برای اینکه یک سازمان قادر باشد اندازه گیری رضایت مشتری را انجام دهد، باید مدل و روشی در این رابطه طرح ریزی نماید، به نحوی که از زیربنای نظری مستحکم و ساخت یافتهای برخوردار باشد و شاخص هایی برای این منظور تنظیم نماید تا بتواند با بهره گرفتن از آن به ارزیابی و اندازه گیری بپردازد.
روشهای عینی: این روشها از طریق اندازه گیری شاخص هایی که همبستگی قوی با رضایت مشتریان دارند، به طور غیر مستقیم به اندازه گیری رضایت مشتریان میپردازند. به علت شک و تردید در اعتبار و صحت این روشها، از این روشها کمتر استفاده می شود.
روشهای نظری یا مفهومی: در این روشها به طور مستقیم از نظرات مشتریان در اندازه گیری میزان رضایت مشتریان استفاده می شود. لذا این روشها اعتبار بیشتری نسبت به روشهای عینی دارند(ملکی- دارابی؛۱۳۹۱).
این پارادایمها به عنوان مبانی مدل برای رضایت مشتری معرفی شده اند.
پارادایم «انتظارات - عدم تطابق»
این پارادایم، دربردارنده این مفهوم است که مشتریان (مصرفکنندگان) از محصول یا خدمت مورد معامله، توقعات (انتظاراتی) دارند و بعد از استفاده و کاربرد آن محصول یا خدمت، عملکرد آن را بر اساس آنچه که برداشت و درک میکنند (که ممکن است لزوماً مطابق عملکرد واقعی هم نباشد) با انتظارات قبلی خود مقایسه میکنند. اگر انتظارات و عملکرد درک شده با هم فرق داشته باشند، نوعی عدم تأیید یا عدم تطابق صورت میگیرد. این عدم تطابق، میتواند مثبت (انتظارت < عملکرد)، منفی (انتظارات > عملکرد) و صفر (انتظارات = عملکرد) باشد. عدم تطابق مثبت به رضایت، عدم تطابق منفی به نارضایتی و عدم تطابق صفر به تأیید ساده (حالت خنثی) منجر میشود(Sunil-Clark,2012). شکل ۲-۴ نحوه عملکرد پارادایم «انتظارات - عدم تطابق» را نشان میدهد.
زمان t
زمان t+1
کاربرد بعد از انتخاب / خرید
انتظارات
عملکرد عملی درک شده
نگرشهای t
عدم تطابق
اهداف خرید t
تایید ساده
عدم تطابق مثبت
عدم تطابق منفی
انتخاب / خرید
رضایت
نارضایتی
بی تفاوتی
نگرشهای t+1
اهداف خرید t+1
شکل ۲-۴: پارادایم «انتظارات - عدم تطابق»(Sunil-Clark,2012)
دیدگاه های مفهومی به رضایت مشتری: به موازات طرح و توسعه پارادایم «انتظارات - عدم تطابق» برخی از محققین با توجه به نزدیکی مقولههای رضایت و طرز تلقی، رضایت مشتری را از سه بعد مختلف مورد توجه قرار دادهاند.
نگرش شناختی: که رضایت را نتیجه تفاوت بین برداشت عقلایی مصرفکننده از عملکرد مجموعهای از مشخصه های محصول یا خدمت و وضعیت مورد انتظار از این محصول یا خدمت میداند. این نگرش، با پارادایم «انتظارات - عدم تطابق» مطابقت دارد.
نگرش عاطفی: این دیدگاه، رضایت را بر مبنای نیازهای ذهنی و آرزوها و تجارب (یادگیریهای) مشتری ارزیابی میکند. یعنی عقیده دارد که در برخی از شرایط، صرفنظر از عملکرد محصول ممکن است مشتری به دلیل عاطفی، راضی یا ناراضی باشد.
نگرش رفتاری و ارتباطی: این نگرش، از یک سو به پیامدهای رضایت (مثل رفتار شکایتی و وفاداری مشتری) میپردازد و از طرف دیگر مبتنی بر این است که تغییرات رضایت مصرفکننده، میتواند نتیجه ارتباطات بین اشخاص و گروهها و رسانههای گروهی (از جمله تبلیغات و اطلاعرسانی) باشد و هر دو وجه شناختی و عاطفی را در بر میگیرد(Sunil-Clark,2012).
پارادایم عواطف
گفته شد که یکی از نگرشهای مفهومی به مقوله رضایت مشتری، وارد کردن مفهوم عواطف به فرایند رضایت مشتری بوده است. این موضوع مورد بحثها و تحقیقات متعددی بوده است و در نتیجه به آن به صورت یک پارادایم نگریسته میشود. وست بروک[۴۲] در سال ١٩٨٧ و الیور[۴۳] در سال ١٩٩۳ نشان دادهاند که مشتری نه تنها بر اساس محاسبات عقلایی بلکه با توجه به نیازهای ذهنی، آرزوها و تجارب و اثرات یادگیری، کالاها و خدمات را ارزیابی می کند. یعنی ممکن است صرفنظر از فاصله واقعی انتظارات با عملکرد به دلایل احساسی، مصرفکننده ممکن است راضی یا ناراضی باشد. به عبارت دیگر «احساس خوشی یا ناخوشی مشتری» و همچنین عواطفی مثل سورپریز(خوشحالی ناشی از پدیده خوشایندی که مشتری منتظر آن نبوده) روی رضایت و نارضایتی مشتری مؤثرند. دلایل مختلفی برای ضرورت توجه به عوامل عاطفی، علاوه بر عوامل شناختی و عقلایی جهت قضاوت در مورد رضایت مشتری مطرح شده است: ممکن است ارزیابی بعد از خرید، بر مبنای مشخصههایی باشد که مورد انتظار نبودهاند؛ برداشت از انتظارات و عملکرد محصول، احساسی بوده است؛ ممکن است مشتری بفهمد که انتظارات او، خیلی پایین یا خیلی بالا بوده است یا به طور کلی انتظاراتش مبهم بودهاند. به عبارت دیگر تجدید نظر روی انتظارات میتواند بر عدم تطابق تأثیر بگذارد.
البته ابعاد شناختی و عاطفی رضایت مشتری، در مورد همه محصولات و در همه شرایط به یک اندازه مؤثر نیستند و باید برای هر محصول و شرایط، نقش آنها مشخص گردد (Park et al,2013).
پارادایم تساوی
این پارادایم که برای معاملات خردهفروشی و نظایر آن کاربرد یافته، مبتنی بر این است که مصرفکننده، رضایت خود را بر اساس منصفانه بودن یا تساوی هزینههای به عمل آمده توسط مشتری در یک معادله و پاداشهای پیشبینی شده شکل میدهد.
مدل اصلاح شده «انتظارات - عدم تطابق»
بعد از صورتبندی مدل سنتی توسط الیور در سال ١٩٨٠ و با توجه به مباحثات و تحقیقاتی که بعد از آن به عمل آمد، این دانشمند در سال ١٩٩١ مفاهیم پارادایمهای تساوی و عواطف را نیز به مدل سنتی خود اضافه کرد. به طوری که ملاحظه میشود ورودیهای مدل، علاوه بر انتظارات و عملکرد درک شده و عدم تطابق ناشی از آنها، عواطف و تساوی نیز هستند. ضمناً پیامدهای رضایت یا نارضایتی نیز (شکایت، تبلیغ شفاهی و قصد خرید مجدد) به طور شفاف مطرح شدهاند.
لازم به ذکر است که در مورد این که بهتر است مستقیماً «عدم تطابق» اندازهگیری شود یا عملکرد و انتظار (و حاصل تفریق آنها) نیز بحث وجود دارد. ولی شواهدی به نفع اندازهگیری مستقیم عدم تطابق وجود دارد. البته تأکید شده است که در این صورت، عدم تطابق برای هر مشخصه باید اندازهگیری شود. شکل زیر روند این مدل را به اختصار ترسیم کرده است (Park et al,2013).
انتظارات
قصد خرید
رضایت/ نارضایتی مشتری
شکایت
عدم تطابق
عملکرد درک شده
تبلیغ شفاهی
عواطف
تساوی
شکل ۲-۵: مدل اصلاح شده «انتظارات - عدم تطابق» (Park et al,2013)
استانداردهای مقایسه و مدل هنجاری
در تحقیقات متعددی که عمدتاً در دهه ١٩٨٠ برای تعمیق مفهوم «انتظارات» و به عنوان گسترشی از مدل سنتی «الیور» صورت گرفته است، مشخص شده است که «انتظارات مشتری» تنها استاندارد و مأخذ مقایسه نیستند و انواع مختلفی از سایر شقوق، میتوانند این نقش را داشته باشند. مثلاً تجارب قبلی مربوط به محصول یا «علامت تجاری» و هنجارهای مربوط به آن میتوانند برای مقایسه مورد استفاده قرارگیرند (Sunil-Clark,2012).
تجارب قبلی مربوط به نام تجاری یا محصول/ خدمت
کاربرد بعد از انتخاب / خرید
عملکرد عملی درکشده
منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله بررسی تاثیر میزان وفاداری مشتریان از طریق سفارشی سازی ...