این ضرب المثل بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
زاهـــدی در سماعِ رندان بود گــر ملولی زما ، تُرُش منشین جمعی چو گل و لاله به هم پیوستــه چون باد مخالف و چو سرما ناخوش |
*** | زان میان گفت شاهدی بلخی که توهم در دهــان ما تلخـی تو هیـــزم خشک در میــانی رستــه چون برف نشسته ای و چون یخ بسته» |
(سعدی، ۱۳۸۷: ۱۳۹)
در این حکایت تمثیلی دو شخصیت برگزیده شده که سنخیتی با هم ندارند این دو از وجود یک دیگر در رنجند و هر کدام تحمّل دیگری را ندارد و از مجاورت با هم به جان آمدهاند. شیخ اجل برای بیان پند و اندرز خود، طوطی را شخصیت و نماد زیبایی و دانایی میداند و زاغ را نماد زشتی و نادانی. به عبارتی دیگر، طوطی می تواند نماد پارسایان زیان آور و خوش سخن باشد و زاغ نماد رندان خموش و نادان.
باب دوم، «در اخلاق درویشان» نیز نمونه ای دیگر از فابل آمده است:
«یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته. شوریدهای که در آن سفر همراه ما بود نعره برآورد و راه بیابان گرفت و یک نَفَس آرام نیافت. چون روز شد گفتم: این چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را شنیدم که بنالش در آمده بودند از درخت و کبکان در کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من بغفلت خفته.
دوش مرغی به صبح می نالیـد یکی از دوستـان مخلـــص را گفت: باور نداشتــم که تو را گفتم: این شرطِ آدمیّت نیست |
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش مگــــر آواز من رسیــد به گوش بانگِ مرغی کند چنین مــدهوش مرغ تسبیح گوی و ما خامـوش!» (سعدی،۱۳۸۷: ۹۷) |
شخصیت هایی که در این حکایت آمده است هر کدام نماد افـراد خداشنـاس، عابد و شاکـر می تواند باشد یا کسانی که به کمال معرفت و شناخت دست یافته اند. درسی که در این حکایت داده شده است و مخاطب را اندرز کرده است عبادت و خداپرستی است.
گلستان دنیای واقعی انسان را نشان می دهد؛ دنیایی به دور از بدی و زشتی، دنیایی که در آن ظلم و ستم و بی عدالتی وجود ندارد و سراسر آن آزادی و شادمانی است، به واقعیت ها می نگرد و به بیان مسائلی می پردازد که واقعیت دارد و سعی می کند که این واقعیت ها را به مخاطب خویش نیز القا کند. به همین خاطر در گلستان بیشتر با پارابل روبه رو هستیم مانند بوستان. تعداد فابل های موجود در گلستان نیز مانند بوستان بسیار اندک است. حکایات گلستان بیشتر از نوع پارابل هستند که در صفحات بعد در مورد آن توضیح خواهیم داد.
۳-۴-۴-۲- حکایات انسانی(پارابل)
«پارابل، روایت کوتاهی است که در آن شباهت های جزء به جزء بسیاری با یک اصل اخلاقی یا مذهبی یا عرفانی وجود دارد و از این معمولاً بر زبان پیامبران و عارفان و مردان بزرگ گذشته است. به عنوان نمونه تمام باب پانزدهم انجیل لوقا مشتمل بر تمثیلاتی که بر زبان مسیح گذشته است را می توان نام برد.» (شمیسا، ۱۳۷۱: ۲۱۰)
الف: کاربرد پارابل در بوستان
شیوه ی دیگری که در آثار سعدی می توان به ویژه در بوستان برشمـرد، که سعدی به کمک آن ها مخاطب خود را اندرز کرده است، پارابل است. در بوستان و گلستان کاربرد پارابل بیشتر ازفابل میباشد که سعدی برای راهنمایی خلق از آن ها بهره گرفته است و راه سعادت و کمال را نشان داده است. بیشتر پارابل های گلستان و به ویژه بوستان ، پارابل های اخلاقی، مذهبی و اجتماعی هستند.
سعدی مضامین فکری و اخلاقی را در کتاب بوستان، در قالب حکایت های سرشار از پند و اندرز به انسان ها مطرح کرده و به تصویر کشیده است. در یک کلام می توان گفت بوستان دنیای کمال یافته ای است که شیخِ شیراز، به کمک آن توانسته افراد بشری را تعلیم دهد.
در بوستان همانند گلستان بسیاری از حکایت ها از گونه های پارابل اخلاقی هستند که هر کـدام از این حکـایت ها به نوعی مسائل اخـلاقی را در قـالب تمثیـل به تصــویر مـی کشند و مخاطب را اندرز می دهند: مثلاً در باب اول بوستان «در عدل و تدبیر رأی» اوّلین حکایت چنین بیان شده است: