۱۵- شخص سازگار پذیرش و تحمل اضطراب را یاد میگیرد.
۱۶- فرد سازگار برای شناخت انگیزههای خود بسیار تلاش میکند.
۱۷- روشهای کاهش تعارض و ناکامی را فرد سازگار میداند و به کار میگیرد.
۱۸- فرد سازگار برای کاهش تعارض، ارضای انگیزه هایش را تا مدت قابل پیش بینی به تأخیر میاندازد.
۱۹- شخص سازگار باید بتواند بعضی از ناکامیها را تحمل کند. تحمل ناکامی نشانهی سازگاری مطلوب در شخص است.
۲۰- فرد سازگار میداند که تحمل ناکامی را، مانند عادتها و گرایش و نگرشها، میتوان در عمل آموخت.
۲۱- کار مفید، سرگرم شدن به کارهای مفید از نشانههای فرد سازگار است.
۲۲- پرهیز از هر گونه برانگیختگی عاطفی و هیجانی، مانند ترس، خشم و پرخاشگری در سازگاری مؤثر است. (اسلامی نسب، ۱۳۸۹)
۲-۲- پیشینه پژوهشی
۲-۲-۱- پژوهشهای انجام شده در خارج از کشور
لیندر[۳۰] و همکاران(۲۰۱۰)، نشان دادند تفاوتهای جنسیتی در الگویهای صمیمیت بین زوجها نیز گزارش شده است. در برخی نیز نشان میدهد که زنان رفتار صمیمانه تری دارند.
هم چنین بر اساس برخی یافته ها، رفتار صمیمانه در زنان صرفا به این دلیل است که صمیمیت به شیوهی زنان و سوگیرانه مفهوم سازی شده است(لیندر و همکاران، ۲۰۱۰).
در مطالعه باگنر[۳۱](۲۰۰۹)، تفاوتهای جنسیتی در تجربه خشونت در روابط عاطفی و صمیمانه زناشویی گزارش نشده است.
شن [۳۲] (۲۰۰۸) طی مطالعهای بر یک نمونه ملی متشکل از ۴۲۹۱ دانشجوی تایوان نشان داد که تجربه خشونت بین والدینی و بدرفتاری جسمی در دوران کودکی تأثیر طولانیمدت و مخربی بر عزت نفس جوانان دارد. نتایج نشان میدهد که ۹/۰۶ درصد پاسخگویان نمونه تجربه خشونت نداشتند،شش درصد تجربه بدرفتاری جسمی در دوران کودکی داشتند،۹۱/۲ درصد تنها با خشونت بین والدین مواجه بودند. شرکتکنندگانی که در دوران کودکی هر دو نوع خشونت را تجربه کردند،در مقایسه با جوانانی که یک نوع خشونت را تجربه کردند یا اصلا تجربه خشونتی نداشتند،عزت نفس پایینتری از خود نشان دادهاند. در میان مردان مورد مطالعه آن هایی که در دوران کودکی هر دو نوع خشونت را تجربه کردند،در مقایسه با دخترانی که در دوران کودکی هر دو نوع خشونت را تجربه کردند،مقدار پایینتری از عزت نفس را نشان دادهاند.
مارتین [۳۳]، لانگلی [۳۴] و میلی چامپ [۳۵](۲۰۰۶) طی یک مطالعه طولی گذشتهنگر در خصوص شیوع و نوع خشونت مشاهده شده و برخی زمینههای خانوادگی و اجتماعی زمینهساز خشونت روی ۲۶۹ نفر نشان دادند که یک چهارم(۴۲%) جوانان با اعمال خشونتآمیز یا تهدیدهایی از جانب یکی از والدین نسبت به دیگری مواجهه داشتند.
بررسی مشاهده خشونت بین والدینی و برخی پیامدهای روانی آن در مطالعهء حاج یحیی و بیروالد (۲۰۰۱) روی ۰۴۶۱ نوجوان عرب(۲۵%زن) نشان داد که ناامیدی،مشکلات تطبیق روانی،و عزت نفس پایین با مشاهده الگوهای مختلف پرخاشگری و خشونت جسمی تبیین میشوند،بهطوری که ۹۲% از تغییرات عزت نفس نوجوانان را به مشاهده الگوهای مختلف خشونت بین والدین نسبت دادند.
ساپینگتون[۳۶](۲۰۰۰)، نشان داد تنبیه بدنی، بسیاری از مسائل مرتبط با خشونت را در آینده فرد تنبیه دیده درپی دارد. این مسائل شامل بزهکاری در نوجوانی و مخصوصاً رفتارهای خشن تر در بین بزهکاران جوان میباشد. آزار جسمی در کودکی همچنین با انواع گوناگونی از مسائل بهداشت روانی از قبیل خودکشی و خودتخریبی در نوجوانان, اضطراب, افسردگی, افکار پارانوئید, شخصیت اسکیزوئید, اختلال شخصیت مرزی، هوشبهر پائین تر، مدرسه گریزی، فرار از منزل و اختلال در رشد طبیعی در دوران کودکی مرتبط است.
بهعلاوه، پژوهشهای انجام شده در خصوص کودکانی که شاهد کشمکش و خشونتهای زناشوئی والدین بوده اند نشان میدهد بسیاری از این کودکان اختلالات عاطفی، مشکلات رفتاری و مسائل سازگاری اجتماعی را نشان میدهند. علاوه بر این، شاهد خشونت والدین بودن، خطر قربانی خشونت بودن و یا مرتکب خشونت شدن را در نوجوانی افزایش میدهد(مولر[۳۷]، ۲۰۰۰).
در دهههای اخیر مطالعات فراوانی با هدف بررسی پیامدهای مشاهده خشونت میان والدین بر وضعیت روانی کودکان انجام گرفته است. آگاهی از پیامدهای مواجهه کودکان با خشونت خانگی موجب شده تا از کودکان خانوادههای درگیر خشونت با عناوین«قربانیان خاموش،فراموششده،یا غیرعمدی خشونت»نام برده شود (ادسون [۳۸]، ۱۹۹۹).
هال و همکاران[۳۹](۱۹۹۸)، نشان دادند کودکی که مورد آزار جسمی و تنبیه قرار گرفته باشد، مسائل و مشکلات رفتار جنسی درون فردی را تقریباً ۱۱ بار بیشتر از کودکی که تجربه تنبیه را نداشته باشد، از خود نشان خواهد داد.
ولاک و فینکلهور[۴۰](۱۹۹۸)، نتیجه گرفتند بچهها و نوجوانانی که شاهد خشونت بین والدین خود بودهاند، بیشتر احتمال دارد که مشکلات رفتاری از قبیل پرخاشگری، بزهکاری و مدرسه گریزی داشته باشند.
همچنین نتایج پژوهشهای متعددی که تفاوت جنسیتی را در روابط زناشویی بررسی کرده اند، متناقض است. برخی تفاوتهای کمی را گزارش داده اند(رهین، ۱۹۸۱) به هر حال برخی تفاوتهای کیفی نیز بین مردان و زنان در زمینه هایی مثل ابراز علاقه و مدت زمان صرف شده با کودکان و نیز خشونت جسمانی و خشونت جنسی، بدست آمده است. برای مثال، نتایج پژوهشی که ۳۵ مطالعه را در کشورهای مختلف در سراسر جهان مرور کرده است، نشان میدهد که در بسیاری از کشورها نسبت زنانی که از جانب همسران فعلی و یا قبلی خود خشونت جسمانی را متحمل شده اند از ۴/۱ تا بیش از ۲/۱ است(هیسه، ۱۹۹۳) در نخستین پیمایش ملی روی نمونههای متشکل از ۲۴۱۰ زن فلسطینی از ناحیه غزه نیز زنان بیشتر از مردان خشونت روان شناختی، جسمانی، جنسی و اقتصادی را در طی یکسال قبل از آغاز مطالعه تجربه کرده بودند و در مقایسه با زنانی که تجربه خشونت را نداشتند، اختلالهای روان شناختی، خشم و ترس را بیشتر گزارش داده اند(حاج یحیی، ۱۹۹۹) در مطالعه ای نتایج نشان داد که خشونتهای روانی از سوی مردان، خطر ابتلا به افسردگی و اضطراب را در زنان افزایش میدهد. (تانگ، ۱۹۹۸) همچنین یافتههای پژوهشی دیگر حاکی از این است که در زنانی که مورد خشونت قرار گرفته اند میزان بیشتری از خودکشی، افسردگی و اعتیاد به الکل و مواد مخدر مشاهده شده است(گلدینگ، ۱۹۹۹) در سایر مطالعات تفاوتهای جنسیتی در تجربه خشونت در روابط عاطفی و صمیمانه زناشویی مشاهده نشده است (باگنر، ۲۰۰۷ و لیندر، ۲۰۰۲) شواهد دیگر نشان میدهد که به رغم ساختار اجتماعی پدر سالارنه که معمولا خشونت مرد را نسبت به زن مطرح میکند، گاه زنان نیز نسبت به مردان انواع خشونت را اعمال میکنند(چریسلر، ۲۰۰۰). همچنین تفاوت هایی جنسیتی در الگوهای صمیمیت بین زوجها گزارش شده است در برخی از پژوهشها، نشان میدهد که زنان رفتار صمیمانه تری دارند(فهر، ۱۹۹۶). بر اساس برخی از یافتهها، رفتار صمیمانه در زنان صرفا به این دلیل است که صمیمیت به شیوه ای زنانه اندازه گیری شده است، در غیر اینصورت مردان نیز میتوانند به اندازه زنان در روابط زناشویی صمیمیت نشان دهند و در واقع مردان نیز توانایی برقراری روابط صمیمانه را دارا هستند (راولینس، ۱۹۹۳).
۲-۲-۲- پژوهشهای انجام شده در ایران
خمسه و حسینیان(۱۳۸۹)، در پژوهشی با عنوان بررسی نقش تجربه خشونت دوران کودکی در الگوهای رفتاری خشونت و صمیمیت در دانشجویان متاهل نشان داد بین زنان و مردان مورد مطالعه از لحاظ ابعاد مختلف صمیمیت، تفاوت معنادار وجود ندارد. گروه مردان و زنان مورد مطالعه از لحاظ نمره کل خشونت، خشونت جسمانی و جنسی تفاوت معنادار نشان داده اند و از لحاظ خشونت اقتصادی و تجربه خشونت در دوران کودکی تفاوت دو گروه معنادار نیست.
پورنقاش تهرانی(۱۳۸۹)، در پژوهشی با عنوان مقایسه بهداشت روانی دانشجویان دارای تجربه خشونت خانوادگی و بدون تجربه خشونت خانوادگی در دوران کودکی نشان داد که تجربه خشونت در دوران کودکی میزان اضطراب، افسردگی، اختلال در عملکرد اجتماعی آزمودنیها را افزایش و سلامت روان آزمودنیها را کاهش میدهد. هم چنین بین نوع خشونت تجربه شده، به لحاظ روانی یا جسمانی بودن، با میزان اضطراب، افسردگی، اختلال در عملکرد اجتماعی و سلامت روان رابطه وجود داشت.
پژوهش محمدخانی در سال ۱۳۷۸ روی ۱۵۰ دانش آموز تهرانی نشان داد که در ۵۰ درصد موارد آزار دختران توسط برادر و در ۴۲ درصد موارد از سوی پدر بوده است. همچنین مطالعه وی نشان داد که دانش آموزان آزاردیده دارای افت تحصیلی بیشتر بوده و اضطراب و افسردگی، اختلالات عاطفی رفتاری، مشکلات توجه، مشکلات اجتماعی، رفتار بزهکارانه و پرخاشگرانه در کودکان آزاردیده در آنها نسبت به سایر دانش آموزان بیشتر است. همچنین، مطالعه روی والدین آزاررسان نشان داد که والدین آزارگر از سلامت عمومی کمتری برخوردار بوده، دارای تحصیلات کمتر و وضعیت اقتصادی نامطلوب میباشند(آقا بیگلویی و دیگران، ۱۳۸۰)
در پژوهشی که در ایران بر روی ۱۰۰ دانشجوی متاهل انجام شد، نتایج نشان داد که نیاز مردان و زنان در برخی از ابعاد صمیمیت مشابه است و در واقع شاید نقشهای جنسیتی مبتنی بر انتظارات جامعه و فرهنگ از مردانگی و زنانگی است که تفاوت در الگوهای رفتاری صمیمیت را پدید میآورد(خمسه و همکار، ۱۳۸۷)
مطالعهای با هدف بررسی مواجهه با خشونت خانگی در دانشآموزان دبیرستانی شهر تهران(وامقی و همکاران،۱۳۸۵)بر روی ۵۹۴۱ دانشآموز(۷۴/۲ درصد دختر)انجام شد. یافتهها نشان میدهد که در مجموع ۲۲/۸ درصد از دانشآموزان حد اقل یک بار مواجهه با خشونت جسمی بین والدین خود را گزارش کردهاند. این مقدار در دختران(۱۳/۲%)خیلی بیشتر از پسران(۶۱/۱%)بوده است.
کامرانی فکور(۱۳۸۵)، در پژوهشی با عنوان شیوع خشونتهای خانوادگی تجربه شده در کودکان فراری و غیر فراری نشان داد با توجه به فراوانی بسیار بالای تجربه خشونت جسمی و روانی از جانب والدین در فراریان، ممکن است تجربه تنبیهات جسمانی و تحقیر و سرزنشهای روانی یکی از عوامل مهم فرار کودکان از منزل باشد. همچنین، تجربه زیاد شاهد خشونت بین والدین بودن در کودکان فراری نشان دهنده متشنج و استرس زا بودن محیط خانوادگی آنان میباشد که این مساله در فرار کودکان بسیار موثر میباشد.
براساس مطالعات مقدماتی که در خصوص میزان وقوع خشونت خانوادگی در کشور ما انجام شده، نرخ همسرآزاری و بدرفتاری با زنان در طیفی از ۳۰ تا ۸۰ درصد برآورد شده است (مافی،۱۳۸۲، شمس و امامی پور، ۱۳۸۰)
فصل سوم
روش تحقیق
مقدمه
گزینش روش پژوهش بستگی به اهداف و ماهیت، موضوع پژوهش و امکانات اجرایی آن دارد. هدف از گزینش روش پژوهش آن است که مشخص نماید پژوهشگر شیوه و روشی را به کار گیرد تا اورا هرچه دقیق تر، سریعتر، آسانتر، ارزان تر در دستیابی به پاسخ هایی که برای پرسشهای پژوهش در نظر گرفته شده است، یاری رساند. بر همین اساس در این فصل روش تحقیق، اهداف تحقیق، جامعه آماری، نمونه مورد مطالعه و روش نمونه گیری، قلمرو زمانی و مکانی تحقیق، منابع اطلاعاتی و روشهای گردآوری اطلاعات، فرضیههای تحقیق، متغیرهای تحقیق و نحوه تجزیه وتحلیل آن مطرح میشود.
۳-۱- روش انجام تحقیق:
از آنجا که این تحقیق به رابطه یک متغیر(تجربه خشونت در کودکی) بر متغیر دیگر(الگوهای رفتاری خشونت و سازگاری) میپردازد لذا پژوهش حاضر از نوع همبستگی[۴۱] میباشد. تحقیق همبستگی که خود زیر مجموعه تحقیقات توصیفی(غیر آزمایشی) است با این هدف انجام میشود که رابطه میان متغیرها[۴۲] را نشان دهد.
۳-۲- قلمرو تحقیق
۳-۲-۱ دوره زمانی تحقیق:
دوره زمانی این پژوهش از تاریخ اول مردادماه ۱۳۹۱ الی اول بهمن ماه ۱۳۹۱ میباشد.
۳-۲-۲ مکان تحقیق:
پژوهش حاضر در شهر بندرعباس انجام گردیده است.
۳-۲-۳ جامعه آماری:
جامعه آماری تمامی عناصر تحت بررسی است که به گروه تعریف شدهای تعلق دارد و نمونه مجموعه اندازه هایی از جامعه آماری است که عملاً در جریان یک تحقیق گرد آوری میشود.
جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان متاهل دانشگاه هرمزگان بودند. مهمترین دلیل انتخاب این جامعه آماری، استاندارد و قابل اتکا و قابل فهم بودن اطلاعات مربوط به جامعه آماری میباشد.
۳-۲-۵ نمونه آماری:
از بین جامعه آماری ذکر شده تعداد ۲۷۰ نفر(۱۳۵ زن و ۱۳۵ مرد) به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. روش نمونه این تحقیق با بهره گرفتن از فرمول کوکران بوده است.
در فرمول فوق معمولاٌ؛ حداکثر اشتباه مجاز(d) معادل ۰۵/۰، ضریب اطمینان ۹۵/۰، ۹۶/۱= t و مقادیر p و q نیز هرکدام معادل ۵/۰ و حجم جامعه =N در نظر گرفته میشود. مقدار P برابر با ۵/۰ در نظر گرفته میشود. زیرا اگر ۵/۰ = P باشد n حداکثر مقدار ممکن خود را پیدا میکند و این امر سبب میشود که نمونه به حد کافی بزرگ باشد(سرمد و همکاران، ۱۳۸۸).
۳-۳ روش و ابزار گردآوری اطلاعات:
پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای میدانی میباشد. هم چنین در قسمت چارچوب نظری و پیشینه تحقیق از مطالعات کتابخانه ای نیز استفاده خواهد شد.
۳-۴ ابزار گرداوری اطلاعات:
ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامههای سازگاری زناشویی، خشونت و اطلاعات فردی بوده است. تجربه خشونت نیز با تهیه پرسش هایی مربوط به دوران کودکی اندازه گیری شد.
پرسشنامه سازگاری زناشویی
یکی از مسائل مهم و مطرح در حوزه مصرف، سلیقه های هنری و مصارف فرهنگی است، چراکه کالاهای فرهنگی عناصری اساسی از نظام فرهنگ به شمار می روند و بنابراین، به میزان فراوان می توانند تعیین کننده برخی جهت گیری های کلی فرهنگ و تغییرات فرهنگی رخ داده باشند. مسئله دیگرکه مطرح است رشد و همه گیر شدن رسانه های همگانی و دسترسی آسان به کالاهای فرهنگی و هنری است. این مساله خود باعث آن است که افراد نسبت به گذشته زمان بیشتری از اوقات فراغت خود را به این فعالیت فرهنگی و هنری اختصاص دهند. با توجه به اسن مساله نیز می توان دریافت که تا چه حد این عرصه، از تعین ضوروت های اقتصادی خارج شده است. از این رو شناسایی الگوهای مصرف در حوزه کالاهای فرهنگی و هنری و تفاوت های معنی دار این الگوها در میان اقشار و گروه های گوناگون اجتماعی راهی مناسب برای مطالعه و شناخت تغییرات اجتماعی و فرهنگی و پیش بینی احتمالی مسیر این تغییرات است.
وبر در جریان بررسی خود پیرامون رابطه زیبایی شناسی و مذهب و تحولات این رابطه در روند عقلانی شدن، مشخص می کرده است که در ابتدا رابطه همسو و هماهنگی بین مذهب و زیبایی شناسی وجود داشته. اما با روند پیشروفت خردورزی، میان این رابطه همسو و هماهنگ چالش هایی پیش می آید. چرا که در این شرایط، هنر به امری تبدیل می شود که با جذب ارزش های مستقل و به عهده گرفتن رستگاری این جهانی و فراهم آوردن آن بر مبنایی روزمره، به رقیبی نیرومند برای رستگاری تبدیل می شود. وبر بیان می کند در روند این خردورزی، انسان مدرن قضاوت بر مبنای سلیقه را جایگزین قضاوت بر پایه ی اخلاق کرده است و بد سلیقگی را به عنوان جانشین نکوهیدگی در اخلاق قرار داده است(وبر،۱۳۸۴: ۳۴۰-۳۹۳؛ رحمتی،مرادی،۱۰:۱۳۸۹).
این اظهارات وبر بعد ها در آثار بوردیو نیز مشهود است.بوردیو به نقد زیبایی شناسی ناب و منتزع از حیات اجتماعی کانتی می پردازد و در مقابل آن تحلیل ساختاری یا رابطه ای را جانشین این خوانش ذات گرا می کند و تبیین رابطه ذائقه زیباشناختی و زمینه اجتماعی آن می پردازد(فکوهی،۳۰۲:۱۳۸۱ ؛ بوردیو ۱۳۹۰: ۲۹).
بوردیو معتقد است توزیع عاملان اجتماعی در گروه ها و طبقات گوناگون بر اساس حجم و ترکیب انواع سرمایه های اقتصادی و فرهنگی تحت تملک آنها صورت می گیرد. براین اساس افراد تقابل هایی شکل می گیرد که منجر به بروز تفاوت هایی در سلایق و موضع گیری های آنها در حوزه های متفاوت، از جمله در حوزه هنر و زیبایی شناسی، می شود(بوردیو،۱۳۹۰: ۳۲).وی بیان می کند که موحودیت اجتماعی ذائقه های فرهنگی استوانه ای است که در راس آن نخبگان با سلیقه های خوب و در قاعده آن طبقات فرودست با سلیقه های عامه پسند است(فاضلی،۱۳۸۴: ۳۵).
مهمترین دلالت دیدگاه بوردیو این است که عاملی که نحوه مصرف افراد را ساختار می دهد، گروه بندی و طبقه ی آنهاست. از این رو، عنصر انتخاب به نتیجه ای از پیشنه طبقاتی افراد تقلیل یافته و احتمال این که افراد بیرون از دامنه ی ادراک شده ای از محصولات متناسب با عادتواره های خود، کالایی را انتخاب کنند بسیار اندک است( رحمتی،مرادی،۱۲:۱۳۸۹).
همانطور که گفته شد در مقابل دیدگاه بوردیو، دیدگاه پست مدرنیستی است. در دیدگاه پست مدرنیستی، اساساً مصرف کنندگان افرادی تصور می شوند که با انتخاب و مصرف کالای خاصی می کوشند یک عقیده، هویت یا سبک زندگی را برای خود خلق و نگه داری کنند. آنتونی گیدنز با آنکه خود را متفکری پست مدرن نمی داند، بهتر از هر کس دیگری به تنقیح تئوریک این مسئله پرداخته است که افراد با مصرف انواع معینی از کالاها درصدد ایجاد یا حفظ حسی از هویت بر می آیند.گیدنز مصرف گرایی را همزمان دلیل و پاسخی شفابخش به بحران های هویت در نظر می گیرد، بحران هایی که از تکثر اجتماعات، ارزش ها و دانش در جامعه پسا سنتی نشأت گرفته اند(همان:۱۲).
نظریه پردازان پست مدرنی چون فیسک و فدرستون بر توانایی و مهارت افراد در رمزگشایی و بازتفسیر پیام های مندرج در کالاها و تغییر معانی آنها تأکید می کنند. به اعتقاد آنها، عضویت افراد درمقام مصرف کننده در شبکه های اجتماعی متعددی که با دیگر اعضای آنها درباره معانی کالاها گفت وگو می کنند و نیز تکثیر زیست جهان های اجتماعی در طول خطوط جنسیت، نژاد، سن و سال و… هویت های جدید و متمایزی را طرح کرده است و الگوهای مصرف به ابزار اساسی برساختن این هویت ها تبدیل شده اند. این فرایند مستلزم نقش خلاقانه مصرف کنندگان در آفرینش تصور و تصاویر نوینی از خویشتن خویش است، آفرینشی که با آزادی گزینش از گستره پردامنه کالاها و تجارب، از جمله کالاهای فرهنگی و هنری بروز یافته و آزادی های افراد را از قوه به فعل درمی آورد(دان،۱۳۸۵: ۱۵۴).
بودریار نیز معتقد است که مصرف به فرایند پویایی تبدیل شده است که متضمن ایجاد احساس هویت فردی و جمعی است. مصرف کننده همیشه به صورتی فعال حسی از هویت را برای خود خلق می کند و از آن جایی که حس هویت دیگر به واسطه عضویت فرد در یک طبقه اقتصادی یا گروه منزلت اجتماعی به او اعطا نمی شود، مصرف به فرایندی اجتناب ناپذیر برای برساختن یا بیان حس هویت تبدیل می شود. البته از نظر بودریار، مصرف با کمیت کالاها یا ارضای نیازها تعریف نمی شود، بلکه مصرف، عمل سیستماتیک دستکاری نشانه هاست و یک کالا برای تبدیل شدن به ابژه مصرف باید تبدیل به نشانه شود و این مسئله می طلبد که تحلیل مارکس از کالا بر حسب ارزش مصرفی و ارزش مبادله ای آن با تحلیلی از ارزش نشان های کالا تکمیل شود(باکاک،۱۳۸۱ :۱۰۱). در این فرایند مهم ترین و اصلی ترین نقش از آن رسانه های جمعی است و بدیهی است که کالا و محصولات هنری و فرهنگی به علت دسترس پذیری زیادشان، که خود حاصل گسترش رسانه های همگانی است، در قیاس با سایر کالاهای مصرفی از اهمیت بیشتری برخوردارند(رحمتی،مرادی،۱۳:۱۳۸۹).
اسکات لش و جان اوری نیز در بحث مصرف بر پیدایش نوعی حساسیت پست مدرنیستی تأکید می کنند که معلول بی سازمانی اقتصادی است و بی سازمانی نیز نتیجه شتاب و تحرک سوژه ها (مهاجرین، توریست ها و…) ابژه ها (اجناس، سرمایه و …) در سطوح ملی و بین المللی است. این شتاب و تحرک که هم زمان روابط اجتماعی را از هم می گسلد و زمان و فضا را فشرده می کند، بی سازمانی دیگری را در فرهنگ پدید می آورد که در آن بسیاری از امور فرهنگی مستقر دستخوش دگرگونی بنیادین می شوند. یکی از پیامد های مهم بی سازمانی متکی شدن اقتصاد بر انتشار نمادها و نشانه هاست، نمادهایی که هم نمادهای شناختی (کالای اطلاعاتی) و هم نشانه های ذوقی و زیبایی شناختی (محصولات رسانه ای) را در برمی گیرند. اما به موازات این فرایند سوژگی جدیدی نیز ظهور می کند که به شدت بازاندیشانه است و این بازاندیشی در حیطه زیباشناسی به معنای مصرف کالاها و خدمات در تکوین و تفسیر هویت فردی است(نش،۱۳۸۴ :۸۷).
در کل، در دیدگاه های پست مدرنیستی دو قرائت از مصرف دیده می شود قرائت رادیکال که بر حذف شدن مرزهای میان گروه های اجتماعی، اضمحلال مرزهای میان فرهنگ والا و پست و در نتیجه التقاطی شدن الگوهای مصرف- به ویژه مصرف محصولات هنری و رسان های- تأکید دارد و قرائت واقع گرایانه که معتقد است نقش نابرابر ی های اقتصادی در تعین بخشیدن به نابرابری های نمادین کاهش یافته است.(فاضلی،۱۳۸۲ :۵۳) اما هر دو قرائت بر انتخاب آزادانه و دلبخواهی الگوهای مصرف از طرف کنشگران و رهایی این انتخاب ها از قید عوامل ساختاری و جایگاه طبقاتی افراد اصرار دارند. روشن است که این آزادی در ارتباط با محصولات هنری و فرهنگی مصداق بیشتری دارد(رحمتی،مرادی،۱۴:۱۳۸۹).
به طور کلی دیدگاه پست مدرنی در بررسی سلیقه های هنری و مصارف فرهنگی تأثیر عواملی چون طبقه، قومیت، شغل و … را رد کرده و بر نقش رسانه های جمعی و تجارب زیسته افراد تأکید می کند. در مقابل، دیدگاه ساختارگرایانه بوردیو، اولویت را به جایگاه اجتماعی افراد، میزان سرمایه های تحت تملک آنها و عادتواره های آنها در حوزه های گوناگون می دهد.
۲-۳-۳- رابطه قشربندی اجتماعی و مصرف هنری- فرهنگی
محققان اجتماعی همواره ارتباط متقابل میان نظام اجتماعی و نظام فرهنگی را مورد توجه قرار داده اند. به اعتقاد آنها نظام اجتماعی، نظام کنش های متقابل در یک محیط معین بین عامل های انگیزه داری است که در یک کلیت، با یکدیگر، در ارتباطند. در اینجا مراد از کلیتی که عامل های کنش را در بر می گیرد، نظام فرهنگی است. می توان نظام فرهنگی را در بسیاری جهات عامل ساخت دهنده نظام اجتماعی و در پاره ای موارد، عامل ساخت پذیر از آن نظام قلمداد کرد(توسلی،۱۹۰:۱۳۸۰)
شناخت ساز و کار تـثیر متقابل دو نظام اجتماعی و فرهنگی ما را به شناخت کلی جامعه رهنمون می سازد. برای دستیابی به این شناخت می توان رابطه قشربندی اجتماعی و مصرف فرهنگی را به عنوان عناصر دو نظام اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار داد. باید توجه داشت که قشر بندی اجتماعی فرایندی است که از طریق آن، خانواده ها از یکدیگر تفاوت می یابند و بر طبق درجات مختلف جنسیت، قدرت و یا ثروت در قشرهای رتبه بندی شده قرار می گیرند(بیرو،۱۳۶۷: ۳۸).
در محیط اجتماعی استفاده از کالاهایی نظیر خانه، لباس، غذا، موسیقی، تابلوهای نقاشی و … می تواند نشان دهنده موقعیت اجتماعی باشد. به بیان دیگر با در نظر گرفتن سلیقه و ترجیحات افراد در انتخاب و مصرف کالاها می توان به موقعیت اجتماعی شان پی برد. وبلن و بوردیو در پژوهش های خود بیان می کنند که، مصرف فرهنگی و سلیقه عناصر نمادین در ارتباطات اجتماعی به شمار می رود. به طور نمونه اشاره می کنند که، کمتر رخ می دهد فردی که عضو طبقه ی کارگر یک جامعه محسوب می شود برای تزیین منزلش از یک تابلو نقاشی مدرن و فاخر استفاده کند و یا برای گذراندن اوقات فراغتش به همراه خانواده به یک سالن اپرا برود(بوردیو،۱۳۹۱).بنابراین شناخت سلیقه ها و ترجیحات افراد جامعه در مصرف کالاها بخصوص کالاهای فرهنگی می تواند مشخص کننده نوع و ساختار روابط اجتماعی و میزان تعامل افراد حاضر در قشرهای مختلف اجتماعی باشد.
۲-۳-۴- نظریه های مرتبط با قشر بندی اجتماعی و مصرف فرهنگی
کلیشه های عامه پسند نشان می دهد که طبقات مختلف اجتماعی انواع متفاوتی از هنر را مصرف می کنند. از نظر بوردیو(۱۳۹۱) هر کنش مصرفی تفاوت اجتماعی را باز آفرینی می کند. مصرف برخی اقلام نشانه ای از تمایز تلقی می شود و مصرف کالاهای دیگر بیانگر عدم تمایز اجتماعی است.
در رابطه با ارتباط طبقه اجتماعی و مصرف فرهنگی نظرات متفاوت است. در اینجا به بررسی چند نمونه آن می پردازیم.
در این حوزه دو نظریه هم سیاقی[۳] و همه چیز خوار-تک خوار[۴] از شهرت بیشتری برخوردارند.
۲-۳-۴-۱- هم سیاقی:
بحث هم سیاقی بر محور آرای بوردیو می چرخد و به طور کلی مجموعه نظریاتی است که به ارتباط معنادار طبقه بندی اجتماعای و مصرف فرهنگی باور دارند و معتقدند افراد متعلق به طبقه اجتماعی بالا، فرهنگ والا یا نخبه را برای مصرف ترجیح می دهند و اقشار پایین، فرهنگ توده یا عامه را مصرف می کنند( قاسمی و صمیم:۱۳۸۷،۸۶). بوردیو تصدیق می کند، پایگاه، چیزی فراتر از روابط اقتصادی است؛ اما نقطه عزیمت کار بوردیو و منشا شکل گیری مبحث هم سیاقی، اعتقاد او به این نکته است که پایگاه، جز نمادین یا بعدی از ساختار طبقاتی است.
۲-۳-۴-۲- همه چیزخوار- تک خوار
این نظریه را می توان نوعی بازنگری در نظریه ی هم سیاقی دانست و اساس آن این نظریه مبتنی بر پژوهش های تجربی است که در ایالات متحده انجام گرفته است. به طور نمونه ویلنسکی در پژوهش تجربی خود نشان داده است که در بین آمریکایی های تحصیل کرده هیچ گونه ترجیحی برای مصرف نوع خاصی از فرهنگ (نخبه یا توده) وجود ندارد و پترسون و سیمکوس نشان دادند، اقشار بالای جامعه، نسبت به قشرهای پایین الگوهای مصرفی متنوع تری دارند. به اعتقاد نظریه پردازان این مبحث، قشر بندی اجتماعی و مصرف فرهنگی در میان اقشار بالای جامعه ارتباط معنا دار خود را از دست داده است، ولی هنوز این ارتباط میان اقشار پایین جامعه معنادار است یا به عبارت دیگر قشر پایین، نوع فرهنگ متعلق به قشر خود را برای مصرف ترجیح می دهد. به همین علت اقشار بالای جامعه را که از الگوی مصرفی متنوع تری بر خوردارند همه چیزخوار و اقشار پایین جامعه را تک خوار می نامند. به اعتقاد آنها، همه چیز خواران به دلیل برخورداری از سطح بالای تحصیلات، آمادگی شان برای پذیرش اسلوب های فرهنگی دیگر، غیر از آنچه متعلق به خودشان است، بیشتر از قشر پایین است( همان: ۸۷-۸۶).
طرفداران این مبحث معتقدند وابستگی قشر پایین جامعه یا همان تک خواران به استفاده و مصرف فرهنگ توده، نوعی انحصارطلبی فرهنگی را در آنها به وجود می آورد. این انحصار طلبی فرهنگی در بسیاری از مواقع ابزاری است که قشر پایین برای نشان دادن تمایز اجتماعی شان استفاده می کنند.
۲-۳-۵- مصرف: هنرهای های والا- هنرهای عامه پسند
ابژه فرهنگ و مصرف کالاهای فرهنگی با سلسله مراتب ظریف خود مراحل و درجات پیشرفت ابتکاری را نشان می دهند، که مشخص کننده فعالیت فرهنگی است و بر این مبنا است که برخی از هنرها به عنوان والا، برخی به عنوان پایین و دسته ای در حد متوسط تلقی می شوند(ذکایی:۱۳۹۲،۳۹) و حتی مفاهیمی چون با فرهنگ و بی فرهنگ را شکل می دهند.
مطابق آنجه در واژه نامه ی American Heritage آمده بافرهنگ «کسی است که آموخته ها یا فرهنگ فراوانی دارد یا متاثر از این موارد خاص است»، در حالی که بی فرهنگ«فردی است که سلیقه هایش شکل نگرفته است». به نظر این گونه است که افرادی که سطح دانش بالای دارند، توانایی درک هنر متعالی یا نگاه ناب را دارند و این افراد در میان طبقات بالاتر اجتماع دیده می شوند. این نوع نگرش با ریشه ی اصطلاح بافرهنگ همخوانی دارد.(لواین،۱۲۱:۱۹۸۸)
توصیف با فرهنگ/بی فرهنگ بر پایه ی ایده ی جمجمه شناسی در قرن نوزدهم شکل گرفت. این ایده اشاره می کند که ظرفیت های ذهنی افراد با شکل جمجمه هایشان مشخص می شود. با فرهنگ پیشانی بلندی دارند و باهوش ترند و به همین ترتیب بی فرهنگ ها پیشانی تخت یا پس رفته ای دارند و کم هوش ترند. در این ایده نوعی داروین گرایی اجتماعی به چشم می خورد که امروزه دیگر بی اعتبار شده است ولی چیزی که از آن باقیمانده طرح طبقه بندی آن است.(الکساندر،۱۳۸۴: ۱۲۳)گذشته از این تعاریف، فرهنگ در معنای رایج به آگاهی علمی، هنری و ادبی یک فرد اشاره دارد؛ فرهنگ انسان فرهیحته را در برابر انسان نافرهیخته قرار می دهد.
زمانی که فرهنگ معاصر، مورد بررسی آکادمیکی قرار گرفت، ابتدا این مضمون وجود داشته که فرهنگ توده بر جامعه و یا فرهنگ فاخر تأثیرات منفی دارد. قسمت عمده این ادعا ناشی شده از منتقدان ادبی که احترام زیادی برای فرهنگ نخبه سالاری قرن ۱۸ و ۱۹ قائل بودند. زمانی اهمیت مساله فرهنگ در علوم اجتماعی نفوذ کرد در اویل سال ۱۹۳۰، دیگر یک مسئله مهم سیاسی بود- یعنی نگرانی از تأثیر فرهنگ(از طریق رسانه های گروهی صادر و مخابره می شد) بر سیاست. روبرت مرتون[۵] و پل لزارفل[۶] دفتر پژوهش رادیو در دانشگاه کلمبیا تاسیس کردند و ، در سال ۱۹۴۰ شروع به مطالعه ی رسانه ها ، محتوای برنامه ها، و تاثیر بر مخاطبان کردند. همچنین پژوهش های جرمن پارتلیدر[۷] و کریستین هیمس [۸]در ابزارهای کنترل اجتماعی که شروع آن در مجلات علوم اجتماعی آمریکا پدیدار شد. لحن این پژوهش بود صداهای گوش خراش و جیغ کشیدن در این اخطاری است راجع به تأثیرات فرهنگ توده بر جامعه. متعقد بودند که با تکثیر و ازدیاد فرهنگ توده، سطح سلیقه ها باید نزول کرده به سطح پایین مخرج مشترک تعبیر شهروندان درخطر و مستعد به شیوه و وابسته به توده.(Lewis,1976:40)
رابطه میان فرهنگ فرهیخته و نافرهیخته(توده) و مصرف آثار هنری قابل توجه است. در جامعه ی معاصر امروزی، کلیشه های مصرف هنر به تناسب دقیق تر از الگوهای واقعی شان ترسیم شده اند اما با وجود این، مطالعات تجربی پیوندهای میان طبقه ی اجتماعی الگوی مصرفی هنر را یافته است. جامعه شناسان برای توضیح این یافته نگره ی مشارکت فرهنگی را ارائه داده اند که سلیقه و مصرف هنری را وسیله ای برای تثبیت عضویت اجتماعی و ایجاد و حفظ شبکه های اجتماعی می دانند که دسترسی به کالاهای مادی و نمادین را میسر می سازد.
داگلاس و ایشترود نیز در بررسی های خود بدین نتیجه رسیده اند که سلیقه و قریحه مصرف کننده و انتخاب کالاهای مصرفی، ابزاری برای نشان دادن تفاوت های اجتماعی است. از نظر این دو نویسنده استفاده از کالاها مرز های روابط اجتماعی را مشخص می کند. آنها همچون بوردیو معتقدند که درست مصرف کردن در کنار اطلاعات و دانش، شرطی برای فهم و مصرف فراورده های والای فرهنگی است(ذکایی،۱۳۹۲،۴۰).
شناخت و مصرف کالا خود ابزاری برای طبقه بندی است. مطالعات تجربی انجام شده نشان می دهد که طبقات مسلط بیش از سایر طبقات به موزه، گالری، تئاتر و کتاب خانه ها می روند. به نوعی دستیابی به کالای فرهنگی محدود و نابرابر است. این نابرابری استراتژی تمایز است و بازتاب دهنده ی مبارزه ی طبقاتی در حوزه فرهنگ است(بون ویتز،۱۲۰:۱۳۸۹). از نظر بوردیو (۱۳۹۱) کالاهای فرهنگی طبقه بندی شده اند. به طور مثال تئاتر کلاسیک در برابر تئاتر مردم پسند. قرار می گیرد و سوارکاری یا گلف در برابر پیاده روی و فوتبال. حوزه های فرهنگی اشرافی (موسیقی کلاسیک، نقاشی، ادبیات و تئاتر) و کردارهای کمتر اشرافیِ در حال مشروعیت یابی (سینما، عکاسی، ترانه جاز و…) وجود دارند اما حتی در درون هریک از این بخش ها نیز شاهد سطوح متفاوت تمایزگذاری هستیم. در خود سبک های نقاشی یا تئاتر و موسیقی کلاسیک نیز نوعی ذائقه مردم پسند، ذائقه میانی و ذائقه ممتاز و برجسته را می توان تشخیص داد.
مقولاتی که برای درک و تحسین آثار هنری به کار می روند، تا حد زیادی وابسته و مقید به زمینه ای تاریخی اند. این مقولات که به جهان اجتماعی و برخوردار از زمان و مکان خاص متصل اند، تابع کاربردها یا مصارفی می شوند که خود به لحاظ اجتماعی وابسته به مقام و موضع اجتماعی مصرف کنندگان این مقولات اند، یعنی همان کسانی که به کمک این مفاهیم دست به انتخاب های زیباشناختی می زنند، آن هم از طریق اعمال خلق و خو یا موضع گیری های خویش که اساس منش آنان است. تصمیم گیری درباره هنرمند یا هنری بودن یا نبودن افراد و کالاها، به رغم تمامی معصومیت ظاهری اش، در واقع امری بسیار حیاتی است، زیرا در این گونه مبارزات هنری یکی از مناقشات اصلی، بر سر مساله مشروعیتِ تعلق به حیطه یا حوزه ای خاص یا به عبارتی همان مساله حدود و مرزهای جهان هنر است(بوردیو،۱۵۸:۱۳۷۹-۱۵۹).
در نگرش زیبا شناختی تقابل هایی موجود در ادراک زیبایی شناختی که به شکل تاریخی تولد و بازتولید می شوند از شرایط تاریخی خود جدایی ناپذیرند. نگرش زیبا شناختی نیز آن اشیا و موضوعاتی را که به لحاظ اجتماعی برای مصرف و اعمال این نگرش طراحی شده اند را به منزله ی اثار هنری مشروع، رسمیت می بخشد. محصولی که هر بار باید توسط هر مصرف کننده ی بالقوه آثار هنری، از طریق نواموزی و کسب تجربه خاص خود او بازتولید شود. مشاهده نحوه ی توزیع نگرش زیباشناختی در سراسر تاریخ و یا در متن جامعه، کافی است تا ما را متقاعد کند که منش زیباشناختی-ژست یا حالت زیباشناختی نابی که در تحلیل های ذات گرا توصیف شده است- و اتخاذ موضعی مبتنی بر تعلق خاطر نسبت به اثر هنری، به هیچ وجه امری طبیعی و فطری نیست. (همان:۱۶۱)
مبنای تفاوت هایی که در حوزه مصرف، دیده می شود تضاد بین سلیقه های ناشی از تجمل(یا آزادی) و سلیقه های ناشی از جبر و ضرورت است. دسته نخست، سلیقه های کسانی است که دست پرورده ی شرایط وجودی مادی ای هستند که بر اساس فاصله داشتن از جبر و ضرورت و در اختیار داشتن آزادی و امکانات ناشی از مالکیت سرمایه تعریف می شود؛ دسته دوم، جلوه گاه ضرورت هایی اند که خود نیز محصول همین ضرورت ها می باشند. بنابراین می توانیم سلیقه ی عامیانه ای را که کالاهای ارزان و کاربردی را می پسندد، از ضرورت بازتولید توش و توان کارکردن با کمترین هزینه ممکن استنتاج کنیم. می توان گفت خود مفهوم سلیقه، اساساً مفهومی بورژوایی است زیرا آزادی بی قید و شرط انتخاب ها را پیش فرض می گیرد و چنان رابطه تنگاتنگی با مفهوم آزادی دارد که برای بسیاری از مردم درک پارادوکس های سلیقه ی ضروری پسند، دشوار است. سلیقه، نوعی عشق مقدر و انتخاب سرنوشت است، اما در عین حال انتخابی تحمیلی است، زیرا محصول شرایط وجود ای است که همه ی بدیل ها را به مثابه خواب و خیال محض کنار می گذارد و هیچ انتخابی جز سلیقه ضرورت پسند باقی نمی گذارد. (بوردیو:۱۳۹۱،۲۴۸-۲۴۹)
تضاد اساسی بین سلیقه های تجمل پسند و سلیقه های ضروری پسند، در تضادهایی مشخص می شودکه تعداد آنها به اندازه ی تعداد روش های مختلف ادعای تمایز داشتن از طبقه پایین ونیاز های این طبقه است. آنگونه که بوردیو(۱۳۹۱) می گوید در طبقه ی بالا، برای رعایت سادگی و وضوح، می توان بین سه ساختار مصرف فرق گذاشت که تحت سه مقوله توزیع می شوند: خوراک، فرهنگ و ظواهر(لباس، مراقبت های زیبایی و آرایش…)
تشخص و تمایزی که در همه طبقات بالا و در همه ی ویژگی های آنها به رسمیت شناخته می شود، شکل های مختلفی دارد که به وضعیت نشانه های متمایز این طبقه که در عمل در دسترسند، بستگی دارد. در حیطه ی تولید اقلام فرهنگی، رابطه میان عرضه و تقاضا شکل خاص خود را دارد:عرضه، همیشه نوعی تحمیل نمادین در پی دارد. یک محصول فرهنگی سلیقه ی قوام یافته ای است که طی فرایند عینیت یابی، که کار متخصصان است، از وجود مبهم یا نیمه مبهم تجربه ها به واقعیت تام و تمام محصولات خاتمه یافته برکشیده می شود. وبدین واسطه این سلیقه عینیت یافته، توان مشروعیت بخشی را پیدا می کند. پس سلیقه ها، به نظام اقلام عرضه شده بستگی دارند، و هر تغییر در این نظام کالاها و اقلام، موجب تغییری در سلیقه ها می شود. البته عکس این موضوع نیز صادق است. یعنی هر تغییری در سلیقه ها، مستقیم یا غیرمستقیم موجب دگرگونی میدان تولید خواهد شد.(همان: ۳۱۵)
تصاحب اشیا نمادین به خصوص اشیایی که موجودیت مادی دارند، مانند تابلو نقاشی یا مجسمه، نیروی تمایز بخش و تشخص بخش مالکیت را افزون تر می کند. تصاحب یک اثر هنری، به معنای معرفی خویش در مقام مالک انحصاری این اثر و سلیقه لازم برای آن است که به این ترتیب به نفی جسمیت یافته ی همه کسانی بدل می شود که شایسته تصاحب آن نیستند، زیرا فاقد توانایی مالی یا نمادین برای این کار هستند. در همین رابطه باید به گفته ی مارمس نیز اشاره کنیم که :«آدمی ابتدا در مقام صاحب دارایی خصوصی قد علم می کند، یعنی صاحب منحصر به فردی که مالکیت انحصاری اش به او امکان می دهد هم شخصیت ویژه خویش را حفظ کند و هم خود را از سایر آدمیان تشخیص دهد، و نیز به آنها مربوط سازد… مالکیت خصوصی، موجودیت شخصی و متمایز کننده و بنابراین، موجودیت اساسی و ضروری انسان است». مصرف آثار هنری یکی از نمونه های پرواضح شخصیت بخشی هستند؛ اشیای هنری به آشکارترین وجه گواه کیفیت صاحب خود هستند زیرا مالمیت چنین اشیایی مستلزم زمان و توانایی هایی است که نمی توان به اسانی بدست آورد، بنابراین مطمئن ترین نشانه های کیفیت اشخاص هیتند. از میان همه روش های انباشتن سرمایه فرهنگی و نمادین، خرید آثار هنری که سند عینی سلیقه شخصی به شمار می آیند، بیش از بقیه به درونی کردن علایم و نمادهای تشخص بخش قدرت به شکل تشخص طبیعی، اقتدار یا فرهنگ شخصی، نزدیک است. تصاحب انحصاری آثار گران بها بی شباهت به ریخت و پاش متظاهرانه ثروت نیست. (همان:۳۸۵-۳۸۳)
۲-۳-۶- اهل ذوق و اهل علم
جریان ناب گرایی و مولف محوری هنر، از تماشاگر واقعی انتظار دارد همان عملیاتی که هنرمند بوسیله آن و میدان فکریش اثر خود را خلق کرده است، را بازتولید کند. این بازتولید یا استعداد بی همتای «تماشای ناب» قدرتی شبه خلاق است که هنرشناسان یا مخاطبان هنر والا به اتکای آن خود را از جمع عوام متمایز می سازند و بنا بر همان ذات گرایی اشراف سالاری، این موهبت نیز ظاهرا در اشخاص حک و تعبیه شده است.(بوردیو،۱۳۹۱)در اینجا دو دسته ی کسانی که می فهمند و کسان دیگری که نمی فهمند ایجاد می شود. ارتگای گاست معتقد است که این دو دستگی : نشان می دهد که بعضی ها صاحب نوعی اندام حسی هستند که از دیگران دریغ شده است؛ و این دو دستگی، دو گونه کاملا متمایز بشر هستند. او می نویسد: «اساسی ترین طبقه بندی و تقسیمی که می توان از بشریت کرد تقسیم آن به دو نوع اصلی است: آنانی که از خود انتظار و توقع بسیار دارند و برای خود وظایف و تکالیی بزرگی قائل می شوند و دوم آنهایی که چیز خاصی از خود توقع ندارند و زندگی برایشان همواره همان است که از پیش بوده و هیچ کوششی برای رسیدن به کمال نمی کنند»( کهون،۲۲۵:۱۳۸۲)
گاست این حس تحقیر و مبهم فرودستی ناشی از هنر ممتاز، نجیب زادگی فطری و اشرافیت غریزی را موجب آزردگی و خشم توده ها می داند. او معتقد است توده ها به مدت زیادی غریب به یک قرن و نیم مدعی اند که جامعه چیزی جز خودشان نیست. اما موسقی استراوینسکی و نمایش نامه های پیراندلو چشم آنها را به واقعیت وجودی خودشان باز کرده است. و از طرفی این هنر موجب می شود که «بهترین ها» در میان این توده عوام یکدیگر بشناسند و رسالت خویش را که همان مبارزه شمار اندک -بهترین ها- با لشگر انبوه توده است، را دریابند.(همان)
اندیشه خود مشروعیت بخشی و ذات پنداری بر فلیسوفان دیگر نیز تأثیر گذار بوده. سوزان لانگر در بررسی خود در مورد موسیقی می نویسد:«در گذشته توده ها به هنر دسترسی نداشتند؛ موسیقی و نقاشی و حتی کتاب تفریحاتی بودند که به ثروتمندان اختصاص داشت. شاید بعضی تصور می کردند اگر فقرا یا عوام الناس بخت دسترسی به این آثار را می داشتند، به یکسان از آن لذت می بردند. اما اکنون همه می توانند بخوانند، به موزه بروند یا دست کم از رادیو به موسیقی گوش فاخر دهند، قضاوت توده ها درباره این آثار معلوم شده و به وضوح می دانیم که هنر والا نوعی لذت حسی مستقیم نیست. در غیر این صورت، این هنر باید همچون شیرینی ها یا نوشیدنی های مطبوع، به یکسان به مذاق فرهیختگان یا نافرهیختگان خوش می آمد»(Langer,1986) می توان مفهوم کانتی تعارض میان لذت ناب و لذت حسی را در این گفته لانگر بازشناخت.
تماشای ناب به معنی انفصال از نگرش عادی به جهان است، رویگردانی از امور بشری و ساده، از همگانی بودن، یا درک سهل الوصول که نقطه آغاز آن فروکاستن حیوان زیباشناس به حیوانیت ساده با لذت های حسی یا میل شهوانی است. محتوای بازنمایی و مخصوصا چیزهایی که رابطه بی واسطه تری با حواس و احساسات دارند نفی می شود و بی اعتنایی جایگزین آن می شود که حاضر نیست درباره ی بازنمایی براساس ماهیت موضوع بازنمایی قضاوت کند.(بوردیو،۱۳۹۱: ۶۲) علاقه و دغدغه ی تماشاگر فرهیخته نسبت به تمایز و تشخص، مشابه علاقه ی هنرمندخودمختاری در برابر تقاضاهای بیرونی و اولویت دادن فرم نسبت به کارکرد است. این الویت او را به سوی هنر برای هنر و شکل های ناب گرایی هنر می کشاند.
تمایز میان فرهنگ متعالی و زیبایی شناسی ناب و عامه پسند از جنبه های اجتماعی ایجاد می شود. دی ماجیو نشان می دهد که چگونه ایده ی هنرهای متعالی در بوستون قرن نوزدهم نهادینه شد. از نظر او نخبگان اجتماعی و سیاسی شهر، با چالش سیاسی از جانب گروه های فزاینده مهاجر، روبه رو بودند. در شرایط که آنها قدرت سیاسی خود را از دست می دادند، با ایجاد موزه های هنرهای زیبای بوستون و ارکستر سمفونیک بوستون مبنایی فرهنگی برای جایگاه برتر خود فراهم آوردند. این سازمان عا، هنرهای زیبا و موسقی کلاسیک را عرضه می کردند و براین مطلب که این شکل های هنری بهتر از شکل های مورد علاقه مهاجران است تاکید می کردند و از طریق آموزش این دیدگاه را انتشار می دادند. نخبگان از این طریق می توانستند مطمئن باشند که دیدگاهشان در مورد سلسله مراتب فرهنگی نزد مردم گسترش خواهد یافت. چنانکه وبر اشاره کرده، تسلط عناصر فرهنگ متعالی برای اعضای گروه تبدیل به منبع افتخار می شود؛ به ویژه در مورد گروه حاکم اجتماعی اهمیت دارد که فرهنگاشن از سوی گروه های تابع آنها مشروعیت یابد و در عین حال صرفاً به صورت جزیی در اختیار آنان قرار گیرد.( DiMaggio,1987).
این قواعد و سلیقه های انتشار یافته در جدایی اقشار عامه از فرهنگی که والا نامیده می شد کمک کرد. نوعی هاله ای از تقدس حول هنر را فرا گرفت. مثلا تئاتر، مکانی بود پر سر وصدا که در آن مخاطبان با یکدیگر صحبت می کردند و در زمان های مناسب هورا می کشیدند یا سوت می زدند و نظرشان را با صدای بلند به بازیگران می گفتند. در حالی که با تقدس بخشیدن به تئاتر، مخاطبان در هنگام اجرای نمایش می باید ساکت بنشینند و فقط در پایان نمایش دست بزنند. موزه ها مکانی شدند لباس مناسب و رفتار آرام ضرورت حضور در آن شد(DiMaggio,1987.303).
میدان فرهنگی که بر پایگانی از بالاترین مشروعیت تا پایین ترین مشروعیت یا ممتاز و مبتزل استوار است، به عاملان اجتماعی این امکان را می دهد تا استراتژی های متمایز شدن از اعضای سایر طبقات را عملی کنند. تشخص و تظاهر، فرهنگ والا و فرهنگ میان مایه فقط به کمک یکدیگر و در مقابل یکدیگر معنا و موجودیت پیدا می کنند (بون ویتز،۱۲۱:۱۳۸۹)
۲-۳-۷- فرهنگ فاخر و فرهنگ عامه
تمایزی که حول فرهنگ والا و فرهنگ عامه ایجاد شده به گفتمان و نظریه های فرهنگی پیرامون ماهیت هنر مرتبط است، زیرا آنچه که این دو فرهنگ را در گفتمان و نظریه های فرهنگی معاصر روی در روی هم قرار داده، اعتقاد به این تفکر است که، هنر و فرهنگ والا به شیوه های مختلف موجب بهبودی و پیشرفت مردم می شود، و هنر نازل/توده/عامه تأثیر بالعکس آن را دارد(Belfiore,Bennett,2008:32). در زمینه ذوق و سلیقه در محصولات فرهنگی و هنری، به نظر می رسد سلیقه ها و شیوه های مصرفی حول دو سبک یا مفهوم غالب از ذوق گردآمده اند: ذوق توده یا عموم و ذوق روشنفکری یا والا(Katz-Gerro,2002: 217–۲۱۸).
ون ایژک در مورد تمایز بین این دو مفهوم معتقد است ذوق والا بوسیله تاکید بر تجربه ی مصرفی به مثابه یاری دهنده ی یک گرایش برتر توصیف شده است و بنابراین القا کننده زیبایی شناسی کانتی است، یعنی محصولات فرهنگی به نظر مجرایی هستند برای ادراک عقلانی و احساسی که منعکس کننده ی ارزش های زیبایی شناختی و اخلاقی والا است. ذوق توده، از طرف دیگر، منعکس کننده ی لذت های سطحی مرتبط با فرهنگ است، و سرگرمی و لذت به عنوان اهداف اولیه فرهنگی آنان است .(۲۰۰۱:۱۱۶۸)این در اصل همان نقطه تمایز گذاری است، بلو نیز کسی است که بین فرهنگ نخبگان با زیر ساخت تولیدی و توزیعی که متمرکزند در حول موزه های هنری، گالری ها، سالن های اپرا،تئاتر، ارکست سمفونی و … و یک فرهنگ عمومی که به وسیله کنسرت های زنده عمومی، سینما، برند های تجاری مشخص می شوند، تمایزگذاری می کند. (Blau,1989:433)
۲-۳-۴٫ تأثیر تمرینات مقاومتی بر حجم عضلانی
در پژوهشی که در سال ۱۹۹۸ توسط فلیپ و همکاران[۵۶] با هدف مقایسه افزایش قدرت و تودهی عضلانی در طی تمرین مقاومتی بر روی بیست و نه زن جوان، دو بار در هفته به مدت ۲۰ هفته انجام شد، نشان داده شد که تمرین با تمرینهای پیچیده (پرس سینه و پا) باعث به تأخیر افتادن در هیپرتروفی عضله در مقایسه با زمانی که تمرین پیچیدگی کمتری (پشت بازو) دارد. و این ممکن است به دلیل تطابق عصبی طولانی مدت در هنگام تمرین با تمرینات پیچیده است (۱۲۱). نتایج برخی از این پژوهشها در جدول (۲-۴) آمده است.
جدول ۲-۴٫ مطالعات انجام شده بر محیط بازو پس از تمرینات مقاومتی
نویسندگان و سال انتشار
تعداد آزمودنیها
دامنهسنی(سال)
نوع تمرینات
رابطه بین تمرینات ورزشی و محیط بازو
اراضی و همکاران (۲۰۱۰)(۳۲)
مردان با فعالیت مشابه
۲/۱±۷/۴۹
مقاومتی متوسط
۸ هفته (۸ تا ۱۵ RM)
افزایش دور بازو، افزایش قدرت عضلانی
میرزایی و همکاران
(۱۳۸۹) (۲۲)
۲۱ مرد تمرین کرده
مقاومتی بیشینه
۶ هفته (۵۵ تا ۷۵ درصد از (۱RM)
دور بازو بدون تغییر، افزایش قدرت عضلانی
نتیجه گیری: به طور خلاصه میتوان نتیجه گرفت که بیشترین پژوهشهای صورتگرفته، روی افراد سالم انجام شده است. بازیکنان والیبال نشسته کمتر از تمرینات مقاومتی بهره بردهاند. تمرین مقاومتی علاوه بر اینکه روش مؤثری در افزایش آمادگی عضلانی است (۱۵۰)، فواید بسیاری را در ارتباط با سلامتی از جمله: افزایش توده استخوانی، کاهش فشار خون، افزایش سطح مقطعی عرضی بافت پیوندی و عضله دارد(۱۵۰). تمرین مقاومتی نوعی از ورزش عمومی است که توسط سازمان ملی سلامتی مانند کاج طب ورزشی (ACSM) و انجمن قلب آمریکا، (AHA) برای بسیاری از افراد شامل نوجوانان، بزرگسالان سالم، افراد مسن و افراد بیمار (افرادی با بیماری قلبی و عصبی عضلانی) توصیه شده است (۳۰).
اثربخشی برنامهی تمرین مقاومتی برای دستیابی به نتایج مطلوب به چندین متغییر حاد تمرینی وابسته است (۱۱). این متغیرها عبارتند از:
- شدت(بار)
- حجم
- نوع عمل عضلانی
- نوع تجهیزات مورد استفاده (وزنههای آزاد در برابر دستگاه)
- انتخاب حرکت و ساختار جلسه تمرین (تعداد گروههای عضلانی تمرین کرده)
- فاصلههای استراحتی
- مدت تکرارها و تناوب تمرینی.
این چارچوب بسیار مناسب و کاربردی است چرا که تفاوت بین شاخص های ورودی، فرایند، خروجی و نتایج را برجسته کرده است. «براون» برای تشریح مدل خود از مثال «پختن کیک» استفاده کرده است. در این مثال، شاخص های ورودی عبارتند از: میزان آرد وکیفیت تخم مرغها و…، شاخص های فرایند نیز برروی مواردی همچون دمای اجاق و مدت زمان پخت تمرکز دارند شاخص های خروجی مواردی همچون کیفیت کیک را شامل شده و شاخص های نتایج مواردی همچون رضایت خورنده آن را در بر می گیرد. براساس این مدل در یک سازمان ورودی ها، فرایند، خروجی ها و نتایج برای تعیین شاخص ها و ارزیابی عملکرد عبارتند از:
ورودی ها: کارمندان ماهر و با انگیزه، نیازهای مشتریان، مواد خام، سرمایه و…
سیستم پردازش: گواهی محصولات، تولید محصولات، تحویل محصولات و…
خروجی ها: محصولات، خدمات، نتایج مالی و…
نتایج: برطرف کردن نیازهای مشتریان، جلب رضایت مشتریان و…
لذا به منظور ارزیابی عملکرد سازمان بایستی شاخص های مناسب با توجه به نواحی توضیح داده شده در بالا استخراج شود.
اگرچه این مدل از نظر مفهومی مورد پذیرش است و بدون شک روشی مفید برای تشریح تفاوت بین شاخص های ورودی، فرایند، خروجی و نتایج است اما این مدل در یک سرپیوستاری قرارگرفته است که از چارچوب های متمرکز بر سلسله مراتب تا چارچوب های فرایندی کشیده شده است، به عبارت دیگر در این مدل سلسله مراتب به کلی نادیده گرفته شده است (نیلی و برن و کنرلی، ۲۰۰۰: ۲۴۵).
۲۳-۲-۱۱-۲- چارچوب مدوری و استیپل[۱۵۱] (۲۰۰۰):
این مدل یکی از چارچوب های جامع و یکپارچه برای ممیزی و ارتقای سیستم های ارزیابی عملکرد است. این رویکرد شامل شش مرحله به هم مرتبط است که در شکل زیر نشان داده شده است. مانند اغلب چارچوب های دیگر نقطه آغاز این مدل نیز تعریف استراتژی سازمان و عوامل موفقیت آن است (گام۱). در گام بعدی الزامات استراتژیک سازمان با شش اولویت رقابتی که عبارتند از کیفیت، هزینه، انعطاف پذیری، زمان، تحویل به موقع و رشد آینده مطابقت داده می شوند. سپس انتخاب شاخص های مناسب با بهره گرفتن از یک چک لیست که شامل ۱۰۵ شاخص با تعاریف کامل است آغاز می شود (گام ۳). بعد از آن سیستم ارزیابی عملکرد موجود ممیزی می شود تا شاخص های مورد استفاده فعلی شرکت شناسایی شوند (گام۴). در گام بعد، به چگونگی به کارگیری واقعی شاخص ها پرداخته می شود و هر شاخص با هشت جزء تشریح می شود که عبارتند از عنوان، هدف، الگو، معادله، دفعات، منبع اطلاعات، مسئولیت و بهبود (گام۵). مرحله آخر به بازنگری های دوره ای سیستم ارزیابی عملکرد شرکت می پردازد (گام۶) (مدوری و استیپل، ۲۰۰۰: ۴۵).
برعکس بسیاری از چارچوب های دیگر، این مدل فراتر از راهنمایی های ساده بوده و می تواند توسط کاربران ارزیابی عملکرد، در عمل مورد استفاده قرار گیرد. مهمترین مزیت این مدل آن است که می تواند هم به عنوان ابزاری برای طراحی سیستم ارزیابی عملکرد و هم برای ارتقای سیستم موجود به کار رود. همچنین در این مدل تعریفی منحصر به فرد از چگونگی درک شاخص های عملکرد آمده است. اما محدودیت اصلی این مدل در گام دوم رخ می دهد که شبکه ارزیابی تنها از شش اولویت رقابتی تشکیل شده است. چرا که همانگونه که در مدل های دیگر نشان داده شد، شاخص های عملکرد باید به مقولات مختلف دیگری نیز توجه کنند.
گام ۱ گام ۲ کام۳ گام ۴ گام۵
عوامل موفقیت سازمان
شبکه ارزیابی عملکرد
انتخاب شاخص ها
ممیزی
به کارگیری شاخص ها
نگهداری و بازنگری دوره
گام ۶
شکل ۱۶-۲ ) الگوی ممیزی ارتقای سیستم ارزیابی عملکرد
۲۴-۲-۱۱-۲- روش ارزیابی بهره وری جمعی سازمان یا مدل تحلیل پوششی داده ها:
فریی و هانکر[۱۵۲] یک توسعه ای از تحلیل پوششی داده ها [۱۵۳] برای تحلیل کارایی یک فرایند تجاری در میان چند سازمان ارائه نمودند. تکنیک فوق بر اساس روش های تخمینی مرزی موجود، یک روش برای ارزیابی فرآیندها با چند ورودی و خروجی تهیه می کند که حداقل چند تا از آنها (ورودی و خروجی) جنبه پولی ندارند. این روش، کارایی فرآیندهای تجاری را بر اساس فرایند به فرایند [۱۵۴] تحلیل می کند، در حالی که سازمان یک مجموعه ای از فرآیندها هستند. بنابراین در جواب به این سوال که چگونه می توان کارایی کلی یک سازمان را در مقابل سازمان های دیگر با بهره گرفتن از داده های سطح فرایند [۱۵۵] مقایسه کرد؟ و یا چگونه می توان کارایی فرآیندها را برای تشکیل یک شاخص کارایی برای سازمان به طور کلی به صورت یک مجموعه [۱۵۶] درآورد؟ یک متدولوژی برای تحلیل کارایی فرایند سازمانی با بهره گرفتن از ترکیب روش فرایند سلسله مراتبی و رتبه بندی تورنمنتی [۱۵۷] ارائه نمود. متدولوژی پیشنهادی با تمام فرآیندها برخورد یکسان می نماید در حالی که بعضی از فرآیندها برای یک سازمان یا صنعت نسبت به دیگر فرآیندها مهم تر هستند. بنابراین یک توسعه از متدولوژی فوق وزن دهی به شاخص های عملکرد فرآیندها با توجه به اهمیت شان می باشد (فری و هانکر، ۱۹۹۸: ۷۸).
اولین ویژگی ارزیابی DEA، ارزیابی واقع بینانه آن نسبت به روش های دیگر ارزیابی است. DEA از مجموعه واحدهای تصمیم گیرنده، تعدادی را به عنوان کارا معرفی می نماید و به کمک آنها مرز کارایی را تشکیل می دهد. آنگاه این مرز را ملاک ارزیابی واحدهای دیگر قرار می دهد. در این ارزیابی واحدهای ناکارا به دلیل مقایسه با یک سطح استاندارد از قبل تعیین شده یا شکل تابعی معلوم، ناکارا ارزیابی نشده اند بلکه ملاک ارزیابی آنها واحدهای تصمیم گیرنده دیگری بوده است که در شرایط یکسانی فعالیت می کنند.
ویژگی مهم دیگر ارزیابی DEA ارزیابی توأم مجموعه ای از عوامل است. درمدل های DEA عوامل نهاده ای و ستاده ای توأماً مورد ارزیابی قرار می گیرند و محدودیت یک نهاده ای یا تک ستاده ای وجود ندارد.
یکی دیگر از ویژگی های اساسی مدل های DEA ویژگی جبرانی بودن آنهاست. به عبارت ساده این ویژگی به واحد تصمیم گیرنده اجازه می دهد کمبود یا ضعف ستاده هایش را به کمک ستاده های دیگر جبران نماید و یا مصرف اضافی در بعضی از نهاده هایش را با صرفه جویی در نهاده های دیگر جبران نماید.
گرچه تحلیل پوششی داده ها در ابتدا برای ارزیابی واحدهای تصمیم گیرنده ارائه شده است ولی قابلیت های گسترده مدل های آن این روش را به عنوان یکی از روش های پرکاربرد تبدیل کرده است. در اینجا تنها به ذکر عناوین این قابلیت ها اکتفا می کنیم:
واحد تصمیم گیرنده نشانه راتعیین می کند. این واحدها به عنوان الگوی عملکرد واحدهای ناکارا مطرح می شوند.
راهکارهای بهبود کارایی را تعیین می کند. به کمک این راهکارها واحدهای ناکارا می توانند عوامل ناکارایی خود را شناخته و تصحیح کنند.
بازده به مقیاس واحدها را تخمین می زند. بر اساس این تخمین، واحدها به سه دسته بازده نزولی، صعودی و ثابت نسبت به مقیاس تقسیم می شوند.
واحدهای با بیشترین اندازه مقیاس بهره وری را تعیین می کند. این واحدها، واحدهای کارایی هستند که بهترین اندازه را دارند.
راهکارهای توسعه واحدها را پیشنهاد می دهد. این راهکارها شامل انبساط یاانقباض واحدها است.
پیشرفت یا پیشرفت تکنیکی واحدها را در یک فاصله زمانی مشخص تعیین می کند.
نهاده هایی که باعث تراکم یا ازدحام شده را شناسایی کرده، میزان تراکم آنها را محاسبه میکند.
تخصیص بهینه ای از منابع را انجام می دهد که درآن دیدگاه های کارشناسی شده مدیر هدف اصلی است.
پتانسیل های عملکردی سازمان های مختلف را که متشکل از واحدهای تصمیم گیرنده است اندازه گیری نموده به عنوان یک شاخص عملکردی در ارزیابی آنها ارائه می نماید.
۲۵-۲-۱۱-۲- الگوی فیشر:
در این الگو، شاخص های ارزیابی عملکرد به ۳ دسته شاخص های کیفی، نیمه کمی و شاخص های کمی تقسیم بندی شده اند. شاخص های کیفی اساساً استدلالی هستند و بر اساس قضاوت های ذهنی و درک شخصی افراد استوار است (مانند فرهنگ سازمانی، رهبری و خصوصیات اخلاقی). در شاخص های نیمه کمی، شاخص های ذهنی جای خود را به شاخص های کمی داده اند. به عبارت دیگر، برای قضاوت های کیفی افراد ارزش کمی تعیین می شود. شاخص های کمی شاخص هایی هستند که می توانند فعالیت های مختلف انجام گرفته در سازمان را بصورت عدد و رقم بیان کنند.
۲۶-۲-۱۱-۲-تحلیل ذینفعان (۲۰۰۱):
طراحی سیستم ارزیابی عملکرد با شناخت اهداف و استراتژی های سازمان شروع می شود و به همین دلیل است که کارت امتیازدهی متوازن طراحی سیستم ارزیابی عملکرد را با این سوال شروع می کند که : «خواسته های سهامداران ما چیست؟». در واقع مدل کارت امتیازدهی متوازن به طور ضمنی فرض می کند که تنها سهامداران هستند که بر اهداف سازمان اثر گذارند و دیگر ذینفعان در تعیین اهداف نقشی ندارند. به بیان دیگر، این مدل تاثیر دیگر ذینفعان بر سازمان را نادیده گرفته است. بی توجهی به تفاوت های اثرگذاری ذینفعان مختلف در محیط های مختلف یکی از دلایل اساسی عدم موفقیت برخی شرکت های بزرگ در استفاده از این مدل است.
مدل تحلیل ذینفعان که توسط دکتر «لی» ارائه گردیده در شکل بالا نشان داده شده است. در این مدل ذینفعان به دو گروه دسته بندی می شوند: ذینفعان کلیدی و غیر کلیدی.
ذینفعان کلیدی بر سازمان کنترل مستقیم دارند و خواسته های آنها در اهداف سازمان متبلور می شود (مانند سهامداران) و ذینفعان غیر کلیدی از مکانیسم های خارجی نظیر بازار و فرهنگ برای حفظ منافع خود استفاده می کنند و در هدفگذاری اثرگذار نیستند (مانند مشتریان) ( لی، ۲۰۰۱).
اهداف سازمان نمایانگر انتظارات و تمایلات ذینفعان کلیدی است و ذینفعان کلیدی تمام قدرت را از طریق ساختار حاکمیت سازمان برای هدفگذاری اعمال می کنند و ذینفعان غیر کلیدی چندان در هدفگذاری قدرتمند نیستند و در عوض از طریق مکانیسمهای خارجی بر روی استراتژی های سازمان اثر گذارند و از این طریق چگونگی رسیدن به اهداف با توجه به محیط خارجی را مشخص می کنند. لذا سیستم ارزیابی عملکرد از استراتژی ها شروع شده و به عنوان پلی بین رفتار مدیران و انتظارات ذینفعان عمل می کند (اتکینسون، واترهاوس و ولز، ۱۹۹۷: ۶۵).
۲۷-۲-۱۱-۲- مدل ارزیابی عملکرد مراکز مطالعاتی سپاه:
مطابق اقدام پژوهی که در سپاه انجام شده است معیارهای ارزیابی مراکز مطالعاتی بخش تحقیقات غیرصنعتی به شرح جدول۱۱-۲ است: معیارهای شش گانه تحقیقات ملاک هایی رابرای سنجش عملکرد مراکز تحقیقاتی سپاه در اختیار می گذارد اما عمده شاخص ها گذشته نگر هستند و برخی از شاخص ها نیز نادیده گرفته شده اند. از جمله مسائلی که دراین مدل نادیده گرفته شده است، عملکرد مالی، بستر سازی، نوآوری و میزان رضایت ذی نفعان می باشد (کشوری، ۱۳۸۹: ۲۳۸).
جدول۱۱-۲) معیارهای ارزیابی مراکز تحقیقاتی سپاه:
ردیف | معیارها |
پزشکی نمایم. در نهایت بر خود لازم میدانم از تمام عزیزانی که به نوعی در دستیابی به این هدف من را یاری نمودند کمال تشکر را بنمایم.
چکیده
مدلسازی و کنترل غیر تهاجمی پمپهای خون قابل کاشت در بدن برای بیماران نارسایی قلبی
به کوشش
حامد کللری
تجهیزات کمکی بطن چپ(LVAD)، پمپهای مکانیکی است که به کمک عمل جراحی در بدن بیمارانی که در مراحل خطرناک و نهایی نارسایی تراکمی قلب هستند، قرار میگیرد و به ادامه یافتن جریان خون همچون حالت طبیعی از قلب بیمار کمک مینماید. پمپهای نوع روتاری یا چرخان، میزان جریان خون عبوری از LVAD را به کمک کنترل سرعت متغیر پرههای پمپ کنترل مینماید.
یکی از چالش های مهم در بکار بردن این تجهیزات، اجتناب از پمپاژ بیش از اندازه خون از بطن چپ (که به عنوان پدیده مکش یا Suction شناخته می شود) میباشد، که باعث تخریب قلب بخاطر سرعت بالای پمپ می شود. یکی از نوآوریهای این سیستم کنترلی، کنترل سرعت برای اجتناب از قرارگیری در این محدوده میباشد.
در این پایان نامه، ابتدا مدار ترکیبی مدل غیر خطی متغیر با زمان، LVADبا سیستم قلبی- عروقی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. با بهره گرفتن از این مدل، مشخصه مکش (Suction Index) برای تشخیص حالت مکش مورد آزمایش قرار میگیرد. در پایان، سیستمی کنترلی، بر پایه منطق فازی و مدل پیشگویانه ارائه خواهد شد که سیگنال جریان پمپ را برای تنظیم سرعت پمپ بر اساس مشخصه مکش و آستانه مربوطه تنظیم می کند. هدف این روش کنترلی، بروزرسانی و متناسبسازی سرعت چرخش پمپ برای تطابق با تغییرات فیزیولوژیکی بیمار در کمترین زمان و بدون رخداد پدیده مکش میباشد.
نتایج شبیهسازی برای شرایط مختلف و سطح فعالیتهای مختلف بیمار ارائه خواهد شد و قدرتمندی کنترلر در کاهش اثرات نویز نیز مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه ۱
کلیات ۱
تجهیزات کمکی بطن چپ(LVADs) ۲
پدیده های مهم در LVADها ۳
تاریخچه و سیر تحول آشکارسازی پدیده مکش ۴
تاریخچه و سیر تحول طراحی کنترلرهای مربوطه ۵
سیر بررسی مطالب ۷
سیستم قلب و مدل مربوط به آن ۹
قلب و سیستم گردش خون ۱۰
۲-۱-۱- قلب ۱۰
۲-۱-۲- سیستم گردش خون ۱۲
سیکل قلبی ۱۵
۲-۲-۱- بررسی برخی از مفاهیم اصلی ۱۵
۲-۲-۲- چرخه قلبی ۱۸
مدل قلب ۲۳
۲-۳-۱- مدل مداری قلب ۲۳
۲-۳-۲- معادلات حالت ۲۸
۲-۳-۳- نتایج شبیه سازی ۳۱
مدل قلب- پمپ ۳۴
۴-۲-۱- مدل قلب- LVAD ۳۵
۴-۲-۲- معادلات حالت ۳۸
۴-۲-۳- شبیهسازی حلقه باز ۴۱
مساله آشکارسازی حالت مکش در LVAD ۴۸
دیده مکش در LVAD ۵۰
آنالیز شاخصهای مکش با بهره گرفتن از دبی عبوری از پمپ ۵۴
شبیه سازی به همراه مدل قلب-LVAD ۶۰
طراحی کنترلر تلفیقی Fuzzy-MPC برای سیستم قلب-LVAD ۶۳
ساختار کنترلرهای مدل پیشبین ۶۴
طراحی کنترلر تلفیقی پیشبین- فازی (Fuzzy-MPC) ۶۶
۴-۲-۱- کنترلر مدل پیش بین (Model Predictive Controller) ۶۷
۴-۲-۲- محاسبه کننده اندیس مکش (SI Calculator) ۶۸
۴-۲-۳- کنترلر فازی (Fuzzy Controller) ۶۸
شبیهسازی ۷۳
۴-۳-۱- شبیهسازی برای قلب بیمار ۷۳
بررسی میزان مقاومت کنترلر ۷۸
نتیجه گیری و اهداف آینده ۸۳