اولین معنایی که این دو کلمه در اشعار فردوسی دارند همان پروردگار و خداوند متعال است در بسیاری از این اشعار با این معنا بکار رفته اند .
مانند :
امّا در بعضی از ابیات معنای دیگری نیز دارند .
به عنوان مثال کلمه ” خداوند ” در بعضی ابیات معنا و مفهوم ؛ صاحب را دارد مثلاوقتی گفته می شود خداوند رخش یعنی صاحب رخش البته اصل این کلمات ” خدا و خداوند ” از کلمه ی خودتان به معنای صاحب گرفته شده است به همین خاطر در بعضی ابیات معنای صاحب را می دهد و از آنجایی که ما پروردگار عالم را صاحب تمام هستی می دانیم او را با این نام یعنی خدا و خداوند در زبان فارسی نام می بریم .
کلمه ی دیگری که معنای متفاوتی دارد کلمه ی ” خدیو ” می باشد که در بعضی از ابیات منظور خداوند است مانند کیهان خدیو یعنی پروردگار جهان « بریده دل از ترس کیهان خدیو » و گاهی نیز معنای پادشاه را نیز می دهد مانند اینکه گفته شود که « اینک تویی این جهان را خدیو » یعنی هم اکنون تو پادشاه این کشور یا جهان هستی البته در فرهنگ معین نیز همین دو معنی ، یعنی ، پادشاه و خداوند آمده است .
انحراف جمشید :
بعد از طهمورث پادشاهی ایران به جمشید رسید جمشید نیز در ابتدا ره عدل و یگانه پرستی را پیش گرفت ولی دچار کبر و غرور شد و از راه پروردگار جدا شد و ره شیطانی را پیشه کرد و خداوند نیز او را مجازات کرد بدرستی می دانیم که در اسلام کبرو غرور ناپسند است و هر گاه این آفت به جان مسلمانی افتد اعمال نیک او را تباه خواهد کرد و در این رابطه نیز روایات فراوانی نیز داریم .
علت نابود شدن جمشید در شاهنامه نیز گرفتار شدن او که کبر و غرور بیان شده است و همین کبر وتمنی کردن جمشید پادشاه بزرگ و معروف افسانه ای ایران را نابود کرد به گونه ای که با خواری تمام جان داد .
(( جمشید پس از آنکه چندین سال سلطنت کرد گرفتار غرور و گردید و ….. ))
( تقویم تاریخ سیاسی ایران ص ۲۱ )
کبر و غرور جمشید به جایی رسید که ادعای خدایی نمود .
جز از من که برداشت مرگ از کسی و گر بر زمین شاه باشد بسی
شما را زمن هوش و جان در تن است به من نگرور هر که اهریمن است ( شاهنامه ص ۸ )
هنگامی که جمشید تمنی کرد و ادعای پروردگاری نمود . کارا و درگون گردید و با درگرگونه شدن کار جمشید فره نیز از کاسته شد تا کار بدان جا رسید که پروردگار ضحاک را بر او چیره کرد و پادشاهی به آن بزرگی بعد از چند دهه رنج و سختی گرفتار چنگال شوم دشمن ناپاک گردید و با ذلت تمام در دیاری غریب جان به جا آفرین تسلیم کرد .
تمنی چون پیوست با کردگار شکست اندر آورد و برگشت کار
همی کاست زو فره ایزدی برآورده بر روی شکوه بدی ( شاهنامه ص ۸ )
***
چو ضحاکش آورد نامه به چنگ یکایک ندادش زمانی درنگ
به ارده مرا و را بدونیم کرد جهان را از او پاک و بی بیم کرد
با توجه به ابیات فوق و داستان مکتوب در شاهنامه چنین می توان دریافت که از آنجایی که جمشید ترک یگانه پرستی کرد و خود را شریک باری تعالی قرار دارد و ادعای خدایی نمود و از طرفی دیگر گرفتار کبر و غرور شد ، او مرتکب دو گناه بزرگ گردید اولین گناه او شرک و گناه دیگر کبر و غرور بود و به همین واسطه خداوند متعال او را مجازات نمود .
از آنجایی که خود را شریک پروردگار قرار داد خداوند مقام و منزلت او را از او سلب نمود و از این راه یگانه بودن خود را به دیگران فهماند و همچنین بر جمشید تا بداند که دو برابر باری تعالی قدرتی ندارد و تنها با اراده ی اوست که توانایی انجام کارها را دارد و تکیه بر تخت پادشاهی زده است این مقام تنها از جانب پروردگار به او داده شده است .
و از آنجایی که کبر کرد خداوند او را در عالم هستی چنان خوار گردانید که هیچ حکان و مأوایی نداشت و نتوانست در دیار خود زندگی کند و در دیار غربت بعد از چند سال زندگی پنهانی و پر دردسر ، سرانجام گرفتار چنگال خصم گردید و با خواری طعم مرگ را چشید تا مایه ی عبرت دیگران گردد . که انسان در برابر قدرت پروردگار ناتوان است و چیزی برای بوجود آوردن کبر و غرور ندارد .
مطلب دیگری که در اینجا می توان به آن اشاره کرد توبه کردن جمشید است که از جانب پروردگار مورد قبول واقع نمی گردد و به واسطه ی کبر او و ادعای خدایی نمودن جمشید پروردگار او را مورد خشم خود قرار داده و او را عذاب می نماید .
در اسلام نیز در رابطه با توبه روایات زیادی داریم و برای پذیرش آن نیز شرایطی ذکر شده است .
و بارها این مطلب را شنیده ایم که اگر صد بار توبه خود را شکستی باز توبه کن که پروردگار تواّب است .
خداوند متعال مژده پذیرش توبه توابین در قرآن کریم به دفعات داده است .
۲ – عدل
دومین اصل از اصول پنجگانه دین و مذهب ما عدل می باشد . یکی از صفات پروردگار نیز عادل بودن پروردگار است و جملگی معتقدیم که خداوند متعال عادل است و جهان را بر پایه عدل خویش بنا نموده است .
و در روایات نیز چنین آمده است (( آسمان ها و زمین بر اساس عدل استوانه )) . ( تقسیر نمونه جلد۴ ص ۳۰۲ )
در قرآن مجید نیز در آیات متعددی خداوند به این اصل مهم اشاره نموده است و مردم را به برپایی عدل و عدالت دعوت نموده است . این معنی را می توانیم از آیه هشت سوره ی مائده به روشنی در بیابیم و در تفسیر این آیه آمده است (( این ایه دعوت به قیام عدالت می کند … خطاب به افراد با ایمان کرده و می گوید ای کسانی که ایمان آورده اید همواره قیام برای خدا کنید و به حق و عدالت گواهی دهید )) . ( تفسیر نمونه جلد ۴ ص ۲۹۹ )
اگر کسی در امور و مسائل مختلف ز
ندگی از جمله مسائل عقیده ای و فردی و اجتماعی وقتی اخلاقی و حقوقی تفکر کنیم می توانیم وجود عدل را در کالبد همه آنها به روشنی دریابیم و درک کنیم . اگر انسان قوانین را وضع کند و فقط بخاطر اجرای عدالت است . انسانی می تواند ادعای تمدن و فرهنگ کند که بر اساس عدل و عدالت گام برداشته باشد . بدون وجود عدل و عدالت مطمئنأ زندگی بشری معنایی پیدا نمی کند و جهان هستی نیز بقایی نخواهد داشت و بی نظمی همه جا را فرا خواهد گرفت . واضح و روشن که با نظمی نتیجه ای جز فنا نخواهد داشت . هر سازمان یا اجتماعی که بی نظمی برآن حاکم شود بدون شک متلاشی خواهد شد .
پس بنابراین می توان عدل و عدالت را رکن اصلی و اساسی و یک رکن مهم دانست .
(( همانطور که هیچ یک از مسائل عقیده ای و عملی ، فردی و اجتماعی ، اخلاقی و حقوقی ، از حقیقت توحید و یگانگی جدا نیست . همچنین هیچ یک از آن ها را خالی از روح « عدل » نخواهیم یافت )) . ( تفسیر نمونه جلد ۴ ص ۳۰۱ )
۱-۲ – جامعه اصلی و عدل
دو رکن اصلی و اساسی در یک جامعه را می توان مردم و رهبر آن جامعه نام برد . اگر مردم نباشند جامعه ای وجود نخواهد داشت و اگر رهبری شایسته نباشد جامعه سرانجامی نخواد داشت .
« بان الله یأمر بالعدل والاحسان » ( نحل آیه ۹۰ )
وقتی که پروردگار در کتاب آسمانی خویش ما مسلمانان را به عدل و نیکی دعوت می کند یا بالاتر از دعوت بلکه مردم را به امر به اجرای عدالت می نماید . یعنی که عدل و عدالت در یک جامعه اسلامی جزء وظایف تک تک مسلمانان می باشند و باید همگی در اجرای عدالت کوشا باشند . « قل امر ربی بالقسط » . ( اعراق آیه ۲۹ )
پروردگار در این عبارت پیامبر را امر می فرماید و دستور می دهد که مردم را به اجرای عدالت و قسط دعوت کند و پیام پروردگار را به گوش مردم برساند . بنابراین در جامعه ای که پیامبرش ناشر عدالت و مردم آن مجریان عدالت و جملگی افرادی هستند که امر به عدالت می نمایند انتظار می رود که رهبر آن جامعه نیز یکی از ویژگی هایش عدل و اجرای عدالت باشد یعنی عادل باشد .
« جامعه اسلامی بر قسط و عدل بنا می گردد و مهم ترین شرط حاکم اسلامی ، عدالت ورزی است ، مومنان نیز باید به عدالت رفتار کنید و با یکدیگر برخورد عادلانه داشته باشند ، نه فقط به دیگران ظلم نکنند بلکه زیر بار ظلم هم نروند (لا تظلمون و لا تظلمون ) . ( درس پیرامون امر به معروف و نهی از منکر – محسن قرائتی ص ۲۵ )
۲-۲ – عدل در شاهنامه
همانگونه که گفته شد عدل یکی از ارکان اساسی و مهم هر جامعه ای است هر چه قوانین در آن جامعه بیشتر در اجرای عدالت گام بردارند سرنوشت آن جامعه روشن تر است .
در شاهنامه یکی از کلماتی که همانند نام های پروردگار زیاد به کار رفته است کلمه دارد است در ادبیات فارسی این کلمه همان عدل است به گونه ای یکی از نام های خداوند در گذشته دادار و دادگر بود ه است و باری تعالی را با نام های دادگر و دادار خوانده اند که هر دو نشان دهنده اعتقاد آن مردم به عدالت پروردگار است . همانگونه که در اسلام عدل را یکی از اصول دین می دانیم و خداوند را عادل می خوانیم در گذشته نیز پروردگار را عادل دادگر و دادار می خواندند و عدالت یکی از ارکان مهم اجتماعی آن مردم بوده است .
اگر چنین نبود هیچ گاه این کلمه در شاهنامه به این مقدار تکرار نمی شد و خداوند را با دو نام که هر دو از کلمه عدالت و عدل گرفته شده است نام نمی براند و نمی خواندند .
دادگر یعنی کسی که عدالت را گسترش می دهد و اجرا می کند و بر اساس عدل و عدالت رفتار می کند ما نیز معتقدیم که پروردگار عادل است و دادار به معنی کسی که به گسترش داد و عدل می دهد و عدل و عدالت رابرای مردم ارمغان می آورد پروردگار متعال در قرآن کریم به دفعات به اجرای عدالت و امر به اجرای عدالت نموده است .
۳-۲ – معانی مختلف داد
کلمه ی داد در شاهنامه با سه معنی آمده است . مهم ترین آنها همان عدالت است که می توان نام های پروردگار که بیان را نام برد و همچنین این بیت فردوسی :
جهان پهلوان سام بر پا می خواست چنین گفت کای داور دادار است (شاهنامه ص ۲۸ )
در این بیت کلمه داد که بعد از داور که یکی از نام های پروردگار است آمده همان معنی عدالت پروردگار را می دهد یعنی ای پروردگار عادل .
معنی دیگری که این کلمه دارد همان همیشگی آن یعنی فعلی که از مصدر دادن می باشد است .
در این ابیات از شاهنامه در معنی بالاتر آمده است و می توان این دو معنی را در این دو بیت به خوبی با هم مقایسه نمود .
اگر داد دادن بود کار توبیفزاید ای شاه مقدار تو ( شاهنامه ص ۱۱)
چودیهیم شاهی بسربرنهاد جهان را سراسر همه مژده داد
بداد و بدین و بمردانگی بنیکی و پاکی و فرزانگی ( شاهنامه ص ۲۸ )
تبین ، بررسی و تطابق فقهی و حقوقی شاهنامه فردوسی با دین مبین اسلام در بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث تا پادشاهی منوچهر- فایل ۷