فرهنگ(از طریق آموزش وپرورش)
(هزار جریبی وصفری شالی،۱۳۸۸ :۱۶).
۲-۳-۳-۷-نظریه هومنز
هومنز در قالب نظریه تبادلی خاص خودش بر آن شد تا رفتار بنیادی اجتماعی را بر حسب پاداشها و خسارتها تبیین کند. وی با بیان قضایای پرخاشگری – تائید می گوید:
قضیه اول: هرگاه شخصی از کنش خود پاداشی را که انتظار دارد به دست نیاورد و یا تنبیهی را دریافت دارد که انتظارش را ندارد خشمگین خواهد شد و در چنین موقعی، احتمال بیشتری دارد که از خود رفتار پرخاشگرانه ای نشان دهد، در ضمن نتایج یک چنین رفتاری برایش ارزشمند خواهد شد.
قضیه دوم: شخصی پاداش مورد انتظارش را بدست بیاورد، بویژه پاداشی که اگر بیش از حد چشمداشتش باشد، یا با تنبیه مورد انتظارش روبرو نشود، احساس خرسندی خواهد کرد، در این صورت، احتمال آن می رود که آن شخص رفتار تائید آمیزی از خود نشان دهد و نتایج رفتارش نیز برایش ارزشمند می شود. با توجه به موارد فوق ناخرسندیش (عدم رضایتمندی) تنها به عواطف منفی بر می گردد و خرسندی(رضایتمندی) با عواطف مثبتترسروکار دارد(ریتزر۱۳۸۱: ۴۳۱).
هومنز در قضیه موفقیت بیان می دارد:
«از میان تمام اعمالی که شخص انجام می دهد بیشتر اوقات ممکن است شخص آن عملی را که به پاداش منتهی می شود تکرار کند» (توسلی۱۳۷۳: ۳۸۸).
۲-۳-۳-۸-نظریه مبادله پیتر بلاو
پیتر بلاو یکی از نظریه پردازان این نظریه تلاش کرده است که نظریه مبادله را از سطح فردی به سطح اجتماعی بسط دهد. وی فراگرد متولی چهار مرحله ای را مطرح می سازد که از تعادل فیمابین آنها آغاز می شود. و به ساختار اجتماعی می انجامد. بلاو بر فرایندهای بنیادی که در میان انسانها وجود دارد و منجر به مبادله اجتماعی می شود تاکید می کند و توجه او به عدم تعادل قدرت که به رغم مشخصه مبادله است جلب می شود. در معنای کمی تر، فرو دستان بر پایه هنجارهای اجتماعی، تقاضاهای فرادستان را ارزیابی می کند، اگر این تقاضا عادلانه باشد، آنها راضی و خرسند می شوند ولی اگر این تقاضاها ناعادلانه باشد، آنان خود را استمثار شده می پتدارند. و در صدد اعلام نارضایتی خود برمی آیند . از نظر بلاو هیچ سازمانی حتی اگر بطور دقیق، وظایف خود را به انجام برسانند قادر به امحای مقاومت و مخالفت نخواهد بود. آنها که بر مصدر قدرت نشسته اند تلاش می کند تا تعارض و برخورد را به حداقل برساند و می کوشند وضعیتی را بوجود آورند که فرو دستان با رضایت به کار خود ادامه دهند.(توسلی، ۱۳۷۳: ۴۲۳).
۲-۳-۳-۹-نظریه اینگلهارت
اینگلهارت در کتاب تحول فرهنگی در جوامع پیشرفته و صنعتی نظراتش را در این باره مطرح می کند . او با توجه به تجربه کشورهایی مثل بلژیک و هلند که بر لحاظ اقتصادی به مراتب پایینتر از آلمان، فرانسه و ایتالیا هستند. اما همیشه در نظر سنجی های رضایت از زندگی، مردم آنها سطح رضایت از زندگی خود را بالا احساس می کردند تا اینکه پس از افزایش نرخ تورم و سیاستهای اقتصادی بهیکباره در چندسال این احساس خوشبختی پایین آمد. اینگلهارت با بهره گرفتن از این تجربه با مقایسه آنها به این نتیجه گیری رسید که رابطه تقریبا زیادی بین نوسانهای کوتاه مدت رضایت از زندگی و تجربه های اقتصادی جوامع مذکور وجود دارد. (اینگلهارت، ۱۳۷۳: ۲۹) از نظر وی اساسا هر پاسخی تا حدی متاثر از محیطی است که در آن پرسیده می شود و این سوال هم استثنا نیست پاسخ ها هم بازتاب نوسانهای کوتاه مدت ناشی از رویدادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی او هم بازتاب عامل بلند مدت فرهنگی هستند. (همان: ۳۰). از نظر اینگلهارت تفاوت مقطعی زمانی یک مولفه فرهنگی مهم در رضایت از زندگی دارد که بازتاب هنجارهای فرهنگی مختلف هستند. دوره های طولانی سعادت و ناکامی می تواند هنجارهای متداول در یک جامعه را قوی تر یا سستتر کند و به تمایلات نسبتا منفی یا مثبتی منتهی گردد که بر پاسخها تاثیر میگذارد. قطع نظر از اینکه زندگی شخصی فرد پرسش شونده به چه منوال است. دگرگونی هایی کوتاه مدت بیانگر تجربه های مستقیم بلاواسطه شخصی هستند، اما تفاوتهای مقطعی- ملی پایدار بازتاب هنجارهای فرهنگی شناختی هستند ونه غم و شادی فردی که این هم به این معنا نیست که تفاوتهای ساختگی هستند و برعکس آنها بازتاب تفاوتهای عمیق و فراگیر در نگرش هستند. سطح پایین رضایت از زندگی بر گرایش های منفی نسبت به کل جامعه مربوط می شود(همان). یک وجه اهمیت رضایت از زندگی، تصویری است که از وضعیت متغییر های دیگر بدست می دهد سطوح پایینتر رضایت از زندگی نشان دهنده سطح بالای انزوای اجتماعی، بی قدرتی، بی هنجاری و … می باشد. اهمیت دوم و بلکه مهمتر – مفهوم رضایت از زندگی در نقش است که در تداوم نقش اجتماعی ایفا می کند(اینگلهارت: ۱۳۷۳: ۴۴). بدین ترتیب انگلهارت رضایت از زندگی را همراه با نگرش های هم بستر آن مثل اعتیاد یک مجموعه نشانگاه فرض کرده که با فرایند ها و پدیده های تحولات سطح کلان مرتبط هستند. به عبارت دیگر، اهمیت رضایت از زندگی در پیامدهای سیاسی فوری آن نیست، بلکه در نقشی است که در فرایند سطح کلان ایفا می کنند.
۲-۳-۳-۱۰-ولع ارتقاء در ایران و عوامل مؤثر بر آن
در ایران نابرابری فرایندی تکان دهنده بوجود آورده،…. بدین معنی که در پی تفاوت ارزشی موقعیت های اجتماعی و بها دادن به موقعیتهای بالا (= ارزش ثروت و قشر بالا)، اکثر افراد همواره مایل به دستیابی به موقعیتی بالاتر هستندو از آن موقعیتی که دارند، راضی نیستند. همه در طلب و آرزوی شرایطی” بهترند “. شرایطی که از نظر مردم، یعنی بر اساس ارزشهای حاکم” بهتر “ تشخیص داده می شود، اما الزاماً واقعی نیست. ( رفیع پور، ۱۳۷۷ : ۳۶۵ ).
بطور خلاصه می توان گفت که:
الف- هر چه فاصله ارزشی بین موقعیتها بیشتر باشدوهر چه که وقوف به ارزشهای متفاوت موقعیتها بیشتر (یعنی تفاوت درجه ها مشخص تر) و هر چه که مقایسه اجتماعی بین موقعیتها بیشتر باشد،در آنصورت میل به ارتقاء بیشتر میشود، تا جائیکه در انسانها ولع پیشرفت و ارتقاء بوجود میآید. پایه اصلی و سر منشأ شرو ع این فرایند در نابرابری و به همراه آن در مدرنیزه کردن سریع، بیرونی (نه از درون خود) و ظاهری جامعه نهفته است (رفیع پور، ۱۳۷۷ : ۳۷۳ ).
در این فرایند در ایران دو متغیر اساسی دیگر نقش عمده ای ایفا می کنند:
ب-نیاز مفرط به احترام ناشی از فرهنگ فئودالی – استبدادی سنتی ما
ج-پیروی شدید از هنجارها
در نتیجه این دو عامل است که مقایسه اجتماعی و سپس احساس بی عدالتی نسبی (چشم و هم چشمی) بین افراد در مورد پدیده های به ارزش تبدیل شده روی می دهد، که در اینجا پدیده با ارزش، پایگاه اجتماعی بالاتر است ( رفیع پور، ۱۳۷۷ : ۳۸۰ ).تحت این شرایط هیچ کس از آنچه که دارد و از آنچه که هست راضی نیست و همواره سعی در تغییر موقعیت و تحرک صعودی یا ارتقاء[۱۱۰] دارد، یعنی مایل است از یک موقعیت اجتماعی با بار ارزشی کمتر (مقام پایین) به یک موقعیت اجتماعی دیگر با بار ارزشی بیشتر (مقام یا پایگاه بالاتر) دست یابد.
یک نتیجه این، عدم ثبات اجتماعی است. زیرا افراد کار و مسئولیت خود را جدی و دائمی تلقی نمی نمایند و دائماً در پی تغییر آن می باشند.
در ایران کنونی نیز، در پی نابرابری زیاد و در نتیجه میل به کسب منزلت اجتماعی از یک طرف و فشار اقتصادی از طرف دیگر، ولع ارتقاء و مدرک گرائی گسترش و با اقداماتی نظیر نظام هماهنگ پرداختها و توسعه مراکز ارائه مدرک تحصیلی، این ولع افزایش یافته است. در نتیجه بیشتر انسانها از وضعیت موجود خود ناراضی هستند. بدین معنی که افراد خوشحال خواهند بود. اگر بتوانند وارد دانشگاه شوند. اما بعد از لیسانس، ولع باز هم بیشتر آنها را فرا می گیرد و در پی فوق لیسانس بر میآیند و بعد از آن باز هم به آنچه که دارند راضی نیستند. ( رفیع پور، ۱۳۷۷ : ۳۷۳ ).
۲-۳-۴-چهارچوب تئوریک
چهارچوب تئوریک تحقیق براساس نظریه آنومی دورکیم، محرومیتنسبی مرتن،بیگانگی اجتماعی، سلسله مراتب نیازهای مازلو، وبه طور کلی بر اساس نظریه کنش متقابل پارسونز تدوین شده است.
دورکیم در باره رابطه میان انسان ونیازها واهداف یا آرزوهایش بحث می کند ومعتقد است که در شرایط اجتماعی مستحکم وپایدار، آرزوهای انسانها از طریق هنجارها تنظیم ومحدود شده است. با از هم پاشیدگی هنجارها(ولذا از بین رفتن کنترل آرزوها)، آنومی یا یک وضعیت آرزوهای بی حد وحصر[۱۱۱] بوجود می آید. از آنجائی که اینآرزوهای بی حد وحصر، طبعا نمی توانند ارضا و اشبا شوند، در نتیجه یک وضعیت نارضایتی اجتماعی دائمی پدید می آید(رفیع پور،۱۳۸۷ ب: ۱۸).
از نظر مرتون احساس محرومیت نسبی، حالتی است روانی واحساس کمبودی است که فرد پس از مقایسه بافرد یا گروهی که برای او الگو مرجع مقایسه است، بروز می کند. اصطلاح محرومیت نسبی خود بحثی است که این مفهوم به طور بنیانی از این جهت نافع است که از آن می توان احساس عدم رضامندی رامحاسبه کرد (مرتون، ۱۹۶۸:۲۸۹ به نقل از صفدری،۱۳۷۴).
وایزبرگواینگلهارت نیز ارتباط نارضایتی افراد رابا بیگانگی اجتماعی مطرح کردهاند (اینگلهارت،۸:۱۳۷۳). فردینبرگ رضایت اجتماعی رابا احساس بیگانگی در افراد ارتباط داده است ومثبت نبودن نتیجه یک عمل را به عنوان نارضایتی اجتماعی تلقی می کند.
مازلو در نظریه سلسله مراتب نیازها، مفهوم «رضایت» را مترادف با «ارضای نیاز، تأمین نیاز و رفع نیاز» میداند. ارضای نیاز شامل حالاتی مانند نیرومندی، چالاکی، لذت و پاداش است. پس از ارضای یک سطح از نیازها، نیازهای سایر سطوح، اهمیت پیدا میکنند و آنها خواهند بود که بر رفتار شخص تسلط خواهند یافت تا به پایینترین سلسله مراتب برسیم (مندوزا[۱۱۲] ،۱۹۹۵ نقل از هزارجریبی وصفری شالی،۱۳۸۸ :۱۲).
پارسونز معتقد است که ثبات نظام اجتماعی تا حدودی بستگی به تعادل رضامندی دارد. به طور معمول پارسونز ثبات نظام اجتماعی را از نظر رابطه میان انتظارات اخلاقی افراد و همنوایی دیگران با آن محاسبه می کنند. یعنی هم شکلی میان رفتار افراد و قواعد اخلاقی مورد نظر است. پارسنز فرض می کند که افراد بهتدریج می آموزند که از چنین همنوایی احساس رضامندی نمایند و چون قابلیت آنها برای راضی شدن بسیار قابل تغییر است آنها پذیرش انواع و مقادیر گوناگون رضامندی را فرا می گیرند. بنابراین تغییر در سطح رضامندی از دیدگاه پارسونز مشکلی ایجاد نمی کند، آنچه که او بطور ضمنی انجام می دهد ثابت نگاه داشتن سطح رضامندی است، زیرا او می خواهد براهمیت همنوایی با قواعد اخلاقی مشترک تاکید نماید(گولدنر، ۱۳۸۳: ۲۶۴). پارسونز فرض می کند که تا زمانی نفس و دیگری(غیر از خود) از قواعد اخلاقی مشابهی پیروی نمایند، کمیابی و یا سطح رضامندی در حفظ ثبات نظام اجتماعی تاثیر منفی بر جای نخواهد گذاشت. فرض بر این است که قواعد مشترک به حقوق و وظایف تکمیلی منتهی می گردد به طوری که نفس خواستار ارضاء خواسته هایش به وسیله دیگری (غیر از خود) بیش از آنچه که او حاضر به فراهم نمودن آن است نمی باشد. اما رضامندی که دیگری متمایل به فراهم نمودن آن برای نفس می باشد تنها به تصور دیگری (غیر از خود) در مورد وظایفش بستگی ندارد بلکه به هزینه های لازم برای اجرای آن نیز وابسته است، این هزینه ها ارضاء نیازهایی را که دیگری(غیر از خود) به عهده دارد تحت تاثیر قرار می دهد و به همان ترتیب هم بستگی به میزان رضامندی دارد که او دریافت می دارد. در واقع همنوایی هر یک از طرفین با وظایف اخلاقی خود کار کرد سطح کمیابی و یا فراوانی رضامندی هایش و هزینه فراهم نمودن آن می باشد.
اجتماع نظام یافته یا جمعی شده پارسونز،اعضای جامعه را گرد هم آورده واز طریق این تجمیع به
آنها توانائی می دهد تا از منافع مشترک خود در مراحل مختلف(از انطباق تا حفظ الگو) دفاع کنند وبه تامین نیازها وتحقق اهداف ودر نهایت رضایت از زندگی بپردازند(ریتزر، ۲۰۰۴ :۱۳۴).
جدول۲-۲۱کارکرد گرائی ساختاری تالکوت پارسونز
اولین سطح انتزاع
نیاز های کارکردی نظام
دومین سطح انتزاع
خرده نظامهای نظام کنش
سومین سطح انتزاع
خرده نظام های اجتماعی
سازگاری(تطبیق)
نظام ارگانیسمی