۶۷]، جهاد[۷۶۸]، روزه[۷۶۹]، ابتلا، فتنه[۷۷۰] و … دارد. به دو دلیل مفهوم خیر رویآورد مناسبتری برای توضیح محتوای دعوت است؛ اول آنکه مفهومی برون دینی و در عین حال نسبتا عام است و میتوان چنین گفت که مفاهیم جانشنین برای خیر مصادیقی از آن بهحساب میآیند. دوم آنکه امکان تطبیق را بهتر برای ما فراهم میکند.[۷۷۱]
آیه ۱۲۵ سوره نحل پیش از توصیه به روش دعوت، جهت و متعلق دعوت را معین میکند. جهت دعوت، در این آیه راه خداست(سبیل ربک) که بهصورت کلی بیان شده است. بهنظر میرسد مجموع متعلقات ذکر شده را با اندکی تسامح میتوان ذیل عناوین «دعوت به مشترکات»، «دعوت به اسلام» و «دعوت به فطرت» جای دارد. در حقیقت متعلقات دعوت مبنایی را برای مفاهمه با طرف ارتباط ترسیم میکند. بدون شک ارتباط میانفرهنگی بدون داشتن مبنایی برای مفاهمه منجر به شکست خواهد شود.
فطرت
ادیان
اسلام
مبنای مفاهمه درارتباط میان فرهنگی
۷-۱-۱-۱- دعوت به اسلام
شریعت اسلام بهجهت داشتن همه ویژگیهای شرایع پیشین از نوعی جامعیت و دربرگیرندگی برخوردار میباشد که میتوان بر پایه و اساس آن شریعت اسلام را همان دین جامع که همه پیامبران بدان اعتقاد داشتهاند دانست که بهدلیل اقتضائات زمانی و مکانی در ظرف زمان و مکان حضورشان امکان تحقق نمیتوانست یابد. به این معنا که آرمان همه پیامبر و باور و اعتقادشان همین دین و شریعت جامع اخیر بوده است ولی بهجهت فقدان ظرفیت امکان تحقق در آن زمان وجود نداشته است. بنابراین آنان بههمین شریعت باور داشته ولی بهجهت فقدان ظرفیت آن را بیان و یا بهکار نمیگرفتهاند.[۷۷۲] میان شرایع نمیتواند همترازی وجود داشته باشد. علت آنرا میتوان بهدو وجه بیان کرد: نخست آن که شرایع در شرایط زمانی و مکانی و مقتضیات عصر نازل شدهاند و هر کدام بخشی از دین اسلام را که دین اول و آخر خداوند و صراط مستقیم بهسوی کمال و سعادت است، دربرداشته اند؛ از اینرو نمیتواند که دو شریعت موسوی و یا عیسوی با هم همتراز باشند، بلکه شریعت متأخر بهجهاتی از ظرفیت آموزهای و تحققبخشی بهمفهوم دین (اسلام) قویتر و جامع بودن نزدیک است. بنابراین بههیچوجه نمیتوان قایل و معتقد بههمترازی میان شرایع شد. هرچند بر این باوریم که همه پیامبران بر دین اسلام و قایل به دین جامع بودند ولی خود در عصری میزیستند که برغم باورشان، نمیتوانستند بههمه دین عمل کنند. از سوی دیگر، خداوند همانگونه که پیامبرانی را بر پیامبران دیگر برتری و فضیلت داده است این فضیلت در شرایع نیز وجود و تحقق یافته است.[۷۷۳]
دوم آن همه شرایع از نظر آموزهها و گزارهها در یک سطح نیستند و میان آنان تفاوتهایی وجود دارد که اگر موجب تغییر ماهوی نشود عامل مهمی برای ناهمترازی است. شریعت آخرین از جهاتی چند بر همه شرایع پیشین مقدم و برتر است و هرگز بر سطح آنها قرار نمیگیرد.
هر چند اسلام نه تنها شرایع پیشین را بهعنوان یک حق پذیرفته و بهعنوان واقعیت با موجود از آنها کنار آمده است و همه حقوق امتهای پیشین را حفظ و محافظت میفرماید ولی هرگز تکافو و همترازی با شرایع دیگر را نپذیرفته است و شریعت خود را بهعنوان دین اسلام معرفی و بیان میدارد که این شریعت است که تنها میتواند بهعنوان دین کامل و جامع مقبول باشد. این نگره قرآنی و روایی بنیاد تکثرگرایی در دین را از میان میبرد گرچه که تکثرگرایی در شریعت را بهعنوان یک حق و واقعیت میپذیرد و با آن کنار میآید.[۷۷۴]
برخی با تمسک به آیه ۱۴۵ سوره بقره که میفرماید: «اگر هرگونه معجزهای برای اهل کتاب بیاوری باز قبله تو را پیروی نمیکنند و تو نیز پیرو قبله آنان نیستی و خود آنان پیرو قبله یک دیگر نیستند»، میکوشند تا تکثرگرایی در دین را بهعنوان امری پذیرفتهشده از سوی قرآن و پیامبر بیان دارند؛ درحالی که در این آیه با نگاهی نکوهشگونه و سرزنشآمیز به نگره و رویکرد امتهای شرایع دیگر به آنان گوشزد میکند که این رویکرد بر پایه هوا و هوس است نه امری پذیرفتنی، معقول و حق؛ تا بر پایه آن ادعا شود که اسلام و قرآن تکثرگرایی در دین را پذیرفته است.[۷۷۵]
شهید مطهری[۷۷۶] در توضیح وصف حضرت علی علیهالسلام از پیامبر اکرم (ص) که او را «طبیب دوار»[۷۷۷] مینامد، میفرماید: «البته معلوم است که مقصود پزشک بدن نیست که مثلًا براى مردم نسخه گل گاوزبان مىداد، بلکه مقصود پزشک روان و پزشک اجتماع است. «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ». در اولین تشبیه که او را به طبیب تشبیه مىکند، مىخواهد بگوید روش پیغمبر روش یک طبیب معالج با بیماران خودش بود. یک طبیب معالج با بیمار چگونه رفتار مىکند؟ از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است کما اینکه خود على علیهالسلام در نهج البلاغه مىفرماید: اشخاصى که خدا به آنها توفیق داده که پاک ماندهاند، باید به بیماران معصیت ترحم کنند».[۷۷۸]
پیامبر طبیب سیار است؛ قانع نیست به اینکه مریضها به او مراجعه کنند، او به مریضها مراجعه مىکند و سراغ آنها مىرود. پیغمبر سراغ مریضهاى اخلاقى و معنوى مىرفت. در تمام دوران زندگىاش کارش این بود.
مسافرتش به طائف براى چه بود؟ اساساً در مسجد الحرام که سراغ این و آن مىرفت، قرآن مىخواند، این را جلب مىکرد، آن را دعوت مىکرد براى چه بود؟ در ایام ماههاى حرام که مصونیتى پیدا مىکرد و قبایل عرب مىآمدند براى اینکه اعمال حج را بههمان ترتیب بتپرستانه خودشان انجام بدهند، وقتى در عرفات و منى و بالخصوص در عرفات جمع مىشدند، پیغمبر از فرصت استفاده مىکرد و بهمیان آنها مىرفت. ابولهب هم از پشت سر مىآمد و هى مىگفت: حرف این را گوش نکنید، پسر برادر خودم است، من مىدانم که این دروغگوست- العیاذباللَّه- این دیوانه است، این چنین است، این چنان است. ولى او بهکار خود ادامه مىداد. این براى چه بود؟ مىفرماید: پیغمبر روشش روش طبیب بود ولى طبیب سیّار نه طبیب ثابت که فقط بنشیند که هرکس آمد از ما پرسید ما جواب مىدهیم، هرکس نپرسید دیگر ما مسؤولیتى نداریم. نه، او مسؤولیت خودش را بالاتر از این حرفها مىدانست.[۷۷۹] در روایات ما هست که عیساى مسیح علیهالسلام را دیدند که از خانه یک زن بد کاره بیرون آمد. مریدها تعجب کردند: یا روح اللَّه! تو اینجا چکار مىکردى؟ گفت: «طبیب به خانه مریض مىرود. خیلى حرف است»![۷۸۰] این تلاشهای دلسوزانه نبود مگر این که بتواند یک نفر دیگر را به جمع مومنان به اسلام دعوت کند. مضمون آیههای ۱۳ تا ۱۵ سوره مبارکه شوری با تاکید بر این که سفارش به برپایی دین امری مشترک میان قوم نوح، ابراهیم، موسی، عیسی بوده است، به پیامبر اسلام امر میکند که «تو نیز و نیز آنان را به سوی این آیین واحد الهی دعوت کن و آنچنان که مأمور شدهای استقامت نما…». در این صورت میتوان گفت یکی از متعلقات دعوت در حال حاضر، دین اسلام است. علاوه بر این که طبق برخی تفاسیر و برداشتها، دین اسلام در کلیت خودش جامعه ادیان میسحیت و یهودیت است. «کمال حقیقت موسوی و عیسوی را میتوان در حقیقت محمدیه دید. حقیقت موسوی مغرب و شریعت است و حقیقت عیسوی مشرق و طریقت، و حقیقت محمدیه هم مغرب است و هم مشرق و هم شریعت و هم طریقت. بُعد طریقتی اسلامی بُعد میسحی است و بُعد شریعتیاش بُعد یهودی… شریعت مقام موسویت اسلام است و مربوط به دنیا و حفظ امور و تدبیر آن، بهنحوی که شرایط قبول ایمان در آن فراهم گردد؛ ولی طریقت مقام عیسویت است که راه را برای ملکوت الهی و قرب به حق میگشاید… آنچه گفته شد تأیید قول برخی مستشرقان نیست که در مقام نفی هویت اسلام، آن را ترکیبی مقتبس از دستورات و تعالیم یهودیت و مسیحیت میدانند بلکه نشاندادن دو جنبه موسی و عیسوی و جامعیت آن دو در دین اسلام است.»[۷۸۱]
۷-۱-۱-۲- دعوت به مشترکات ادیان
ﮔﺰارهﻫﺎی ﻗﺮآﻧﯽ، ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﻧﻬﻀﺖﻫﺎی ﭘﯿﺎﻣﺒﺮان را در ﭼﻬﺮۀ ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎﯾﯽ ﺗﻌﺎﻣـﻞﮔـﺮ و دارای ﭘﯿﺎمﻫﺎ و اﯾﺪهﻫﺎی ﻧﻮ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻛﺮدهاﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻢ درﺻﺪد اﻧﺘﻘﺎل ﭘﯿﺎم و ﺟﺬب ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻫـﻢ ﭘﯿﺎمﻫﺎیشان، ﺗﻮان ﻧﻔﻮذ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ را دارﻧـﺪ.[۷۸۲] وﯾﮋﮔـﯽ دﯾﮕﺮ اﯾﻦ ﭘﯿﺎمﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺗﺮدﯾﺪ اﻓﻜﻨﺪن در ﻫﻤﺨﻮاﻧﯽ ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎی زﯾﺮﺑﻨـﺎﯾﯽ ﻓﺮﻫﻨـﮓﻫـﺎی ﻣﻘﺎﺑـﻞ ﺑـﺎ ﻣﻨﺎﻓﻊ و ﻣﺼﺎﻟﺢ واﻗﻌﯽ اﻧﺴﺎنﻫﺎ اﺳﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻛﻠﯽ، ﺑﺮای روﺷﻦﺷﺪن اﯾـﻦ ﻧﻜﺘـﻪ ﻛـﺎﻓﯽ اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻧﮕﺎه ﻗﺮآن، ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎﯾﯽ ﻛﻪ در ﻣﻌﺮض ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﯾﻦ ﻧﻬﻀﺖﻫﺎ و ﻧﻔﻮذ ﭘﯿﺎمﻫﺎی آﻧﻬﺎ ﻗﺮار ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ، ﺧﻮد را در ﺧﻄﺮ از دﺳﺖ رﻓـﺘﻦ ﻫﻮﯾـﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕـﯽ و ﺣﺎﻛﻤﯿﺖ ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺧﻮدی ﻣﯽﯾﺎﻓﺘﻪاﻧﺪ. ﺑﻪﻫﻤﯿﻦﺷﻜﻞ، ﮔﺰارهﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶﻫﺎی ﭘـﯿﺶ روی ﮔـﺮوهﻫﺎی ذیﻧﻔﻊ در آن ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎ اﺷﺎره دارﻧﺪ ﻛﻪ «وﺟﻬﮥ» ﺧﻮد را در ﮔﺮو ﺑﻘﺎی ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎی آن ﻓﺮﻫﻨﮓﻫﺎ و ﺣﻔﻆ وﺿﻊ ﻣﻮﺟﻮد ﻣﯽدﯾﺪﻧﺪ و ﻣﯽﻛﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﻘﺎﺑﻠﮥ ﻓﺮﻫﻨﮕـﯽ ﺟﺎﻣﻌـﻪ را ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس ﺳﺎﻣﺎن دﻫﻨﺪ.[۷۸۳] قرآن کریم تلاش میکند با تمرکز بر نکات مشترک ادیان و انسانها این واهمه را از میان بردارد:
«قلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَهٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آلعمران: ۶۴)؛ بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما]»
کاملا روشن است که ادیان الهی مشترکات فراوانی با هم دارند. یکی شیوههای مفاهمه با مخاطب بیان مشترکات است. این عمل فاصلهها را کمتر، و حالت عناد و دشمنی نسبت به مخاطب را از بین میبرد. بهعبارت دیگر، ﻫﺮﮔﺎه دوﻧﻔﺮ، دو ﮔﺮوه ﯾﺎ دو ﻣﺬﻫﺐ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻤـﻊ ﺷـﻮﻧﺪ و اﺷـﺘﺮاﮐﺎت ﺧـﻮد را ﻣـﺸﺨﺺ ﻧﻤﻮده و ﻧﻘﺎط ﻫﻤﺴﻮ را ﻣﻄﺮح ﮐﻨﻨﺪ، راه ﻧﯿﻞ ﺑﻪ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻫﻤﻮارﺗﺮ ﻣﯽﮔﺮدد.[۷۸۴] ریچارسون در کتاب معجزه ارتباط مینویسد: «به دو روش میتوان به مخاطب خود نگاه کرد. میتوان به انتخاب، تفاوتهای خود با دیگران را مورد تاکید قرار داد و یا بر وجوه مشترک تاکید کرد. تاکید بر تفاوتها ایجاد ارتباط موثر را دشوار میکند. اما توجه به وجوه مشترک مقاومت و خصومت را از میان برمیدارد».[۷۸۵]
مهمترین آیهای که در قرآن کریم بر دعوت به مشترکات میان مومنان به خدا وجود دارد، آیه ۶۴ سوره مبارکه آل عمران است: «بگو اى اهل کتاب بیائید بهسوى کلمهاى که تمسک به آن بر ما و شما لازم است و آن این است که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگیریم و یکدیگر را بهجاى خداى خود به ربوبیت نگیریم؛ اگر نپذیرفتند بگوئید شاهد باشید که ما مسلمانیم».[۷۸۶] در حقیقت دعوت به این است که همه بر معناى یک کلمه متفق و مجتمع شویم، به این معنا که بر مبناى آن کلمه واحده عمل کنیم و اگر نسبت را بهخود کلمه داده، براى این بوده که بفهماند کلمه نامبرده چیزى است که همه از آن دم مىزنند و بر سر همه زبانها است. پس آیه شریفه بر پیامبر(ص) دستور داده که اهل کتاب را دعوت کند به «توحید» که تفسیر حقیقى کلمه است و همه کتابهاى آسمانى بدان دعوت مىکند.[۷۸۷]
آیتالله طالقانی ذیل آیات سوره بقره و جنگ شائول، طالوت و جالوت بهتفصیل از تورات سخن نقل میکند و با حوصله و دقت، نشانههای موجود در داستان قرآن را با گزارش تورات مورد مقایسه دقیق قرار میدهد. او از تطابق جُلّ آنچه در کتب مقدّس ملل آمده با قرآن کریم سخن میگوید و از بیتوجهی مفسران به این همسانیها و تشابهات انتقاد میکند و معتقد است که اگر غبار و انحرافاتی را که در طول زمان پیش آمده، از روی تعالیم این بزرگان و پدران تربیتِ بشر بزداییم، وحدت اصول و گوهر تعالیم امثال بودا، کنفسیوس، زردشت و حکمای کلده و بابل و مصر و پیامبران بنیاسرائیل و حکمای یونان را مینگریم، هر یک از اینها با زبانی مردم را به توحید و یکتاپرستی و کوشش برای زندگی برتر و باقی خواندهاند. اصول تعلیم این بزرگان آنقدر بههم شبیه و نزدیک است که بعضی از محققان ادیان دچار این اشتباه شدهاند که شاید آنها از یکدیگر الهام گرفتهاند.[۷۸۸]
زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿـﺎﻣﺒﺮ ﮔﺮاﻣـﯽ اﺳـﻼم (ص) ﺑﻌـﺪ از ﻣـﺎﺟﺮای ﺣﺪﯾﺒﯿـﻪ ﻧﺎﻣـﻪﻫـﺎﯾﯽ ﺑـﻪ ﺳـﺮان حکومتهای ﺑﺰرگ ﺟﻬﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻘﻮﻗﺲ زﻣﺎﻣﺪار ﻣﺼﺮ و ﻫﺮﻗﻞ ﭘﺎدﺷـﺎه روم و ﮐـﺴﺮی ﭘﺎدﺷـﺎه اﯾﺮان ﻧﻮﺷﺖ، ﺑﻪ آﯾﻪ ﻣﺬﮐﻮر اﺷﺎره ﮐﺮد ـ ﯾﻌﻨﯽ اﺻﻞ ﻣﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﺣﻠﻘـﻪ اﺗـﺼﺎل ﻫﻤﻪ ادﯾﺎن آﺳﻤﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﻫﻤﺎن اﺻﻞ ﺗﻮﺣﯿﺪ اﺳﺖ - اﯾﻦ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﺻﻠﺢﻃﻠﺒﯽِ اﺳﻼم رﯾﺸﻪ در ﻋﺼﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) دارد.[۷۸۹] اﯾﻦ آﯾﻪ در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺟﻮﻫﺮ ﺳﻮره آلﻋﻤـﺮان اﺳﺖ و اﺳﺎس ﺣﻖ و زﯾﺮﺑﻨـﺎی اﺟﺘﻤـﺎع اﻫـﻞ ﮐﺘـﺎب و ﻣـﺴﻠﻤﺎﻧﺎن، ﺑـﺮ ﻣﺒﻨـﺎی ﺗﻮﺣﯿـﺪ اﺳـﺖ.[۷۹۰]
از نگاه آیه ۶۴ آلعمران، تاکید بر نقاط مشترک زیربنای تفاهم محسوب گردیده و هر تفاهمی میتواند زیربنای توافق بر مسألهای دیگر باشد. آیاتی از این دست، دربردارنده نکات مفید میباشند؛ از جمله: الف) پرداختن به مشترکات بینابینی از روشهای موثر در جذب پیروان ادیان دیگر به اسلام است؛ ب) چنانچه همه اهداف دستیافتنی نباشد، برای رسیدن بهدیگر اهداف باید تلاش گردد؛ ج) در تبلیغ و دعوت بهعقیده حق، عواطف پاک دیگران محترم شمرده شود: «کَلَمَهٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ»؛[۷۹۱] و د) قرآن به مسلمانان میآموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف با شما همکاری کنند، بکوشید دستکم در قسمتی که با شما اشتراک هدف دارند همکاری آنها را جلب کنید و آن را پایهای برای پیشبرد اهداف مقدستان قرار دهید.[۷۹۲] دلیل انتخاب اهل کتاب و پیروان ادیان آسمانی و توحید، این است که قدر مشترک بین اسلام و آنها در مقیاس وسیعش وجود داشته و تفاهم بر آن به آشکاری قابل عمل بود.[۷۹۳]
توصیه به جدال احسن و نهی از ستیزه جویی نیز در راستای دعوت به توحید است. از آنجا که هدف از گفتوگوها و تعاملات اسلام با مخالفان فکری، اساساً دستیابی به حقیقت و اصلاح عقیده و اندیشه آنان است؛ هرگونه بحث وجدال ستیزهجویانه نهی شده و به بندگان خدا توصیه شده آنچه را بهتر است بگویند: «و به بندگانم بگو آنچه را بهتر است بگویند، که شیطان میانشان بههم میزند؛ زیرا شیطان همواره برای انسان دشمنی آشکار است».[۷۹۴] «سخنان بهتر» سخنانی است که احسن و از نظر اشتمال بر ادب و خالی بودن از خشونت و ناسزا و پیامدهای نادرست، نیکوتر باشد.[۷۹۵] اینکه قرآن کریم تاکید میکند که در مباحثه با مخالفان از جدال احسن[۷۹۶] استفاده شود به این دلیل است که قرآن بهدنبال گستراندن بذر توحید در همه زمین است. به این ترتیب خدای متعال «ابزار دعوت بهسوی خویش را منطق و استدلال قوی بههمراه کردار و رفتار مناسب با گفتار و در صورت لزوم جدال نیکو معرفی میکند. در حقیقت، این آیه با نگاهی روانشناسانه به مخاطبان خویش در مقابل گروههای فکری متفاوت، برای هر کدام روشی مناسب با ایشان را پیشنهاد میکند. در ابتدا دعوت با گفتاری حکیمانه همراه با منطق و استدلال، سپس با موعظه نیک را عرضه می کند؛ زیرا برخی استدلال قوی و برخی دیگر صرفا با موعظه نیک اقناع میشوند. بنابراین شکل دعوت بهتناسب ویژگیهای افراد متفاوت است.
سیرهی پیامبر در برخورد با غیرمسلمانان بویژه اهل کتاب مطابق دستور قرآن بر مبنای تاکید بر مشترکات است. جعفربن ابیطالب فرستادهی پیامبر به حبشه، در حضور نجاشی آیاتی از سورهی مریم را تلاوت کرد و بر جایگاه معنوی عیسی علیهالسلام و مادرش مریم نزد مسلمانان تاکید کرد[۷۹۷] مشرکین مکه بههنگام تنظیم مفاد صلح حدیبیه با نگارش اسم پیامبر مخالفت کردند و اعلام کردند خدای یگانه را در جایگاه خدایی و محمد علیهالسلام را به پیامبری قبول ندارند؛ لذا پیامبر به نوشتن «بسمک اللهم» بهجای «بسمالله الرحمنالرحیم» و نام محمد فرزند عبدالله بهجای محمد پیامبر خدا اکتفا کرد.[۷۹۸] مطالعهی متن نامههای پیامبر به هرقل قیصر روم و اسقف مسیحیان نجران نیز نمایانگر پیروی پیامبر از اصل شروع مذاکره بر اساس مبانی مشترک است. پیامبر همچنین در بازگشت از سفر طائف در برخورد با عداس و هنگامی که متوجه شد وی از اهالی نینواست از یونس پیامبر و اشتراکات دعوت انبیاء سخن گفت.[۷۹۹]
انگیزه دعوت به توحید چنان مهم است که امام رضا علیهالسلام معمولا خود بهسمت مکان مناظره حرکت میکردند. مأمون از امام سوال کرد که ایشان خواهد آمد یا مامون و پیروان ادیان نزد ایشان بروند، امام پاسخ دادند: «انشاء الله خودم خواهم آمد».[۸۰۰] امام همچنین از فن جدل و استدلال علمی و مقایسه در مناظرات بهره میگرفت. امام بر انجیل تسلط کامل داشت و از روی بخشهایی از آن برای جاثلیق بزرگ مسیحیان که برای مذاکره نزد آن حضرت آمده بود خواند.[۸۰۱] امام رضا به جاثلیق بزرگ نصارا گفت: «ای مرد مسیحی اگر از انجیل برایت دلیل بیاورم میپذیری»؟ جاثلیق گفت: «آیا میتوانم آن چه را که انجیل فرموده رد کنم»؟ و حضرت با استناد به انجیل شروع به صحبت کرد.[۸۰۲]
کسانی که مورد خطاب قرآن و معصومین علیهمالسلام قرار گرفتهاند و اسلام با آنها به گفت وگو و مفاهمه نشسته است، پیش از آن که کافر و مشرک تلقی شوند انسان هستند و خارج از حوزه کفر و شرک، از وجوه و مشترکات انسانی فراوانی برخوردارند. گفت وگوی قرآنی با آنان نیز، با توجه بههمین همبستگیها و وجوه مشترک است. در اسلام، پیامهای هدایتی و آموزههای قرآن، متوجه همه انسانهاست، نه ویژهی گروه یا قوم خاصی. رهنمودها و عملکرد معصومان(ع) و توصیههای قرآن نشانگر آن است که آنان، همواره در تلاش بودهاند که از مخاطبان خود انسان بسازند. ائمه(ع) در گزینشها بدون توجه به نسب و قبیله و قومیت افراد، ملاک را تقوی و انسانیت آنـان قرار میدادند.
محسنیانراد پروژه سنگین هنجارها در سه کتاب مقدس را با هدف استخراج هنجارهای مشترک سه کتاب آسمانی تورات، انجیل و قرآن با روش تحلیل محتوای عمقی انجام داده است. به عنوان مثال، طبق تحقیق وی ده فرمان تورات برای حضرت موسی ع به عبارتهایی در انجیل و قرآن کریم نیز آمده است. محسنیانراد بر این باور است که گفتگوی میان مردم درباره دین یک دیگر که میتوانسته یکی از مهمترین حوزههای «ارتباطات میانفرهنگی» باشد، هنوز اتفاق نیافتاده و بهجای آن گفتگوی روحانیان ادیان مختلف با یکدیگر انجام شده است. محسنیان مانع عمده را در عدم همفهمی ناشی از فقدان زبان مشترک در میان پیروان ادیان مختلف جستجو میکند و بر این باور است که این وضع دیری نخواهد پایید و ظرف چند دهه آینده، با ورود به «بازار پیام» و با توسعه هوش مصنوعی و کشف روشهای ذخیرهسازی اطلاعات انبوه در فضاهای میکروسکوپی و حل مسأله درک زبانهای مختلف، تحولی در حوزه ارتباطات میانفرهنگی در حوزه دین به وقوع خواهد پیوست.[۸۰۳] محسنیان به فهم عامیانه یا «فهم ساده متن» از دین و گفتگوی بدون انگیزههای رقابتی بها میدهد.[۸۰۴]
۷-۱-۱-۲-۱- دعوت به مشترکات مصداقی از مجادله احسن
الگوی ارتباطات میان فرهنگی در اسلام- فایل ۱۵