در آغاز جنگ اورگوراس بسیار موفق بود بخش اعظم قبرس و بخش هایی از فنیقیه و کیلیکیه را تصرف کرد و با همکاری آتن و آکوریس فرعون مصر شورش بزرگی علیه شاه ایران برپا کرد در این مرحله از جنگ اردشیر کامیاب نبود چون در جنگ با یونانیان درگیر بود . با این حال در سال ۳۸۷ بنابر پیمان صلح مشهور به صلح شاهانه قبرس ناچار به ایران تعلق یافت و تحت انقیاد ایران درآمد شرایط این صلح را در واقع شاه ایران دیکته کرد و آن را تیریباز در سارد برای هیئت نمایندگی یونانی قرائت نمود که طبق مفاد و شرایط این پیمان قبرس به شاه بزرگ تعلق می یافت .
اکنون که اردشیر دستش باز شده بود به تلاشی جدی برای سرکوب شورشیان پرداخت و سپاه تازه ای همراه با ناوگان و به فرماندهی تیریباز به قبرس فرستاد در حالی که فرماندهی ارتش با اورونتس ، شهرب ارمنستان بود. ناوگان ایران به فرماندهی گلوس پس از برخی بدبیاری های اولیه پیروزی بزرگی بر ناوگان اوراگوراس در کیتیوم در قبرس به دست آورد و آن گاه اوراگوراس در شهر خودش سالامیس پناه گرفت و آرام نشست . ایرانیان از زمین و دریا سالامیس را محاصره کردند اما موفق به تسخیر آن نشدند اوراگوراس برای درخواست کمک به مصر گریخت ولی موفقیتی به دست نیاورد.
یک سال بعد اورگوراس از مصر برگشت در حالی که مقداری پول اما نه آن قدر که امید داشت از آکوریس گرفته بود بنابراین اورگوراس تصمیم گرفت با تیریباز فرمانده کل قوای ایران به مذاکره بپردازد تیریباز خواستار آن شد که اورگوراس از همه شهرهای قبرس عقب نشینی کند و فقط به عنوان سلطان سالامیس خراج سالانه ثابتی به شاهنشاه ایران بپردازد و از او همانند برده ای از ارباب خود اطاعت کند . اورگوراس با همه این خواسته ها موافقت کرد به جز آخری که حاضر نشد به عنوان برده مطیع شاه ایران باشد بلکه گفت باید به عنوان شاهی از یک شاه بزرگتر اطاعت کند . مذاکرات قطع شد و جریان رخداد مسیر دیگری یافت دیودورس در اینجا جهش منطقی عجیبی را از رویدادها مطرح می کند و می نویسد چون تیریباز با این شرط موافق نبود اورونتس سردار دیگر که به مقام بلند تیریباز رشک می برد محرمانه نامه هایی علیه تیریباز برای اردشیر فرستاد عملا انسان انتظار دارد که اورگوراس در مقام بهتان زننده ابتکار عمل را به دست گیرد و این دقیقا همان چیزی است که تئوپومپوس می گوید اما احتمالا هر دو در این کار شرکت داشته اند و اورونتس تیریباز را دستگیر کرد و او را به شوش فرستاد که در آنجا زندانی شد . آن گاه اورونتس و اواگوراس به توافق رسیدند که اواگوراس باید شاه سالامیس باقی بماند سالانه خراج ثابت بپردازد و از شاه ایران به عنوان یک شاه و نه برده اطاعت کند این را دیودوروس به منزله پایان جنگ می داند.
دیودوروس از این سال دو داستان دیگر نیز حکایت میکند : یکی شورش گلوس داماد تیریباز است که از بیم آن که مبادا پس از بازداشت پدر زنش او نیز مغضوب شود سر به شورش برداشت و دیگری ماجرای محاکمه تیریباز است که پس از فارغ شدن اردشیر از جنگ با کادوسیان انجام شده است . این داستان به نوعی حاشیه رفتن داستان سرایانه است و احتمالا یک قصه اخلاقی یونانی درباره داوری و قضاوت خردمندانه منشا آن بوده است .
یگانه واقعیت تاریخی که می توان گویا به آن مطمئن بود تبرئه بعدی تیریباز و تنزل رتبه اورونتس است . حتی از این فراتر می رود و هم واقعیت تاریخی محاکمه تیریباز و هم تنزل رتبه اورونتس را انکار می کند.
بنا به گزارش دیودوروس همه این وقایع در ۴/۳۸۵ ق. م رخ داده اند اما بی گمان این نادرست است خود دیودوروس می گوید جنگ حدود ۱۰ سال به درازا کشیده است و این سخن را ایسوکراتس نیز تایید می کند به طوری که پایان جنگ می بایست در ۳۸۱ ق.م بوده باشد این ناهمسازی موجب پریشانی بیشتری در پژوهش های جدید شد . چون دیودوروس زمان پایان جنگ را در سال نادرستی قرار داده بود رویدادهای قبلی و به ویژه نبرد دریایی در کیتیوم نیز ممکن بود گرفتار تاریخ گذاری نادرستی شوند.
آیا یادداشت های روزانه نجومی می تواند در حل این مسئله به ما کمک کند؟ حادثه ای که در لوحه مورد بحث ما در سال ۱/۳۸۲ رخ داده و به آن اشاره شده و به بیشترین احتمال آخرین ماه سال یعنی آوریق ۳۸۱ بوده است بایستی بسیار مهم بوده باشد که بر منجمان بابلی اثر گذاشته است در سال ۳۸۱ ق.م دو حادثه مهم احتمالا رخ داده است : شکست ناوگان اواگوراس در نزدیکی کیتیوم می تواند تعبیر خوبی از متن باشد مشروط بر آن که بازسازی بلوخ از گاه شناسی درست باشد گزینه دوم اشاره یادداشت نجومی به پایان جنگ است که نشانه تسلیم نیروهای اواگوراس به نیروهای ایران بوده که پس از نبرد دریایی سالامیس را محاصره کرده بوده اند.
استدلال بلوخ مبتنی بر سه تایید است:
دیودوروس ۲,۹,xv : جنگ ده سال طول کشید اما فقط دو سال آن به نبرد واقعی گذشت از آنجا طول مدت ۱۰ سال را ایسوکراتس نیز تایید کرده است و از آنجا که وقتی ایسوکراتس کتاب پانه گوریکوس خود را در ۳۸۱ یا ۳۸۰ منتشر کرده است فرض بر آن است که دیودوروس خطای گاه شناسی مهمی کرده و مرحله پایانی جنگ از جمله نبرد دریای کیتیوم و تسلیم اواگوراس به اورونتس در ۳۸۱ ق.م رخ داده است .
ایسوکراتس ( مدح نامه ، ۱۳۵) : پس از صلح شاه شش سال سپری شد .[۷۲]
ایسوکراتس ( مدح نامه ، ۱۳۵) : هنگامی که ایسوکراتس مدح نامه خود را در سال ۳۸۱ق.م به پایان رسانیده تیریباز هنوز در قبرس بوده است و بنابراین نمی توانسته در ۵/۳۸۴ بازد
اشت شده باشد.
یک مسئله کوچک آن است که بدانیم اوراگوراس به کدام فرمانده ایرانی خود را تسلیم کرده است . گزارش از دوبار مذاکرات صلح وجود دارد و پژوهندگان معاصر گاه به فرض درباره مذاکرات سومی نیز پرداخته اند مذاکرات نخست گفت و گوهای تیریباز و اواگوراس بود که به شکست انجامید و در پی آن تیریباز دستگیر شد.
مذاکرات دوم میان اورونتس و اواگوراس انجام گرفت که موفقیت آمیز بود اواگوراس و اورونتس به این توافق رسیدند که اواگوراس باید فقط شاه سالامیس باشد خراج ثابت بپردازد و همچون یک شاه از فرمان شاه ایران اطاعت کند به نوشته ی دیودوروس این توافق به منزله پایان جنگ قبرس بود با این حال دیودوروس در ادامه می افزاید که چگونه تیریباز تبرئه شد و بنابر رسم موجود به بالاترین افتخارات دست یافته است از سوی دیگر اورونتس از سوی شاه محکوم شد و به پایین ترین رتبه تنزل یافت . این جملات کمابیش مبهم اند اما کسانی که هوادار تاریخ زودتری برای نبرد کیتیوم هستند فرض می کنند که اورونتس پیش از پایان جنگ در همان قبرس از مقام خود برکنار شده و توافق نهایی صلح میان اواگوراس و ایرانیان با همان شرایط توافق اورونتس انجام گرفته است. یودایک تاریخ برکناری تیریباز را ۴/۳۸۵ و توافق صلح اورونتس با اوراگوراس را به ترتیب ۴/۳۸۵ و ۳۸۳ براورد کرده اند و استدلال نموده اند که این توافق نهایی که سال ها بعد انجام گرفته نبوده ، و در توافق نهایی اورونتس نقشی نداشته است با این حال هیچ یک نمی گویند که پس از برکناری اورونتس چه کسی این مسئولیت را داشته است .
تاریخ اعاده حیثیت از تیریباز مسئله بعدی است که باید حل شود. درباره این ماجرا گفته اند که بلافاصله پس از جنگ رخ داده است اما این نظر با چارچوب امور سازگار نیست. محاکه تیریباز داستان جداگانه ای است که چه بسا خیال پردازی بسیاری دارد و احتمالاً مدت ها بعد رخ داده است. به نوشته ی دیودوروس محاکمه پس از لشکرکشی اردشیر به سرزمین کادوسیان انجام شده است این لشکرکشی نمی تواند در ۴/۳۸۵ انجام گرفته باشد زیرا در این تاریخ دو لشکرکشی دیگر در حال انجام یا تدارک بوده است یکی جنگ در قبرس و دیگری لشکرکشی به مصر ، دیودوروس تنها منبعی است که این سال را برای لشکرکشی علیه کادوسی ها ذکر می کند هم پلوتارک و هم پومپیوس تروگوس تاریخ این لشکرکشی را پس از لشکرکشی به مصر در ۳۷۳ و پیش از آغاز شورش داتام در ۳۶۷ قرار می دهند.
۲٫توسل به فرضیه های دو جنگ کادوسیان کاری نامعقول و غیرقابل اعتماد است.
سکوندا که اولین کسی بود که تاریخ جنگ با کادوسیان را پس از ۳۷۳ دانست هنوز فرض می کند که این لشکرکشی در ۴/۳۸۵ انجام شده است با این حال با توجه به این که منابع تنها از یک جنگ با کادوسیان در تاریخ های متفاوت سخن می گویند .
اورونتس پس از جنگ با کادوسیان در ۳۶۹ و شاید حتی پس از ۶/۳۶۷ تنزل مقام یافته است این شاید بدان معناست که فقط در آن زمان بوده که آئوتوفراداتس در شهر بی لیدی منصوب شده است و آنگاه اورونتس در زیر دست وی قرارگرفته است . شاید همین امر باعث شده که اورونتس تصمیم بگیرد به شورش بپیوندد و مخالف آئوتوفراداتس شود از آنجا که مهم ترین و بلندپایه ترین مقام در غرب بوده قابل درک است که برای رهبری شورش انتخاب شده باشد اما در عین حال او گمان می کرد اگر شورشیان را تسلیم ایران کند از شاه هدایای گرانبها و نیز مقام شهربی تمامی مناطق ساحلی را دریافت خواهد کرد با این همه دلیل این که چرا اورونتس به کسانی که به او اعتماد کرده بودند یعنی به شورشیان خیانت کرده است مورخان امروزی را گیج کرده است آئوتوفراداتس مدتی دراز به شاه ایران وفادار مانده و شهربی بود که با شورشیان جنگیده بود او در عنی حال کسی بود که آماج اصلی جاه طلبی های اورونتس محسوب می شد اما به محض آن که آئوتوفراداتس به شورشیان پیوست اورونتس از فرصت استفاده کرد که به شورشیان پشت کند و آنها را به شاه تحویل دهد و انتظار داشت که با این کار مقام قبلی فرماندهی کل را که آئوتوفراداتس از او گرفته بود بازستاند با این حال دیگر خیلی دیر شده بود زیرا اورونتس در فاصله کمی از این اقدام در گذشت.
یک بازسازی بدیل دیگر در مورد وضع شغلی اورونتس آن است که پس از بازداشت تیریباز او ضمن حفظ مقام خود در ارمنستان مقام فرماندهی ویژه آسیای صغیر را که برعهده تیریباز بود نیز به دست آورده است. اما آئوتوفراداتس شهرب لیدی و ایونیه شده است این شاید بتواند سخن تورگوس را که اورونتس در طول شورش بزرگ شهرب ارمنستان بوده پذیرفتنی تر سازد و این واقعیت را روشن کند که بنابر نوشته رویدادنامه پرگاموم اورونتس پس از پشت کردن به شاه پرگاموم راتسخیر کرد بدین ترتیب در طول شورش او پرگاموم را از چنگ آئوتوفراداتس درآورد این بازسازی لزوما بر این اندیشه که خلع رتبه ارونتس به صورت از دست دادن فرماندهی کل قوای آسیای صغیر به سود آئوتوفراداتس بوده است آسیبی نمی رساند.
بازسازی های انجام شده از رویدادنامه و جریان رویدادها را نمی توان قاطعانه اثبات کرد ، داده ها بسیار ناچیز و زیاده از اندازه پراکنده و متناقض اند.یگانه تاریخ هایی راکه می توانیم با میزانی از اعتماد به آنها یقین داشته باشیم عبارتند از نبرد کیتیوم در ۳۸۶ و پایان جنگ قبرس در ۳۸۱ . تصور کاترین رید که جنگ قبرس از ۳۹۴ تا ۳۸۴ به درازا کشیده است به هیچ رو ممکن نیست متاسفانه یادداشت های روزانه نجومی درباره سرداری که قرارداد نهایی صلح را امضا کرده است هیچ سرنخی در اختیار ما نمی گذارد.
از
آن جا که ماجرای شورش کوروش هم از منظر سیاست خارجی و هم داخلی قابل بررسی است ابتدا آن را از لحاظ همراهی با اسپارت و سپس از لحاظ تلاش های داخلی بررسی می شود:
۳-۲-۳ اسپارت در کنار کوروش کوچک علیه اردشیر دوم
داریوش دوم اندکی پس از نبرد اگس پوتامس و شکست آتن و پایان یافتن جنگ های پلوپونز به سال ۴۰۴ ق.م درگذشت پلوتارک می نویسد داریوش دوم از همسرش پریزاد پروشات دو فرزند پسر داشت اردشیر که قبل از به سلطنت رسیدن او تولد یافته بود و کوروش نیز درزمان سلطنت او بدنیا آمده بود. پریزاد علاقمند بود که کوروش به تخت بنشیند و به شاه توصیه می نمود که کوروش از این لحاظ که در زمان شاهی پدر بدنیا آمده بود به تخت نزدیک تر است و در این مورد سیاست داریوش را در انتخاب خشایارشا که به وسیله شاه اسپارت دمارات توصیه شده بود به شاه توصیه می نمود. ولی داریوش ، اردشیر را ترجیح داد و هم او بود که پس از مرگ پدر بر تخت شاهنشاهی هخامنشی نشست.
کوروش این انتخاب را نپذیرفت و از آسیای کوچک به شوش بازگشت و در مراسم سنتی تاجگذاری برادر که به طور معمول در پاسارگاد انجام می شد شرکت جست و در همین زمان قصد قتل برادرش را نمود توطئه به وسیله تیسافرن کشف شد و شاه فرمان قتل برادر را صادر نمود همین که این خبر به پریزاد رسید به سرعت خود را به محل اجرای حکم رسانید و پسر را چنان در آغوش کشید و بدن او را با موهای بلند خویش پوشانید که جلاد نمی توانست به او ضربه زند و آنگاه شاه در مقابل گریه ها و قسم های مادر تسلیم شد و کوروش را بخشید و او مجدداً به آسیای کوچک بازگشت.[۷۳]
به گفته او انتظار نمی رفت کوروش در بازگشت به آسیای کوچک به سال ۴۰۳ ق.م برای هم آزمایی بر سر تاج و تخت با برادر مهتر اماده شد و به سپاهیان پارسی که در اختیارش بود سیزده هزار مزدور یونانی افزاید . نیروهای اسپارتی تحت امر کلنارفوس نیز به او اظهار وفاداری نمودند و افسران اسپارتی به آموزش و تربیت مزدوران یونانی که فقط خواستار خوراک و جیره بودند پرداختند.
آنگاه کوروش در راس سپاه خود در بهار ۴۰۱ ق.م به سمت شرق به راه افتاد و قصد و علت لشکرکشی از نظر همگان مخفی مانده بود و در تارس[۷۴] سربازان دریافتند که توطئه ای علیه شاهنشاه ایران اردشیر دوم در دست اجراست .
آنگاه همه گفتند « که ما به جنگ شاه نمی رویم و برای این کار استخدام نشده ایم » سردار اسپارتی کلئارخوس ، راسنگسار کردند ولی کوروش و کلئارخوس نیرنگی بکار بردند . دروغ گفتند و خوراک و حقوق سربازان را افزودند تا آنان را آرام نمودند.[۷۵]
با وجود تجهیزات سرداران معهذا سربازان آرام نمی گرفتند و از جنگ با شاه بزرگ واهمه داشتند با هر پیشروی به درون خشکی سربازان مزدور بدگمان چیزهای تازه می خوانند و این خواسته ها با بیرون دادن دریک های تازه که تصویر کوروش بر آن نقش شده بود براورده می شد. روی این سکه ها یک کوروش نیم یونانی بدون ریش با بینی راست و اندکی برگشته به سمت بالا و تن پوش مادی از پارچه ای درشت و دیهیمی بدون نوک تیز بر سر نقش شده بود.( تاریخ شاهنشاهی هخامنشی ، پیشین ، ص ۵۰۷)
نبرد اصلی در سوم سپتامبر ۴۰۱ ق.م در کوناکسا واقع در شمال بابل رخ داد و کوروش مقابل برادر قرارگرفت کلئارخوس پارسیان را در جناح راست شکست داد ولی کوروش احتیاط را از دست داد و هنگامی که با شاه روبرو شد به سوی او تاخت و اردشیر را زخمی نمود ولی خود به طرز فجیعی کشته شد . کودتایی که کوروش علیه برادر به راه انداخت در کوتاه مدت نتایجی بد و در درازمدت نتایجی بدتر به بار آورد . آنچه در کوتاه مدت رخ داد عقب نشینی معروف به ده هزار نفر یونانی از ایران بود که به رهبری گزنفون انجام شد . بعدها یونانیان از واقعه بازگشت ده هزار نفر ستایش ها کردند و آن را اولین ضعف حکومت مرکزی ایران به شمار آوردند اما شکست یونانیان در کوناکسا و عقب نشینی آنان از ایران نمی توانست عامل عمده ضعف باشد آنچه در این امر موجب شد که نتایج بدی را چنانکه ذکر شد برای ایران به وجود آورد حضور یونانیان بود که برای اولین بار وارد مرزهای امپراتوری پارس گردیده و برای نخستین بار در آسیا در برابر بزرگ ترین ارتش جهان قرار گرفته بود آنچه نتایج بدتری را پدید آورد این بود که بعدها اسکندر در حمله به آسیا این واقعه را همواره بخاطر داشت و جسارت و شهامت ده هزار نفر را ستایش می نمود و آن را سرمشق خود قرار می داد و اعتقاد داشت که برای شکستن ایرانیان باید جنگ را به آسیا برد. [۷۶]در بهار سال ۴۰۰ ق. م تیسافرن مجدداً به آسیای کوچک بازگشت و به سمت فرمانروای کل آن مشغول به کار شد دولت شهرهای کوچک یونانی که قبل از آن با کوروش علیه شاه بزرگ همکاری نموده بودند ، از ترس انتقام ایران به اسپارت پناه بردند. جنگ بین اسپارت و پارس را اجتناب ناپذیر می نمود. اسپارت به دشمن شاه کمک نموده بود و اینک نیز یونانیان متمرد را در پناه خویش گرفته بود اگه زیلاس سردار اسپارتی به مقابله تیسافرن شتافت ، سواران پارسی در دشت هرموس در نزدیکی سارد از اسپارتیان شکست سختی خوردند . اردوی تیسافرن پول های طلای ایران را که منجر به اختلاف در میان یونانیان می شد وشترهای ارتش ایران که بعداً اگه زیلاس با به تماشا گذاردنشان شگفتی یونانیان را جلب نمود همه در جنگ اسپارتی پیروز افتاد.
به این ت
رتیب در زمستان ۳۹۵ ق.م اسپارت در آسیای کوچک یکه تاز بود.
در شوش پریزاد مادرشاه که می خواست زبونی دشمن خویش را که باعث شکست کوناکسا ومرگ کوروش شده بود می بیند .سردار دلاور پارسی را متهم به بی لیاقتی سستی و شورش گری نمود . شهرب فریگیه اوریئیوس دستور یافت سر تیسافرن را از تن جدا کرده و به شوش بفرستند.پریزاد به کین خواهی خود رسید و اکنون می توانست خرسند بمیرد ولی پارس تواناترین تدبیرگر خویش را از دست داد.[۷۷]
پلوتارک می نویسد اردشیر با کشتن تیسافرن که اشکارترین و بدترین دشمن یونانی ها بود هر سیه روزی را که به یونان وارد آورده بود جبران کرد.
اینک اسپارت شرمناک و سرافکنده از آتن و متحدین یونانی به خاطر اتحادی که در گذشته با ایران داشت در مقابل دولت پارس قرار گرفته بود و قصد داشت به جبران گذشته به ازادی جزایر یونانی نشین و سپس تصرف آسیای کوچک بپردازد . یونانیان که درد تحقیر را چشیده بودند ، از اگه زیلاس به مثابه قهرمانی که می تواند آنها را در مقابل قدرت طلبی و سلطه گری پارسیان برتری بخشد استقبال کردند . شعار این سردار اسپارتی انتقام از ایرانیان و کشاندن جنگ به خانه آنان بود . دولت ایران برای مقابله با تجاوز سردار اسپارتی شخصی به نام تیموکرات [۷۸] از اهالی ردس را با پنجاه تالان پول ۳۰۰ هزار فرانک طلا به یونان فرستاد تا در شهرهای یونانی نظر فرماندهان و فرمانروایان را به طرفداری ایران جلب کند و آتش جنگ را بر ضد اسپارت در یونان برافروزد تیموکرات با زبردستی توانست ماموریت پنهانی خود را با صرف هزاران دریک طلا انجام دهد و شهرهای آتن تب ، کورینت و ارگس را علیه اسپارت وادار به جنگ کند. به دنبال این سیاست جدید سردار اسپارتی به سال ۳۹۴ ق. م به وسیله افورهای اسپارت از آسیای کوچک فراخوانده شد.[۷۹]
اگه زیلاس درست زمانی به اسپارت فراخوانده شد که خواب تاخت و تازه های تازه را با کاپادوکیه می دید اما برای او یک عامل عمده ناشناخته ماند و آن شناختی بود که پارسیان از دیرباز از یونانیان داشتند آنان یک سستی تباه کننده تر یونانی را کشف نموده بودند و دیر زمانی آن عامل را که بسیار برنده تر از شمشیر بود در دنیای یونانی بکار می گرفتند .
طلا همیشه در بدترین شرایط بهترین عملکرد را پدید می آورد در سخن کوتاه و رک اسپارتی اگه زیلاس این حقیقت آشکار نهفته است او در هنگام ترک آسیا می گفت مرا ده هزار کمان گیر شاه از آسیا راندند . و غرض او از این گفته ده هزار بیمرگ نبود بلکه سکه هایی بود که رویش انگاره شاه چون کمانگیری نمایانده شده بود.[۸۰]
اردشیر به درستی درک می کرد همانگونه که آتن با کمک نظامی ایران به دست اسپارت در اگس پوتامس از ادعاهای خویش برای تسلط بر دنیای یونانی دست برداشته بود اینک نیز با تقویت و پشتیبانی آتن باید حریفی روبروی اسپارت که دولت هخامنشی را با خطر روبرو ساخته بود قرار داد استراتژی اردشیر سرانجامی سخت برای یونان به بار آورد.
۳-۲-۴ شاه اردشیر صلح شاه را به یونان تحمیل می کند
ساختن دیوارهای آتن اسپارت را نگران می کرد آنان بخاطر می آورند که در پایان نبردهای پلوپونز این دیوارها را که به وسیله تیمستوکلس ساخته شده بود از بیخ و بن برانداخته بودند ولی سیاست اخیر ایران در حمایت از آتن برای اسپارت قابل تحمل نبود اگر آتن قوی می شد اسپارت محکوم به نابودی بود زیرا ذخائر و نیروهایش را در جنگ های فرسایشی و طولانی از دست داده بود لذا اسپارت در مقام عذرخواهی برآمد. رفتار اگه زیلاس برای اسپارت نتیجه ای هراس انگیز داشت . شورای عالی اسپارت رای داد ، سفیری برای پوزش به ایران فرستاده شود دریاسالار جدید اسپارت آنتالسیداس از طرف شورا به عنوان سفیر عالی اسپارت به نزد تیری باذ در سارد فرستاده شد آتنی ها نیز همین که از این واقعه مطلع شدند سفرایی نیز روانه کردند تا لاسه دمونی ها تنها به قاضی نرفته باشند .[۸۱]
آنتالسیداس در نزد تیری باذ اعتراف کرد که لاسه دمونی ها نظری به شهرهای آسیایی یونان در آسیای کوچک ندارند و تنها چیزی که اسپارت از شاه ایران می خواهد این است که شاه اردشیر استقلال جزایر و شهرهای یونانی اروپایی را بشناسد آنتالسیداس برای بار یافتن به نزد شاه دو سال در سارد انتظار کشید و سرانجام به اتفاق تیری باذ در شوش به حضور شاه اردشیر رسید. او این سفیر نیرنگ باز را به گرمی پذیرفت اردشیر تاج گلی را که به گرانبهاترین عطرها آغشته شده بود نثار این اسپارتی محیل نمود و او را نوازش کرد و سرانجام شاه پیشنهاد اسپارت را پذیرفت . مجلس آخر این کمدی سیاسی در سارد به نمایش نهاده شد . تیری باذ که به جای فرناباذ به فرمانروایی آسیای کوچک برگزیده شده بود در سارد فرمان اردشیر را که به مهر او ممهور شده بود به نمایندگان دول یونانی نشان داد مضمون فرمان به گفته گزنفون چنین بود شاه اردشیر عادلانه می داند که شهرهای آسیایی جزایر کلازومن و قبرس را مستملکات خود بداند و آزادی و استقلال داخلی یونان اروپایی را که به آنها مسترد خواهد ساخت مگر محلازدمن[۸۲] ، ایمبروس و سکیروس[۸۳] که مانند گذشته از آن آتنی ها خواهد بود هرک
ه صلح را نپذیرد با او خواهم جنگید همراه با آنها که با من داستانند پیاده و در دریا با کشتی و با پول .
برطبق یک ماده دیگر عهد نامه که در بادی امر جالب توجه به نظر می آمد ، استقلال همه شهرهای بزرگ و کوچک یونانی تضمین می شد . آیا یونانیان چیزی بهتر از ا ین می خواستند؟ مسلماً نه ، به شرط آنکه اسپارت با ایران متحد نشده بود! اردشیر دوم ، اسپارت را به صورت سگ نگهبان خود در آورده بود و بدین ترتیب می خواست جلو اقدامات یونانیان را در مورد برقراری مجدد وحدت خویش بگیرد. در حقیقت ، اسپارت ماموریت مشعشع نظارت بر اجرای دقیق عهدنامه را برعهده گرفته بود! و آنچه برای او می ماند این
بود که تمام خاک خود را حفظ می کرد و در میان یونانیان به دلیل رابطه با دولت ایران احساس مزیت و برتری می نمود[۸۴]
در این زمان یونانیان چنان ضعیف و چنان عاجز و متفرق شده بودند که می بایست نه تنها سیطره اسپارت بلکه تفوق شاهنشاه ایران را نیز بپذیرند . این نخستین بار پس از نبرد میکال بود که ایرانیان توانستند به طور واقعی تسلط خود را بر یونانیان آسیای کوچک تحمل نمایند . اینک اردشیر می توانست به خوبی خودستایی کند، آنجایی که داریوش و خشایارشا درمانده بودند او کامیاب گشته بود.[۸۵]
صلح شاهنشاه ، جهان یونانی را به دو بخش تقسیم کرد. این دو بخش یکی به طور مستقیم و دیگری به طور غیر مستقیم تحت استیلای ایران بودند . یونانیان میراث عصر طلایی خود را بر باد داده و قهرمانان و مردان سیاسی خویش را انکار کرده بودند و آنچه اهانت را شرم آورتر می ساخت این بود که یونانیان می بایست در برابر دشمنی سر فرود آورند که او را در دریا و در خشکی شکست داده بودند . اینک اسپارتیان در سایه قدرت هراس آور ایران بر یونانیان به همان اندازه نظارت دقیق می کردند که بر هیلوت های خودشان. آنگاه استانداران ایرانی مجدداً بر اریکه قدرت خویش در آسیای کوچک بازگردیدند و پیش از پیش به یونانیان آسیای کوچک ظلم و اجحاف کردند حکومت اسپارتیان و دوستان ایرانی آنها حس تنفری در یونان ایجاد کردند که ثمرات تلخ خود را در آینده ای نه چندان دور به بار آورد. از پیمان آنتالسیداس تا حضور اسکندر مقدونی در آسیای کوچک و نبرد گرانیکوس هنوز سی سال راه باقی بود. « صلح شاه » بی اعتباری روابط اجتماعی دولت های یونانی را یک بار دیگر ثابت نمود . عصر طلایی اما کوتاه پریکلس ( نیمه دوم قرن پنجم ق.م) یونان ، اروپا را از یک تابش کوتاه با عظمت و پرآوازه بهره مند ساخته بود اما شرایط صلح امپراطوری دریایی آتن و قدرت هراس انگیز زمینی اسپارت را از هم پاشید . روزهای زرین پریکلس رفته بود و هرگز باز نمی گشت. اینک بسیاری از دولت شهرهای یونانی به صورت اعضای یک پهنه وسیع امپراطوری پارس درآمده بودند سربازان یونانی و اسپارتی که زمانی در ماراتن و در پلاته حماسه آفریده بودند اینک در سپاه شاه و ارتش های مصری به صورت مزدوری به کار می پرداختند.
با این همه در ولایات آسیای کوچک و ایونی کارها به سادگی پیش نمی رفت و اردشیر ناچار شد چند بار دیگر قدرت صلح شاه را که ارکان آن بر سیاست و طلا تکیه داشت ، به یونان تاکید نماید اما با ورود سیاست های ایران در این کشورها ، نوعی حکومت های خودمختار مبتنی بر جنبه های دموکراتیک رایج بود. زیرا ایرانیان دست این ولایت را که از مرکز امپراتوری بسیار دور بودند در امور داخلی خود بسیار آزاد نهاده بود و نیز مانند گذشته از سلسله های محلی و شهرهای آزاد رو به رشد خواسته نمی شد تا سیادت شاه بزرگ را بر خود بپذیرند و خراج منظم به دربار ایران بپردازند. حتی آنان دیگر مغلوب را به قبول آیین خویش نیز وادار نمی ساختند . از این رو بر روی سکه های شهربانان ولایات نقش اهورامزدا مشاهده نمی شد ، بلکه تصویر بعل ترسوس[۸۶] و پالاس آتنه نقش شده است.[۸۷]
با مرگ اردشیر دوم به سال ۳۵۸ ق.م تاریخ روابط ایران و ملل یونانی در مسیر انتهایی قرار می گیرد سیاست اردشیر دوم در تصنیف ملل یونانی برای درازمدت ، نتایجی شوم برای هر دو ملت ایران و یونان به بار آورده بود. در شمال یونان و در کوهستان های بلند مقدونیه سپاهی به فرمانروایی فیلیپ آماده می گردید تا از راهی که ایرانیان آن را در یونان ضعیف شده فراهم ساخته بودند بگذرد و امپراتوری هخامنشی را نابود سازد. راهی که اسکندر از آن عبور می نمود.
۳-۲-۵ سخنی درباره اردشیر دوم
اردشیر دوم هخامنشی پس از سلطنتی طولانی بر امپراتوری پارس به سال ۳۵۸ ق.م در گذشت . دوره سلطنت این پادشاه ، عصر اضمحلال قدرت سیاسی یونان و بروز جنگ های داخلی در آن و در نتیجه ، اعمال قدرت فراوان پارس ها بر آنان بود. در واقع کاری در یونان انجام نمی شد مگر آنکه دربار پارس در آن دخالت و بر آن نظارت داشته باشد.
در مورد سن و مدت سلطنت او ، روایات مختلفی به نگارش درآمده است . پلوتارک می گوید وی در سن ۹۴ سالگی در سال شصت و دوم سلطنت خود فوت کرد.[۸۸]
« دی نن » نیز همین عقیده را دارست. دیودور سیسیلی در کتاب ۱۵ ، بند ۹۳ می نویسد « اردشیر چهل و سه سال سلطنت کرد و در سال سوم المپیاد ۱۰۴ فوت کرد.» بنابراین حساب فوت او در ۳۶۲ ق.م روی داده است. «نلدکه» معتقد است وی در ۳۵۸ ق.م در گذشته و چهل و شش سال سلطنت نمود.[۸۹]
از میان مورخین فوق تنها پلوتارک شخصیت او را ستوده است و می گوید اردشیر به رافت شهرت داشت . ملت او را دوست میداشتند در زمان های آخر سلطنت خویش بسیار مهربان بود و از خونریزی دوری می گزید.
در زمان طولانی سلطنت این شاه ایران حاکم مقتدر و بی چون و چرای یونان بود سیاستمداران ایرانی چون تیسافرن و فرناباذ ، ملت های یونانی را به بازیچه های کوچکی مبدل ساخته بودند و آنچه که در دوران جنگ های پلوپونز بر سر یونان آمده بود توسط اردشیر به شکلی سخت تر و کوبنده تر بر این دولت شهرها تحمیل شد باید افزود که سیاست خارجی ایران به ویژه در یونان در زمان این پادشاه موفق ترین و پیروزترین سیاست خارجی عصر هخامنشی بوده است .