۳-۲-۱ روشهای بهینه سازی محلی
الگوریتمهای بهینه سازی محلی دارای برخی مزایا از قبیل سرعت همگرایی خوب و بازسازی نسبتا مناسب میباشند. به همین دلیل در اغلب مسائل معکوس از این روشها استفاده می شود. این الگوریتمها امکان گیر افتادن در مینیمم محلی را دارند که در این صورت به جواب نادرست همگرا میشوند. برای اینکه این مشکل تا حدی برطرف شود، به اطلاعات اولیه در مورد نقطه شروع نیاز است. روشهای برنامه ریزی ریاضی از جمله گرادیان مزدوج و روشهای شبه نیوتونی و روشهای بدون گرادیان مثل روش سیمپلکس در زمره روشهای بهینه سازی محلی قرار دارند.
۳-۲-۲ روشهای بهینه سازی همگانی
روشهای بهینه سازی محلی اغلب برای حل مسائل معکوس به کار میروند. این روشها زمانی به جواب همگانی همگرا میشوند که اطلاعات پیشین در مورد حدس اولیه به تعریف تابع هدف افزوده شود. به هر حال هیچ اطمینانی وجود ندارد که بدون اطلاعات قبلی، روش بهینه سازی محلی به مینیمم بهینه دست پیدا کند. بنابراین به منظور غلبه بر این محدودیت، روش بهینه سازی همگانی به کار برده می شود. در روش بهینه سازی همگانی، نیاز به تعیین حدس اولیه [۳۹] برای حرکت به سمت مینیمم نیست، ولی محدوده پارامترها بایستی مشخص گردند. هرگونه اطلاعات قبلی در مورد پارامترها، محدوده آنها را کوچکتر کرده و این منجر به همگرایی سریعتر الگوریتم می شود.
مسئله بهینه سازی همگانی، پیدا کردن یک جواب از میان مجموعه جوابهای قابل قبول است که تابع هدف به ازای آن کمترین مقدار را داشته باشد. یک مسئله بهینه سازی همگانی برای تابع به صورت زیر قابل تعریف است.
تعریف: بافرض و ( مجموعه اعداد حقیقی است). با پیدا کردن به طوری که به ازای هر وجود داشته باشد ، آنگاه مینیمم کننده همگانی تابع هدف است و مینیمم همگانی است. ناحیه قابل قبول معمولا به صورت تعیین می شود که و به ترتیب حدود پایین و بالای متغیر هستند.
اولین روش بهینه سازی همگانی، همان روشهای بهینه سازی محلی بودند که از چندین نقطه تابع هدف، فرایند بهینه سازی شروع میشد. نقاط شروع به صورت تصادفی در ناحیه تولید میشوند. یک عیب عمده چنین روشی این است که همگرایی به یک مینیمم ممکن است چندین بار تکرار شود. در ادامه روشهای مختلف با بازدهی بیشتر پیشنهاد شده اند که این روشها به دو دسته یقینی [۴۰]و تصادفی[۴۱] قابل تقسیم هستند.
در بیشتر روشهای یقینی، تضمینی برای پیدا کردن مینیمم بهینه وجود ندارد. اما این تضمین تحت فرضیات اضافی در مورد تابع هدف انجام پذیر است. علاوه بر آن، محاسبات زیادی به منظور یافتن مینیمم همگانی نیاز است. در روش تصادفی یک سری خصوصیات تصادفی به روش جست وجو اضافه می شود و به طور کلی نمونه برداری از تابع هدف روی ناحیه قابل قبول در نقاط با توزیع تصادفی انجام میگیرد. این روش دارای یک تضمین احتمالی برای یافتن مینیمم همگانی است. از جمله الگوریتمهای همگانی تصادفی، الگوریتم ژنتیک GA [۴۲] و باز پخت شبیه سازی شده [۴۳]SA را میتوان نام برد.
۳-۳ طراحی الگوریتم حل مسائل معکوس با بهره گرفتن از روشهای بهینه سازی
در فصل قبل مشاهده شد که چگونه یک مسئله مستقیم الاستواستاتیک به روش المانهای مرزی حل می شود. در مسئله مستقیم جای حفرهها مشخص بوده و با اعمال بار روی مرز خارجی مقدار جا به جاییها و ترکشنها روی همه مرزها، چه مرز حفرهها و چه مرز خارجی مشخص میشوند. در واقع هنگامی که مسئله به صورت مستقیم حل می شود، شکل حفرهها مشخص میباشد و مجهولات تنها میزان جا به جاییها و ترکشنها روی مرزها هستند. همان طور که مشاهده شد روش المانهای مرزی روشی است که بین گرههای موجود روی مرزها ارتباط برقرار می کند. هنگامی که یک مسئله به روش المانهای مرزی شبیه سازی می شود در قدم اول ارتباط بین گرههای موجود روی مرزها با یکدیگر روشن می شود. که این ارتباط در قالب ماتریسهای Hو G بیان گردید.
هنگامی که مسئله به صورت معکوس حل می شود، مجهولات تغییر می کنند. به این صورت که میزان جا به جاییها و ترکشنها روی مرز آزاد خارجی معلوم در نظر گرفته می شود و سپس به بررسی این موضوع پرداخته میگردد که برای اینکه جا به جاییها روی مرز خارجی به شکل اندازه گیری شده اتفاق بیفتد، موقعیت و شکل حفرهها به چه صورتی باید باشد. در واقع در روش معکوس، ورودی ها میزان جا به جاییهای قابل اندازه گیری روی مرز خارجی و خروجیهای موقعیت و شکل حفرهها میباشد.
روشهای بهینه سازی همواره از شیوه های متداول حل مسائل معکوس میباشند. بهینه سازی به فرایند یافتن بهترین مقادیر ممکن برای یک مجموعه متغیرهای متعلق به یک سیستم اطلاق می شود، تا جایی که قیود مختلف اعمال شده بر مجموعه متغیرها برآورده گردند. عبارت بهترین نشان میدهد که در یک مسئله بهینه سازی، یک یا چند شی طراحی می شود به گونه ای که تصمیم گیرنده امیدوار است با کم یا زیاد نمودن مقادیر، به پاسخ بهینه دست پیدا کند. یک مسئله بهینه سازی از نظر ریاضی به صورت جست و جو برای یک بردار از مجموعه متغیرها مانند متغیرهای میباشد، به گونه ای که مقدار تابع F(x) را که وابسته به بردار است، کمینه یا بیشینه سازد. در این حالت F(x) تابع هدف[۴۴] نامیده می شود. مؤلفه های بردار متغیرهای مسئله بوده و متغیرهای طراحی [۴۵] خوانده میشوند که پاسخ روشهای بهینه سازی هستند. در واقع این مؤلفه ها به صورتی با بهره گرفتن از روشهای بهینه سازی محاسبه میشوند که تابع هدف را مینیمم کند.
برای مسئله معکوس الاستیسیته تابع هدف به صورتی در نظر گرفته می شود که با محاسبه موقعیت مرزهای معایب، قدر مطلق اختلاف جا به جاییهای اندازه گیری شده روی مرز خارجی و جا به جاییهای به دست آمده با در نظر گرفتن مرزهای محاسبه شده مینیمم گردد. رابطه زیر این تابع هدف را نشان میدهد.
۳-۱
روند کلی حل معکوس معادله الاستیسیته که در این پژوهش از آن استفاده شده است، بدین صورت است که ابتدا جسم تحت بارگذاری قرار میگیرد و جا به جاییهای روی مرز خارجی اندازه گیری میشوند، این جا به جاییها در رابطه (۳-۱) با نشان داده شده است.M تعداد گرههای مرز آزاد خارجی میباشد که جا به جاییهای آنها اندازه گیری می شود و m بیانگر شماره گره میباشد. سپس فرایند حل معکوس آغاز می شود، یعنی با بهره گرفتن از فرایندهای بهینه سازی مثل الگوریتم ژنتیک ابتدا یک حدس اولیه محاسبه می شود، سپس با فرض صحت آن فرض در دامنه، جا به جاییهای ایجاد شده بر اثر همان بار گذاری قبلی روی مرز خارجی اندازه گیری میگردد. این جا به جاییها در رابطه (۳-۱) با نشان داده شده اند. در نهایت با بهره گرفتن از رابطه (۳-۱) اختلاف موجود اندازه گیری می شود و سعی می شود در هر مرحله حدس حفرهها، این اختلاف به حداقل مقدار ممکن برسد تا معایب موجود در دامنه مشخص گردند.
الگوریتم حل که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است، بر مبنای تلفیقی از روشهای بهینه سازی همگانی و محلی میباشد. روشهای بهینه سازی محلی که اغلب برای حل مسائل معکوس به کار میروند، زمانی به جواب مینیمم مطلق همگرا میشوند که اطلاعات کافی در مورد حدس اولیه به تعریف تابع هدف افزوده شود؛ اما هیچ اطمینانی وجود ندارد که بدون اطلاعات مناسب، روش بهینه سازی محلی به مینیمم بهینه دست پیدا کند. بنابراین به منظور غلبه بر این محدودیت، روشهای بهینه سازی همگانی به کار برده میشوند. در روش بهینه سازی همگانی، نیاز به تعیین حدس اولیه برای حرکت به سمت مینیمم نیست، ولی محدوده پارامترها بایستی مشخص گردند. در واقع هر گونه اطلاعات قبلی در مورد پارامترها، محدوده آنها را کوچکتر کرده و منجر به همگرایی سریعتر الکوریتم می شود. روش بهینه سازی که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است مبتنی بر الگوریتم ژنتیک (به عنوان روش بهینه سازی همگانی) میباشد که به صورت ترکیبی با روشهای بهینه سازی محلی از جمله روش گرادیان مزدوج و روش سیمپلکس[۴۶] مورد استفاده قرار گرفته است. در ادامه به توضیحات بیشتری در مورد این الگوریتمها پرداخته می شود.
۳-۳-۱ الگوریتم ژنتیک
الگوریتم ژنتیک]۳۱[ را میتوان به صورت ساده، یک روش جست و جوگر نامید که بر پایه مشاهدات خصوصیات فرزندان نسلهای متوالی و انتخاب فرزندان بر اساس اصل بقای بهترین، پایهریزی شده است. الگوریتم ژنتیک روی فرزندان یک نسل از قوانین موجود در علم ژنتیک تقلید کرده و با به کار بردن آنها به تولید فرزندان با خصوصیت بهتر می پردازد و در هر نسل به کمک فرایند انتخابی متناسب با ارزش جوابها و تولید مثل فرزندان انتخاب شده تقریبهای بهتری از جواب نهایی به دست می آید. این فرایند باعث می شود که نسلهای جدید با شرایط مسئله سازگارتر باشند. این رقابت میان ژنها و پیروز شده ژن غالب(انتخاب شدن توسط الگوریتم برای تولید مثل بعدی) و کنار رفتن ژن مغلوب (جوابهای دور از هدف مسئله) روشی است که الگوریتم ژنتیک برای حل مسئله استفاده می کند.
۳-۳-۱-۱ ساختار الگوریتم ژنتیک
۳-۳-۱-۱-۱ افراد یا کروموزومها
هر کدام از افراد جمعیت که تقریبهایی از جواب نهایی هستند، به صورت رشتههایی از حروف یا ارقام کد گذاری میشوند. این رشتهها را کروموزوم مینامند. متداول ترین حالت، نمایش با ارقام صفر و یک میباشد. حالات دیگر مثل استفاده از اعداد حقیقی و اعداد صحیح هم مورد استفاده قرار میگیرند.
مقادیر موجود بر روی کوروموزومها به تنهایی معنی خاصی ندارند، بلکه باید ترجمه شوند، یعنی از حالت کد خارج شوند تا به عنوان متغیرهای تصمیم گیری دارای معنی و نتیجه باشند. باید توجه داشت که فرایند جست و جو، روی اطلاعات کد شده صورت میگیرید، مگر در صورتی که از ژنهایی با مقادیر حقیقی استفاده شود. بعد از این که کروموزومها از حالت کد گذاری شده خارج شدند، میتوان به کمک اطلاعات اولیهای که توسط مقادیر هدف مسئله به دست می آید، آنها را مورد بررسی قرار داد.
۳-۳-۱-۱-۲ کدگذاری
کدگذاری یکی از عناصر مهم و تعیین کننده در هر الگوریتم ژنتیک است. به تبدیل پاسخ مسئله به صورت یک ساختار (کروموزم) که از مجموعه ای از ژنها تشکیل یافته، کدگذاری میگویند. همان طور که توضیح داده شد کروموزم یک آرایه منظم با طول ثابت از مقادیر الل[۴۷] (ژنـهای نام همسان مجاور) میباشد. در واقع الگوریتم ژنتیک به جای این که به طور مستقیم بر روی پارامترها یا متغیرهای مساله کار کند، با شکل کد شده آنها سروکار دارد. تاکنون محدودیت خاصی برای ساختار ژنها مطرح نشده است، به همین دلیل روشهای متنوعی برای کدگذاری مسائل مورد استفاده قرار میگیرد. باید توجه داشت که نوع عملیات مورد نیاز در بسیاری از مراحل الگوریتم زنتیک به شدت وابسته به نوع ساختار انتخابی (کدگذاری) میباشد. در ادامه این فصل به صورت مختصر به بیان این تفاوتها خواهیم پرداخت.
۳-۳-۱-۱-۲-۱ کدگذاری دودویی
این نوع از کدگذاری متداولترین نوع کدگذاری در الگوریتم ژنتیک میباشد. هر ژن در این ساختار به صورت باینری بوده (صفر یا یک) و ساختار کروموزم عموماً به صورت یک آرایه ساده میباشد. در کدگذاری دودویی هدف تبدیل جواب مساله به آرایهای از اعداد باینری (در مبنای ۲) میباشد. این روش ساده ترین نوع کدگذاری میباشد و تقریبا امکان تبدیل انواع دیگر کدگذاری به این روش امکان پذیر است (در بعضی مسائل بسیار مشکل است). در حقیقت این روش برگرفته از ساختار ژنتیکی موجودات زنده میباشد، با این تفاوت که در موجودات زنده ترکیبی از چند ژن یک صفت خاص را بروز می دهند یا به بیان سادهتر برخی از ژنها با یکدیگر دارای رابطه معنایی هستند و هر ژن بیانگر یک خصوصیت میباشد. این روش علی رغم کاربرد زیاد، دارای معایبی نیز میباشد که منجر به گسترگی فضای پاسخ مسئله میگردد ( برای کروموزمی با تعداد n ژن، تعداد حالات مختلف کروموزم ۲n میباشد، این مشکل بدین صورت عنوان شده است: ” اصولاً روش کدگذاری دودویی، امکان تولید کروموزمهای بسیاری را با حداقل بیت فراهم می کند. لذا این روش کدگذاری در مسائل واقعی باید همراه با اصلاحاتی بعد از اعمال عملگرهای ژنتیکی صورت گیرد". مزایای این روش سادگی عملگرهای ژنتیک و امکان تبدیل تمامی مسائل ژنتیکی به این ساختار میباشد. این روش کدگذاری برای مسائلی که در آنها تمامی حالات کروموزم، نوعی پاسخ مسئله به شمار میآیند، بسیار مناسب میباشد.
۳-۳-۱-۱-۲-۲ کدگذاری جایگشتی
در این روش، کروموزمها به صورت آرایهای (عموما یک بعدی) از اعداد نمایش داده میشوند، به نحوی که اعداد موجود در هر کروموزم منحصربه فرد باشند. معمولا برای آرایه n عنصری، اعداد از ۱ تا n را به عنوان مقادیر ژنهای کروموزم در نظر میگیرند. باید توجه داشت که به دلیل عدم پذیرش اعداد تکراری، عملگرهای ژنتیک در این حالت کمی پیچیدهتر از حالت دودویی هستند. در این روش تعداد حالات مختلف کروموزم n! میباشد. شاید در نگاه اول از نظر فرمول، پیچیدگی فضای پاسخ این حالت بیشتر از حالت دودویی باشد اما باید دقت داشت که برای تبدیل این حالت به فرم دودویی لازم است به ازای هرخانه در حالت جایگشتی [logn-1]+1 خانه در حالت دودویی داشته باشیم که به دلیل عدم وابستگی خانهها به یکدیگر امکان حذف حالاتی که اعداد تکراری نداشته باشیم مشکل خواهد بود. بنابراین پیچیدگی فضای پاسخ در حالت جایگشتی کمتر از حالت دودویی خواهد بود. از مزایای دیگر این روش این است که روش جایگشتی در برخی مسائل به صورت بسیار مناسب، توصیفی از پاسخ مسئله را در خود خواهد داشت.
مثال بسیار مناسب برای روش جایگشتی، مسئله فروشنده دورهگرد است. در این مسئله هدف یافتن مسیری است که از هر شهر فقط و تنها فقط یک بار عبور نمایید، به نحوی که کمترین مسافت ممکن طی شود. برای این مسئله هر عدد بیانگر یک شهر و آرایه(کروموزم) بیان کننده ترتیب رفتن به شهرهای مختلف میباشد. واضح است که استفاده از کدگذاری دودویی برای حل این مسئله، علاوه بر بزرگ نمودن فضای پاسخ و پیچیده نمودن عملگرها، تشخیص پاسخ مسئله از روی کروموزم را مشکلتر مینماید، زیرا نیازمند تبدیل کدهای باینری به کد شهرها میباشد. کار صورت گرفته در این تحقیق، مسئله جداول زمانی را بر اساس روش جایگشتی به همراه مقداری تغییر و اصلاحات در این ساختار کدگذاری مینماید.
۳-۳-۱-۱-۲-۳ کدگذاری مقداری
در این روش هر کروموزم به صورت آرایهای ساده از مقادیری است که این مقادیر می تواند هر چیز مرتبط با مساله باشد. مثلا اعداد اعشاری، کاراکتر و یا اشیاء کد شده نمونههایی از مقادیر مورد استفاده میباشند. این روش در حل مسائل خاصی کاربرد دارد. مثلا برای پیدا کردن وزنهای شبکه های عصبی، یعنی وزنهای لایه ورودی، لایه مخفی و لایه خروجی میتوان از این روش استفاده نمودکه مقادیر ژنهای کروموزم همان وزنهای شبکه خواهند بود.
۳-۳-۱-۱-۴ کدگذاری درختی
در این روش به جای استفاده از ساختار آرایهای(پیوسته و محدود)، برای سازماندهی ژنها از ساختار درختی استفاده مینماییم. از این روش برای برنامه نویسی ژنتیک و زبانهای برنامه نویسی (هوش مصنوعی) استفاده می شود. در روش کدگذاری درختی، هر کروموزم به صورت یک درختی از اشیاء مثل توابع یا دستورات میباشد. به عنوان مثال در زبان LISP از این روش استفاده می شود.
۳-۳-۱-۱-۳ تابع برازش
تابع برازش بر اساس مجموعه ای از صفات ورودی(کروموزمها) یک مقدار خروجی تولید می کند. این تابع می تواند بر اساس فرمول ریاضی یا آزمایش محاسبه گردد. در واقع تابع برازش براساس پارامترهای مورد توجه برای حل یک مسئله، کیفیت یک پاسخ(کروموزم) را به صورت عددی مشخص مینماید. در صورتی که این عدد، میزان مطلوبیت کروموزم را نشان دهد، مسئله مورد نظر از جمله مسائل ماکزیمم سازی است(هدف الگوریتم ژنتیک ایجاد کروموزمی خواهد بود که مقدار تابع برازش آن کروموزم ماکزیمم باشد) و اگر بیانگر میزان نامناسب بودن کروموزم باشد، مسئله مینیمم سازی میباشد(الگوریتم ژنتیک به دنبال ایجاد کروموزمی با مقدار تابع برازش مینیمم میباشد). اغلب، تابع برازش را برابر با همان تابع هدف مساله بهینهسازی در نظر میگیرند.
۳-۳-۱-۱-۴ جمعیت
الگوریتم ژنتیک بوسیله مجموعه ای از کروموزمها شروع به کار مینماید. به این مجموعه، جمعیت میگویند. برای اجرای الگوریتم ژنتیک لازم است جمعیت اولیهای (تصادفی) معرفی نماییم. تعیین تعداد کروموزمهای جمعیت بسیار مهم و تاثیر گذار است. افزایش تعداد کروموزمها در جمعیت از یک سو کیفیت جوابها و تنوع آنها را افزایش میدهد و از سوی دیگر به دلیل نیاز به انجام عملیاتهای بیشتر، سرعت ایجاد جمعیتهای جدید را کاهش میدهد. به همین دلیل انتخاب عدد مناسب برای تعداد کروموزمهای جمعیت، تاثیر زیادی در کیفیت جوابها و سرعت رسیدن به آنها دارد. گرچه نمی توان عدد خاصی را برای تمامی الگوریتمهای ژنتیک عنوان نمود اما به دلیل اینکه افزایش تعداد کرموزمهای جمعیت، از یک محدوده به بعد تاثیر چندانی در بهبود کیفیت پاسخها ندارد، میتوان با انجام آزمایش در این محدوده، عددی را یافته و آن را به عنوان تعداد کروموزمهای جمعیت در نظر گرفت.
۳-۳-۱-۱-۵ انتخاب
در این مرحله از الگوریتم ژنتیک، دو والد جهت جفتگیری و تولید کروموزم جدید انتخاب میشوند. روش انتخاب باید به نحوی باشد که احتمال انتخاب کروموزمهای برتر(از نظر تابع برازش) بیشتر باشد. در زیر تعدادی از روشهای انتخاب بررسی میگردد. این انتخاب بر پایه برازش میباشد. یعنی کروموزومهایی که دارای برازندگی بالاتری در مرحله برازش باشند، برای جفتگیری آماده میشوند. نمونههایی از نحوه انتخابی در ادامه توضیح داده می شود.
۳-۳-۱-۱-۵-۱ انتخاب تصادفی
در این روش یک کروموزم به صورت کاملا تصادفی انتخاب میگردد. البته توابع مختلفی را میتوان برای ایجاد عدد تصادفی پیشنهاد داد. از این روش جهت انتخاب کروموزمهای والد استفاده شده است.
۳-۳-۱-۱-۵-۲ انتخاب نخبهگرا
بر اساس این مفهوم، تعداد معینی از بهترین کروموزمها در جمعیت جدید کپی میشوند. این روند باعث افزایش کارایی الگوریتم ژنتیک میگردد، زیرا مانع از گم شدن جوابهای خوب بدست آمده می شود. این روش به عنوان روشی کمکی در کنار سایر روشها قابل اعمال است.
۳-۳-۱-۱-۵-۳ انتخاب مسابقهای
این روش که شبیه رقابت در طبیعت عمل مینماید، توسط گلدبرگ ارائه شده است. یک زیر مجموعه کوچکی از کروموزمها (معمولا دو یا سه) به صورت تصادفی انتخاب شده و بهترین کروموزم از نظر مقدار برازندگی در این مجموعه انتخاب می شود. به تعداد کروموزمهای مجموعه فوق، اندازه مسابقه [۴۸] میگویند. این روش در جمعیتهای بسیار بزرگ به عنوان بهترین روش شناخته می شود.
شکل شماره ۳-۲: انتخاب مسابقهای
۳-۳-۱-۱-۶ جفتگیری
به ایجاد کروموزم جدید بوسیله توزیع صفات والدین در آن، جفتگیری میگویند. اسمهای مختلفی مانند: برش، ادغام، همبری، تقاطع، پیوند و جفتگیری برای این عملیات مطرح شده است. بدلیل تناسب معنایی عبارت “جفتگیری” با عملیات مشابه صورت گرفته در طبیعت و کاربرد کلمه “ادغام” در بسیاری از کتب، از این دو کلمه برای توصیف این مرحله استفاده می شود. جفتگیری یکی از عواملی است که باعث ایجاد تحول در موجودات و تولید افراد متفاوت در یک گونه می شود. لازم به ذکر است که بجز عملیات جفتگیری، عملیاتهای دیگری برای تولید کروموزم جدید وجود دارد. در طبیعت، نتیجه حاصل از جفتگیری دو موجود زنده، فرزندی خواهد بود که ترکیبی از صفات والدین خود را به همراه خواهد داشت. از آنجایی که معمولا صفات برتر به عنوان ژن غالب عمل مینمایند، ویژگیهای مثبت والدین در فرزندان بروز پیدا خواهند نمود. لذا احتمال ایجاد فرزندی برتر از دو والد با ویژگیهای مثبت مختلف به دلیل دریافت ویژگیهای مثبت والدین بسیار زیاد میباشد.
امروزه با بهره گیری از این ایده در خصوص حیوانات و تعیین والدین مناسب جهت جفتگیری، تولید مثل گونه های مختلف حیوانات را به صورت دلخواه(جهت بروز صفات مورد نظر در آنها) میتوان مدیریت نمود. در واقع مهمترین مرحله جهت ایجاد تحول و بهبود کیفیت کروموزمها، مرحله جفتگیری و نحوی توزیع صفات والدین در فرزندان میباشد. اثرگذاری این مرحله در همگرایی کروموزمها به سمت پاسخ مورد نظر به حدی است که معمولا الگوریتم ژنتیک را بوسیله روش انجام مرحله جفت گیری، معرفی مینمایند. اکثر روشهای جفت گیری معمول بدین صورت عمل مینمایند که طبق یک روش دلخواه، تعدادی از ژنهای والد اول و تعدادی از ژنهای والد دوم را انتخاب نموده، به نحوی که هر ژن فقط و تنها فقط در یکی از والدها انتخاب شده باشد. سپس کروموزم جدید بر اساس ترکیب ژنهای انتخاب شده والد اول و دوم ایجاد میگردد. اگر عملیات جفتگیری برای تولید دو فرزند طراحی شده باشد، کروموزم دوم از ادغام ژنـهای انتخاب نشده والد اول و دوم بوجود می آید.
۳-۳-۱-۱-۷ جهش[۴۹]
یکی دیگر از عوامل تحولزا در موجودات زنده، جهش میباشد. به پیدایش هر نوع تغییر در
ژنهای یک کروموزوم جهش میگویند. در واقع جهش ژنتیکی در نگاه عامه مردم به تغییرات منفی در ساختار کروموزمی اشاره مینماید. البته از آنجایی که این تغییرات به صورت تصادفی میباشد، امکان ایجاد کروموزمهای نامناسب در آن زیاد میباشد. در برخی حالات بدون جهش امکان رسیدن به جواب مناسب وجود ندارد. به عنوان مثال اگر مقدار یک بیت در تمام کروموزمها صفر (یا یک) باشد با هیچ یک از روشهای مطرح شده در جفتگیری نمی توان مقدار این بیت را یک (یا صفر) نمود؛ چون فرایند جفتگیری بر اساس انتقال خصوصیات از والدین به فرزندان عمل مینماید و از آنجایی که این ژن در هیچ والدی یک(یا صفر) نیست در نتیجه فرزندی نمی توان تولید نمود که مقدار این ژن در آن یک(یا صفر)باشد. در حقیقت عملیات جهش برای گریز از قرار گرفتن در اکسترممهای محلی(بستگی به این دارد که تابع برازش به دنبال ماکسیمم کردن است یا مینیمم) مورد استفاده قرار میگیرد.
در کروموزمهای دارای ساختار باینری، عمل جهش عبارت است از تغییر مقدار یک بیت از یک به صفر یا بالعکس بر اساس یک احتمال کوچک مثل Pm . مکانیزم اجرایی جهش بدین صورت است که یک عدد تصادفی بین ۰ تا ۱ تولید مینماید؛ اگر این عدد کمتر از Pm بود آنگاه تغییر مقدار بیت انجام میپذیرد و گرنه مقدار بیت تغییری نمیکند.
۳-۳-۱-۱-۸ توابع جریمهای
با وجود ترفندهای اجرا شده در تولید کروموزومهای مناسب، گاهی در مراحل تقاطع و جهش کروموزومهایی از قیدها رها شده، به عنوان یک جواب نامربوط ظاهر میشوند. برای این گونه موارد راهکار توابع جریمهای مؤثر واقع می شود. توابع جریمهای به صورتی است که کلیه شرایط هندسی و فیزیکی کروموزوم را بررسی می کند و در صورت پذیرش، معیار برازندگی کروموزوم با تابع هدف تعیین و در غیر این صورت با عدد بزرگی جریمه می شود.
۳-۳-۱-۲ روند کلی حل یک مسئله با الگوریتم ژنتیک
محاسبات ضریب دوم ویریال در دماهای مختلف با بهره گرفتن از رابطهی زیر انجام گرفته است.
(۲-۱۹) |
که حجم و ضریب بهنجارش است که وابسته به تعداد متغیرهای زاویهای مورد نیاز برای تعیین جهت مولکولهاست. در این روش، متغیر Ω برابر تعداد چرخشهای انجامشده در یک فاصلهی معین است.
ارزیابی انتگرالها بدین صورت است که ابتدا انتگرال درونی که شامل جهت دو مولکول است، به وسیلهی چرخش تصادفی دو مولکول در اطراف مراکز جرمشان محاسبه میشود. برای یک چرخش معین انرژی پتانسیل بین دو مولکول و مقدار محاسبه میشود. بعد از تعداد زیادی چرخش مقدار متوسط برای محاسبهی انتگرال درونی حساب میشود. سپس با روش حل عددی انتگرال بیرونی یک مقدار برابر بهدست میآید.
(۲-۲۰) |
با بهره گرفتن از رابطهی (۲-۲۴) و بعد از تبدیل واحد مناسب ضریب دوم ویریال محاسبه میشود.
براِی هر مولکول دو مجموعه از ضریب دوم ویریال با بهره گرفتن از پارامترهای و یکی با بهره گرفتن از مقادیر تنظیمشده شبیهسازی گیبس و دیگری با بهره گرفتن از مقادیر بهدست آمده توسط گالاسی[۹۳][۵۲] محاسبه و نتایج این محاسبات با دادههای تجربی دایموند و اسمیت مقایسه شدهاند.
محاسبات ضریب دوم ویریال ملکول گازی با بهره گرفتن از سطوح انرژی پتانسیل بینمولکولی [۹۴]، اولین بار توسط نوربالا و سبزیان در سال ۲۰۰۳ صورت گرفته است [۵۳]. این محاسبات با بهره گرفتن از سیستم که با سطح نظری و مجموعهپایهی بهدست آمده است، با روش انتگرالگیری عددی و با بهره گرفتن از برنامهی نوشتهشده به زبان مطلب[۹۵] در محدودهی دمایی ۱۰۰ تا ۳۵۰ کلوین محاسبه گردیده است.
محاسبات ضریب دوم ویریال انجامشده با بهره گرفتن از پتانسیلهای تصحیحنشده و تصحیحشده با روش بویز و برنادی صورت گرفته است. مقایسهی ضریب دوم ویریال محاسبهشده با دادههای تجربی گردآوریشده توسط دایموند و اسمیت نشان داده است که پتانسیل برهمکنش تصحیحنشده بسیار عمیقتر از پتانسیل واقعی است و تصحیح از بالا به پایین برای سطوح انرژی پتانسیل بینمولکولی حاصل از محاسبات از اساس الزامی است و همچنین عمق پتانسیل برهمکنش تصحیحشده کمی از پتانسیل واقعی کمتر است.
محاسبهی ضریب دوم ویریال مولکولهای گازی و در سال ۲۰۰۶ توسط عباسپور و همکارانش انجام شده است[۵۴]. توابع انرژی پتانسیل بهکاربردهشده در این محاسبات، از روش معکوس با بهره گرفتن از محاسبهی انتگرالهای برخورد در تعیین گرانروی در فشار صفر بهدست آمده است. برای محاسبهی ضریب دوم ویریال از هر دو بخش کروی و غیرکروی که به شکل رابطههای زیر هستند، استفاده شده است.
(۲-۲۱) | |
(۲-۲۲) |
که ، ، ، و به ترتیب سهم ناشی از برهمکنشهای دوقطبی- دوقطبی، دوقطبی- چهارقطبی، چهارقطبی- چهارقطبی، دوقطبی القایی- دوقطبی و دوقطبی القایی- چهارقطبی را نشان میدهند. در این گزارش دیده شده است که ضرایب دوم ویریال مولکولهای و از رابطهی زیر تبعیت میکنند:
(۲-۲۳) |
مقادیر محاسبه شدهی ضریب دوم ویریال، با یک سری از دادههای تجربی مقایسه شدهاند که همخوانی خوبی گزارش شده است.
محاسبات از اساس برای پیش بینی ضریب دوم ویریال گاز فلوئور با استفاده ازسطح نظری MP2 و مجموعه پایه aug-cc-pVTZ توسط نوری و نوربالا در سال ۲۰۰۶ انجام شده است ]۵۵٫[
مقادیر انرژی پتانسیل مربوطه توسط رضایی و نوربالا محاسبه شدهاند ]۵۶٫[
محاسبهی ضریب دوم ویریال کمپلکس آب- نیتروژن در سال ۲۰۰۷ توسط آکیل، ریچارد و همکارانش صورت گرفته است ]۵۷٫[ سطح انرژی در پنج بعد و از طریق برونیابی بهدست آمده است. محاسبهی ضریب دوم ویریال در رنج گستردهی دمایی ۱۰۰ تا ۳۰۰۰ کلوین رخ داده که عموماً با داده های تجربی سازگار بوده اند.
ضریب دوم ویریال متان در سال ۲۰۰۸ بهوسیله روبرت و همکارانش صورت گرفته است. ]۵۸٫[
انرژی پتانسیل فوق سطح[۹۶] برای برخورد بین دو مولکول سخت متان در شش بعد و بهوسیله محاسبات از اساس سطح بالای مکانیک کوانتومی محاسبه گردیده است. به طور کلی ۲۷۲ نقطه برای ۱۷ جهت زاویهای مختلف روی PES با بهره گرفتن از سطح نظری CCSD(T) و سطوح پایه aug-cc-pVTZ و aug-cc-pVQZصورت گرفته است.
علاوه بر این، یک تصحیح نیمهتجربی برای تابع پتانسیل تجزیهای به منظور درنظر گرفتن ارتعاشات نقطهی صفر انجام گرفته است. این تصحیح شامل تنظیم ضرایب پراکندگی و یک تک پارامتر درتطبیق دادن مقادیر ضریب دوم ویریال اندازه گیریشده در دمای اتاق است. با اندازه گیری مقادیر توافق کوانتومی مشاهده شده است. دیده شده که مقادیر این ضریب بایستی قطعاً در دماهای پایین (T<150 K) قابل اعتمادتر از مقادیر برونیابیشده با بهره گرفتن از معادلات حالت پیشنهادی باشد.
مرحله 6: تعیین ترکیبات سرویسها
مرحله 7 : بازبینی گروه بندی عملیات در سرویسها
مرحله 8 : تحلیل نسازمندیهای سازمان و نیازمندیهای مطابق پردازشی
مرحله9 : تعیین عملیات سوریسهای کاندید
مرحله10 : تولید سرویسهای ماندید
مرحله11: بررسی ترکیبات جدید
مرحله12: بررسی گروهبندی سرویسها
5-6- معیارهای ازریابی سرویسها در سیستمهای مدیریت امنیت اطلاعات بر پایه سرویسگرایی
از آنجا که گام اشنایی با سرویسها مهمترین گام در چرخه مدیریت و تحلیل سرویسها میباشد، آشنایی و تحلیل سیستم مدیریت امنیت اطلاعات بر پایه سیتم سرویسگرا نیز با این معیارها میتواند تا حدی دید درستی نسبت به کیفیت شناسایی ها و پروژه های سرویس گرایی در اختیار بگذارد. باید توجه داشت که معیارهایی که در ادامه معرفی میگردد تمامی معیارهای معرفی شده در زمینه سنجش کیفیت سرویسها نبوده بلکه معیارهای پر اهمیت در این زمینه میباشد. همچنین نیازی نیست تمامی سرویسهای مشخص شده در فاز تشخیص سرویسها تمامی معیارهای زیر را داشته باشند.
5-6-1- قابلیت استفاده مجدد[45]:
اساسا سرویس ها براي استفاده مجدد طراحی می شوند، خواه این استفاده مجدد در زمان حال انجام شود و یا موکول به آینده شود، این امر با بکارگیري استانداردهاي مستقل از فناوري و جداسازي پیاده سازي سرویس از واسط محقق می شود. قابلیت استفاده مجدد شامل انواع مختلفی سرویس هاي ارکستریشنی و سرویس هاي بین سازمانی می شود. انواع مختلفی از سرویس وجود دارد، بعضی از این سرویس ها ارکستریشن دیگر سرویس ها هستند و داراي فراخوانی هاي زیاد هستند، گروه دیگري مانند سرویس هاي پایه، خود مختاري کامل دارند و سرویس دیگري را فراخوانی نمی کنند. (شکل 5-1 ) در سیستم پایه ریزی شده بر مبنای سرویس گرایی سرویسها از قابلیت استفاده مجدد بالایی برخوردار هستند.
شکل 5-1- قابلیت استفاده مجدد
5-6-2- قرارداد رسمی براي تعامل
سرویس هایی که نیاز به تعامل با هم دارند می بایست قواعد مربوط به چگونگی این ارتباط را بصورت رسمی و مشخص تعریف و منتشر نمایند. این قرارداد حداقل شامل تعریف نام و آدرس سرویس، عملیات ها، پیام هاي ورودي و خروجی براي هر عملیات و نوع این داده ها است. از آنجاکه تنها طریقه شناخت سرویس گیرندگان از یک سرویس در این قرارداد تعریف می شود، لذا سرویس دهنده باید به مواردي چون تعریف کامل و دقیق اطلاعات، مدیریت نسخه ها و نگهداري و انتشار آن توجه نماید.( شکل 5-2) در ارائه خدمات مربوط به استقرار سیستم مدیریت امنیت اطلاعات، وجود یم تعامل تنگاتنگ بین سرویس دهنده و درگاه پست سرویس وجود خواهد داشت تا در صورت نیاز به تغییر برنامه های استقرار، دسترسی به اطلاعات کامل و توصیفات سرویسها باشد.
شکل 5-2- قرارداد رسمی برای تعامل
5-6-3- اتصال سست [46]سرویس ها
اصولا یکی از اصول اصلی این معماري بر پایه اتصال سست سرویس ها است، بطوریکه آنها به یکدیگر وابستگی شدید نداشته باشند و بیشترین استقلال از یکدیگر را داشته باشند. این به معناي آن است که یک سرویس ممکن است نیاز به اطلاعات دیگر سرویس ها و استفاده از آنها داشته باشد ولی مستقل از آنها اجرا می شود. در اسن سیستم نیز اتصالات سست جهت کنترل تغییرات استقرار و همچنین تقسیم پذیری سرویسها با توجه به مکان و نیازمندی سیستم و در صورت عدم دسترس پذیری، سرویس مشابه ارائه گردد.(شکل 5-3)
شکل 5-3- اتصال سست
5-6-4- پنهان سازي پیاده سازي داخلی
تنها بخشی از سرویس که براي شرکاء و محیط قابل روئیت است، واسط سرویس است که تحت قالب یک قرارداد منتشر می شود. چگونگی پیاده سازي عملیات از دید محیط مخفی است و حتی ممکن است بدون اطلاع سرویس گیرندگان تغییر کند یا از فناوري جدیدي استفاده شود بدون انکه واسط و تعریف سرویس تغییر کند. در حقیقت انچه محیط اطراف از یک سرویس می داند “چه چیز ” است و نه “چگونه “، بدین ترتیب سرویس ها بصورت جعبه سیاه می شوند که جزییات داخلی خود را مخفی می نمایند. در این سیستم، عملیات پنهان سازی به خوبی اجرا گردیده و کارکرد ارتباطی و زیرساختی سرویس ها از دید بسیاری از کاربران که جرء گروه اصلب استقرار سیستم نیستند و شاید هم جرئی از بدنه سیستم سازمان باشند، نیاز به دریافت و اطلاع کامل از زیرساخت ارتباطی سرویسها نیستند.
5-6-5- قابلیت ترکیب پذیري[47]
سرویس ها از یکدیگر استفاده می کنند، بدین ترتیب دانه بندي هاي متفاوتی از سرویس ها ایجاد می شود و قابلیت استفاده مجدد ارتقاء می پذیرد. ارکستریشن نیز به نوعی بر این اصل استوار است و از آن سود می جوید، این مورد شباهت هایی با قابلیت استفاده مجدد دارد با این تفاوت که قابلیت استفاده مجدد بر مهیا نمودن لوازم و استانداردها تاکید دارد در حالیکه ترکیب پذیري مربوط به چگونگی تعیین و طراحی سرویس ها از نظر دانه بندي و کارکردي است بگونه اي که بتوان یک سرویس کلان را از ترکیب دیگر سرویس ها ایجاد نمود. ترکیب پذیری گروهی یا کلاسی در این سیستم به طورکامل درک و پیاده سازی شده است تا بتوان از این فاکتور اساسی در جوابگویی خدمات استقرار و ممیزی کلاسهای مشابه دچار کمبود و ضعف نگردد. (شکل 5-4)
.
شکل 5-4- ترکیب پذیری
5-6-6- خود مختاري [48]سرویس ها
هر سرویس براي خود داراي منطق کاري و داده هایی است که حوزه عملکرد آن را تعیین می کند، این حوزه کاملا مشخص است. اگرچه سرویس ها از همدیگر استفاده می کنند )در غیر اینصورت اصلا قابلیت استفاده مجدد معنا نخواهد داشت ( ولی به همدیگر وابستگی محکم نداشته و هر کدام منطق و کارکرد خاص خود را دارند. این اصل بر این موضوع تاکید دارد که یک سرویس باید بتواند چگونگی پیاده سازي داخلی خود را تغییر یا گسترش بدهد بدون اینکه براي این کار نیاز به اجازه یا تغییري در دیگر سرویس ها باشند. یک از مزایاي سیستم مدیریت امنیت اطلاعات بر مبنای معماري سرویس گرا قابلیت انعطاف پذیري آن است بگونه اي که یک سرویس می تواند مراحل پیاده سازي خود را تغییر داده و یا از ارائه دهنده هاي جدیدي براي فراخوانی سرویس هاي مورد نیازش استفاده کند بدون آنکه این موضوع نیاز به کسب اجازه یا تغییري در محیط یا شرکاء داشته باشد. (شکل 5-5)
۶-علم و بصیرت دینی و سیاسی علما، اندیشمندان، دولتمردان و مردم
۷-روشنگری علما و اندیشمندان، ن، تکذیب منحرفان
۸-برخورد دولت مردان جامعه اسلامی (مثل برخورد امیرکبیر با بابیت که ستودنی است)
۹-عدم تسامح و اغماض در برخورد با انحرافات و بدعتها.[۲۱۰]
وظیفه ما در برخورد با مدعیان تشرّف در عصر حاضر
گاهی قرائنی وجود دارد که بعضی از کسانی که الآن مدعی شدهاند، کار خلاف میکنند، یعنی افراد را فریب میدهند. حتی بعضی را به گناه کشاندهاند، و غیبت کردهاند. در جلسههایشان غیبت افراد را میکنند، علیه نظام صحبت میکنند. تهمت میزند یا کارهای خلاف دیگر، حتی بعضی از آنها روابط نامشروع و جنسی داشتهاند؛ دست به بدن نامحرم میگذاشته و از این دست اعمال شنیع مرتکب میشدهاند. کار خلاف وقتی به اینجا رسید دیگر نیاز نیست انسان تحقیق بکند، کار حرام، حرام است و انسان بلافاصله باید با آنها برخورد بکند. در برخورد، هم انسانها یک وظیفه شخصی دارند که نهی از منکر میکنند اما گاهی آنها با نهی از منکر دست از کارشان برنمیدارند. نیاز است که با همکاری مسئولان انتظامی و قضایی اقدام کرده، با آنها برخورد شود.
اما مواردی که صرف ادعای تشرف است یعنی فقط میگوید من خدمت امام رسیدم و جریان تشرفش را نقل میکند، از آنجا که اصل تشرف امکان دارد و به تعبیر مرحوم نهاوندی(ره)، بیش از هزار نفر را داریم که خدمت امام زمان(ع) رسیدهاند، اینها را ما در بقعه امکان میگذاریم. تا وقتی که طرف نخواهد سودجویی بکند یا ادعاهای دیگری بکند، بلکه تنها اصل تشرف را میگوید، ممکن است باشد و ممکن است نباشد. اگر قرائن مبنی بر صحت گفتارش بود میپذیریم؛ مثل مراجع و بزرگان که زیاد بودهاند و تشرفاتی داشتهاند که انسان اطمینان به صحت گفتارشان دارد. خلاصه اینکه اگر فردی ادعای تشرف داشت و به دنبال جمع کردن مرید، کسب شهرت، مال و منال و یا امور شهوانی و خلاف شرع بود، بدون هیچ تردیدی باید او را تکذیب کرد و مطمئن بود که دروغگوست ولی اگر کسی صرفاً گفت من تشرفی داشتهام و به دنبال آن چیزی دیگری مطرح نکرد، نباید او را رد و نه تأیید کرد ممکن است راست بگوید.[۲۱۱]
۱۲-ارتباط و ملاقات گرایی
واژه ارتباط به معنای پیوند، اتصال و همبستگی است که بیشتر برای ایجاد پیوند دو طرفه و دو جانبه به کار میرود. ریشه ثلاثی مجرد آن، لغت «ربط» به معنای بستن چیزی است.
کلمه ملاقات، معنایی اخص از ارتباط دارد که مفهوم نوعی گفتوگو و شناخت را در نزد عرف، به معنای درک نیز در بردارد. اصطلاح ارتباط و ملاقات با امام عصر حضور، گفتوگو و شرفیابی است که حالتهای مختلفی میتواند داشته باشد.
انواع ملاقات با امام زمان
بررسی ارتباط و ملاقات، در دو دوره غیبت صغرا و کبرا متفاوت می کند. بررسی دوره نخست، خارج از موضوع بحث است و ارتباط و ملاقات در عصر غیبت کبری چند نوع دارد:
الف) ارتباط روحی: این نوع ارتباط که بیشتر صبغه عرفانی دارد، دارای قلمرو گستردهای است که هم مطلق توجه معنوی و انس و توسل به حضرت را شامل میشود و هم به طور خاص، مکاشفات روحی از راه پیوند و ایجاد سنخیت میان شخص و امام را در بر میگیرد. البته این ارتباط ضوابطی را میطلبد و میزان موفقیت در آن، به میزان طهارت روحی و صفای باطنی شخص، بستگی دارد. از اینرو، تعریف خاصی را برنتافته و شهود نام دارد.
ب) ملاقات در خواب: در این نوع ملاقات که ظرف تحقق آن عالم رؤیاست، شخص، حضرت را متناسب با عالم رؤیا ملاقات میکند و با حضرت نشست و برخاست یا گفتوگو دارد. این نوع ملاقات نیز ممکن است برای بسیاری از افراد رخ بدهد، به ویژه در شرایط روحی مناسب و حالات توجه و توسل به آن حضرت ـ البته صرف رؤیا، از نظر حجیت شرعی تکلیفآور نیست.
ارتباط روحی ضوابطی را میطلبد و میزان موفقیت در آن، به میزان طهارت روحی و صفای باطنی شخص، بستگی دارد.
ج) ملاقات در حال بیداری: منظور از این نوع ملاقات دیدن حضرت با چشم ظاهری و در بیداری، است؛ با ایشان تماس بگیرد، چه امام را بشناسد و چه نشناسد.
دیدار در بیداری، از نظر شناختن و نشناختن امام، صورتهای مختلفی دارد که آنها را برمیشماریم:
۱٫دیدار با حضرت با عنوان غیر حقیقی، به گونهای که دیدارکننده به هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچگونه توجه و التفاتی به حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی ناشناس و عادی تلقی میشود.
ممکن است این نوع دیدار برای بعضی چندبار رخ دهد، به ویژه در مکانهایی که حضرت آنجا رفتوآمد و با افراد فراوانی برخورد دارد. شخص، در اینگونه دیدار، امام را ملاقات میکند، ولی چون شناختی در کار نیست، ثمره چندانی ندارد.
۲٫دیدار با حضرت در هنگام غفلت از حضور امام که شخص، امام را ملاقات میکند، ولی پی به هویت امام نمیبرد و حضرت را شخصی عادی میپندارد، یا اینکه حضرت با تصرفات غیبی نمیگذارد که ملاقاتکننده او را بشناسد. آنگاه پس از پایان ملاقات نیز شخص، به دلیل مشاهده کرامات و معجزات در این دیدار یا نشانههای دیگر، متوجه حضور حضرت میشود و اطمینان مییابد که او امام بوده است؛ برخلاف صورت اول که شخص بعد از دیدار نیز متوجه قضیه نمیشود.
-
- دیدار با حضرت با عنوان حقیقی ایشان، طوری که شخص، در همان زمان دیدار، حضرت را بشناسد و یا حضرت خود را معرفی کند. این نوع ملاقات یعنی دیدار همراه با شناخت، بسیار نادر و اندک است؛ زیرا کثرت چنین ملاقاتهایی با حکمت و فلسفه غیبت منافات دارد. اگر در موارد استثنایی اجازه چنین تشرفی داده شود، بنا به مصالح خاصی است، هرچند ما آن را ندانیم. در میان نقلهای تشرفات نیز این نوع ملاقات، بسیار اندک است[۲۱۲]. و فیض حضور نامیده میشود و نه تنها ایشان را دیده و میشناسد بلکه از ایشان سؤال و جواب هم میشود.[۲۱۳]
بیشتر نقل تشرفاتی که درکتابها ثبت شده و از زبان برخی عالمان و اهل تقوا نقل میشود، از اینگونه ملاقاتها به شمار میرود. ملاقات و مشاهده حضرت در حال بیداری، از میان سه گونه دیدار، محل بحث و نزاع است. گونه اول ملاقات در حال بیداری، به لحاظ اینکه سخنی از ملاقات در آن مطرح نیست و گویی دیداری صورت نمیگیرد جدا از بحث ماست.[۲۱۴]
با بررسى این آرا و نقدها، به روشنى ثابت مىشود که اصل کلى در زمان غیبت کبرى، بر عدم ملاقات و ارتباط با آن حضرت استوار است و ما هیچ تکلیف و یا دستورى مبنى بر تقاضاى دیدار و رؤیت نداریم و هیچ دلیلى نیز وجود ندارد که ما سعى کنیم با دعا، چله نشینى، ذکر و اوراد و… حتماً به محضر آن امام همام مشرّف شویم. حتّى به جهت سوء استفادههاى فراوانى که از این امر شده، باید به شدّت از آن دورى کنیم و تنها به فکر ارتباط روحى و قلبى با امام زمان(عج) باشیم.
البته به یقین بزرگانى چون بحرالعلوم، ابن طاووس، مقدّس اردبیلى و… به محضر آن حضرت مشرّف شده و او را زیارت کردهاند؛ اگرچه خود، ادعایى در این زمینه نداشتهاند؛ ولى این دیدارها را تأیید کردهاند. همچنین آن حضرت نیز در موارد ضرورى و نیاز، به یارى گرفتاران و محتاجان شتافته و به دستگیرى از آنها پرداخته است. از این رو مىتوانیم بگوییم که امکان دیدار و مشاهده حضرت در عصر غیبت کبرى، به صورت خیلى محدود و یا بر اثر ضرورت وجود دارد و این توفیق و سعادت بزرگى است که شامل عدهاى خاص و اندک مىشود. ممکن است مراد از توقیع مذکورکه در نفی مشاهده است: ۱-به معنای نفی ا دعای ملاقات و مشاهده به طور پیوسته و دائمی قبله از ظهور. ۲-یا نفی ادعای ظهور حضرت به طور اختصاص برای عدهای خاص ۳-یا نفی ارتباط اختصاصی همانند نواب اربعه ۴-نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد.
یعنی، اگر کسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا کند- به این صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام عصر (عج) شرفیاب میشود یا ارتباط پیدا میکند- کذّاب و افترا زننده است و این ادعا از احدی در غیبت کبری پذیرفته نیست، یا این که چنین کسی که این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد و اگر هم کسی آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم میدارد و به کسی اظهار و افشا نمیکند.
بنابراین هم شرفیابی اشخاص به حضور آن امام عزیز ثابت است و هم کذب و بطلان ادعای کسانی که در غیبت کبری، ادعای سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را مینمایند، معلوم است. پس صرف دیدار، در روایت منتفی نشده است و علما نیز نفی اصل دیدار را استفاده نکردهاند؛ اما از آنجایی که قطعاً نمیتوان توقیع را ردّ کرد، باید تا حدّ امکان به مفاد آن عمل نمود و مدعیان دیدار و مشاهده را- به خصوص در جاهایی که هیچ قرینه و شاهدی بر اثبات ادعای آنها وجود ندارد- تکذیب کرد. به علاوه روایت، مدعی مشاهده را «کذّاب» میداند؛ حال اگر کسی امام را ببیند و به دیگران نگوید، مشمول این روایت نمیباشد و بر این اساس اصل دیدار، امر ممکنی خواهد بود.[۲۱۵]
آسیبهای بحث دیدار
از آنجا که مقولهی دیدار از اهمیت خاصی برخوردار است، توجه همگان را به سوی خود جلب می کند. لذا در این حین دچار آسیبهایی نیز میگردد که به بیان چند مورد از آنها میپردازیم:
۱-ترویج خرافات
در مورد دیدار با امام زمان uکتابهایی نوشته شده که سرشار است از حکایات و داستانها و مطالبی است که برخی از آنها نادرست و برخاسته از تصورات و خیالبافیهای نویسندگان آنهاست؛ نقل این داستانها و حکایات باعث میشود که یک عقیدهی درست و صحیح به ناصوابهایی آمیخته گردد و عقاید خرافی و ناصحیح و غیر مستدل در میان مردم رواج یافته، مردمان معتقد از سرچشمهی زلال اسلام ناب و راستین را در باتلاق خرافات فرو برد. در نتیجه، مخالفان تشیع، امکان رشد و گسترش مییابند و عقاید نادرست و خرافی را به نام تشیع ثبت کرده و به دیگران انتقال میدهند و عقیدهای را که در اصل آن تمام فرق اسلامی توافق دارند، به گونهای مطرح میکنند که فرسنگها با اسلام فاصله دارد.
۲- دیدار بدون هدف
تجربه نشان میدهد کسانی که بدون داشتن معرفت و آثار و لوازم آن و صرفاً با نیروی احساس و عاطفه در مسیر عشق و ارادت امام زمان u میافتند، چون معرفت و علم لازم را برای کنترل این درجهی شدید محبت ندارند، در اثر وسوسههای شیطان از مسیر خارج شده و به انواع و اقسام انحرافات عقیدتی و اخلاقی مبتلا میگردند و در پایان با تحمل شکستهای جبران ناپذیر، از عشق به امام عصر u سرخورده گشته و دیگر هیچگاه در آن مسیر قرار نمیگیرند. چه بسیار افرادی که به شوق دیدار امام زمان u با نیت خالص، قدم در این مسیر گذاشتهاند، اما به دلایل مختلف از مقصود اولیهی خود، دور شدهاند. بنابراین مطلوبترین حالت این است که انسان با طلب کردن معرفت و سعی در عمل به آن از قبیل انتظار فرج، تقوا، ورع و … ظرفیتی پیدا کند که بتواند حد بالای محبت و شیفتگی را با ادای تکالیف فردی و اجتماعی در خود جمع کند.
۳- افراط و تفریط در نقل تشرفات
این نکته حایز اهمیت است که نباید در قضاوت نسبت به این موضوع، با انگیزهی جلوگیری از سوء استفادهی افراد مغرض و فرصتطلب، به کلّی راه ارتباط با حضرت ولی عصر u را مسدود و بسته اعلام کنیم و مطلقاً نقل تشرفات را دروغ قلمداد کنیم زیرا چنین رویکردی، علاوه بر این که اصلاً مستند و قابل قبول نیست، آثار منفی مخرب و زیانباری نیز در پی دارد. چون انعکاس آن در جامعه و در میان شیعیان و کسانی که هستی خود را در گرو عشق به آن حضرت میدانند، عواطف و احساسات ناب ایشان را خدشهدار میکند و این ذهنیت را در جامعه دامن میزند که حضرت حجّت u به عنوان موجودی قدسی است که هیچ ارتباط و تعلقی در امور زندگی آنان ندارد. طبیعی است که چنین باوری در زمان غیبت، تأثیرات منفی عمیقی را به همراه خواهد داشت. و از سوی دیگر کسانی که به دیدار حضرت در عصر غیبت اعتقاد دارند نیز باید این نکته را در نظر داشته باشند که: در عصر غیبت، قاعدهی عمومی و کلی، غیبت حضرت و عدم ملاقات ایشان است، بنابراین خروج از این اصل و بیان این که ملاقاتی صورت گرفته، نیازمند دلیل محکمی است که در این مورد نیز بسیاری از ادعاها قابل اعتنا نمیباشند. مگر این که نقل کننده فردی کاملاً موثق، مورد اعتماد، با ایمان و پارسا بوده و قرینههای مطمئن و شواهد یقین آوری را به همراه داشته باشد. همچنین در تعالیم امامان معصوم(علیهم السلام)، دستور و سفارشی نسبت به تلاش برای ملاقات با حضرت در دوران غیبت، دیده نمیشود. آنچه به آن فراوان تأکید شده، تلاش در جهت کسب رضایت حضرت است و خود سازی و آمادگی برای قیام جهانی حضرت مهدی u در واقع آنچه مهم است این است که غیبت نباید مانع از ارتباط معنوی و پیوند روحانی بین ما و امام عصرu باشد که مهمتر از دیدن و ملاقات، ارتباط معنوی با حضرت و به دنبال تحقق اهداف ایشان بودن و زمینه را برای ظهورشان فراهم کردن است:
امام زمان u میفرمایند: «فَلیَعمَل کُلُّ اَمری مِنکُم بِما یَقرَبُ بِه مِن مَحَبَّتِنا وَ یَتَجَّنَّب عَمّا یُدنیه مِن کَراهَتِنا و سَخَطِنا»[۲۱۶]؛ «هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک نموده و از آنچه خوشایند ما نباشد و باعث کراهت و خشم ما میگردد، دوری گزیند.»
گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است[۲۱۷] | گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است |
ریشه یابی
-
- نبود بصیرت و آگاهی نسبت به دین و نشناختن وظایف اصلی و فرعی. ۲٫ توهم و خیال پردازی. ۳٫ هوای نفس.
یکی از مواردی که باعث میشود این صلاحیت غیرقابل اعمال گردد، مصونیت قضایی است. مصونیت در ترمینولوژی حقوق بهطورکلی بدین معنا است که دارنده آن از تعقیب قانون و مأموران دولت در امان است. به تعبیر دیگر قانون و مأموران مجری قانون نمیتوانند شخص دارنده مصونیت را تعقیب کنند[۴۰۳]. درواقع مصونیت حقی است که بهموجب قانون دارندگان آن نسبت به کلیه اعمالی که در اجرای وظایف خود انجام میدهند، از تعقیب قضائی، مدنی و اداری مصوناند[۴۰۴].
یکی از تعهدات افغانستان مطابق پیمان همکاریهای امنیتی و دفاعی افغانستان- آمریکا اعطایی مصونیت قضایی (جزایی و مدنی)، به نیروهای نظامی و ملکی ایالاتمتحده در برابر قوانین و سازمانهای عدلی و اجرایی افغانستان است. بند ۱ ماده ۱۳ این پیمان بیان داشته که: «افغانستان با حفظ حق حاکمیت خود میپذیرد که کنترل انضباطی به شمول اتخاذ تدابیر قضائی و غیر قضائی از جانب مقامات ایالاتمتحده بر اعضای نظامی و بخش ملکی آن اهمیت بسزا دارد؛ بنابراین افغانستان توافق میکند که ایالاتمتحده تحمیل صلاحیت قضائی در رسیدگی به تخطیهای جنایی و مدنی چنین افراد در قلمرو افغانستان را حق اختصاصی خود بداند. افغانستان به ایالاتمتحده اجازه میدهد تا محاکمات قضائی و سایر اقدامات دیسیپلینی مربوط به این قضایا را، عندالضرورت در قلمرو افغانستان انجام دهد[۴۰۵]».
ماده اول این پیمان در تعریف که از نیروهای نظامی ارائه داده بیان کرده که: «عضو نظامی به فرد متعلق به بخش زمینی، دریایی یا هوایی قوای مسلح ایالاتمتحده اطلاق میشود[۴۰۶]. عضو ملکی عبارت است از هر فردی که توسط وزارت دفاع آمریکا استخدامشده ولی عضو نیروی نظامی آن کشور نیست. عضو بخش ملکی به افرادی اطلاق نمیشود که در افغانستان اقامت دائمی داشته و یا دارای تابعیت افغانستان بود و به گونه عادی در این کشور سکونت دارد[۴۰۷].»
بند ۵ این ماده مصونیت نیروی نظامی و بخش ملکی آمریکا را در برابر محاکم خارجی و بینالمللی بیان داشته که در آن دولت افغانستان تعهد نموده بدون رضایت صریح آمریکا اعضای نیروی نظامی این کشور، به هیچ محکمه بینالمللی یا نهاد دیگر یا دولت دیگر تسلیم یا انتقال داده نمیشود[۴۰۸]. پذیرش صلاحیت قضایی آمریکا بر جرائم مدنی و جزائی نیروهای این کشور در افغانستان، به مفهوم مصونیت این نیروها در برابر دادگاهها و قوانین مدنی و جزائی افغانستان است. این مصونیت شامل مواردی که این جرائم علیه اتباع افغانستان واقع گردد نیز میشود. دربند ۲ همین ماده بیانشده که برحسب تقاضا، ایالاتمتحده از جریان محاکمات جزائی، نتایج تحقیقات و محاکمات جرائم ارتکابی را که توسط این نیروها علیه اتباع افغانستان واقعشده، به این کشور اطلاع و در صورت تقاضا، سعی بر تسهیل اشتراک و نظارت از چنین محاکمات توسط نمایندگان افغانستان را خواهد نمود[۴۰۹]. همچنین ایالاتمتحده گزارش تحقیقات انجامیافته توسط مقامات افغان را در این خصوص نظر خواهد گرفت. درصورتیکه که یکی از اتباع آمریکا به ارتکاب جرمی از سوی مسئولین دولت افغانستان مورد سوءظن قرار گیرد، مقامات ذیصلاح افغان موضوع را برای بررسی و تحقیق به مسئولین نیروهای ایالاتمتحده آمریکا اطلاع خواهد داد. هیچیک از نیروهای نظامی یا ملکی آمریکا، توسط مقامات افغانستان دستگیر نمیشوند، در صورت وقوع در اسرع وقت به این نیروها تسلیم خواهد شد[۴۱۰].
علاوه بر مصونیت، این نیروها بهمنظور اجرای وظایف، حق حمل سلاح و استفاده از یونیفرم در خاک افغانستان را دارا بوده و صرفاً این موضوع با این قید همراه است که هنگام حمل سلاح، دیدگاه مسئولین دولت افغانستان در مورد مناطق مناسب برای این کار با در نظر داشت امنیت عامه در نظر بگیرند[۴۱۱].
اعطای مصونیت قضائی به نیروهای آمریکا مطابق پیمان امنیتی افغانستان و آمریکا نقض حاکمیت و استقلال افغانستان بهحساب میآید. این صلاحیت چنان گسترده تعریفشده که صلاحیت دادگاههای افغانستان و قوانین این کشور نقض میکند. ماده ۱۲۲ قانون اساسی افغانستان بیان داشته که هیچ قانونی در هیچ حالتی نمیتواند، قضیه یا ساحهای را از دایره صلاحیت محاکم افغانستان خارج بسازد و به مقام دیگری تفویض نماید. این بند فقط دو استثنا دارد که همان ایجاد محاکم خاص برای محاکمه رئیسجمهور و محاکم نظامی است[۴۱۲]. فصل دوم قانون جزای افغانستان قلمرو تطبیق این قانون را بیان داشته است. ازنظر مکانی قلمرو تطبیق این قانون در ماده چهاردهم آمده که این قانون بر تمامی اشخاصی که در ساحه[۴۱۳] (قلمرو) دولت جمهوری اسلامی افغانستان، مرتکب جرم شود قابل تطبیق میباشد. در ماده هفدهم این قانون آمده که احکام این قانون علیه اشخاصی که علیه اتباع افغان یا منافع آن در خارج و داخل مرتکب جرم شود قابل تطبیق است[۴۱۴].
مصونیت پیشبینیشده در این پیمان در تناقض آشکار با قانون اساسی و سایر قوانین ازجمله قانون جزای افغانستان قرارداد. مطابق این پیمان مقامات اجرائی افغانستان صلاحیت دستگیری این نیروها، در صورت ارتکاب جرائم را ندارد که خود نقض صریح حاکمیت اجرایی کشور افغانستان است. تنها مورد که افغانستان صلاحیت اعمال قضایی بر آن دارد قراردادیهای این نیروها و کارمندان قراردادی آن است. درحالیکه اعطایی چنین مصونیت، صرفاً برای کارمندان سیاسی و دیپلماتیک، قابلیت اجرایی دارد. در مورد نیروهای مسلح این مصونیت فقط در هنگام سفر رسمی یا بازدید قابلیت اعمال پیدا میکند. دولت افغانستان میتوانست صلاحیت اشتراکی قضایی را بهعنوان یک راهکار بهتر و معقولتر برگزیند. به این مفهوم که در صورت که ارتکاب جرائم علیه یکی از اتباع افغانستان صورت پذیرفته، یا یکی از طرفین دعوا اتباع افغانستان است، در این حالت دولت و دادگاههای افغانستان را برای رسیدگی به این قضایا صالح میشناخت.
گفتار سوم: مزایا و مصونیتهای مالی
امروزه نقش مالیات، تعرفههای خدماتی و گمرکی، در کشورهای مختلف حول سه هدف عمده اجتماعی، اقتصادی و بودجهای تعریفشده است. در بعد اجتماعی مهمترین هدف همانا بهبود توزیع درآمد بین طبقات مختلف درآمدی است. هدف اقتصادی از وضع مالیات و تعرفهها بر اقشار مختلف تخصیص بهینه منابع بخشهای مختلف اقتصادی و کنترل نوسانات احتمالی در اقتصاد است. درنهایت هدف بودجهای اخذ مالیات را میتوان تأمین منابع مالی دولت قلمداد نمود؛ اما در عمل ثابتشده که نقش بودجهای و یا به عبارتی مبحث درآمدزا بودن مالیات و تعرفهها برای دولت بیش از سایر نقشها موردتوجه قرارگرفته است. گسترش تعهدات دولت در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی ازجمله تلاش برای رشد اقتصادی، افزایش اشتغال، تأمین مخارج بودجهای دولت، بیش از هر چیزی اهمیت افزایش درآمدهای مالیاتی و تعرفهای را نشان میدهد. اگر درآمدهای دولت را به درآمدهای مالیاتی و تعرفهای و غیر مالیاتی و تعرفهای تقسیم نمایم، میتوان گفت که درآمدهای ناشی از مالیات و تعرفهها منابع پایدارتر برای دولت است[۴۱۵]. در اکثر کشورهای جهان بیشتر درآمد دولت از مالیات تأمین میشود، مالیات بهعنوان مهمترین منبع درآمد دولت مبلغی است که بهموجب قانون جهت تأمین مخارج عمومی بهطور بلاعوض بهوسیله اشخاص حقیقی و حقوقی پرداخت میشود[۴۱۶]. افغانستان یکی از کشورهای است که در طول چند سال گذشته بیشترین منابع درآمدی آن در بخش عادی و انکشافی وابسته به کمکهای خارجی بوده است. دریافت و جمع آوری مالیات و تعرفهها میتواند نقش عمدهای در کاهش این وابستگی اقتصادی به بیرون داشته باشد[۴۱۷].
معافیت از مالیات، تعرفههای گمرکی و تعرفه خدماتی، همچنین در اختیار گذاشتن تأسیسات و پایگاه ها به نیروهای آمریکا، بدون دریافت هیچ مبلغی، صدمهای به اقتصاد و درآمد دولت افغانستان است. مطابق ماده ۱۷ پیمان امنیتی و دفاعی افغانستان- آمریکا، دریافت اموال، خدمات و سایر تجهیزات و اکمالات، از سوی نیروهای آمریکایی و یا به نمایندگی از این نیروها تابع مالیات، محصولات مشابه و یا مرتبط دیگری که در قلمرو افغانستان قابل تطبیق است نمیگردد. این نیروها مکلف به پرداخت هیچگونه مالیه، یا محصولات مشابه و مرتبط نیست. قراردادی ایالاتمتحده نیز از پرداخت مالیات و محصولات دیگر، از عواید کار با این نیروها، بر اساس قرارداد اصلی یا فرعی معاف گردیده، تنها قراردادیهای افغان مکلف شده تا مالیات بر درآمد را بپردازند[۴۱۸].
بند ۴ این ماده قراردادیهای را که به گونه عادی در افغانستان اقامت دارند یا دارای تابعیت افغانستان هستند را مکلف به پرداخت مالیات بر عایدات ساخته است. دربند ۵ خود تمامی قراردادیهای خارجی و آنهایی را که به گونه عادی در این کشور اقامت ندارند، از مالیات و محصولات مشابه ناشی از کار با این نیروها معافیت داده است[۴۱۹].
علاوه بر این در ماده ۱۸ بند ۱ تا ۳ تمامی جوازهای رانندگی و جوازهای مسلکی دیگر که از سوی ایالاتمتحده برای این نیروهای یا قراردادیهای آن صادرشده را بدون اخذ محصول یا دیگر اجرت، از سوی دولت افغانستان قابل اعتبار دانسته میشود[۴۲۰].
ماده ۱۹ نیز تمامی مدارک صادره از سوی نیروهای ایالاتمتحده، برای وسایط حملونقل این نیروها یا قراردادیهایشان را معتبر اعلام و آنها بدون نیاز به پلاک یا علائم صادره از سوی دولت افغانستان، گشتوگذار مینمایند. در صورت ضرورت دولت افغانستان بدون اخذ هیچ مبلغی در کمترین زمان ممکن باید برای این وسایل جواز و پلاک صادر نمایند. این وسایط از هرگونه بازرسی و نظارت توسط دولت افغانستان، مصونیت دارند. این وسایط (اعم از هوایی، زمینی و دریایی) از پرداخت هرگونه محصول، مالیه یا پرداختهای دیگر مانند حق العبور یا توقف در فرودگاه، معاف میباشند[۴۲۱].
این وسایط حقدارند که از حریم فضایی و زمینی افغانستان برای سوختگیری، نشست اضطراری، رفتوآمد و توقف استفاده نمایند. همه این فعالیتها تابع اطلاع قبلی به دولت افغانستان میشود. داخل شدن در این وسایط بدون اجازه و موافقت مقامات آمریکایی برای مقامات افغانستان ممنوع بوده، این وسایط نیازمند ثبت و راجستر در افغانستان نیست[۴۲۲].
در ماده ۲۰ این نیروها برای استفاده خود و قراردادی حقدارند که خدمات بانکی، فروشگاه، تفریحگاهها و خدمات مخابراتی و نشراتی داشته باشند. بند ۲ و ۳ صرفاً این نشرات را محدود به استفاده این نیروها و قراردادیهای آنها نموده است. بند ۴ این ماده نیز هرگونه نظارت بر این فعالیتها، از سوی دولت افغانستان را ممنوع اعلام کرده است. این فعالیتها جز جداناپذیر از نیروها پنداشته شده و از تمامی معافیتهای مالی مشابه برخوردار شدهاند. بسته های پستی، از بازرسی، ضبط یا جستجو توسط مقامات افغان مصوناند[۴۲۳].
در ماده ۱۶ ورود و خروج، استفاده از تجهیزات، اکمالات، تسلیحات، فنّاوری، آموزش و سایر خدمات از سوی این نیروها در افغانستان آزاد دانسته است. این نیروها و قراردادیهای غیر افغان آن، حقدارند وسایل موردنیاز شخصی خود را به افغانستان وارد یا صادر نمایند. ورود یا خروج این اجناس تابع هیچگونه بازرسی، پروانه یا جواز، تعزیرات، یا تأیید اسناد، پرداخت مالیات، تعرفه گمرکی نمیگردند. بازرسی این اجناس صرفاً در صورت دریافت معلومات مبنی بر سوءاستفاده از سوی قراردادی امکانپذیراست[۴۲۴]. نظام حقوق حاکم بر عقد قرارداد، از سوی نیروهای آمریکا تابع قوانین کشور آمریکا بوده، شرکتها و قراردادیهای که نیروهای آمریکا با آنها کار میکنند، تابع ثبت و راجستر با پرداخت یکبار حقالزحمه، به اداره حمایت از سرمایهگذاری افغانستان میباشند. این پروانهها دارای اعتبار سهساله بوده در کمترین زمان ممکن صادر میشود. دولت افغانستان، تعهد نموده تا در کمترین زمان ممکن یا هنگام ورود این قراردادیها به افغانستان روادید به اعتبار یک سال و قابل تمدید برای این اشخاص صادر نماید[۴۲۵]. ماده پانزدهم نیز ورود و خروج نیروهای نظامی و بخش ملکی آن را از مسیرهای تعیینشده در ضمیمه الف پیمان امنیتی افغانستان و آمریکا بیان داشته که بدون نیاز به روادید یا گذرنامه صرفاً از طریق ارائه کارت هویت صادره از سوی مقامات این نیروها امکانپذیر است. این موضوع شامل قراردادیها و سایر افراد نمیشود[۴۲۶].
مزایا و مصونیتهای پیشبینیشده در این بخش برای نیروهای آمریکایی و قراردادیهای آنها، همانند مزایا و مصونیتهای است که مطابق کنوانسیون ۱۹۶۱ وین در مورد هیئتهای دیپلماتیک پیشبینیشده است. این امتیازات و مصونیتها علاوه بر اینکه صدمه بزرگ مالی بر اقتصاد کشور افغانستان است به گونهی تعریفشده که در برخی موارد ناقض حق حاکمیت افغانستان است. افغانستان بیشترین منابع درآمدش در حال حاضر از راه کمکهای خارجی تأمین میشود درحالیکه این کمکها نامحدود نیست. بنابراین دریافت اجاره، مالیات و تعرفهها از این نیروها از یکسو کمک شایان اقتصادی برای کشور از سوی کاهش وابستگی به کمکهای خارجی است[۴۲۷].
در کنار این تعهدات که هریک از طرفین در مقابل هم نمودهاند برخی تعهدات مشترک نیز وجود دارد که هردو طرف متعهد گردیده تا آن را مراعات و اجرا نمایند. یکی از این تعهدات دعاوی طرفین نسبت به یکدیگر به دلیل تلف شدن اشخاص و اموال در هنگام انجام وظایف است. طرفین متعهد گردیده که از هرگونه ادعایی علیه یکدیگر مبنی بر مرگ اتباع یا تلف شدن اموال در جریان انجام وظایف صرفنظر نمایند. البته طرفین متعهد به جبران مناسب خسارات وارده به اشخاص ثالث گردیدهاند. ماده ۲۲ پیمان امنیتی این موضوع را چین بیان داشته است: هریک از دو طرف از هرگونه دعوا (بهاستثنای دعاوی ناشی از تطبیق قرارداد) علیه یکدیگر مبنی بر وارد شدن خسارت، ضایع شدن اموال و داراییها، جراحت یا فوت اعضای نیروهای ایالاتمتحده یا نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان و بخشهای ملکی این نیروها که حین وظیفه رسمی واقع میشوند انصراف میکنند. بند ۲ این ماده مینویسد: برای دعاوی که مطابق فقره یک این ماده استثنا قرار نمیگیرند، مقامات ذیصلاح ایالاتمتحده آمریکا مکلف به پرداخت جبران خسارت مناسب و عادلان برای حل دعاوی برحق شخص ثالث، ناشی از غفلت وظیفهی نیروی نظامی و بخش ملکی آن حین انجاموظیفه رسمی و نیز دعاوی ناشی از حادثهای مربوط به فعالیتهای غیر محاربوی نیروهای ایالاتمتحده، میباشند. اینگونه دعاوی از جانب مقامات نیروهای ایالاتمتحده طبق قوانین و مقررات ایالاتمتحده و با رعایت کامل قوانین و عرفهای افغانستان، طی مراحل و فیصله میگردد. بند سوم آن نیز یادآور میشود که نیروهای ایالاتمتحده هرگونه گزارش مبنی بر تحقیقات و پیشنهادهایی را که مقامات افغانستان در مورد مسئولیت مدنی یا میزان جبران خسارات وارده بهمنظور حل دعاوی شخص ثالث تهیهکرده است، در نظر میگیرند[۴۲۸]. حلوفصل دعوای ناشی از (قرارداد[۴۲۹]) نیز مطابق متن قرارداد فیصله خواهد شده و مسائل ناشی از تطبیق این ماده توسط کمیسیون مشترک طرفین بررسی میشود. ماده ۲۳ پیمان تمامی ضمایم این پیمان را که شامل (الف و ب) است، جز جداناپذیر پیمان اعلام کرده است. ضمیمه الف این پیمان در مورد موقعیت پایگاه ها و تعداد آن است که بر اساس توافق قابل تغیرند. ضمیمه ب نیز بندرها فرودگاهها و مرزهای که این نیروها یا تجهیزات و اکمالات آنها از آن میتواند وارد افغانستان شوند را بیان کرده است[۴۳۰].
موضوع دیگر در تعهدات مشترک حلوفصل اختلافات ناشی از تطبیق پیمانها است. ماده ۲۴ پیمان امنیتی در این خصوص بیان داشته که هرگونه اختلافنظر و یا منازعه در خصوص تفسیر و تطبیق این پیمان باید از سوی افراد باصلاحیت از طریق مشورت میان طرفین حل گردیده و نباید به هیچ دادگاه ملی یا بینالمللی، دیوان محاکمات یا نهاد مشابه یا طرف ثالث بهمنظور حلوفصل ارجاع گردد. بند دوم طرفین یا نماینده اجرایی آنها میتوانند از طریق کمیسیون مشترک روی اتخاذ تدابیر اجرایی و طرزالعملهای مربوط به تطبیق احکام مندرج این پیمان، توافق کنند. بند سوم همکاریها در چارچوب این قرارداد را تابع قوانین و مقررات نافذه کشورهای متبوع طرفین به شمول قوانین تخصیص بودجهشان نموده است.
در ماده ۲۵ پیمان نیز بر ایجاد کمیسیون مشترک برای نظارت بر تطبیق پیمان توافق کردهاند که از سوی نمایندگان اجرای طرفین ریاست میشود. کمیسیون مربوطه نیز تمامی ادارات و کارگروهی کمکی موردنیاز خود را تشکیل نموده و مصارف آن برحسب اشتراک طرفین پرداخت میشود. در ماده ۲۶ موارد اجرا، تعدیل و فسخ پیمان بیانشده و آمده که این پیمان از تاریخ اول ژانویه ۲۰۱۵ میلادی پسازآن نافذ میگردد که طرفین از مجاری دیپلماتیک، در مورد تکمیل شرایط قانونگذاری داخلیشان، به یکدیگر اطلاع بدهند. این پیمان تا پایان سال ۲۰۲۴ و فراتر از آن اعتبار داشته و نافذ میباشد مگر اینکه به تأسی از حکم فقره ۴ این ماده ملغی گردد. بند سوم نیز بیان کرده که این پیمان میتواند با توافق کتبی طرفین از طریق تبادل یادداشت دیپلماتیک تعدیل گردد. بند چهارم راجع به فسخ پیمان آورده که این پیمان میتواند با توافق کتبی طرفین و یا توسط هریک از دو طرف با ارائه اطلاعی کتبی بهطرف دیگر از طریق مجاری دیپلماتیک دو سال بعد از چنین اطلاعی فسخ گردد، این مدتزمان در پیمان استراتژیک یک سال بعد از اطلاع کتبی بهطرف مقابل در نظر گرفتهشده است. فسخ ضمایم و یا تدابیر اجرایی این پیمان نمیتواند باعث فسخ این پیمان شود، اما فسخ پیمان میتواند تمامی ضمایم و تدابیر اجرایی را فسخ نماید[۴۳۱].
نتیجهگیری
بررسی پیمانهای استراتژیک و امنیتی افغانستان و آمریکا نشان میدهند. تعهداتی که طرفین در مقابل هم نموده غیر متوازن، ناعادلانه و تحت تأثیر حاکمیت و نفوذ سیاسی آمریکا در افغانستان قرار داشته است. این کشور از دست بالایی که در افغانستان در مسائل سیاسی، اقتصادی نظامی و نفوذ که بر متولیان دستگاه های دولتی افغانستان داشته حد اعظم استفاده را برده است.
استقرار پایگاه های نظامی این کشور در استراتژیکیترین نقاط خاک افغانستان، تحمیل صلاحیت قوانین ایالاتمتحده بر تمامی کارمندان و نیروهای نظامی و قراردادهای این کشور در افغانستان، مصونیت قضائی نیروهای نظامی و ملکی این کشور در مقابل دادگاههای افغانستان و سایر کشورها و دیوان کیفری بینالمللی، بدون جلب رضایت صریح این کشور، معافیتهای گمرکی، مالیات، تعرفهها، مصونیت از بازرسی و دستگیری این نیروها، وسایط، تجهیزات و اکمالات آنها، از عمدهترین مواردی است که آمریکا، توانسته آن را در قالب این دو پیمان برای خود به دست آورد.
در مقابل تلاش کرده تا تعهداتی که در مقابل افغانستان مینماید، حداقلی و مبهم باشند. تا بتواند در صورت لزوم از زیر بار این تعهدات بدون اینکه متهم به نقض تعهد گردد شانه خالی نماید. باوجوداینکه این کشور تعهد به کمکهای اقتصادی و توسعه در افغانستان نموده اما هیچ مبلغ مشخص برای این تعهد بیان نداشته، این موضوع آمریکا را کمک میکند که در صورت بروز مشکلات اقتصادی میزان این کمکها را بهدلخواه خود تغییر دهد. بسیاری از این تعهدات برخلاف قانونی اساسی، استقلال و حاکمیت افغانستان بود و ناشی از نفوذ فوقالعاده آمریکا بر دولت افغانستان و خوشخدمتی دستگاه حاکم برای تداوم قدرتش با دریافت حمایت آمریکا است. از سوی نیز تمامی اقدامات خود را وابسته به تعهد دولت افغانستان در امر مبارزه با فساد اداری نموده است که خود میتواند گریزگاهی دیگر برای این کشور باشد.
در بعد امنیتی این کشور آموزش، تجهیز و تسلیح نیروهای افغانستان را متعهد شده، تجاوز داخلی و خارجی بر افغانستان را مایه نگرانی خود دانسته است. باوجود متحد عمده بیرون از ناتو خواندن افغانستان، تجاوز بر افغانستان بهعنوان تجاوز بر آمریکا اعلامنشده است. افغانستان در طول تاریخ مورد تجاوز خارجی قرار داشته که از سوی کشورهای مختلف صورت پذیرفته است. در حال حاضر نیز این کشور با مشکلات جدی با همسایه جنوبی خود پاکستان روبرو است که متحد عمده آمریکا در منطقه از زمان تشکیل به خصوص شروع جنگ سرد دانسته میشود. عدم تصریح دفاع نظامی در مقابل تجاوز بر افغانستان ناشی از رویکرد این کشور به پاکستان است؛ زیرا این کشور همواره خاک افغانستان را بهصورت آشکار یا از طریق فرستادن گروهای مسلح مورد تجاوز قرار میدهد. اعلام چنین تعهدی میتوانست آمریکا را به رویاروی با این دوست سنتیاش قرار دهد. بهطور خلاصه تعهدات پذیرفتهشده در این پیمانها به شکل عادلانه، بیرون از اعمالنفوذ آمریکا نبوده بلکه بهطور واضح چنین نفوذ در تبیین این تعهدات نمایان شده است.
این پیمانها باوجوداینکه تصور میشود بستری برای رشد اقتصادی و امنیت فراهم خواهند کرد؛ اما واقعیت آن است که شدیداً افغانستان را ناامن ساخته پای رقیبان آمریکا را دربازیهای استخباراتی و جنگ اطلاعاتی در افغانستان بازمینماید. بهترین راهحل در افغانستان استفاده از سازوکارهای منطقهای و استفاده از سازمانهای مانند شانگهای غرض تأمین امنیت و فرستادن سرباز بود. چنین کاری باعث سهیم ساختن تمامی طرفهای درگیر و کشورهای ذینفع در تأمین ثبات و امنیت این کشور میشد. از جنگ نیابتی و اطلاعاتی این کشورها برای ایجاد نفوذ در افغانستان و شکست آمریکا میکاست.
فصل چهارم
تأثیرات حقوقی پیمانهای استراتژیک و امنیتی بر روابط افغانستان با کشورهای همسایه
مقدمه
افغانستان زمانی منطقه حائل بین دو امپراتوری روس و بریتانیا بود. هردو دولت میکوشیدند بانفوذ خود بر دولت کابل، نقش منطقهای قدرتمندانهتری از خود بروز دهند. جنگ جهانی دوم قدرتهای اروپایی را به حاشیه کشاند و نقش آمریکا و شوروی را بهعنوان ابرقدرت برازندهتر کرد. با حمله شوروی در ۱۹۷۹ میلادی به افغانستان، جایگاه این کشور در سیاست خارجی ایالاتمتحده ارتقا یافت و این کشور به منطقهای جهت منازعه و رقابت بین دو ابرقدرت مبدل شد. با توسعه روزافزون قدرت همهجانبه چین، هستهای شدن هند و پاکستان و تلاشهای ایران برای دستیابی به این فناوری، احیای مجدد قدرت نظامی روسیه و منابع سرشار انرژی در آسیای مرکزی، قفقاز، دریای خزر و خلیجفارس، موقعیت ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و جغرافیای استراتژیکی افغانستان برای ایالاتمتحده بیشازپیش آشکار شد[۴۳۲].
این جغرافیا به دلیل قرار گرفتن در منطقه حیاتی زمین – هارتلند- امکان گسترش سلطهای قدرتهای مستقر و ذینفوذ را به آسیای میانه و مهار پیشرفتهای نظامی- اقتصادی چین و ایران و ایجاد عوامل بازدارنده، از بازگشت قدرتمند روسیه، رقیب سنتی آمریکا، به معادلات جهانی را برای آمریکا و همپیمانانش در سازمان ناتو فراهم میسازد. بسترهای مناسبی که در افغانستان به دلیل جنگهای داخلی، نبود امنیت، ثبات و ضعف اقتصادی، برای پذیرش حضور سیاسی و نظامی این قدرتها فراهمشده، فرصت بیبدیلی برای آمریکا به شمار میآید؛ که باید مورداستفاده حداکثری برای بسط نفوذش در منطقه و کنترل مناطق استراتژیک قرار گیرد[۴۳۳].
مبارزه علیه بنیادگرایان، طالبان و القاعده در افغانستان، در راستایی منافع کشورهای منطقه بهویژه ایران، پاکستان، چین و روسیه قلمداد میشود و تداوم بنیادگرایی در افغانستان، بدون شک تهدید علیه امنیت ملی همه این کشورها به شمار میآید. به همین دلیل همه این کشورها از طرح مبارزه با تروریسم در افغانستان، باوجود مخالفتهای سیاسی و امنیتی با آمریکا استقبال نمودند. مشارکت همهجانبه آنها در حمایت از مبارزه با تروریسم از سال ۲۰۰۱ تاکنون، بیانکننده این مدعا است. حمایت عمومی این کشورها از جنگ علیه تروریسم نمیتواند مانع این حقیقت گردد که گروه های فشار سرویسهای امنیتی و نظامی آنها مخالف سرسختانه حضور درازمدت آمریکا در منطقه نباشند[۴۳۴].
به همین دلیل پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان- آمریکا، بحث ایجاد پایگاه های نظامی در این کشور، واکنش منفی کشورهای همسایه افغانستان و منطقه را برانگیخته است. کشورهای ایران، پاکستان و روسیه رسماً مخالفت خود با این امر را اعلام کرده و سایر بازیگران منطقهای نیز نسبت به این پیمانها بادید منفی مینگرند. حساسیتهای منطقهای این پیمانها یکی از دلنگرانیهای اصلی مقامات افغانستان از امضای آن بود که باعث کندی این روند گردید[۴۳۵]. بدون شک آوردن صلح و ثبات، بهعنوان پیشزمینه برای توسعه اقتصادی و سیاسی در افغانستان، در گروه همکاری کشورهای همسایه افغانستان است. نبود این همکاری میتواند، مشکلات را تداوم بخشیده و افغانستان را به میدان نبردهای استخباراتی این کشورها با آمریکا و همپیمانانش مبدل سازد. قربانی اصلی این نبردها نیز افغانها خواهند بود که برای رسیدن به امنیت و توسعه، تن به امضای پیمان استراتژیک و امنیتی با آمریکا داده است. افغانستان یک کشور محاط در خشکی است؛ که برای رسیدن به بازارهای راهی جز توسعه همکاریها با کشورهای همسایه ندارد. به همین دلیل افغانستان از گذشته تا حال روابط حقوقی گستردهای با همسایگانش در امور اقتصادی، سیاسی، تجارت و ترانزیت دارد. در این فصل در قالب دو مبحث، تأثیرات حقوقی این پیمانها بر روابط افغانستان با کشورهای همسایه آن بررسی میشود. برای جلوگیری از گستردگی مباحث تلاش خواهد شد که کشورهای عمده، مانند ایران، پاکستان، چین و روسیه به بررسی بگیریم.
مبحث اول: کشورهای ایران و پاکستان
گفتار اول: جمهوری اسلامی ایران
دولت آمریکا بهعنوان سکاندار سیاست یکی از دو بلوک اصلی جهان، بعد از جنگ جهانی دوم منافع و مقاصد خاصی در ارتباط با هریک از مناطق جهان برای خود قائل است. بسته به میزان اهمیت منطقهای موردنظر، سیاست آمریکا در آن منطقه از شدت و ضعف برخوردار بوده است. سیاست این کشور در افغانستان در طول این مدت تغییراتی در خود دیده که میتوان گفت ازنظر تطبیقی مرحله و موقعیت کاملاً رهاشده، فراموششده و خیلی فعال را شامل میگردد. پیش از حادثه یازدهم سپتامبر، بنلادن و گروه القاعده بهعنوان یکی از اصلیترین گروه های ضد آمریکا شناخته میشد. بااینکه آمریکا از پناه گرفتن گروه بنلادن در افغانستان آگاه بود، ولی ترجیح داد تنها از گسترش اقدامات تروریستی القاعده به داخل خاک آمریکا جلوگیری کند. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر سیاست خارجی آمریکا در قبال افغانستان، از فراموشی به فعال تغییر ماهیت داد؛ یعنی آمریکا دیگر نمیتوانست در قبال آنچه در افغانستان میگذرد، بیتفاوت باشد[۴۳۶].
در تعریف تروریسم بینالمللی بهعنوان یک تهدید علیه امنیت ملی آمریکا، این کشور یک جایگزین برای دشمن آمریکا که از بین رفته بود یعنی «کمونیسم بینالمللی» پیدا نمود. مبارزه علیه این دشمن جایگزین، نیاز به توجیه و ادعاهای پرطمطراق جهت حضور نظامی جهانی بهویژه دستیابی به پایگاه های نظامی در آسیای مرکزی و افغانستان داشت. فضای به وجود آمده پس از تحولات یازده سپتامبر، حمله به افغانستان و شکست دادن طالبان و القاعده میتوانست آغازی راهی باشد که آمریکا درصدد پیمودن آن بود و بهعبارتدیگر افغانستان عرصه آزمون قدرت آمریکا برای رسیدن به اهداف جهانی خود در هزاره جدید بود[۴۳۷]. اقدام برای تأسیس پایگاه نظامی در افغانستان، اگر هدف اعلامی آن مبارزه علیه تروریسم و بنیادگرایی خوانده میشود، در باطن واپایش و مبارزه با قدرتهای منطقهای چون ایران، پاکستان، روسیه و چین است.
ایران و افغانستان بهحکم جغرافیای طبیعی دو همسایهاند که ناگزیر از همزیستی در جوار یکدیگرند. بیشک آنچه در دو سوی مرزهای مشترک دو کشور میگذرد بر حیات امنیتی، اقتصادی و انسانی آنها تأثیر مستقیم دارد. اگر پیوندهای عمیق تاریخی، فرهنگی و اقتصادی دو کشور را بر آن افزوده شود اهمیت آن دوچندان میگردد. چند دهه جنگ و بیثباتی در افغانستان، تأثیر امنیتی زیادی بر ایران داشت و این کشور را به بزرگترین مأوای پناهندگان افغانی تبدیل کرد و نزدیک به هزار کیلومتر از مرزهای آن را دستخوش آسیب و بیثباتی نمود[۴۳۸]. اقدامات سختگیرانه طالبان، با اندیشههای وهابی– سلفی، تمایل به صادر کردن این ایدئولوژی، به حمایت کشورهای عربستان سعودی، امارات متحده عربی و پاکستان میتوانست تهدید علیه امنیت ملی ایران بهحساب آید. تهدید امنیتی ناشی از افغانستان زمانی کاملاً احساس شد که گروه طالبان با حمایت سرویس امنیتی پاکستان، قدرت در افغانستان در دست گرفت و دیپلماتهای ایرانی در این کشور را به شهادت رسانید. در کنار آن قاچاق مواد مخدر از افغانستان به ایران از معضلات همیشگی ایران بوده است؛ بنابراین شکست طالبان و القاعده در افغانستان، در راستای امنیت ملی ایران توصیف شد. ایران در وهله اول از این اقدام حمایت نمود[۴۳۹].
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، ایران در همراهی با نظام بینالمللی نیز نقش سازندهای در شکلگیری دولت مقتدر و ملی، در جریان اجلاس بن و انعقاد موافقتنامه آن داشت. این کشور پنجمین کشور کمککننده برای بازسازی افغانستان به شمار میرود که بیشتر از ۵۶۰ میلیون دلار در راستای ایجاد زیرساختهای افغانستان، تأمین برق در استان غربی هرات، ایجاد فرصتهای آموزش عالی برای مهاجرین داخل ایران و جذب دانشجویان برای آموزش عالی از داخل افغانستان را کمک کرد که این کمکها تاکنون به بیش از یک میلیارد دلار رسیده است[۴۴۰]. طرح محور شرارت از سوی آمریکا در دوران حاکمیت بوش و قرار دادن عراق، کره شمالی و ایران در آن، باعث شد تا ایران به حضور آمریکا در افغانستان بهعنوان یک تهدید علیه امنیت ملی خویش بنگرد. ایران و آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در تناقض شدید ایدئولوژیک به سر میبرند. بعد از تسخیر سفارت این کشور در ایران و طرح نافرجام کودتا علیه نظام اسلامی از سوی آمریکا، ایجاد موانع بر سر راه برنامه هستهای ایران، مسدود کردن داراییهای ایران، اعمال تحریمها، حمایت از مخالفین نظام اسلامی، متهم ساختن ایران به نقض حقوق بشر، از عمدهترین مشکلاتی است که درگذشته و حال میان این دو کشور وجود داشته است. حمایت ایران از مردم فلسطین و مخالفت با اسرائیل بهعنوان متحده عمده آمریکا، سلطهجو خواندن آمریکا از سوی ایران، تلاش برای ایجاد موانع بر سر راه اهداف آمریکا در خاورمیانه و سایر نقاط، روند رو به توسعه ایران بعد از انقلاب که از آنیک قدرت مهم و تأثیرگذار در منطقه ساخته، باعث شده که آمریکا نسبت به ایران، بهعنوان یک تهدید علیه منافع خود در آینده بنگرد. آمریکا در برخورد با ایران همواره استفاده از گزینه نظامی را، بهعنوان یک تابو مطرح کرده است. این موضوع باعث نگرانی ایران از حضور آمریکا در افغانستان و عراق شد. این حضور را در راستایی تنگتر کردن حلقه محاصره ایران ارزیابی کرده است[۴۴۱].
به همان نسبت که بیثباتی در افغانستان تهدیداتی را متوجه امنیت ملی ایران می کند، حضور آمریکا نیز میتواند برای این کشور تهدید باشد. تحریک احساسات مذهبی و جداییطلبانه در استانهای هممرز با افغانستان که دارای ساکنین عمدتاً سنی نشین است، انزوای سیاسی و اقتصادی، انجام فعالیتهای جاسوسی از طریق شنود مخابراتی، پرواز پهپادها و غیره به داخل ایران، تبلیغات منفی علیه ایران در افغانستان به هدف جدایی فرهنگی میان مردمان دو کشور که دارای پیوندهای مشترک دینی و مذهبی، زبانی و تاریخی هستند، سرانجام تلاش برای انتقال انرژی آسیای میانه و حوزه دریای خزر از مسیر افغانستان، از عمدهترین تهدیدات است که حضور آمریکا میتواند علیه امنیت ملی این کشور بکار گیرد[۴۴۲].
ایران و افغانستان از گذشته تا حال دارای معاهدات و موفقت نامههای زیادی درزمینه اقتصاد، تجارت و ترانزیت کالا، مخابرات، خدمات بانکی، انتقال برق، مالیات و تعرفههای گمرکی دارند[۴۴۳]. علاوه بر آن صادرات انرژی نفت و گاز ایران به افغانستان و تأمین برق شهرک صنعتی هرات، از سوی ایران، برای صنایع افغانستان، از اهمیت بسزایی برخوردار است.
بنابراین امضای پیمان استراتژیک و امنیتی از سوی دولت افغانستان با آمریکا که در آن بر ایجاد پایگاه های نظامی نیروهای آمریکا در خاک افغانستان توافق گردیده که حداقل سه پایگاه آن (هرات، شیندند، شور آب هلمند) در نزدیکی مرز با ایران قرار دارند، باعث نگرانی بیشتر ایران گردیده است. به همین دلیل این کشور با انعقاد این پیمانها مخالفت نموده و آن را برهم زننده معادلات منطقهای دانسته و ایجاد پایگاه های دائمی آمریکا در افغانستان را تهدید بر امنیت ملی خویش میداند. ایران حضور آمریکا در افغانستان را باعث تداوم بنیادگرای و بیثباتی در منطقه، دانسته و آن را عامل ادامه ناامنی میپندارد[۴۴۴]. اگرچه هر دو پیمان تحکیم روابط منطقهای و صلح ثبات منطقهای و بینالمللی را یکی از اهداف خود خوانده است. بخش سوم ماده ۶ بند «الف» پیمان استراتژیک نیز بیان داشته که ایالاتمتحده در جستجوی ایجاد تأسیسات دائمی نظامی در افغانستان نبوده و خواهان حضوری که تهدید علیه همسایگان افغانستان باشد نیست. دربند «ب» همین ماده نیز تعهد نموده که از خاک افغانستان و یا تأسیسات افغانستان بهعنوان نقطه آغاز حملات علیه کشورهای دیگر استفاده نمیکند[۴۴۵]. مقدمه پیمان امنیتی یکبار دیگر این موضوع را به عبارت مشابه، در پار گراف پنجم مورد تأکید قرار داده است؛ اما کاربرد واژه نقطه آغاز عملیات، در مفهوم مخالفش شاید چنین تفسیر گردد که در صورت آغاز عملیات از بیرون افغانستان، این پایگاه میتوانند، نقش حمایتی و عملیاتی بگیرند. با در نظر داشت اینکه در ماده سوم پیمان امنیتی بند دوم بیانشده که تعهدات این پیمان مانع از حق دفاع مشروع هریک از طرفین مطابق حقوق بینالملل نیست. امروزه بعد از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ مفهوم دفاع مشروع در حقوق بینالملل تغییر بنیادین یافته و شامل دفاع پیشگیرانه نیز شده است؛ بنابراین تعهد به عدم آغاز عملیات از خاک افغانستان یا از تأسیسات این کشور در تقابل با این ماده پیمان امنیتی، در مرحله دوم قرار میگیرد.
با توجه به رهگیری و پایین کردن پهپاد (RQ170) آمریکا از سوی ایران که از خاک افغانستان وارد حریم فضایی ایران شده بود، دستگیری عبدالمالک ریگی از مخالفین جداییطلب بلوچ ایران در استان سیستان بلوچستان و رهبر گروه تروریستی جند الله، اعتراف آن با داشتن روابط و حمایت از سوی آمریکا، حضور در پایگاه هوای بگرام افغانستان، دغدغه ایران از حضور آمریکا در افغانستان واقعی به نظر میرسد. بایستی که دولتمردان افغانستان قبل از امضای این پیمانها، نظر موافق جمهوری اسلامی ایران و گرفتن تعهدات محکمتر در متن قرارداد از آمریکا را مدنظر قرار میدادند[۴۴۶]. نتیجتاً درصورتیکه آمریکا، تلاش برای فعالیتهای اطلاعاتی- استخباراتی خود علیه ایران را، از خاک افغانستان دنبال نماید، بدون شک چنین کاری بهعنوان تجاوز به منافع ملی ایران دانسته شده، علاوه بر اینکه برای دولت افغانستان مسئولیت بینالمللی ایجاد میکند، در روابط حقوقی و سیاسی ایران با افغانستان اثرات منفی برجا خواهد گذاشت. در این میان افغانستان به دلیل وابستگی بخش تجاری و اقتصادی آن به مسیر ترانزیتی ایران، با در نظر داشت مشکلاتی که در روابط خود با همسایه جنوبی دارد، صدمه پذیر تر است.
گفتار دوم: جمهوری اسلامی پاکستان
در پایان جنگ جهانی دوم، وقتی انگلیس آماده خروج از شبهقاره هند شد، طبق طرح لرد مو نت با تن[۴۴۷]، تقسیم هند به دو کشور هند و پاکستان اعلام گردید. در سال ۱۹۴۷ میلادی، همسایه دیگر در جنوب افغانستان به نام جمهوری اسلامی پاکستان پدیدار شد. بر اساس این طرح سرزمینهای قبلی افغانستان که بر پایه قراردادهای مختلف ازجمله خط دیوراند، از اواخر قرن نوزده به بعد به هند (تحت سلطه بریتانیا) ملحق شده بود به پاکستان تعلق گرفت. موضوع سرنوشت پشتونها در ماورای خط دیوراند که افغانستان و پاکستان را از هم جدا میکند، ازنظر دولت افغانستان حل نا شده باقی ماند. باوجود اعتراض رسمی دولت افغانستان به سفارت انگلیس، این کشور اعلام نمود که در حال حاضر دیگر انگلیس مسئولیتی در این رابطه ندارد، دولت هند و پاکستان تصمیمگیرنده است. این خط هیچگاه از سوی دولت افغانستان به رسمیت شناختهنشده است. در زمان حاکمیت داود خان در سال ۱۹۵۳ میلادی، مسئله خط دیوراند باعث ایجاد تنش بزرگ میان افغانستان و پاکستان گردید[۴۴۸].
خط دیوراند که مرز کنونی بین کشورهای افغانستان و پاکستان را تشکیل میدهد، میان امیر عبدالرحمن پادشاه افغانستان و سرمورتیمر دیوراند[۴۴۹] منشی امور خارجه حکومت هند بریتانیایی در سپتامبر ۱۸۹۳ میلادی، به امضا رسید. این خط باعث شده تا مردم پشتوزبان دو طرف این خط مرزی که دارای روابط خانوادگی و فرهنگی مشترک هستند از هم جدا گردند. از اثرات منفی این خط بر افغانستان محدود ساختن آن به خشکی، از دست دادن قسمت عظیم از سرزمینش در آنسوی خط الی پیشاور امروزی است[۴۵۰].
از زمان شکلگیری پاکستان تاکنون این خط مرزی و پذیرش آن از سوی افغانستان به یکی از خواستهای استراتژیک پاکستان مبدل شده و بر تمامی مناسبات میان دو کشور سایه افگنده است.