از جمله علل این قضیه عبارتند از: یکنواختی محیط و استاندارد شدن بافت در بلوار گیلان، کاهش هویت بومی، ضعف در وجود ارتباطات غنی انسانی، فقدان حس زندگی جمعی، مهاجرپذیری، نوساز بودن محله و فقدان خاطرات جمعی، عدم انس با محیط، تغییر ذائقه و نگرش مردم به زندگی و غیره.
در مقایسه حس مکان در محله بلوار گیلان و محله ساغریسازان میتوان گفت، عامل بسیار مهمی که در ارتقای حس مکان در محله ساغریسازان وجود دارد، وجود ارتباطات قوی و غنی انسانی موجود در محله است که باعث می شود علیرغم مشکلات بسیاری که این محله دارد(مشکلات اقتصادی، فرهنگی، زیرساختی و وجود بی عدالتیهای اجتماعی و اقتصادی در درون محله نسبت به بیرون آن) بخشی از افراد به مکان حس تعلق داشته باشند. درحالیکه میتوان گفت زندگی جمعی در محله بلوار گیلان به صورت کامل و تمامیتی یکدست و در کنار هم شکل نگرفته است و به قول مارتین هایدگر، متاسفانه سکونت در حد ساختن تنزل پیدا کرده است و حس هویت و یا تعلق به مکان بسیار ضعیف و خفیف است، به گونه ای که در بسیاری از ساکنان به نوعی حس جدا بودن از مکان دیده می شود که این ویژگی از عواملی چون نداشتن خاطره جمعی، فقدان فضاهای عمومی و تعاملات اجتماعی نشات میگیرد. البته پارامترهای مثبتی مانند خوانایی مناسب و وجود کاراکتر ویژه در ارتقاء حس مکان مؤثر هستند، که باید مورد توجه واقع شوند.
بنابراین باید در برنامه ریزی و طراحی شهری به ارجگذاری بیشتر به محلات سنتی و واجد هویت و نیز رعایت اصول متناسب با شرایط بومی هر منطقه در طراحی محلات نوساز، بیش از پیش توجه داشت. به طوری که بتوان از نقاط مثبت هر یک از محلات نوساز و سنتی استفاده کرد و نقاط ضعف آنها را به حداقل رساند و تحقق این امر بیش از هر چیز در گرو شناخت بلاواسطه و اندیشه متاملانه شهرسازان است.
حسن سجادزاده در مقالهای با عنوان نقش دلبستگی به مکان در هویتبخشی به میدانهای شهری (مطالعه موردی: میدان آرامگاه شهر همدان) بیان کرده است که:
دلبستگی به مکان، نقطه تلاقی عناصر کالبدی، فعالیتها و مفاهیم ذهنی نسبت به مکان است. این حس دلبستگی موجب تبدیل فضا به مکانی با ویژگیهای حسی و رفتاری خاص برای افراد می شود. میدان با ابعاد مختلف احساسی، عملکردی- کالبدی و معنایی می تواند نقش مهمی در ارتقای کیفی فضاهای شهرهای امروز ایفا کند. در این میان، توجه به عوامل مؤثر در دلبستگی افراد به میدانهای شهری می تواند نقش مؤثری در هویت و مطلوبیت میدانها داشته باشد. با توجه به اهمیت دلبستگی به مکان در ارتقای کیفیت محیط، این تحقیق ضمن بررسی مفهوم دلبستگی و ابعاد آن، با تبیین شاخص های دلبستگی به مکان، نقش دلبستگی به مکان را در ایجاد مطلوبیت و هویت میدان های شهری بررسی می کند.
اساس این مقاله متکی بر یافتههای تحقیقی در مورد آزمون دلبستگی به مکان در ارتباط با یکی از میدانهای مهم واقع در مرکز شهر همدان، به نام میدان آرامگاه بوعلی سیناست. این پژوهش مبتنی بر مطالعات اسنادی، روش پیمایش، توصیفی و مشاهدهای، با حجم نمونه ۲۰۰ نفر میباشد. روش تحلیل این داده ها نیز با بهره گرفتن از آمارهای توصیفی و استنباطی انجام گرفته است. به منظور ارزیابی تاثیر دلبستگی به مکان در ایجاد فضایی باهویت از منظر استفادهکنندگان، پرسشها در قالب سه شاخص احساسی، عملکردی و معنایی طراحی شده و بر اساس آن، آزمونهای مورد نظر به عمل آمده است. نتایج تحقیق حاضر نشان میدهد، ضمن آنکه مؤلفه های “احساسی"، “عملکردی” و “معنایی” در ایجاد دلبستگی به میدان و در نهایت هویتمندی میدانهای شهری، نقش مؤثری ایفا می کنند، در عین حال رابطهای مستقیم بین مؤلفه های مذکور نیز وجود دارد.
در ارتباط با مؤلفه های احساسی و نقش آن در دلبستگی به میدانهای شهری میتوان گفت، حس “آسایش"، “آرامش” و “تداعی خاطرات فردی و جمعی” به واسطه حضور در فضا، نقش مؤثری را در دلبستگی و در نهایت هویتمند شدن چنین فضاهایی داراست. همچنین “حس مردمواری” میدان که ناشی از عوامل مختلفی نظیر حضور اقشار مختلف جامعه و تعاملات آنها در فضاست، موجبات ارتقاء تصور ذهنی شهروندان نسبت به میدان می شود.
در مورد ویژگیهای عملکردی و فعالیتی در میدان و تاثیر آن در ارتقای دلبستگی به میدانهای شهری، میتوان گفت برآورده کردن توقعات و انتظارات افراد از فعالیتهای موجود در میدانهای شهری و ارضای نیازهای فیزیولوژیکی، حیاتی و اقتصادی شهروندان از عوامل مهم در دلبستگی است.
همچنین در مورد دلبستگی معنایی نیز میتوان گفت، رخداد معانی و مفاهیم در فضای میدان وابسته به تجربیات شخصی و گروهی افراد است. این امر به شدت متاثر از تکرار بازدید و حضور مکرر افراد در میدان، تعامل اجتماعی افراد با همدیگر، حس تفاخر به مکان(هویت مکان)، موقعیت استقرار میدان و ویژگیهای فضایی و معماری میدان است. به این ترتیب می توان مؤلفه ها و شاخص های کلی در ارتباط با دلبستگی به میدانهای شهری را به صورت نمودار زیر بیان کرد:
شکل ۵- ۲ عوامل و مؤلفه های مؤثر در فرایند رخداد دلبستگی در میدانهای شهری
تحقیقات ثابت می کند ارزیابی بسیاری از شاخص های دلبستگی به این میدان بالاست و همین امر ذهنیت افراد را بر روی هویت آن مؤثر میسازد. از این رو مقاله حاضر استدلال می کند بین دلبستگی به مکان و هویت آن، رابطه مستقیم وجود دارد که این امر می تواند در طراحی میدانهای شهری مورد توجه قرار گیرد. در بین عوامل مهم دلبستگی به میدان، از جمله میتوان به وجود آرامگاه بوعلی با معماری فاخر آن در مرکز میدان، امکان دسترسی مناسب به میدان، وجود عوامل و عناصر محیطی نظیر درختان سبز مناسب در میدان، فضاهای تجاری و روزمره اطراف میدان، جانمایی مناسب میدان به لحاظ موقعیت مرکزی در شهر، مناظر ذهنی و عینی مناسب میدان اشاره کرد. نتایج این تحقیق می تواند راهبرد مناسبی برای طراحی میدانهای شهری مطلوب در شهرهای معاصر فراهم کند.
۲-۶-۲ پیشینه خارجی تحقیق
ماین هاشس[۶۵](۲۰۰۵) در رساله دکتری خود با عنوان تعلق مکانی شهرنشینان جدید نسبت به تحولات متداوم حومههای شهری، بیان کرده است که:
در این پژوهش سعی بر آن است که با سنجش رضایتمندی و تعلق مکانی به طور جداگانه در چهار سایت متفاوت، رابطه بین رضایتمندی و تعلق مکانی شناسایی شود. به این منظور برای سنجش رضایتمندی شاخص های فیزیکی و اجتماعی و برای سنجش تعلق مکانی به طور مستقیم ابعاد مختلفِ مکان(عملکردی, عاطفی و شناختی) مورد سئوال قرار گرفته است. پرسشهای پژوهش در قالب سئوالات زیر میباشد: ۱) کدام یک از ویژگیهای فیزیکی یا اجتماعی قابلیت پیش بینی تعلق مکانی را داراست؟ ۲) آیا ویژگیهای فردی و گرایشات هرشخص نقشی در تعلق مکانی آن فرد ایفا می کند؟ ۳) آیا بیشتر شدن تعامل هر فرد با محیط مسکونی خود، باعث افزایش تعلق در وی می شود؟
این پژوهش با بهره گرفتن از روش پیمایش در چهار سایت مختلف در کارولینای شمالی انجام گرفته و هر سایت از نظر استعدادها و فرصتها دارای ویژگیها و شرایط خاص خود میباشد. در نظر گرفتن سایتهای متفاوت با ویژگیهای مختلف، با توجه به پرسشهای پژوهش و برای تعمیم دادن کلی پژوهش به مدلی قابل استناد الزامی است. در چهار سایت تعدادِ ۱۴۹، ۱۷۱، ۱۶۳، ۱۵۰ پرسشنامه توزیع گشت که به طور متوسط ۳۰ درصد از آنان بازگردانده شد. پرسشنامه این پژوهش نیز از چهار بخش عمده تشکیل شده است. در بخش اول، ویژگیهای فردی با سئوالات کاملاً کیفی مورد سئوال قرار گرفته است؛ در بخش دوم، تعاملات اجتماعی اهالی؛ در بخش سوم، دفعات استفاده از محیط کالبدی و رضایتمندی از تسهیلات کالبدی و در بخش آخر پرسشنامه که از مهمترین ارکان این پژوهش است، تعلق مکانی به طور مستقیم مورد سئوال واقع شده است.
نتایج پژوهش بیانگر این است که تنوع اجتماعی از مهمترین عوامل ارتقاء تعلق مکانی در محدودههای مورد مطالعه میباشد. همچنین میزان تعاملات اجتماعی افراد نیز بر ارتقاء تعلق مکانی تاثیر بسزایی دارد(حتی تعاملاتی که در خارج از محیط مسکونی افراد وجود دارد، حس وابستگی عاطفی به محله را افزایش میدهد). در انتهای این پژوهش، بررسی هر چه بیشتر نوع تعاملات در شکل گیری حس تعلق به مکان ضروری دانسته و از میان عوامل فیزیکی نیز، قابلیت پیادهروی از مهمترین عوامل ارتقاء حس تعلق افراد شناخته و بر ایجاد انگیزه های پیادهروی برای کارهای روزمره افراد تاکید شده است.
لیلا اسکنل و رابرت گیفورد[۶۶](۲۰۱۰) در مقالهای با عنوان تعریف تعلق مکانی: چارچوب سازمان یافته سه بُعدی، بیان کرده اند که:
تعلق مکانی به صورت گسترده مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته، به روشهای گوناگون تعریف شده است و تعاریف مختلف از این مفهوم بررسی و شناخته شده اند. این مقاله نیز در راستای شناخت و تعریف تعلق مکانی، در یک چارچوب سه بُعدی، متشکل از(فرد- فرایند- مکان) به مفهوم تعلق مکانی پرداخته است که به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از این مفهوم می تواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد و رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک کند. در مدل سه بُعدی تعلق مکانی، بُعد اول فاعل یا شخصی است که به مکان تعلق پیدا می کند که در دو سطح فردی و جمعی اتفاق میافتد. بُعد دوم فرایند روانشناختی و چگونگی تاثیر احساس، شناخت و رفتار در تعلق است. بُعد سوم نیز مفعول یا موضوع مورد تعلق، شامل مشخصات و ماهیت مکان میباشد.
بُعد شخصی(فردی و جمعی): در سطح فردی، تعلق مکانی بیانگر رابطهای است که شخص با یک مکان خاص برقرار می کند. تعلق به مکان در بسترهایی که یادآور خاطرات شخصی هستند، قویتر است. این نوع از تعلق به مکان منجر به شکل گیری حس پایداری از “خود” در انسان خواهد شد و مکان از طریق تجربیات شخصی برای فرد پرمعناتر میگردد. در سطح جمعی، تعلق مکانی معنای نمادین و سمبلیک یک مکان را که برای همگان مشترک است دربرمیگیرد.
بُعد فرایند: فرایند، متوجه ماهیت تعامل روانشناختی و روشی است که افراد و یا گروه ها با مکان ارتباط برقرار می کنند و دارای ابعاد عاطفی, شناختی و رفتاری میباشد. عاطفه و احساس جنبه های بسیار مهمیاند که به وسیله آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند. این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد. شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای خاص دارند، آن مکانها را برایشان مهم می کند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از “خود” دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار می کنند و مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلق مکانی در آنها می شود. بُعد رفتار به چگونگی رفتار در مکان و نحوه بروز تعلق مکانی در رفتار اشاره دارد که تحت تاثیر محیط تجربه شده و نیز تجربه فرد در گذشته است.
بُعد مکان: مهمترین بعد تعلق مکانی را “مکان” تشکیل میدهد و اینکه فرد به کدام ویژگی مکان تعلق پیدا کرده است. “مکان ارجاع به بستری دارد که افراد احساسی و یا فرهنگی به آن تعلق یافتهاند". این بعد در مقیاسهای مختلف خانه، محله و شهر و در دو سطح تعلق کالبدی و اجتماعی به مکان مورد مطالعه قرار گرفته است. این چارچوب سه بُعدی، مفاهیم مربوط به تعلق مکانی را سازماندهی و آنها را مشخص می کند.
سرن بوگاک[۶۷](۲۰۰۹) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی در محدوده بیگانه، بیان کرده است که:
در این مقاله مسائل ناشی از جابجایی غیرارادی پناهندگان تُرک قبرس(که پس از آتشبس ِسال ۱۹۷۴، اجباراً از جنوب به خانههای تحت کنترل قبرسیهای یونانی در بخش شمالی جزیره قبرس نقل مکان کردند) مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با بهره گرفتن از اطلاعات به دست آمده از پرسشنامه، مصاحبه نیمهساختاریافته و نقشهها، به مطالعه و تجزیه و تحلیل تعلق مکانی پناهندگانی که تحت شرایط غیرمعمول ناشی از جابجایی اجباری و توأم با اشغال خانههای رها شده شان توسط افرادی که خانههایشان را در جنگ یا خصومتهای قومی از دست داده و آواره شده بودند، پرداخته است. این مطالعه همچنین به مقایسه تعلق مکانی پناهندگان اولیه با فرزندانشان که در جامعه جدید به دنیا آمده و رشد کرده اند، می پردازد.
نتایج حاصل از این مطالعه نشان میدهد که انتظارات افراد موردِ مطالعه از آینده، تعلق مکانی آنان را به خانه و جامعه جدید شکل میدهد، درحالیکه میزان تعلق افراد به جامعه و مکان زندگی قبلیشان نقش مهمی را در فرایند تعلق بازی می کند. از سوی دیگر نسلهای جوانتر بیشتر از نسلهای مسنتر نسبت به محیط فعلیشان احساس تعلق میکردند و این در حالی است که آنان نمیخواهند با محیط جدیدشان شناخته و ارزیابی شوند.
ماریا لویچکا[۶۸](۲۰۰۸) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی، هویت مکانی و حافظه مکانی- بازگرداندن گذشته شهر فراموش شده، بیان کرده است که:
این مقاله به بررسی حافظه جمعی در ساکنان دو شهر، لویو در اوکراین(قبلاً لوو متعلق به لهستان) و وروکلاو درلهستان(قبلاً برسلاو متعلق به آلمان) و ارتباط آن با تعلق مکانی می پردازد. با توجه به تغییرات سرزمینی در اروپای شرقی و مرکزی پس از جنگ جهانی دوم، این دو شهر به کشوری دیگر پیوستند و تابعیت ساکنین این شهرها نیز متعاقب آن تغییر کرد. به همین منظور، این مطالعه بر روی خاطرات از محل اقامت و ارتباط آن با هویت مکان و تعلق مکانی متمرکز شده است.
در این پژوهش، نمونه ای از ۲۰۰ شرکتکننده از سه ناحیه لویو و ۳۰۱ شرکتکننده از چهار ناحیه وروکلاو در تعدادی از مفاهیم، از جمله هویت مکانی(منطقه شهر، شهرستان، منطقه کشور، ملت، اروپا، جهان، انسان)، تعلق مکانی(آپارتمان، خانه، محله، منطقه شهر، شهرستان) و حافظه مکانی(حافظه از شهرستان، منطقه شهرستان، خیابان، و خانه) مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که در مورد متغیر حافظه مکانی، تعصب قومیِ قوی و مشابهی در هر دو شهر از سوی ساکنین در مورد شهری که در آن سکونت دارند و خاطره جمعیشان از شهر، به چشم میخورد که با مکانیسمهای متفاوت زمینه ای، از جمله عوامل تعصب هویت ملی در لویو و متغیرهای جمعیت شناختی(سن) و عدم هویتمکانی در وروکلاو همراه است. از سویی با توجه به اینکه در لویو، شهر به عنوان نماد ملی شناخته می شود و در ذیل تعلق ملی است اما در وروکلاو، شهر به عنوان یک نماد مستقل محسوب می شود، نتایج بدست آمده بیانگر این است که بین میزان تعلق مکانی در مرتبه بالا، هویت(ملی) و یا پایین، هویت(محلی) با میزان تعصب قومی افراد به خاطره و برداشتشان از گذشتهی قبل از جنگ در دو شهر رابطه وجود دارد. این یافته ها در مدلهای دو فرآیندی ادراک تفسیر و در جهت ادراک مکان مورد استفاده قرار میگیرند.
کارمن هیلداگو و برناندو هرناندز[۶۹](۲۰۰۱) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی: پرسشهای مفهومی و تجربی، بیان کرده اند که:
یکی از محدودیتها در مطالعه تعلق به مکان، تعداد اندک مطالعات در ابعاد فضایی و کالبدی مکان است. جدای از برخی از مطالعات در رابطه با تحلیل تعلق به مکان(در مقیاس خانه)، تحقیقات محدودی در رابطه با دیگر مکانها و فضاها در سایر مقیاسها وجود دارد. بدین معنا ما نمیدانیم که تا چه اندازه مردم میتوانند نسبت به مقولات فضایی و کالبدی در مقیاسهای دیگر (مکانهای بزرگتر و کوچکتر) تعلق پیدا کنند و یا اینکه تا چه حد محدوده مکان در سطح و مراحل اولیه تعلق تاثیرگذار است(مثل پیشفرض بسیاری از مطالعات). از سوی دیگر اکثر مطالعات انجام شده بر روی تعلق به مکان، به این مفهوم تنها از جنبه محیط اجتماعی نگریستهاند، تنها تعداد کمی از پژوهشها ابعاد و ویژگیهای کالبدی و فیزیکی یک مکان را در تعریفها و مفاهیم خود مورد مطالعه قرار دادهاند و نیز تعداد کمتری این وجه را وارد کار عملیاتی نموده اند.
در این پژوهش، تعلق مکانی از طریق سه مقیاس مکانی(خانه، محله و شهر) و دو بعد کالبدی و اجتماعی به منظور انجام برخی مقایسهها در مقیاسهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است و به این منظور ۱۷۷ مصاحبه با افراد مختلفی از نواحی متفاوت سانتاکروز تنه ریف انجام شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد که تعلق مکانی به درجات مختلفی در مقیاسها و ابعاد فضایی و کالبدی مختلف توسعه و افزایش مییابد.
در نتیجه میتوان گفت: ۱) تعلق به محله نسبت به تعلق به خانه و شهر در سطح پایینتری قرار دارد ۲) تعلق اجتماعی بیشتر از تعلق کالبدی است و ۳) درجه تعلق به مکان با سن و جنس رابطه دارد.
مارینو بنایوتو[۷۰] و همکاران(۱۹۹۹) در مقالهای با عنوان ادراک کیفیت محیطی و تعلق همسایگان در محیطهای شهری، بیان کرده اند که:
این پژوهش سعی بر شناسایی مهمترین شاخص های کیفیت ادراکی محیط مسکونی(PREQ) بر روی تعلق همسایگان دارد. اهداف تحقیق: ۱) مقایسه ساختار مفاهیم کیفیت محیط ادراکی و تعلق همسایگان و ۲) بهبود ابزار اندازه گیری سنجش کیفیت ادراکی.
این پژوهش بر روی ۴۹۷ نفر در۲۰ الگوی همسایگی متفاوت در شهر رُم از طریق توزیع پرسشنامه انجام گرفته است(الگوی همسایگی یا محلهای که در این پژوهش مطرح گردید، در فرهنگ عامه ایتالیا Quarttier نامیده می شود که لزوماً مبتنی بر تقسیم بندیهای سیاسی و برنامه ریزی شهر رُم نیست). در حدود ۲۵ نفر از هر همسایگی مورد پرسش قرار گرفته و این انتخاب بر اساس مدت اقامتهای مختلف و خصوصیات مختلف جمعیتشناسی همچون سن و جنس انجام شده است. جنسیت، سن، سطح اجتماعی- اقتصادی(که از بسیار پایین تا بسیار بالا طبقه بندی شده)، سطح تحصیلات، شغل، تعداد نفرات در هر خانه و یا واحد مسکونی، مدت اقامت در شهر رُم و در نهایت مدت اقامت در محله خود، از خصوصیات جمعیتشناختی مورد توجه در این پژوهش میباشند.
در این تحقیق ۱۱ مقیاس اندازه گیری رضایتمندی از کیفیت محیط مسکونی و همچنین ۱ مقیاس برای سنجش تعلق همسایگان به کار رفته است: ۳ بعد، جنبه فضایی محله(معماری و برنامه ریزی فضایی، دسترسیهای زمین، فضای سبز)، ۱ بعد، جنبه انسانی(انسانها و روابط اجتماعی)، ۴ بعد، عملکردهای محله(حمل و نقل، رفاهی، تجاری، تاسیسات و تجهیزات) و در نهایت ۳ بعد، جنبه های زمینهای(سرعت زندگی، سلامت زیستمحیطی، نگهداری و تعمیرات) محله را مورد بررسی قرار می دهند.
بر اساس نتایج پژوهش، از میان متغیرهای مطرح شده، خصوصیات اقتصادی و مدت زمان اقامت بیشترین تاثیر را بر روی تعلق مکانی داشتند، این در حالی است که تعداد افراد در واحد مسکونی تاثیر معنیداری بر روی تعلق مکانی نداشت. همچنین متغیرهای رضایتمندی به طور مستقیم با تعلق مکانی ارتباط دارند. در میان خصوصیات جمعیتشناسی، متغیر اقتصادی بهترین عامل پیش بینیکننده رضایتمندی میباشد، این در حالی است که جنسیت و سن تاثیر معنیداری بر روی رضایتمندی نداشتند. از میان مقیاسهای مطرح شده برای اندازه گیری رضایتمندی از کیفیت محیطی، خصوصیات معماری و برنامه ریزی شهری همچون تجسم و زیبایی شهری از میان دیگر خصوصیات بیشترین تاثیر را بر روی رضایتمندی و تعلق مکانی داشتند و در میان تسهیلات کالبدی، کاربریهای ورزشی و فرهنگی نسبت به کاربریهای آموزشی و درمانی دارای وزن بیشتری بودند. در نهایت کمترین درجه تاثیرگذاری بر کیفیت ادراکی محیط و تعلق مکانی همسایگان، دسترسیها بود.
۳-۶-۲ جمعبندی پیشینه تحقیق
جلال تبریزی در رساله دکتری خود با عنوان تاثیر نوسازی شهری فنگرا بر ایجاد حس لامکانی(با مطالعه موردی پروژه نواب تهران) بیان کرده است که رابطه معنیداری بین برنامه ریزی فنگرا(اقتداری، از بالا به پایین، غیرمشارکتی) و ایجاد حس لامکانی- احساس عدم تعلق به مکان- وجود دارد و بر ضرورت به رسمیت شناختن سهم و اعانت جغرافیای انسانگرا در برنامه ریزی شهری (غیرفنسالارانه و مشارکتی) تاکید می کند. محمد صادق فلاحت در رساله دکتری خود با عنوان نقش طرح کالبدی در حسمکان(مقایسه حسمکان پنج مسجد معاصر با طرح سنتی و نوآورانه در تهران) بیان کرده است که طراحی مناسب از لحاظ ابعاد، فرم، بافت و روابط فضایی به عنوان مهمترین ویژگی کالبدی، تاثیر مهمی بر ذهنیت، ادراک استفادهکنندگان و احساس آنها نسبت به مکان (مسجد) دارد.
نرگس کریمی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تبیین جایگاه نشانهها در فضای شهری و بررسی تاثیرات آن بر حس تعلق به مکان(با مطالعه موردی خیابان ولیعصر تهران) بیان کرده است که نشانه های واقع در مکان- کالبد و فعالیت- و تصویر ذهنی که از آن باقی میماند در شکل گیری تعلق مکانی از مؤثرترین عوامل هستند. سید پرهام میردامادی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ارتقاء کیفیت محیطهای شهری با تأکید بر رویکرد مکانی(با مطالعه موردی محله ولنجک تهران) بیان کرده است که کیفیت مکانی مطلوب شهری سبب بوجود آمدن حس تعلق در شهروندان می شود. کیفیت مکانی به طور مستقیم با سنجش رضایتمندی، قابل سنجش است و رضایتمندی نیز بر روی تعلق اهالی به محله، به طور مستقیم تاثیرگذار میباشد. معصومه جوادی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تأثیر فضاهای مجازی بر حس تعلق به مکان در کلانشهر مشهد، بیان کرده است که استفاده فزاینده از اینترنت می تواند بر متغیرهای رفت و آمد در محله، همبستگی بین همسایگان، عدم اهمیت فضای محله، فقدان پیوند اجتماعی بین افراد محله، انزوای اجتماعی و کاهش دیدار افراد در مکانهای عمومی، ضعف تعلق اجتماعی افراد، کاهش پیادهروی و در نهایت کاهش حس تعلق به مکان به عنوان پیامدهای اجتماعی استفاده از اینترنت تاثیرگذار باشد. غلامرضا ابراهیمی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تحلیل و بررسی تعلق مکانی ساکنین ایرانی و افغانستانی در شهر مشهد(با مطالعه موردی شهرک گلشهر مشهد) بیان کرده است که بین حس تعلق مکانی ساکنین ایرانی و مهاجرین افغان ساکن در شهرک گلشهر تفاوت معناداری وجود ندارد اما میزان حس تعلق مکانی نسل اول مهاجرین نسبت به نسل دوم مهاجرین که اکثراً متولد ایران هستند، به شکل معنیداری تفاوت دارد و نسل اول نسبت به نسل دوم احساس تعلق مکانیِ بیشتری نسبت به شهرک گلشهر دارند.
حمیدرضا وارثی و دیگران در مقالهای با عنوان تحلیل و ارزیابی احساس هویت ساکنین در شهرهای جدید(با مطالعه موردی شهر جدید فولادشهر) بیان کرده اند که اگرچه توجه منفرد به استانداردهای کمّی شهرسازی و چشمپوشی از استانداردهای کیفی، مانع تقویت و شکل گیری حس تعلق مکانی شهروندان در فولادشهر شده است، اما میان مدت سکونت در شهر جدید فولادشهر، رضایت ساکنین از دسترسی به خدمات شهری و تعلق مکانی ساکنین رابطه معناداری وجود دارد. حمیدرضا وارثی و دیگران در مقالهای با عنوان بررسی و تحلیل مؤلفههای هویت شهری و رابطه آن با میزان تعلق مکانی ساکنین شهرهای جدید(با مطالعه موردی شهر گلبهار) بیان کرده اند که رابطه معناداری بین مؤلفه های هویتبخش شهری و حس تعلق مکانی در شهر گلبهار وجود دارد و بر تدبیر راهکارهایی جهت شناخت و به کارگیری مؤلفه های مختلف هویت شهری در مراحل مختلف احداث و توسعه این شهرها، به منظور افزایش حس تعلق مکانی تاکید کرده اند. یعقوب زنگنه و سعید حسینآبادی در مقالهای با عنوان تحلیلی بر تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در سکونتگاههای غیررسمی(با مطالعه موردی محدوده شرق کال عیدگاه سبزوار) بیان کرده اند که سطح تعلق مکانی ساکنان شرق محدوده کال عیدگاه- به عنوان یک سکونتگاه غیررسمی- در حد بالایی است که به عنوان یک پتانسیل مهم می تواند راهگشای این مکانها به سوی پایداری باشد و میان کیفیت روابط اجتماعی، امنیت عمومی و در کل کیفیت وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطیِ محدوده شرق کال عیدگاه با سطح تعلق مکانی رابطه معناداری وجود دارد. محمد رحیم رهنما و محمد محسن رضوی در مقالهای با عنوان بررسی تاثیر حس تعلق مکانی بر سرمایه اجتماعی و مشارکت در محلات شهر مشهد، بیان کرده اند که تاثیرگذاری حس تعلق مکانی در افزایش سرمایه اجتماعی از طریق متغیر واسطهای مشارکت قابل تبیین است، بنابراین داشتن جوامعی با سرمایه های اجتماعی بالا و مشارکت آگاهانه شهروندان مستلزم وجود حس تعلق به مکان، محله و شهر است و یکی از راههای افزایش این حس نیز برنامه ریزی کالبدی و مناسبسازی محلات است. علی صمیمی شارمی و پروین پرتوی در مقالهای با عنوان بررسی و سنجش حس مکان در محلات ارگانیک و برنامه ریزی شده(با مطالعه موردی محلات ساغریسازان و بلوار گیلان در شهر رشت) بیان کرده اند که هر کدام از محلات برنامه ریزی شده و ارگانیک بلوار گیلان و ساغریسازان، پارامترهای مثبت و منفی در تحقق حس مکان دارند، ولی افراد در محله بلوار گیلان(محله برنامه ریزی شده) از نظر حس مکان در وضعیت ضعیفتری نسبت به محله ساغریسازان(محله ارگانیک) قرار دارند، که از جمله علل این قضیه وجود ارتباطات قوی و غنی انسانیِ موجود در محله ساغریسازان است که باعث می شود علیرغم مشکلات بسیاری که این محله دارد، بخشی از افراد به مکان حس تعلق داشته باشند. درحالیکه زندگی جمعی در محله بلوار گیلان به صورت کامل و تمامیتی یکدست شکل نگرفته و حس تعلق به مکان بسیار خفیف و ضعیف است. علی جوان فروزنده و قاسم مطلبی در مقالهای با عنوان حس تعلق به مکان و عوامل تشکیلدهنده آن، بیان کرده اند که حس تعلق به مکان منطبق بر مدل شکل گیری معنا در محیط(برآیند تعامل فرد، دیگران و محیط) است که در بُعد فردی، وابسته به مشخصات و ویژگیهای فردی- انگیزشها، شایستگیها و شناخت افراد نسبت به مکان- بوده؛ در بُعد دیگران، ریشه در تعاملات اجتماعی و ارتباط فرد و دیگران در محیط دارد و در بُعد محیط، نقش محیط و ویژگیهای کالبدی در شکل گیری معنای حس تعلق به مکان مطرح میباشد. حسن سجادزاده در مقالهای با عنوان نقش دلبستگی به مکان در هویتبخشی به میدانهای شهری(با مطالعه موردی میدان آرامگاه شهر همدان) بیان کرده است که شاخص های دلبستگی به مکان(احساسی: آسایش/آرامش/خاطره انگیزی/ حس مردمواری و مباهات؛ عملکردی: ارضای نیازهای روزانه و زیستمحیطی/ امکان فضایی برای مکث؛ معنایی: هویتمندی فضا/موقعیت استقرار/کیفیت فضایی و معماری) در ایجاد دلبستگی به میدان و در نهایت هویتمندی میدانهای شهری، نقش مؤثری ایفا می کنند.
ماین هاشس در رساله دکتری خود با عنوان تعلق مکانی شهرنشینان جدید نسبت به تحولات متداوم حومههای شهری، بیان کرده است که با سنجش رضایتمندی(توسط شاخص های فیزیکی و اجتماعی) و تعلق مکانی به طور جداگانه در چهار سایت متفاوت، میتوان دریافت که در میان شاخص های اجتماعی، تنوع اجتماعی و میزان تعاملات اجتماعی و در میان شاخص های فیزیکی نیز، قابلیت پیادهروی از مهمترین عوامل ارتقاء حس تعلق مکانی در محدودههای مورد مطالعه میباشد. لیلا اسکنل و رابرت گیفورد در مقالهای با عنوان تعریف تعلق مکانی: چارچوب سازمان یافته سه بُعدی، بیان کرده اند که تعریف حس تعلق به مکان منطبق بر یک چارچوب سه بُعدی، متشکل از(فرد- فرایند- مکان) میباشد که بُعد اول فاعل یا شخصی است که به مکان تعلق پیدا می کند که در دو سطح فردی و جمعی اتفاق میافتد؛ بُعد دوم فرایند روانشناختی و چگونگی تاثیر احساس، شناخت و رفتار در تعلق است؛ و بُعد سوم نیز مفعول یا موضوع مورد تعلق، شامل مشخصات و ماهیت مکان میباشد. سرن بوگاک در مقالهای با عنوان تعلق مکانی در یک محدوده بیگانه، بیان کرده است که انتظارات افراد موردِ مطالعه از آینده، تعلق مکانی آنان را به خانه و جامعه جدید- به دلیل مهاجرت اجباری به یک محدوده بیگانه- شکل میدهد، درحالیکه میزان تعلق افراد به جامعه و مکان زندگی قبلیشان نقش مهمی را در فرایند تعلق بازی می کند. از سوی دیگر نسلهای جوانتر بیشتر از نسلهای مسنتر نسبت به محیط فعلیشان احساس تعلق می کنند و این در حالی است که آنان نمیخواهند با محیط جدیدشان شناخته و ارزیابی شوند. ماریا لویچکا در مقالهای با عنوان تعلق مکانی، هویت مکانی و حافظه مکانی- بازگرداندن گذشته شهر فراموش شده، بیان کرده است که بررسی و مقایسه حافظه جمعی در ساکنان دو شهر، لویو در اوکراین(قبلاً لوو متعلق به لهستان) و وروکلاو درلهستان(قبلاً برسلاو متعلق به آلمان) و ارتباط آن با تعلق مکانی نشانگر این است که در مورد متغیر حافظه مکانی، تعصب قومیِ قوی و مشابهی در هر دو شهر از سوی ساکنین در مورد شهری که در آن سکونت دارند و خاطره جمعیشان از شهر، به چشم میخورد. از سویی با توجه به اینکه در لویو، شهر به عنوان نماد ملی شناخته می شود و در ذیل تعلق ملی است اما در وروکلاو، شهر به عنوان یک نماد مستقل محسوب می شود، نتایج بدست آمده بیانگر این است که بین میزان تعلق مکانی در مرتبه بالا، هویت(ملی) و یا پایین، هویت(محلی) با میزان تعصب قومی افراد به خاطره و برداشتشان از گذشتهی قبل از جنگ در دو شهر رابطه معناداری وجود دارد. کارمن هیلداگو و برناندو هرناندز در مقالهای با عنوان تعلق مکانی: پرسشهای مفهومی و تجربی، بیان کرده اند که بررسی تعلق مکانی از طریق سه مقیاس مکانی(خانه، محله و شهر) و دو بعد کالبدی و اجتماعی به منظور انجام برخی مقایسهها در مقیاسهای مختلف بیانگر این است که تعلق مکانی به درجات مختلفی در مقیاسها و ابعاد فضایی و کالبدی مختلف توسعه و افزایش مییابد و میتوان گفت: ۱) تعلق به محله نسبت به تعلق به خانه و شهر در سطح پایینتری قرار دارد ۲) تعلق اجتماعی بیشتر از تعلق کالبدی است و ۳) درجه تعلق به مکان با سن و جنس رابطه دارد. مارینو بنایوتو و همکاران در مقالهای با عنوان ادراک کیفیت محیطی و تعلق همسایگان در محیطهای شهری، بیان کرده اند که بررسی و شناسایی مهمترین شاخص های کیفیت ادراکی محیط مسکونی(PREQ) بر روی تعلق همسایگان در شهر رُم بیانگر این است که متغیرهای رضایتمندی به طور مستقیم با تعلق مکانی ارتباط دارند و از میان متغیرهای مطرح شده، متغیر اقتصادی بهترین عامل پیش بینیکننده رضایتمندی میباشد. از میان مقیاسهای مطرح شده برای اندازه گیری رضایتمندی از کیفیت محیطی، خصوصیات معماری و برنامه ریزی شهری از میان دیگر خصوصیات بیشترین تاثیر را بر روی تعلق مکانی داشتند؛ در میان تسهیلات کالبدی، کاربریهای ورزشی و فرهنگی نسبت به کاربریهای آموزشی و درمانی دارای وزن بیشتری بودند و در نهایت کمترین درجه تاثیرگذاری بر کیفیت ادراکی محیط و تعلق مکانیِ همسایگان، دسترسیها بود.
همانطور که در ارائه پژوهشهای پیشین مشاهده گردید، عوامل متفاوتی در رابطه با حس تعلق به مکان با رویکردهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفتهاند. در برخی از این پژوهشها به جنبه های صرفاً کالبدی توجه شده و فضای کالبدی و ویژگیهای مرتبط با آن، مورد مطالعه قرار گرفتهاند(فلاحت،۱۳۸۵. میردامادی،۱۳۹۱. وارثی،۱۳۹۰. کریمی،۱۳۹۰. بنایوتو،۱۹۹۹). در برخی دیگر از پژوهشها نیز با بیاعتنایی به این جنبه از فضا، جنبه های شخصی و یا اجتماعی برجسته شده و ویژگیهای مرتبط با آنها مورد توجه واقع شده اند(رهنما و رضوی،۱۳۹۱). در تعدادی از این تحقیقات نیز سعی شده است با تلفیق عوامل مؤثر بر حس تعلق به مکان - ابعاد شخصی، اجتماعی و کالبدی- به فهم بهتری از این مفهوم دست یافت(شارمی و پرتوی،۱۳۸۸. تبریزی،۱۳۸۲. زنگنه و حسینآبادی،۱۳۹۲. اسکنل و گیفورد،۲۰۱۰. هاشس،۲۰۰۵. هیدالگو وهرناندز،۲۰۰۱).
با مرور پیشینه تحقیق میتوان دریافت که از بزرگترین دلایل عدم موفقیت اسکانهای رسمی (شهرهای جدید) در زمینه های مختلف، بیهویتی، عدم تعلق مکانی ساکنین و وجود نگاهی صرفاً کمّی در این شهرها است، بحران در هویت و عدم تعلق مکانی پیامدهای ناگواری مثل مسئولیت گریزی، دلزدگی و بی تفاوتی را در این شهرها به دنبال خواهد داشت. از سویی در اسکانهای غیررسمی نیز با توجه به معضلات و مشکلات عدیدهای که در آنها به چشم میخورد، مسئله هویت و تعلق مکانی ساکنین، حائز اهمیت است. بدین منظور توجه به جنبهها و عوامل مختلف شکل گیری حس تعلق به مکان از جمله مهمترین اهداف این پژوهش است.
با توجه به اینکه در پژوهشهای مورد مطالعه پیشین، توجه به ابعاد مختلف این مسئله از طریق الگوهای دو یا چند بُعدی مورد بررسی واقع شده است. در این پژوهش سعی بر این است که الگویی مورد استفاده قرار گیرد که بیشترین ابعاد این مفهوم و عوامل مؤثر بر آن را با بهره گرفتن از مبانی نظری، توجه به ادبیات پژوهشی و تحقیقات انجام گرفتهی پیشین، پوشش دهد. به عبارتی در پژوهشهای مورد مطالعه پیشین، اغلب یا به یکی از ابعاد- بیشتر بُعد کالبدی- مفهوم حس تعلق به مکان پرداخته شده است و یا اینکه در صورت بررسی این مفهوم از طریق مدل چند بُعدی- به جز تعداد معدودی- بعد کالبدی اثرگذار بر حس تعلق مکانی برجستهتر از سایر ابعاد مورد بررسی و توجه قرار گرفته است. به این منظور در پژوهش حاضر، سعی بر آن است که با ارائه یک مدل چند بُعدی، ابعاد مختلف حس تعلق به مکان(عاطفی، شناختی، رفتاری) و عوامل مؤثر بر آن(سرمایه اجتماعی، سرمایهفرهنگی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی، مدت زمان سکونت، عوامل شخصی و زمینهای) مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد و با سنجش حس تعلق به مکان و عوامل مؤثر بر آن در اسکانهای رسمی و غیررسمی و مقایسه نتایج حاصل از آن، بتوان به درک بهتری از حس تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در این نوع از اسکانها دست یافت.
۷-۲ چارچوب نظری
افراد اغلب برای شناساندن خود، به مکانی خاص اشاره دارند. میتوان گفت بخشی از شخصیت وجودی هر انسان که هویت فردی وی را میسازد مکانی است که خود را با آن میشناسد و به دیگران معرفی مینماید. یکی از اساسیترین وجوه ارتباط انسان و مکان، حس تعلق مکانی است که باعث بروز الگوهای رفتاری متفاوتی در مکان سکونت افراد میگردد. حس تعلق، در یک رابطه و تجربه میان انسان و محیطِ اجتماعی- کالبدی در مکانی خاص پدید می آید و از آن تاثیر میپذیرد. به بیان اسکنل و گیفورد(۲۰۱۰) این حس سه بُعد عاطفی, شناختی و رفتاری دارد. رابطه مردم- مکان بی شک رابطهای احساسی با یک مکان خاص است. به اعتقاد توآن[۷۱] احساس جنبه بسیار مهمی است که به وسیله آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند(Casakin & Kreitler,2008:81 به نقل از Scannell & Gifford,2010). این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد(Warzecha & Lima,2001:32 به نقل ز Scannell & Gifford,2010). شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای خاص دارند، آن مکانها را برایشان مهم می کند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از “خود” دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار می کنند. مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلقمکانی در مردم می شود(Scannell & Gifford,2010:3). بُعد رفتار به چگونگی رفتار در مکان اشاره دارد که تحت تاثیر محیط تجربه شده و نیز تجربه فرد در گذشته است(تریب به نقل از پاکزاد،۱۳۹:۱۳۸۸). اهمیت بعد رفتاری تا آنجاست که کانتر تفاوت میان انسانها را ناشی از تفاوت میان چگونگی تعامل آنان با محیطشان میداند(Canter,1971). از نظر لو و آلتمن تعلق مکانی از منظر هویتی، مبین وابستگی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگی می کند، تعلق به مکان مبنایی برای درک فرد و گروه نسبت به محیط است و معمولاً در محیط فرهنگی به وجود می آید. بنابراین تعلق به مکان، چیزی بیش از تجربه عاطفی و شناختی بوده و باورهای فرهنگی مرتبطکننده افراد به مکان را نیز شامل می شود(Altman & Low,1992). بنابراین تعلق مکانی امری فرهنگی و چندبُعدی است که عوامل بسیاری نظیر خصوصیات فردی، سرمایهفرهنگی، سرمایهاجتماعی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت زمینه ساز ایجاد, تقویت یا عدم ایجاد این حس هستند.
تکوین پیوندهای اجتماعی و حضور در شبکه های اجتماعی در مکانی معین، باعث پدیداری روح جمعی میان ساکنان آن مکان میگردد، بطوریکه مکان خاص یادآور خاطرات جمعی افراد می شود و همین امر نوعی حس تعلق به مکان را در آنان ایجاد می کند. بر این اساس رابطهای عمیق میان حس تعلق به مکان در ساکنین و سرمایهاجتماعی آنان وجود دارد.
سرمایهاجتماعی، سرمایهای بالقوه است که در فرایند روابط متقابل و دوجانبه شکل میگیرد و موجب شکل گیری پیوندهای اجتماعی گسترده بر پایه اعتماد تعمیمیافته می شود. اعتماد از مؤلفه های مهم و حیاتی سرمایهاجتماعی از منظر بسیاری از نظریهپردازان است و مقوم پیوندهای اجتماعی و تداومدهنده آن بشمار می آید(Putnam,1993.Coleman,1988.Offe & Fuches,2002). تکوین پیوندهای اجتماعی مبتنی بر اعتماد در مکانی خاص تعلقات بین فردی و تعلق فرد به مکان را افزایش میدهد. بطوریکه پیوند محکمی بین روابط اجتماعی و مکانِ ایجاد این روابط برقرار می شود و فرد با التزام خود به مکان، سعی در حفظ این روابط دارد، زیرا این سرمایه تا اندازه زیادی وابسته به مکان و مکانمند است. بر این اساس گاهی با دوری افراد از مکانی خاص از میزان و عمق پیوندها کاسته می شود، بنابراین حضور مداوم افراد در مکان زمینه ساز فعلیتِ سرمایهاجتماعی است. در کنار سرمایهاجتماعی، سرمایهفرهنگی نیز در ایجاد و تعمیق حس تعلق مکانی از اهمیت شایانی برخوردار است. سرمایهفرهنگی دربرگیرنده عادات، سلایق، اشیاء فرهنگی، مدارک علمی و تحصیلی و… است (Bourdiue,1986). با نگاهی به عناصر شکلدهنده سرمایهفرهنگی نیز میتوان مکانمند بودن این عناصر را درک کرد. بدین معنا سرمایهفرهنگی بسان واحد پولی است که در جغرافیای خاصی ارزش و اعتبار دارد و افراد برای استفاده از این سرمایه باید در همان جغرافیا آن را مورد استفاده قرار دهند. بر این اساس عادات و سلایق فرهنگی مشابه، حضور افراد را در مکانی خاص رقم میزند. به عنوان نمونه حضور افراد در یک کنسرت سنتی و یا پاپ, حضور افراد در یک سالن تئاتر و یا سینما نمایانگر سرمایهفرهنگی آنان است، این مورد را میتوان به محیطهای شهری نیز بسط داد. بر این اساس ساکنین یک منطقه به طور نسبی از سرمایهفرهنگی مشابهی برخوردارند و میتوان گفت حضور در مکانی خاص مبین سرمایهفرهنگی حضار آن است.
به طور کلی دیالکتیکی بین سرمایهاجتماعی و فرهنگی وجود دارد که گاهی این رابطه از حالت دیالکتیک خارج می شود و یک مفهوم در مفهوم دیگر مسخ می شود. به بیان بوردیو شرایطی پیش می آید که یک سرمایه تبدیل به سرمایه دیگر می شود(Bourdiue,1986). تبدیلشوندگی این دو مفهوم به یکدیگر آنها را به مفهوم مکان پیوند میدهد. به عنوان نمونه سرمایهفرهنگی باعث می شود افراد با سلایق و عادات فرهنگی مشابه در مکانی خاص سکونت گزینند و همین سکونت زمینه ساز تکوین پیوندهای اجتماعی و تعمیق آنها در طولانیمدت می شود و غالباً این فرایند در بستر مکانی رخ میدهد که پس از چندی این مکان تداعیکننده پیوندهای اجتماعی خاص میگردد. در کنار سرمایهاجتماعی و فرهنگی، نگرش به ویژگیهای فضایی- کالبدی نیز برحس تعلق مکان تاثیر بسزایی دارند. روانشناسیمحیطی مشخصاً به این امر توجه کرده است؛ بر اساس این دیدگاه عناصر کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینه ساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان میشوند(جوان فروزنده و مطلبی، ۳۳:۱۳۹۰).
عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی ساکنین در اسکان رسمی و غیررسمی نمونه شهرجدیدپرند و نسیم شهر- فایل ۱۰