شدن خلافت وجانشینی، ونزدیک شدن به دولت صفوی وفاصله گرفتن از آرمان های معنوی وسلوک عرفانی، آفت هایی بود که تقریباًتمام طریقه های آن دوره گرفتاربودند.[۱۶]
گرچه دراین دوره تصوف رسمی روبه افول بود اما طالبین عرفان وسلوک معنوی درهمین دوره، عده ای درسلک فیلسوفان وحکیمان وگروهی درسلک فقها، تمایلات خود را به تصوف بروز داده که این دو دستگی دربین عالمان دیندار و نامدار به وضوح مشهود است.
۲-۱.مخالفت باتصوف دردوره صفویه
دراینجا به طور اجمال به عالمانی میپردازیم که درانتقاد ازتصوف صاحب تألیفات ومناصب اجتماعی سیاسی بوده و همچنین به کسانی که درهمین دوره باوجود مخالفت های شدید، مشی ومنش عارفانه وصوفیانه داشته، اشاره خواهیم کرد.علما دوره صفویه بخصوص ملامحمّدطاهرقمی ومیرلوحی در استنادت خود برای مقابله با به اصطلاح بدعت ها، ازاین روایت استفاده کرده، که وظیفه عالمان دینی را درزمان ظهور بدعت ها، مقابله با اینگونه مسائل بیان میکند.این روایت ازرسول خدا(صلیاللهعلیهوآله)است که میفرماید: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی، فَلْیُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ، فَعَلَیْهِ لَعْنَه اللَّهِ».[۱۷]دراین میان سلاطین صفوی سهم عمده ای دراین مبارزه داشته که برای روشن شدن مخالفت آنان، به کلام علامه محمّدباقر مجلسی درجواب سوالات ملاخلیل قزوینی، اشاره ای به حوادث دوران صفویه داشته وبیان میکند که شاه اسماعیل درمبارزاتش جدی بوده است.علامه میگوید: «جناب شاه اسماعیل درهرکجا به خانقاه مشایخ اهل سنت میرسیدند خراب میکردند. وحیله ومکرهای ایشان رابرمردم اظهارمیفرمودند وازجمله آنها درمحله ما سابقاً بقعهای بودکه مزار ابونعیم نامی بوده ازمشایخ اهل سنت ودرسقف بقعه چراغی افروخته بودند که پیوسته روشن بود و درکتیبه آن نوشته بودند:
چـــراغی راکــه ایزدبــرفــروزد هرآنکس پف کنــد ریشش بسوزد
آن معدن اسرارربانی چون آن حالت رامشاهده نمودندکه مبنی برحیله است، مردی رافرستاده بودند که پف کند وآن چراغ راخاموش کند [او] ریشش نسوخت، پس فرمود که آن عمارت خراب کرده بودند.پس ظاهرشده بود که راهی ازسقف عمارت به خانه متولی داشته که ساخته بودند واز آنراه روغن و فتیله به چراغ میرسانیده اند».[۱۸]
صاحب روضات الجنان میگوید: گرچه بعضی ازبزرگان همچون شیخ محمّد سیاه پوش پیش شاه اسماعیل مورد احترام بودند اما نسبت به بعضی نیزسخت گیر بودند که حتی درزمان شاه جم جاه شاه اسماعیل صفوی انارالله برهانه که همه سلاسل درهم شکست وقبورسلف ایشان راکندند.[۱۹]همچنین نائب الصدر آورده که: «جناب شاه اسماعیل به خانقاه های مشایخ اهل سنت که میرسیدند خراب میکردند».[۲۰]
درادامه به علما وفقهای دوره صفویه که درجریان نقد تصوف صاحب قلم ونظر بودندبه صورت خلاصه اشاره میکنیم.
۲-۱-۱.محققکرکی
دردوره صفویه جریان مخالف تصوف از بازوی پرقدرتی کمک میگرفت که باپشتوانه حکومت به نهایت خود رسیده بود.این بازو راعلما وفقهای بزرگ آن دوره میساختند.همانطور که دربخش قبل به آن اشاره شد، اولین عالم این دوره محقق کرکی(م۹۴۰ق) بوده که باکتاب المطاعن المجرمیه نقطه آغازین جریان ضدتصوفی دوره صفویه بود.
۲-۱-۲.شیخ علی عاملی
شیخ علی بن محمّد بن حسن عاملی(۱۱۱۴ق (ازنوادگان شهید ثانی وازمعاصرین علامه مجلسی (۱۱۱۰ق) باکتاب «السهام المارقه» به نقدتصوف پرداخته است.وی نسبت به بکار بردن اسم تصوف میگوید: «اسم التصوف کان مستعملا فی فرقه من الحکماءالزایعین عن طریق الصواب ثم من بعدهم کان یستعمل فی جماعه من الزنادقه بعدحصول الاسلام ثم استعمله جماعه من اهل الخلاف و کانوا اعداء آل محمّد[علیهم السلام]کالحسن البصری وسفیان الثوری ونحوهما وحذا مِن بعدهم حذوَهم امثالهم کالغزالی رأسِ الناصبین للعداوه لأهل البیت (علیهمالسلام)…».[۲۱]وی دربخش ملحقات این رساله به نقدابن عربی، ملای روم وحلاج که ازاقطاب این جماعت شمرده،[۲۲] پرداخته است.
۲-۱-۳.شیخ حرعاملی
ازدیگر تألیفات این دوره کتاب «اثنی عشریه» شیخ حرعاملی (۱۱۰۴ق) بودکه در(۱۰۷۶ق) تألیف شده است.دراین اثربه طور مفصل به بطلان اعتقاد حلول واتحاد و وحدت وجود ازطریق آیات و روایات پرداخته است.دراین اثرهمچنین ازمستحسنات صوفیه وازبزرگان آن سخن گفته است.[۲۳]دراین اثربه کتاب حدیقه الشیعه که بخشی ازآن به رد تصوف است اشاره کرده وآن رابه مقدس اردبیلی(۹۳۳ق)نسبت داده.[۲۴]
باتوجه به حجم وسیع انتقادها به تصوف ومقابله جدی با این جریان در دوره صفویه، یک طیف از افکار اگر نگوییم تصوف تصفیه شده، که متمایل به تصوف بوده، وجود داشته وعالمان بزرگی دراین طیف بودنده اند که نمیتوان به راحتی نظرات ورفتار آنان را درهمراهی با تصوف نادیده گرفت.نفوذ عالمانی چون شیخ بهایی(۱۰۳۰ق)-که درباره وی گفته شده که شاه عباس رابرسر قبر بایزید بسطامی برده[۲۵]- وهمچنین مقام علمی میرداماد (۱۰۴۱ق) ومحمّدتقی مجلسی وملاصدرای شیرازی باعث شد که این افکار گرچه بامخالفت کسانی چون ملامحمّدطاهرقمی و دیگر مخالفان روبرو شود، اما به نظر میرسداین گرایش ها به رهبری این چندعالم، بنیانگذار دوره ای شدند که تمامی ابعاد و رجال تصوف از تیر رس آنان در امان نبود.ازاین زمان به بعد رواج بخش نظری تصوف به عرفان مشهور شد وبخش عملی به همان نام تصوف باقی ماند.
۲-۱-۴.ملاصدرا
صدرالمتألهین(۹۷۹-۱۰۵۰ق) ازجمله کسانی است که هم درتأیید تصوف وهم درنقد آن دارای آثارمهمیاست.ملاصدرا دربخش نقد تصوف کتاب«کسرالاصنام الجاهلیه» راتألیف، و دراین اثربه بدگویی ازصوفیان بازاری ومشایخ دروغین وبازیگر میپردازد.ملاصدرانسبت به کسانی که درمقام ارشاد نبوده وادعای این مقام را داشته، میگوید: «إنّ الّذین نصبوا أنفسهم فی هذا الزّمان فی مقام الإرشاد و الخلافه جلّهم، بل کلّهم ،حمقى جاهلون بأسالیب المعرفه والرّشاد و استکمال النّفس واستقامت ها فی السّداد».[۲۶]ملاصدرا درجای دیگربه سخنان صوفیه اشاره دارد که حرف های بی پایه را «ذکر» مینامند ودرمواعظ خود تکرار میکنند، میگوید: «و نقلوا اسم التّذکیر إلى جزافاتهم، و ذهلوا عن طریق الذّکر المحمود، و اشتغلوا بالأصوات و الحروف ومایواظب علیه أکثر الوعّاظ والقصّاص فی هذا الزّمان، وهو القصص و الحکایات والشّطح والطّامات.وأکثر ما اعتاده عامّه المتصوّفه و عوامّ الوعّاظ فی هذا الزّمان کلمات مزخرفه شعریّه یکون تکثیرها فی المواعظ مذموما.قال اللّه تعالى: وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ*أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ ».[۲۷]
ملاصدرا صوفیانی که درطلب جاه ومقام بوده را احمق وملعون خطاب کرده است و میگوید: «و أکثر من یقعد فی الصّوامع لیشار إلیه بالأصابع و یجلس فی الخانقاهات لیشتهر اسمه بالزّهد و الکرامات، فهو أحمق ناقص ملعون، و فیقید الشّهوات مسجون . فطوبى للتّقیّ الجاهل الّذی سلم عن إشاره الأنامل؛ و تعسا لمن قعد فی الصّوامع لتحصیل الوسائل للمسائل».[۲۸]
امادرقسم دوم این بخش به گروهی ازعلما وفقهای نامداری اشاره میکنیم که خط ومشی همسو باتصوف واقعی داشته اند.عالمانی مثل؛ شیخ بهایی که شیخ الاسلام بود وگرایش های عرفانی داشته است.نقل شده که دربعضی مواقع لباس درویشان میپوشیده ودرمسافرت هایی که به شام، مصر، بیت المقدس وعراق داشته، حضور درخدمت بزرگان تصوف راغنیمت میشمرده است.[۲۹]
ملاصدرای شیرازی(۹۷۹-۱۰۵۰ق) نیز ازدیگر عالمان دوره صفوی است که تمایل کاملی به تصوف داشته است.گرچه درموارد متعددی ازصوفیان بی صفا انتقاد کرده، اما ازصوفیانی چون حلاج نیزاینطور تمجید میکند: «و ما أحسن قول حلاج الأسرار حیث ینظم کلام السفینه و الملاح:
أ لا بـــــــلغ أحبــــائی فـــإنــی رکـــبت البــــحر و انـــکسر السـفینه».[۳۰]
ملاصدرا درترویج اصول تصوف در رساله سه اصل به مباحث معرفت نفس وتزکیه آن وتسویلات نفس امّاره میپردازد.ملاصدرا در بیان اصل اول این رساله میگوید: «معرفت نفس که حقیقت آدمی است ومبنای ایمان به آخرت ومعرفت به حشرو نشر ارواح واجساد، وجهل ازمعرفت نفس ازمعظم ترین اسباب شقاوت و ناکامی است وآنکس که معرفت نفس ندارد، نفسش وجود ندارد، ازاینجاست که عطارمیگوید:
تــوراایـــن پــندبس درهــردوعــالم کـــه بــرنایـدزجانـت بــی خــدادم
زحــق بــایــدکــه چنـدان یــادآوری کـه گـم کـــردی از یــادش گــذاری»[۳۱]
ملاصدرا دررساله سه اصل درمقابل کسانی که منکرعلوم معرفتی وشهودی بوده ایستاده ومیگوید : «ای بی دردنا انصاف و اى خود پسند پر جور و اعتساف، علمى که اسرار صمدیت و حقایق الهیت را بدان دانند و معارف ربوبیت را بدان شناسند و نیزمعرفت اسرار ایمان رامثل علم وحى و انزال و الهام و معنى رسالت و نبوت و امامت و علم کتاب هاى خدا و صحایف ملکوت و لوح و قلم پروردگار و معنى جفر جامع و مصحف فاطمه علیها السلام وکیفیت نزول شیاطین بر دل هاى اشرار به وسواس و نزول ملائکه بر قلوب اخیار به الهام علوم و اسرار وعلم نفس و سعادت و شقاوت و درجات و مقامات وى و آنچه ازین قبیل که هر یک بحریست از علم مکاشفه، چرا منکر مىشوى و دانستن آن را سهل وعبث مىدانى وعلم هاى دیگر که هریک ازآن را در شش ماه یا کمتر فهم مىتوان کرد، عظیم مىشمارى وصاحبش را ازعلماى دین مىپندارى».[۳۲]وی درادامه میگوید: اى ناجوانمرد علمى راکه درمدت پنجاه سال جان و تن درتحصیل آن باخته و گداخته، انکار وجحود آن مىکنى. آخرآن علمى که پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله از آن خبر داده که « إن من العلم کهیاه المکنون لا یعلمه إلا العلما بالله فاذا نطقوا به لم ینکره إلا أهل الغره بالله»[۳۳] کدامست؟ و چه علم است که مغروران بخدا باید منکر وى باشند؟
ملامحمّدتقی مجلسی(۱۰۷۰ق)نیز در زمره این عالمان قرارداشته است. با نگاهی به رساله تشویق السالکین میتوان این تمایل را تأیید کرد.گرچه به گفته علامه محمّد باقرمجلسی این [همراهی وهمدلی] برای تصحیح اعتقادات صوفیه بوده.
درادامه این سلسله ازعلمای متمایل به تصوف، میتوان به میرداماد نیز اشاره کرد.میرداماد دربعضی استناداتش ازاقوال ابن عربی دررساله الملوک، استفاده کرده که این تمایل را هویدا میکند.[۳۴]
کسانی نیز بودند با وجود فقاهت ومنصب صدارت مثل؛ امیرمعزالدین اصفهانی که شاگرد محقق کرکی بوده وغزل های جانانهای میسروده درعین حال ازتیر مخالفین تصوف درامان بوده که این چند بیت ازآن جمله است:
به پیش ماه رخـت،آفتــاب یعـــنی چه به پیش خال وخطت،مشک ناب یعنی چه
درون حلـقه زلـف تو رخ نمــایان است وگــرنـه دردل شـب آفتــاب یعنــی چه
خیال نرگس مستـت زهــوش می بردم وگــرنـه بادل پــردرد خواب یعنــی چه
عرق به روی توهرکس که دید می گوید بـه روی آتـش سـوزان حبــاب یعنی چه[۳۵]
۲-۱-۵.میرلوحی سبزواری
ازدیگر کسانی که دردوره صفویه وارد میدان نقدتصوف شده، محمّدبن محمّدمیرلوحی سبزواری (۱۰۸۵ق)است.گرچه میرلوحی در دستگاه حاکم سمتی نداشته است، اما با استفاده ازلفاف تقیه، توانست تألیفاتی چند، گرچه آثاری بدیع ومستدل نبوده، درنقد تصوف بنویسد.آثارمیرلوحی سبزواری همسو با دیگر آثاردوره صفویه است.آثاری که باتکیه بر بدعت دانستن رفتارصوفیه وحکم به تکفیر آنها، تألیف شده است.میرلوحی مخالفتهای شدیدی با صوفیان وابومسلم خوانی ها داشته است. «توضیح المشربین وتنقیح المذهبین»، «سلوه الشیعه وقوه الشریعه»و«اصول الفصول التوضیح» ازعمده تألیفات منسوب به وی است.درفصل سوم به طور مفصل به آثار وآراء میرلوحی، و همچنین مخالفت های وی با مجلسی اول اشاره خواهیم کرد.
۲-۱-۶.ملامحمّدطاهرقمی
اما مهمترین کسی که دراین دوره ازجایگاه خودبه عنوان شیخ الاسلامیوقضاوت درشهری چون قم، وهمچنین رابطه نزدیک باحکومت صفوی، توانست درنقدتصوف آثار بسیاری تألیف کند، محمّدبن محمّدحسین شیرازی قمی است.راجع به آثارضدتصوفی وی دربخش معرفی آثار ملا محمّد طاهر مفصلا به آنها اشاره خواهیم کرد.اماعمده ترین کتاب های ملامحمّدطاهرقمی درنقدتصوف و همچنین نقد فلسفه میتوان به «رجم الشیاطین»، «ردصوفیه»، «الفوائدالدینیه»، «حکمه العارفین»و«تحفه الاخیار» اشاره کرد.ملامحمّد طاهربیش ازچهاردهه در میدان نقد تصوف حضورداشته است که تألیفات وی در نقد تصوف و فلسفه، ازمشهورترین آثار وی است.محمّدطاهردراین چهاردهه بیش ازپنجاه و دو اثرتألیف کرده وباعالمان مشهور دوره صفویه مثل؛ ملامحمّدتقی مجلسی، ملامحسن فیض کاشانی ، میرداماد، ملا خلیل قزوینی ومحمّدطبیب مؤمن تنکابنی مناظراتی مکتوب داشته که درفصل دوم به آنها اشاره خواهیم کرد.مناظره با ملامحمّدباقر مجلسی[۳۶] ازمهمترین مناظرات ملامحمّدطاهر قمی است.مناظره دیگر وی با عالم هم عصرش یعنی ملامحسن فیض کاشانی است، که در نهایت ملا محمّد طاهر ازوی طلب بخشش میکند.محمّدطاهرهمچنین باملاخلیل قزوینی نیز مناظرات مکتوبی داشته است.ملا خلیل مهمترین نقدی که به محمّدطاهر دارد،جمع کردن منصب قضا وامامت جمعه وهمچنین عدم فهم مبانی تصوف است.
درهمین دوره محمّدطبیب مؤمن نیز با نوشتن کتاب فتوح المجاهدین به مقابله بانظرات وتألیفات محمّدطاهر برخاسته است.درفصل دوم به طور مفصل به آثار وآراء محمّدطاهر اشاره وهمچنین بزرگان ومبانی تصوف که درتألیفات وی مورد نقد قرارگرفته اند، ذکرخواهدشد.
جمع بندی:دراین فصل به این نکته رسیدیم که باتوجه به دعوت ازفقهای شیعه جبل عامل و همکاری آنها با حکومت صفوی روند مخالفت باتصوف منسجم ترشده، طوری که تاقبل ازاین دوره اینچنین مخالفت هایی باتصوف نشده بود.تاقبل ازدوره صفوی مخالفت هایی بوده، اما دردوره صفویه هم حجم انتقادها وتألیفات خیلی بیشترشد وهم برخورد عملی باصوفیان که منجر به طرد آنها وتخریب جایگاههای اجتماع صوفیه شده بسیار وسیع بود.همچنین اشاره کردیم که درهمین دوره عالمان بزرگی بودند که تمایل زیادی به تصوف واقعی داشته ودرآثار آنها این تمایلات موج میزند.درواقع میتوان به این امرتصریح کرد که این جریان معنوی در دوران گذار از عنوان تصوف به عرفان راسپری میکرد.زرین کوب دردنباله جستجونسبت به تضعیف تصوف دردوره صفویه میگوید: «چراغ تصوف ایران درپایان قرن دهم به آرامی روبه خاموشی رفت و زوال آن به طورجدی مطرحشد .شهرهای پرخانقاهی چون تبریز یایزد درقرن یازدهم ازخانقاه تهی شده وجای خانقاه ها را مساجد وتکایا وحسینیه ها گرفت».[۳۷]
فصل دوم: ملامحمّدطاهرقمی(زندگی نامه، آثار و آرا)
دراین فصل به زندگی، آثار، مناظرات ومنتقدین ملامحمّدطاهر اشاره خواهیم کرد.این فصل نسبت به دیگرفصول حجیم ترشده، اما بنابرآنچه که درفصل قبل اشاره شد، ملا محمّدطاهرقمی هم از جهت آثارضدتصوفی تألیفات بیشتری نسبت به دیگر مخالفین دارد وهم به تمامی زوایای تصوف پرداخته که تا آن دوره به صورت کلی ویا به صورت مختصر وجزئی بیان شده است.ازهمین باب جبران کننده این نقیصه خواهدبود.
۱.تولد
محمّدبن محمّدحسین در طلیعه نیمه اول قرن یازدهم درشیرازبه دنیا آمد.بعدها به ملا محمّد طاهر قمی معروف و از بزرگانی شد که به گفته خودش «دستگیری وراهنمایی برای وصول به شاهراه شریعت نبوی»[۳۸]سبب تألیفات ضدتصوفی وی شد.
محمّدحسین به همراه خانواده از شیرازبه عتبات عالیات سفر کرد و بعد از مدتی به خاطر حمله لشکر عثمانی به بغداد در سال(۱۰۴۸ق) به قم هجرت میکند.ملامحمّدطاهر قمی درنسخه کتاب شرح رباعیات که به قلم خود مؤلف است به این امر اشاره میکند: «ازشیراز هجرت نموده ساکن نجف اشرف شدم وسال ها درآن مقام مَقدم میسودم وگاهی در کربلا وگاهی در بغداد نیز اقامت مینمودم، تا اینکه در سنه ثمان واربعون بعد الف که سلطان روم به قصد تسخیر عراق عرب به موصل رسید از آن ارض مقدس به ناچار فرار نمودم وچون قم از اماکن مشرفه بود، اهلش به حسن مذهب معروف بودند ومرقد منور فاطمه بنت موسی بود که درفضل زیادتش روایت شده که: من زارفاطمه فی قم وجبت له الجنه؛ بنابراین محبت اهل بیت(علیهمالسلام)بعدازاستخاره اختیار مجاورت قم نمود». شیخ جعفر مهاجر صاحب کتاب اعلام الشیعه نیز به این نکته اشاره دارد ومیگوید: «ارتحل فی مقتبل الشباب الی العراق و کان فی الکاظمیه و کربلاء و لکنّه قفل عائداً و الی وطنه علی اثر دخول الجیش العثمانی بغداد سنه(۱۰۴۸ق)». [۳۹]
۱-۱.محل تولد
محمّدطاهر فرزند محمّدحسین درشیراز ایام طفولیت را گذراند.[۴۰] صاحب تذکره نصرآبادی مولد وی را [بوانات] فارس دانسته و میگوید: «او از[بوانات]فارس است، اما چون درقم بسیاربوده به قمیمشهور است».[۴۱]صاحب روضات الجنات نیزفقط به شیرازاشاره کرده.[۴۲]اما محمّدطبیب مؤمن که ازناقدین سر سخت ملامحمّدطاهراست مولد وی را فیروزآباد میداند.وی در فتوح المجاهدین میگوید: «به شیاع رسیده که او از فیروزآباد شیراز و پسر محمّد حسین نانواست».[۴۳]
۱-۲.محل وفات ودفن
ملامحمّدطاهرپس از سالها تلاش در راه ترویج افکارخود وبا تالیف بیش از۵۲ اثر در زمینه های مختلف که وی را درچهار دهه به عنوان یکی ازجنجالی ترین عالمان دوره صفویه تبدیل کرده بود، سرانجام در سال (۱۰۹۸ق) [۴۴] در شهر قم از دنیا رفت و در قبرستان شیخان دفن شد.[۴۵] و[۴۶]
اما قول محدث نیشابوری درکتاب سفینه المرتاد فی نفاه الاجتهاد درباره محل دفن ملا محمّد طاهرقمی مقرون به صحت نیست. وی میگوید: «المولی المقدس الماهرمحمّدطاهرالشیرازی اصلاً و القمی مسکناً و النجفی مدفناً».
۲.محمّد طاهر قمی در نگاه محدثین وعلمای شیعه
مولی محمّدطاهرقمی که ازمخالفین سرسخت تصوف و فلسفه دردوره صفویه بوده، بعضی ازآثار وی مالامال از طعنها و اشکالات صریح وی به کسانی است که آنها راکافر وغولان بادیه ظلالت میداند.کمترکسی ازبزرگان تصوف وحکمت توانسته ازتیرهای این عالم در امان باشد.ازقدمای علمای تصوف و حکمت گرفته تا متأخرین ازآنها.وی باتلاش فراوان به جایی رسید که او را شیخ الاسلام قم نامیدند.[۴۷]
۲-۱.صاحب املالآمل
محمّدبن الحسن(الحر العاملی) مولی محمّدطاهرقمی را این گونه معرفی میکند: «المولی الأجل محمّد طاهر بن محمّد حسین [الشیرازی ثم النجفی] القمی، من اعیان الفضلا، عالم محقق ثقه فقیه، متکلم، محدث، جلیل القدر عظیم الشأن…».[۴۸]
بررسی آرا ملامحمّدطاهرقمی ومیرلوحی سبزواری درمخالفت باتصوف۹۱