اکثریت اخلاقی طیف وسیعی از مسائل را دنبال میکردند. از کنترل اسلحه و کانال پاناما گرفته تا مواد مخدر و هرزهنگاری[۱۷۷]، اما محوریترین مسألهای که به آن پرداختند و تلاش کردند به خاطر آن به نظام سیاسی حمله ور شوند حمایت از خانواده سنتی به عنوان اصلیترین واحد جامعه است. که منظورشان ازدواج قانونی زنان و مردان و زندگی با فرزندانشان است که با کار شوهر در بیرون از خانه حمایت می شود. بنابراین، این جریان کاملاً در مقابل گروه ها و جریانهای حامی همجنسگرایان، هرزهنگاری و حتی اصلاحیهی حقوق برابر و قوانینی که برای محافظت از زنان و کودکان در برابر تجاوز طراحی شده است میایستد. از نظر آنها، برای این که ملتی قدرتمند باشد، خانوادههایش باید از قوانین خداوند پیروی کنند، قانونی که در آن مرد رئیس خانواده است و تنبیه بدنی برای تربیت فرزندان ضروری به حساب می آید. ( آمرمن؛۱۹۹۱: ۴۵)
با وجود این که نگرانی در مورد خانواده بسیار مهم است، مسأله اصلی از نظر اکثریت اخلاقی سقط جنین است. نویسندگان و سخنگویان مخالف سقط جنین، رفتارهای غیراخلاقی را که منجر به بارداریهای ناخواسته می شود تقبیح میکردند و از طرف دیگر پزشکان حریص را که به واسطه سقط جنین باعث فروپاشی خانوادهها میشدند و همچنین سازمانها و نهادهای دولتی را که اجازه میدادند چنین عملی گسترش پیدا کند نقد میکردند. مخالفت با کشتن کودکان بیگناهی که هنوز به دنیا نیامدهاند به عاملی برای بسیج گروه های محافظهکار شد. در واقع، سقط جنین خط قرمز اکثریت اخلاقی به حساب می آید (هولند[۱۷۸]،۱۹۹۹: ۱۳۲).
مسأله سقط جنین ـ که فالول آن را در راس « مسائل اصلی دارای پیامد سیاسی» قرار میدهد ـ در حد فاصل میان عرصۀ عمومی و خصوصی قرار دارد. مبدأ این مخالفت در ایالات متحده به حکم دادگاه عالی در سال ۱۹۷۳ در قضیهی رویی علیه واید[۱۷۹] است که سقط جنین را به تقاضای زنی باردار قانونی ساخت. از دیدگاه بنیادگرایان، این حکم آشکارا برخلاف مقدسترین دستورات مسیحیت ـ به ویژه برخلاف فرمان ششم « تو هرگز نخواهی کشت» ـ قرار دارد و با مجاز دانستن این مسأله و پشت پا زدن به قانون خداوند، مقامات کشوری خود را خارج از مشروعیت عالی قرار دادهاند و این امر سرپیچی مدنی را به نام اطاعت از مسیح قانونی میسازد. همان گونه که فالول می نویسد: « برای مومنان، جایی برای سرپیچی از قوانین وجود ندارد مگر آن جا که قانون انسانی، قانون خدایی را نقض کند».(کلمبو[۱۸۰]،۱۳۷۱: ۱۸۷)
در سال ۱۹۸۸ گروهی با عنوان گروه نجات دست به نافرمانیهای مدنی برای مبارزه با سقط جنین زد ( این گروه منشعب از اکثریت اخلاقی است).آنها نه تنها راه کلینیکهای سقط جنین را با نشستن جلوی آن مسدود میکردند، حتی اجازهی ورود زنان به این کلینیکها را نمیدادند. زمانی که صاحبان کلینیکها از آنها شکایت کردند همگی به بازداشتگاه رفتند و تابستان همان سال زندانهای آتلانتا به خاطر اعضای گروه نجات پر شده بود (امرسون،۲۰۱۰: ۹۱).
یکی از تلاش های فالول برای بازگرداندن دین به متن زندگی آمریکاییها حضور و فعالیت در عرصه سیاسی بود. او به دنبال متقاعد کردن طرفدارانش است که چگونه بدون از دست دادن پاکی مسیحی خویش درگیر سیاست شوند. او میگوید:« ما باید از ارائه تحلیلهای منفی و مغرضانه در مورد افرادی که تلاش می کنند مردم را به انجیل و مسیح بازگردانند، اما با معیارهای ما هماهنگ نیستند دست برداریم.» او تأکید می کند که مسیح به ما فرمان داده است که ندای انجیل را به گوش تمام ملتها برسانیم و به بهانهی این که ملتی کمونیست است نمیتوانیم از این وظیفه خطیر دست بکشیم (توجیهی مناسب برای حمایت از یک نیروی نظامی قوی و سیاست خارجه محافظه کار در آمریکا). از نظر او آمریکا به عنوان ملت برگزیده نقشی خاص و اساسی در اشاعهی انجیل دارد ( دلیلی مناسب برای برتری آمریکا در سطح جهانی). او با ارائه این تفاسیر نه تنها به دنبال نجات روح انسانها است بلکه میخواهد ملتی را نجات دهد. او میخواهد رستگاری معنوی را با قدرتمندی سیاسی در آمریکا همراه کند.(فالول،۱۹۸۰: ۱۲۵)(کپل،۱۳۷۵: ۴۶)
فالول معتقد است: مسئولیت امریکاییها در این قرار دارد که رهبرانی برگزینند که بر امریکا عادلانه و در راه خداوند حکومت کنند» به همین دلیل، اکثریت اخلاقی در زمانی ایجاد می شود که امریکا یکی از بزرگترین تحقیرهای خود را با گروگان گرفتن پرسنل سفارتش در تهران می شناسد. این اتفاق نقش مهمی در انتخاب نامزدی ایفا خواهد کرد که از او انتظار میرود قوانین خداوند را دوباره برقرار سازد و این نامزد رونالد ریگان بود. ریگان در جریان تبلیغات انتخاباتی خود، تردیدهایی دربارۀ صحت و سقم تئوری تحول داروین بیان می کند، همچنین وعده میدهد که تئوری خلقت خداوند باید به طور موازی در مدارس تدریس شود. او نظام آموزشی بیطرف و عاری از اخلاق را متهم می کند و رشد بزهکاری و اعتیاد را به گردن آن می اندازد. این شعارها همگی موضوعهایی ست که پژواک عقاید رادیکالترین بنیادگرایان است.
گرایش اکثریت اخلاقی به مسائل خارجی از زمانی آغاز شد که ریگان برعکس آنچه انتظار می رفت، عملکرد موسسات داخلی جناح راست مسیحی را نپذیرفت و این گرایش زمانی افزایش یافت که تصویب طرح قانونی منع سقط جنین و اجازه خواندن نیایش در مدارس از سوی کنگره که اکثریت دمکراتها بر آن حاکم بودند با شکست مواجه شد. به همین دلیل اکثریت اخلاقی تاکتیکهای جدیدی مانند انجام راهپیمایی وسیع، روی آوردن به زور و خشونت در قبال درمانگاههای سقط جنین و افزایش قدرت سازمانی و تشویق رای دهندگانشان برای حمایت از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و کنگره را در پیش گرفت(کلمبو،۱۳۷۱: ۱۸۸-۱۸۹) (گریوی[۱۸۱]،۱۹۹۳: ۳۵).
به نظر میرسد که سال ۱۹۸۸ با اعلام کاندیداتوری پت رابرتسون واعظ دینی و رییس شبکه CBN جهت شرکت در انتخابات ریاست جمهوری از سوی حزب جمهوریخواه، سال نمایش اقتدار اکثریت اخلاقی بود. از جهت دیگر هزینه ۲۷ میلیون دلاری توسط رابرتسون برای مبارزات و تبلیغات انتخاباتی باعث شد حدود یک میلیون رای به صندوقهای جناح راست مسیحی ریخته شود و این باعث شد رابرتسون از نامزد دیگر جک کمپ[۱۸۲] پیش افتد.
اما شکست رابرتسون در نامزدی انتخابات ریاست جمهوری در همان سال او را به سوی تاسیس سازمان «ائتلاف مسیحی» سوق داد تا این سازمان پایگاه جناح راست مسیحی و قدرت تاثیرگذار در پیروزی رییس جمهور بعدی آمریکا بوش و تعدادی از نمایندگان کنگره و حاکمان ایالتها در انتخابات سال ۱۹۸۸ و گسترش نفوذ آن در سطح ایالتها از طریق شورای شهرها و مدارس باشد(گریوی،۱۹۹۳: ۴۱).
در زمینه سیاست خارجی نیز هدف اکثریت اخلاقی، مبارزه با کمونیسم و افزایش توان دفاعی آمریکا و مخالفت با توقف فعالیتهای هستهای بود؛ چون اعتقاد داشت جهان در انتظار وقوع نبرد هستهای آرماگدون میان نیروهای خیر و شیطان است(آمرمن،۱۹۹۱: ۱۶). اسرائیل از جایگاه بارز و مهمی در برنامه های اکثریت اخلاقی و سخنرانیهای بنیادگذار آن، جری فالول، برخوردار بود و برنامهی سازمان حمایت بی قید و شرط از اسرائیل بود و همانگونه که فالول گفته بود، سازمانش وسیلهای برای حمایت و گسترش روابط با ملت یهود و اسراییل است. «خداوند مرزهای اسرائیل را مشخص کرد و خواسته های آنها را بر روی زمین مورد تایید قرار داد. یهودیان در سرزمین اسرائیل حقی تاریخی و الهی و قانونی دارند».
ریشه های فکری و اندیشه های صهیونیستی فالول به اعتقادات انجیلی بنیادگرای یهودیاش باز میگردد. او همیشه به آن چیزی اشاره می کند که آن را وعده مینامد: « خداوند چهار هزار سال پیش آن را به ابراهیم وعده داده بود… هرکس که به اسرائیل لطف و مرحمت نمود شامل لطف و مرحمت من خواهد شد… با توجه به این دیدگاه لاهوتی، آمریکا نباید لحظهای در ارائه کمکهای مالی و نظامی به اسرائیل تردید کند».
فالول اولین سیاستمدار افراطی آمریکا به شمار می آید که گفت: « حمایت امریکا از اسرائیل به خاطر منافع اسراییل نیست، بلکه به خاطر منافع خود آمریکا است». همچنین می افزاید: « حمایت از اسراییل باید بیقید وشرط و همه جانبه باشد، چون اسرائیل سد دفاعی آمریکا در خاورمیانه به شمار می آید». او اعتقاد داشت: « پیرامون تعلق یهودیه و سامره و جولان به اسرائیل جای هیچ بحث و گفتگویی وجود ندارد و اورشلیم پایتخت ابدی و یکپارچهی اسرائیل است» (گریس هال،۱۳۸۲: ۱۱۲-۱۰۹).
اکثریت اخلاقی همچنین از طریق تلویزیون درصدد به چالش کشیدن نظم این جهان باور معاصر و دوباره افسون کردن جهان از طریق به نمایش درآوردن دخالتهای الاهی و حوادث ماوراء طبیعی است. رابرتسون و اورال رابرتس[۱۸۳] در برابر دوربین تلوزیون برنامهی شفای مسیحیان حاجتمند را اجرا کرده و حتی مدعی شده اند که قادر به شفای حاجتمندانی هستند که در خانههای خود نشسته و دارند برنامهی آنان را تماشا می کنند(روتون،۱۳۹۱: ۲۲۵). برنامه های فوق که جایی در شبکه های تلویزیونی نداشته یا در بهترین حالت به حیطهی داستان و افسانه محدود شده بودند، حالا با قطعیت هر چه تمام بر امر مقدس تاکید کرده و بر آن صحه میگذارند. به نظر میرسد، که فرایند مدرنیزه کردن که ماکس وبر با جملۀ معروف خود، افسونزدایی کردن از جهان آن را توصیف کرده بود، حالا وارونه شده است: جهان از طریق تلویزیون های دینی دوباره قدسی می شود.
فالول در مورد تغییر نظام آموزشی آمریکا نیز میگوید : «امیدوارم آن قدر زنده بمانم تا روزی را ببینم که همچون روزهای آغازین کشورمان، مدارس دولتی نداشته باشیم و مدارس دوباره به دست کلیساها افتاده باشد و مسیحیان آن را ادراه کنند» (فیلیپس[۱۸۴]،۱۳۸۷: ۳۱۴).
۲ـ۲ـ۳ـ گزینش گری:
اکثریت اخلاقی مانند بیشتر بنیادگرایان از اشاعه و نفوذ رسانههای جمعی حتی به فضای خصوصی افراد معترض اند، اما خود این جریان بنیادگرا از رسانههای جمعی در جهت اهداف خود استفاده می کند. به عنوان مثال، پت رابرتسون که شبکه ماهواره مسیحی (CBN) را در حیطههای تکنولوژی، سازمان بخشی ارتباطات و آموزش و تجارت راه اندازی کرد، یک فرکانس بسیار قوی از کار افتاده را در یک پایگاه تلوزیونی در ویرجیانا خریداری کرد (سال۱۹۶۱)و با پولی که از مواعظ خود در کلیسا بدست می آورد آن را راه اندازی نمود. و بعد از چندی رابرتسون سومین تلوزیون کابلی کشور را راه انداخت که نزدیک به ۵۵۰۰ سیستم کابلی را تغذیه میکرد و با پولی که از این شبکه در می آورد شروع به ارائه درسهایی در رادیو و تلوزیون کرد و آن را به عنوان دانشگاه CBN معرفی نمود یا دست به اقدامات اساسیتر زد مانند راه اندازی دانشگاهها و موسسات یا بیمارستان مثل رابرتس سیتی فیت[۱۸۵] ، یا راه اندازی انتشاراتی ها و یا موسسات تبلیغی ویا حتی پارکهای سرگرمی مانند، هرتیج یو اس آ[۱۸۶]. (هلال،۱۳۸۳ : ۷۷) (آمرمن،۱۹۹۱: ۳۹). این نمونه دقیق استفاده گزینشی از مدرنیته است که بخشهایی از آن را قرض میگیرد و بر علیه خودش استفاده می کند. موضوع برنامه های او نیز مشخص و گزینشی بوده است: برنامه های خانوادگی، تاکشوهایی[۱۸۷] با محوریت مباحث دینی و اخبار که بر آزادی اقتصادی و سنتگرایی اجتماعی تاکید میکردند.
در عرف معمول، حادثهای ماوراء طبیعی، بنا به تعریف غیرقابل پیش بینی و شگفتی آفرین است زیرا قوانین طبیعی را معلق یا نقض کرده است. اما در برنامه های تلویزیونی این شبکه ـ که طی آن عالم دینی به ظاهر با یاری گرفتن از روح القدس و از طریق دعاهای فرد حاجتمند موفق به شفای وی می شود ـ شفاهای الاهی و دیگر مداخلههای الهی به قدری تکرار میشوند که حالتی پیش پا افتاده پیدا می کنند.
اگر چه این موسسات پیشرفتهایی داشتند، به شکل معناداری در عرصه فرهنگ غالب ناپیدایند. استانداردهای این دستاوردها در دو عرصه کاملاً متفاوت است. این دستاوردها میان خود بنیادگرایان بسیار قابل ملاحظه و باور نکردنی است؛ ( مخصوصاً در مقایسه با نسل قبلی بنیادگرایان مسیحی) اما در مقیاس کلانتر و عرصه بیرونی دستاوردی به حساب نمیآید. آنها تقریباً بعد از گذشت دو نسل متوجه شدند که نظام حاکم در آمریکا چگونه آنها را منزوی کرده است. جری فالول این مسأله را در سخنرانی خود اعتراف کر: «امروز ما در جامعهای بسیار سطح بالا و تحصیل کرده زندگی میکنیم و به راستی ما دارای نسلی بسیار باهوش هستیم، اما یکی از مسائلی که ما را رنج میدهد آن است که انسان امروز بر اساس آن چه چشمانش آن را درست میداند عمل می کند نه طبق فرمانهای خداوند و اگر فردی مسیحی نباشد، ذاتاً بازنده است.» (فالول،۱۹۸۱a: 39) بنابراین، اگر فرهنگ غالب بنیادگرایان را بیرون انداخت آنها با نیروی اقتصادی و نهادی و گزینش دقیقتر خود از مدرنیته توانستند نیروی را کسب کنند تا یک جنبش را برای تغییر تغذیه نمایند.
شکل دیگر از این گزینش شکل مراسمی است که اکثریت اخلاقی برگزار می کند.آنها مراسم دعا و سخنرانیهای خود را در سالنهای بزرگ و کاملاً به سبک کنسرتهای موسیقی یا مسابقات ورزشی طراحی مینمایند، فقط با محتوای دینی و دینی یعنی کاملاً به شیوهای که برای جوانان جذابیت دارد و این که گروهی در این مراسم شروع به خواندن موسیقی و ملودیهای معروف با محتوای دینی می کنند (آنتون، ۲۰۰۸: ۱۲۱).
این گروه بنیادگرا در جهت رسیدن به اهدافشان استفاده از وسایل مدرن هیچ ابایی ندارند. نمونه آن استفاده از سیستم کامپیوتری رایگیری در ۱۹۸۰ برای انتخاب ریگان بود. در واقع این بنیادگرایان بسیار زود به اهمیت و کارایی رایگیری سازماندهی شده پی بردند و از این شکل رایگیری برای پیروزی ریگان استفاده کردند. آنها با پیروزی ریگان در انتخابات توانستند در سطح محلی و ملی تاثیرگذار باشند و به اهداف خود دست پیدا کنند. نمونه آن ایجاد ممنوعیت سقط جنین و ایجاد نظارت بر کتب درسی به ویژه درس زیستشناسی که بحث آفرینش را با رویکردی داروینی توضیح میداد(مارسدن،۲۰۰۶: ۹۱).
سیاسیترین و کارآمدترین موسسه دانشگاهی انجیلی، بدون تردید، دانشگاهی است که جری فالول از سال ۱۹۷۱ در لینچبورگ[۱۸۸]واقع در ویرجینیا، نخست تحت نام لیبرتی باپتیست کالج[۱۸۹] و سپس لیبرتی باپتیست یونیورسیتی برپا کرد. آشنایی با این مجموعه دانشگاهی برای فهم شکل مواجه اکثریت اخلاقی با نظام آموزشی مدرن و چگونگی تغییر آن به نفع خود و همچنین آگاهی از برنامهی فالول برای گسترش امپراتوری فوق کشیشی خود و نیز نفوذ او بر تاریخ امریکا اهمیّت کلیدی دارد. دانشگاه لیبرتی چیزی به مراتب بیشتر از یک مکتب سادهی تعلیمی برای مبلغان آینده است. از این دانشگاه هزاران تحصیلکرده بیرون می آید که تعلیم دیدهاند تا از خلال اعتقادات دینی فالول و ادراکهای اجتماعی ـ اقتصادی او به دنیا نگاه کنند. تحصیل کردههای او در کلیه بخشهای سازمانی کشور نفوذ خواهند کرد(رز[۱۹۰]،۱۹۹۳: ۴۶۱).
این دانشگاه در قلب مجموعه اقداماتی قرار میگیرد که هدف آنها مسیحی کردن دوبارهی جامعه آمریکایی از بالاست و فالول آنها را در دهههای هفتاد و هشتاد پایهگذاری کرده است. دانشگاه لیبرتی مبین یک سرمایه گذاری سیاسی درازمدت است. این سرمایه گذاری دنبالهی کار گروه فشار کوتاه مدتی را می گیرد که اکثریت اخلاقی تشکیل داده است و تداوم آرمانهای آن را تأمین می کند. همانند شخص فالول قسمت قابل توجهی از اطرافیان او تحصیلات مهندسی داشتند و یا افرادی هستند که تحصیلات خود را در این رشته آغاز کرده اند. این امر به رابطه آنان با متن کتاب مقدس و در به کار گرفتن آن به عنوان ابزاری در طرح مسیحیکردن دوبارهی جامعه موثر بوده است.
برخلاف سالهای دهه بیست که بنیادگرایی ظاهری غیرعلمی و حتی ضدعلمی عرضه میکرد، سالهای دهه هفتاد و هشتاد سالهای پافشاری بر تطابق و توافق کامل میان علم و سازش پذیری ایمان است. به همین دلیل در دانشگاه لیبرتی علاوه بر بخش مطالعات دینی، دانشجویان میتوانند از دانشکدهی تجارت و علوم سیاسی، دانشکدهی تکنیکهای ارتباطی، دانشکدهی علوم تربیتی و دانشکدهی هنرها و علوم استفاده کنند. در دانشکدهی علوم و هنر که رشته های بی طرفی چون انفورماتیک، شیمی، ریاضی، موسیقی، تاریخ و فلسفه یا بیولوژی ـ که آشکارا منعکس کننده گزینشهای ایدئولوژیکی فالول و ارادهی گسست او از ارزشهای برتر و مسلط انسانمداری غیردینی ست ـ تدریس میشوند. تمامی دانشجویان باید درس اجباری موسوم به تاریخ زندگی را گذرانده باشند، درسی که باید به آنها درک عمیقی از اختلاف نظر میان خلقتباوران و تکاملباوران بدهد ( یعنی تئوری خلقت انسان به دست خداوند را به عنوان حقیقت بارز به آنها عرضه می کند و دلایلی در اختیارشان می گذارد تا تکاملباوری داروینی را رد کنند) (همان، ۴۸۳) (فیلیپس،۱۳۸۷: ۹۶)
۲ـ۲ـ۴ـ جهان بینی مبتنی بر دوگانه انگاری:
اعتقادات موعودگرایانهی اکثریت اخلاقی به شکل غیرمستقیم، نوعی کینه ورزی علیه دیگران و نگاه دوگانهانگارانه را مشروعیت میدهد. در نگاه موعودگرایانهی این گروه بنیادگرا، جهان مملو از گروه های متخاصم است که خارج از دایره رستگاری قرار دارند و باید همه آنها در یک حرکت ناگهانی و رادیکال از بین بروند. پت رابرتسون مردم را به دو گروه تقسیم می کند: « یک طرف افرادی قرار دارند که معتقد به نوعی از انسانیت اند که از ابراهیم شروع می شود و بعد به قوم یهود و به جهان مسیحیت میرسد. در سمت دیگر مردمان شهر بابل که بناهایی از انسانیت را در لوای حکومت شیطان ایجاد می کنند» (رابرتسون، ۱۹۹۱: ۸۲).
اعتقادات موعودگرایانه در میان اکثریت اخلاقی این اعتقاد را تقویت می کند که احتمال خطر نابودی جهان به وسیله دشمنان مسیحیت وجود دارد. در نظر اکثریت اخلاقی، نیروهای شیطانی همان نیروهای باستانی موجود در انجیل اند با این تفاوت که در لباسی مدرن و به عنوان انسان گرایی این جهان باور ظهور پیدا کرده اند(لنوهارد،۲۰۱۰: ۱۲۰). این نیروهای شیطانی نه تنها به وفور در خاورمیانه و خاور نزدیک بین نوادگان عرب اسماعیل پیدا میشوند، بلکه آن ها را میتوان میان مسیحیان این جهان باور نیز که به سنتها پایبند نیستند پیدا کرد. در واقع، این افراد انسانگرایان این جهان باوری هستند که می خواهند ایمان مردم را ضعیف کنند و جهان را به وسیله سازمان ملل و با دشمنی اسرائیل اداره نمایند. در دیدگاه موعودگرایانهی اکثریت اخلاقی کشور آمریکا نیاز به پاکسازیای اساسی از اعتقادات مهلک دارد. از نظر رابرتسون گروهی که با رویکردی لیبرال میخواهند جهان را اداره کنند، کاملاً ضدمسیحی و مشابه هیتلر و چنگیزخان اند. از نظر او، مسیحیت واقعی مانند یهودیت در زمان هیتلر در خطر است و همانگونه که هیتلر با تبلیغات خود میخواست آلمانیها را با یهودیان دشمن کند، انسانگرایی این جهان باور نیز تمام تلاش خود را برای از بین بردن اثر مسیحیت و پیاده کردن نقشهی شیطان انجام میدهد(رابرتسون،۱۹۹۱: ۲۵۹-۲۵۷)
این نگاه دوگانهانگارانه را در دیدگاه اکثریت اخلاقی به اقتصاد نیز میتوان مشاهده کرد. در عرصه اقتصاد، اکثریت اخلاقی ارزشهای نظام سرمایهداری را پذیرفته و سعی کرده است که تعالیم مسیح را از منظر اقتصادی با سیستم بازار آزاد تطبیق دهد. آنها معتقد اند که اقتصاد بازار آزاد نزدیکترین شیوه به مشی اقتصادی مدنظر کتاب مقدس است. از تمامی روشهای اقتصادی که بشریت میشناسد، این روش مناسبترین روش برای ایجاد جامعهای موفق، آزاد و عدالت محور است. آنها این ایده را که دخالت افراد در اقتصاد موجب رشد جامعه می شود رد می کنند و همچنین با این که دولت ارزشهای اقتصادی را مشخص کند، مخالف اند. از نظر اکثریت اخلاقی کتاب مقدس هیچ گاه نظام عرضه و تقاضا را نادیده نمیگیرد و قیمت کالاها را مشخص نمیکند. (لارنس،۱۹۹۳: ۷۰)
به نظر میرسد یکی از دلایل گزینش سیستم بازار آزاد توسط رهبران اکثریت اخلاقی نفوذ تفکر اقتصاد لیبرال در آمریکا و همچنین درگیریهای سیاسی ـ اقتصادی بلوک شرق و غرب در دهه هفتاد است. از یک طرف، جامعه فردگرا، زیادهطلب ودر یک کلام لیبرال آمریکا تفکری به غیر از سرمایهداری را نمیپذیرفت و جریان بنیادگرایی مسیحی شیوه اقتصاد لیبرال را پذیرفت و مدعی تأیید آن از طرف کتاب مقدس شد. از طرف دیگر، تقابل سیاسی ـ اقتصادی در سطح بین المللی میان شوروی و آمریکا بر سر حاکمیت جهان به وجود آمده بود. در چنین فضایی دو رویکرد اقتصادی غالب آن دوران، یعنی اقتصاد سوسیالیستی و لیبرالیستی، با یکدیگر در رقابت بودند. در چنین شرایطی، اکثریت اخلاقی شوروی را امپراتوری شر خواند و حتی ریگان که از نظر فکری به اکثریت اخلاقی نزدیک بود، دجال را همان اتحاد جماهیر شوروی معرفی کرد و بدین گونه، ضرورت مبارزه با این کشور را نتیجه گرفت. طبیعی است که اکثریت اخلاقی نیروهای ضد مسیح را دشمن خود پنداشته و اعتقادات آنها را نیز رد کند. از جمله اعتقادات نیروهای ضدمسیح اقتصاد سوسیالیستی بود که باید کنار گذاشته میشد و بدیل آن، یعنی اقتصاد لیبرال که مطابق تعالیم کتاب مقدس بود، جایگزین آن میگردید(آمرمن،۱۹۹۱: ۲۳).
آنها نظام اقتصاد لیبرال را پذیرفتند اما موفقیت کامل آن را در گرو عمل به دستورات اخلاقی انجیل دانستند. از نگاه این گروه، نظام بازار آزاد زمانی می تواند موفق عمل کند که بر اساس یک سری ساختارهای اخلاقی بنیان گذاشته شود و این همان نظام اقتصادی است که کتاب مقدس به آن اشاره کرده است. پت رابرتسون معتقد است که اگر لیبرالیسم هم مانند کمونیسم حرص و مادیگری را جایگزین اخلاق و معنویت کند، شکست خواهد خورد (رابرتسون، ۱۹۹۱: ۱۵۱).
۲ـ۲ـ۵ـ مطلقانگاری و خطاناپذیری
اعتقاد به بیغلطی و بیخطایی متن مقدس از ویژگی های بارز اکثریت اخلاقی به حساب می آید که مبنای آن ایمان بدون تردید به عیسی مسیح و انجیل است. زمانی که از یک عضو اکثریت اخلاقی پرسیده شود که شما چه فرقی با افرادی دارید که واقعاً به انجیل اعتقاد دارند، او پاسخ می دهد که مسیحی واقعی کسی است که بخشهای دوستداشتنی و غیر دوستداشتنی انجیل و همچنین بخشهای آسان و سخت انجیل را در کنار هم بپذیرد (آلموند،۲۰۰۳: ۸۷). آنها معتقد اند که انجیل بهترین تفسیر را از علم و تاریخ ارائه میدهد، همان طور که بهترین تفسیر را از اخلاق و دین ارائه میدهد. صرفاً منبعی بیخطاست که راه رستگاری را در آخرت نشان میدهد. وظیفهی تفسیر این متون کهن به عهده کشیشها و واعظان است. نوع تفسیری که اعضای اکثریت اخلاقی از متن مقدس انجام می دهند به گونه ای است که با علم مدرن تناقضی نداشته باشد، یعنی بخشهایی که با دستاوردهای علمی تناقضی نداشته باشد پررنگ می شود و بخشهای متناقض با علم مدرن را به جنبه های شاعرانهی کتاب مقدّس ارجاع می دهند یا بخشهایی که با رستگاری ارتباط آشکاری ندارند، اگر عرف فرهنگی آن را بپذیرد قبول می شود و در غیر این صورت به آن توجه نمیکنند(وبر،۱۹۸۱: ۵۳).
طرفداران اکثریت اخلاقی فقط برای آموختن تاریخ یا درک اصول اخلاقی انجیل نمیخوانند. آنها انتظار دارند که در متن مقدس سرنخهایی برای سرنوشت آیندهی جهان این که در پایان جهان چه اتفاقی خواهد افتاد بیابند. این ایجاد ارتباط بین میراث گذشته و آینده به نحوی به اکثریت اخلاقی برچسب پیشاهزارهای میزند. فهم این برچسب به اکثریت اخلاقی از مفهومی که پشت آن وجود دارد پیچیدهتر است، اما به طور کلی میتوان گفت که ایده مرکزی آن رستگاری است. برای خوانندگان بنیادگرای انجیل، یکی از مهمترین داستانهای انجیل چگونگی بازگشت پسر خداست (متی: ۲۴: ۳۷-۳۴). معتقدان واقعی اعتقاد دارند «به زودی روزی خواهد آمد که صدای صور آسمانی به گوششان خواهد رسید و آنها در آسمان ناپدید میشوند و در کنار یکدیگر در آرامش زندگی می کنند. این ستگاری است که آنها خود را برای آن آماده می کنند. حال اگر این رستگاری (نجات) تا قبل از مرگشان اتفاق نیافتد، آنها انتظار دارند، که بعد از مرگ به بهشت روند».(کپل،۱۳۷۵: ۱۷۸) پس این اعتقاد که هر آینه ممکن است زمان نجات قبل از مرگ برسد. این نجات و رستگاری چنان به ویژگی محوری و مرکزی آخرتشناسی اکثریت اخلاقی تبدیل شده است که کاملاً بر وجود پیامبری که همراه با این اتفاق ظهور می کند سایه افکنده است. معتقدان صرفاً با آگاهی از این که مسیح به خاطر آنها ظهور خواهد کرد قانع نمیشوند. آنها میخواهند بدانند این اتفاق کی میافتد و بعد از آن چه می شود. اکثریت اخلاقی برای یافتن این سرنخها سراغ کتاب آخرالزمانی دانیال نبی ( که یک متن عبری است) و رستگاری ( که در آخر عهد جدید آمده است) میروند.
در این کتب تصاویری خاص از نابودیی که مقدمه پیروزی خداوند است ارائه می شود. معتقدان علاقهمند اند که این تصاویر را برای ایجاد یک شمای نظام مند همراه با سلسله مراتب زمانی از این عذابی که قرار است بر زمین وارد شود ارائه دهند: این که یک فرمانروای جهانی سرکار می آید(که ضد مسیح است یا دجال) و بعد آن نبرد نهایی اتفاق میافتد( آرماگدون) که در آن نیروهای خیر و شر با یکدیگر جنگ می کنند. تنها بعد از آن است که مسیح حکومت صلح و عدالت را بر زمین برقرار می کند. گروهی از بنیادگرایان معتقد اند که مسیح تا قبل از پایان هزاره باز خواهد گشت. به این گروه پیشاهزارهای میگفتند. برخلاف آنها گروهی دیگر هستند که تا حدی خوشبینتر اند و آنها را پساهزارهای میخوانند، افرادی که معتقدند انسانها باید برای ظهور مسیح و حاکمیت خداوند تلاش کنند(اسنوبال،۱۹۹۱: ۵۶).
اعتقاد به بیخطایی انجیل از طرف بنیادگرایان در ارائه تفسیری پیشاهزارهای نقش قابل توجهی دارد. طبق این دیدگاه، اعتقاد به درستی یک متن مقدس می تواند پیش بینیهای دقیقی از وقایع آینده را اثبات کند همان گونه که توصیههای عملی در مورد رستگاری و زندگی مسیحی پذیرفته می شود. این استنتاجهای نظاممند از واقعیتها و اصول قلب تفسیرهای بنیادگرایانه را تشکیل می دهند و طرح کلی از تاریخ و آینده را ارائه میدهد. در ادامه به برداشتهایی خواهیم پرداخت که اکثریت اخلاقی از متن مقدس در مورد آخرالزمان دارد.
عقیده به هزاره یا حاکمیت مسیح بر سراسر جهان به مدت هزار سال، عقیدهای یهودی است که بر ایمان و اعتقاد به منجی استوار است. این منجی می آید تا خود را فدای ملت اسرائیل کند و آن را از عذاب تبعید و دوری نجات دهد و به اورشلیم بازگرداند تا از آن جا بر تمام ملل روی زمین حکومت کند.
مأموریت جهانی مسیح منتظر (یهودی) نجات ملت و حکومت بر جهان با توجه به قوانین صهیون است :«در آخرین روزها اتفاق میافتد که کوه هیکل از تمام کوهها معروفتر و بلندتر می شود، در اینجاست که تمام ملل روی به سوی آن میآورند و بسیاری از مردم میگویند بیایید به کوه خداوند، خانه آل یعقوب برویم، او راه و روش خود را به ما میآموزد و در راه او طی طریق می کنیم، چون آیین و شریعت از صهیون سرچشمه میگیرد و از اورشلیم سخن خداوند خوانده می شود. بنابراین بر تمام ملل غلبه می کند و بر بسیاری از امم حکومت می کند. بدین ترتیب آنها شمشیرهایشان را به گاو آهن و تیرهایشان را به داس تبدیل می کنند و هیچ ملتی بر ملت دیگر شمشیر بلند نمی کند و برای جنگ های بعدی آماده نمی شوند».(سفر اشعیا:۲: ۲-۴.)
اما نجات ملت و حکومت صهیون جز پس از جنگ یأجوج و مأجوج در پایان تاریخ محقق نمی شود:
« و تو ای پسر آدم، بدان که جوج وجود دارد و بگو: این آن چیزی است که خداوند می گوید: ای جوج من بر تو رهبر و مسیرت را تغییر میدهم، تو را به بند میکشم و از دورترین نقطه شمال به کوههای اسراییل میآورم و کمانت را که در دست چپت قرار دارد، می شکنم و تیرهایت را که در دست راستت وجود دارد، بر زمین می افکنم. تو و تمام سربازانت و دیگر هم پیمانانت روی به سوی کوه های اسراییل می آورید، اما من از تو غذایی برای تمام پرندگان زخمی و درندگان روی زمین تهیه می کنم و صحرا روی به سویمن بر می گرداند. خداوندمی گوید: آتشی بر سر ماجوج و متحدانش که در امنیت در سرزمین ساحلی و کنار دریا زندگی می کنند، فرو می ریزیم که بفهمند، من خدا هستم. نام مقدسم را میان ملتم اسرائیل معرفی می کنم و نمی گذارم دیگر ناپاک و آلوده شود، بدین وسیله ملل می فهمند که من خدای پاک و منزه اسراییل هستم. هان بدان که این حادثه به وقوع می پیوندد. خداوند می گوید و این همان روزی است که خبر آن را به تو می دهم» (سفر حزقیال:۳۹: ۱-۸).
این عقیدهی یهودی که به مسیح موعود و هزاره و پایان تاریخ اعتقاد دارد به وسیله سفر یوحنا به لاهوت مسیحی راه پیدا کرد؛ بنابر این، مسیح موعود هزار سال حکومت خواهد کرد. « با او هزار سال حکومت می کنند» (سفر رویا: ۲۰: ۶.)
و هزاره با نبرد آرمگدون میان مسیح و شیطان آغاز می شود: « سپس دیدم، فرشته ای از آسمان فرو آمد که در دستش کلید جهنم و طناب مستحکمی بود که شیطان یا مار قدیمی را که همان ابلیس است، به بند کشیده بود. او را برای مدت هزار سال زندانی کرد و به جهنم انداخت و در جهنم را بر او بست، تا دست از گمراه ساختن ملل بردارد تا هزارسال طی شود. اما لازم است برای مدت کوتاهی او را آزاد کرد». (سفر رویا: ۲۰: ۱-۳)
سپس نبرد آغاز می شود و فرجام تاریخ فرا میرسد:
« از دشتهای وسیع زمین بالا می روند و پایگاه قدیسیان و شهر محبوب را از هر طرف محاصره می کنند، اما آتشی از آسمان بر آنها فرو می ریزد و آنها را در کام خود می کشد. سپس شیطان که آنها را گمراه می ساخت به دریاچهی آتش و گوگرد انداخته می شود، جایی که وحوش و پیامبر دروغین قرار دارد، در آنجا شبانه روز و تا ابد شکنجه و عذاب داده خواهند شد». (سفر رویا: ۲۰: ۹-۱۰)
چهرهی مسیح موعود در سفر یوحنا بیشتر به مسیح یهودی یا مسیح فرمانده جنگ نزدیک است تا یسوع مسیح که از ملک بشری روی بر میگرداند و میگوید که مملکت او در آسمان است. یهودیان اعتقاد دارند، مسیح قبلاً نیامده است و در نماز خود میخوانند: « من ایمان کامل دارم، مسیح خواهد آمد. حتی اگر آمدنش به تأخیر افتاده باشد، باز آغاز هر یک از روزهای زندگیم به انتظار او خواهم ماند».
هنگامی که یسوع ظهور کرد- به گفتهی خودش نه برای آن که شریعت را نجات دهد، بلکه تا آن را کامل کند- یهودیان به او ایمان نیاوردند. اما مسیحیان اعتقاد دارند، یسوع ناصری، همان مسیح است که پیشگوییهای عهد قدیم ( یهود) مژدهی او را دادهاند. او مسیح موعود است که منتظر دومین ظهور او هستند(هال سل،۱۳۸۲: ۱۳۵) .
۲ـ۲ـ۶ـ هزارهگرایی و موعودگرایی:
هزارهگرایی اعتقاد به سلطنت هزار سالهی مسیح است. این اصطلاح مأخوذ از انجیل (مکاشفۀ یوحنای رسول، باب بیستم ) است. اندیشهی روز رستاخیز که به صورت یک ادراک فرهنگی در شبکه وسیع نهضتهای نومسیحی آمریکا وجود دارد که حاصل اعتقاد دینی آنها است. آنها آیینهای جدید خود را منادی هزارهای که در پیش است میدانند. این موضوع سبب می شود تا بتوانند نسبت به گروه های دیگر رفتاری تند و پرخاشگرانه پیشه کنند. بنیادگرایان مسیحی میگویند که نظارت و مراقبتهای شدید آنان به واسطه اخطارهای تهدید کننده ای است که حکایت از نزدیک بودن پایان هزاره و آغاز رستاخیز دارد. البته این اندیشهی نزدیک بودن بلا و مصیبت تنها به فرهنگ مسیحی محدود نیست(هوربری[۱۹۱]،۱۹۹۸؛۱۳).
علت و ریشه پایبندی بنیادگرایان به هزارهگرایی دینی و تبلیغ مداومش آن است که اگر چنین نگرشی را عموم مردم فهم و با تسامح با آن برخورد میکردند، آن گاه دلهره ها، وحشتها، ناامنیها و آشفتگیها از بین میرفت. تا آن جا ممکن است باید شرایط اضطرابآور به طور کلی مورد توجه قرار گیرد و اگر هم چنین چیزی ممکن نیست، حداقل باید مردم را به طور منظم در جریان این شرایط اضطرابآور قرار داد. به این ترتیب، کلیساهای بنیادگرای جدید توانستند زمین حاصلخیزی بیابند تا بذر اعتقادشان را در آن بکارند و آن را با احساس اضطرابآمیزی که اکنون آیینهای جدیدی را در خود گرفته است پرورش دهند.(کپل،۱۳۷۵: ۱۴۱)
بنیادگرایان هزارهگرا به دو جناح تقسیم میشوند: جریان ماقبل هزاره و جریان مابعد هزاره.
مطالعه تطبیقی جنبش های بنیادگرای دینی در ادیان ابراهیمی مطالعه موردی سه جنبش هاردیم، اکثریت اخلاقی وطالبان- فایل ۹