بین تجربه خشونت دوران کودکی و خشونت جسمانی دانشجویان رابطه وجود دارد.
بین تجربه خشونت دوران کودکی و خشونت جنسی دانشجویان رابطه وجود دارد.
بین تجربه خشونت دوران کودکی و خشونت اقتصادی دانشجویان رابطه وجود دارد.
۱-۶ تعاریف متغیرها
۱-۶- تعاریف مفهومی
خشونت
رسانیدن هر نوع ضرر به دیگران را خشونت گویند. بنا براین خشونت نه تنها ابراز خشم و غضب بوده بلکه موضوعات وسیع تر را در برمی گیرد. اساس خشونت را ضرر رسانیدن به دیگران تشکیل میدهد. خواه ضررهای مادی باشد یا معنوی، جسمی باشد یا روانی و یا به اشکال دیگر صورت گیرد(پورنفاش تهرانی و همکاران، ۱۳۸۹).
سازگاری زناشویی:
سازگاری زناشویی شیوهای است که افراد متأهل، بهطورفردی یا با یکدیگر، جهت متأهل ماندن سازگار میشدند، بهطوری که سازگاری زناشویی یکی از مهمترین فاکتورها در تعیین ثبات و تداوم زندگی زناشویی است(گال [۶]، ۲۰۰۱ به نقل از محمدی،۱۳۸۵).
۱-۶-۲ تعاریف عملیاتی
خشونت:
منظور از خشونت در این پژوهش منظور نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه خشم حاج یحیی(۱۹۹۰)، کسب میکند.
سازگاری:
منظور از سازگاری زناشویی در این پژوهش منظور نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه سازگاری زناشویی اینریج [۷](۱۹۹۷)، کسب میکند.
فصل دوم
پیشینهی پژوهش
۲-۱- پیشینه نظری
۲-۱-۱- خشونت:
در مورد پدیده خشونت خانوادگی باید گفت خشونت خانوادگی پدیدهای است که در سالهای اخیر بررسیهای متعددی در مورد آن انجام گرفته است. مجموعهای از بررسیها، نمایشگر این امر هستند که در ایجاد این پدیده، عوامل فردی یا مشکلات خاص ناشی از شرایط اجتماعی و خانوادگی نقش چندان مؤثری ندارند و بیش از آن که عوامل فردی بر ایجاد رفتار خشن تأثیر داشته باشند، ساختار اجتماعی در ظهور خشونت مؤثر است. خشونت خانوادگی در رابطهای مشخص با ساختار جامعه قرار دارد. در صورت وجود خشونتهای ساختاری در سازمآنها و نهادهای اجتماعی، امکان ظهور خشونت خانوادگی تشدید میشود و در عین حال وجود خشونت خانوادگی باعث تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت میگردد. ساختار اجتماعی به نوعی شکل گرفته که در آن خشونت بهصورت آشکار و به عنوان پدیدهای طبیعی اعمال میشود و از زنان خواسته میشود که این وضعیت را تحمل کنند. تحمل این شرایط زندگی باعث میشود فرزندانی روانهی جامعه شوند که در تضادهای اجتماعی و خانوادگی راه حلی به جز استفاده از خشونت نمیشناسند و با رفتار خود هنجارهای اجتماعی خشونت را تقویت میکنند. یکی از عا ملهای مهم که میتواند در کا هش یا افزایش آسیبهای ا جتماعی موثر با شد و جود سر مایه اجتماعی در خا نواده میبا شد(بختیاری و امید بخش، ۱۳۸۲).
۲-۱-۱-۱- تعریف خشونت:
خشونت یک کلمه عربی است که در لغت خشن شدن، در شت شدن و(ضدنرمی) را گویند. رسانیدن هر نوع ضرر به دیگران را خشونت گویند. بنا براین خشونت نه تنها ابراز خشم و غضب بوده بلکه ساحه وسیع را در برمی گیرد. اساس خشونت را ضرر رسانیدن به دیگران تشکیل میدهد. خواه ضررهای مادی باشد یا معنوی، جسمی باشد یا روانی و یا به اشکال دیگر صورت گیرد. خشونت عبارت از برخورد زشت و ناسالم با جانب مقابل است که باعث ایجاد غصه و قهر میگردد. خشونت عبارت از آن نوع عمل فردی یا گروهی است که باعث صدمه فیزیکی یا روانی گردیده ارزشهای دیگران را صدمه میرساند. خشونت عبارت از رفتار و برخود نامطلوب فرد یا گروه با فرد یا گروه دیگر است(مافی، ۱۳۸۱).
۲-۱-۱-۲-انواع خشونت:
-
- خشونت مستقیم(خشونت فیزیکی)
-
- خشونت غیر مستقیم(قهاری، ۱۳۸۱)
خشونت مستقیم:
این نوع خشونت بهصورت آشکار دیده میشود. مانند جنگ، زد وخورد، تهدید، تعذیب، شکنجه، قتل و غیره. خشونت مستقیم دو نوع است:
۱- خشونت جنسی
۲- خشونت روانی(توکلی، ۱۳۷۹).
خشونت جنسی:
خشونت جنسی به هرگونه رفتار غیر اجتماعی اطلاق میشود که از لمس کردن تا تجاوز را در برمی گیرد این نوع خشونت ممکن در حیطه زندگی خصوصی زناشویی و خانوداگی اتفاق بیفتد(پارتون، ترجمه قره داغی، ۱۳۷۹).
خشونت روانی:
رفتار خشونت آمیزی است که شرافت آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دارمی کند این رفتار بهصورت انتقاد ناروا، تحقیر، تمسخر، توهین، فحاشی، و تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازواج مجدد کردن اعمال میشود(قهاری، ۱۳۸۱)
خشونت غیر مستقیم:
خشونتی است که به چشم دیده نمی شود اما اثرات آن میتواند احساس گردد. مانند کینه، کدورت، بی اعتمادی، غیبت، شیطنت، بی تفاوتی و عدم همکاری(قهاری، ۱۳۸۱)
خشونت غیر مستقیم به دو نوع است:
-
- خشونت کلتوری
-
- خشونت ساختاری(قهاری، ۱۳۸۱).
خشونت کلتوری:
خشونت کلتوری مشتمل است بررسم و رواجهای منفی، پایمال ساختن حقوق و ارزشهای دیگران پیروی از خرافات و امثال آن(مولاوردی، ۱۳۸۰).
خشونت ساختاری یا سازماندهی شده:
خشونت ساختاری در برگیرنده نا برابری در توزیع و تقسیم منابع مادی و معنوی بین کتلههای اجتماعی است مانند: خدمات اصلاحی، تعلیم و تربیه و سایر تسهیلات و یا جلوگیری از رشد و انکشاف فرد یاگروه میباشد. مثلا ً در یکی از قریه جات چندین کلینک اصلاحی احداث گردیده در حالیکه در قریه مجاور آن هیچ کلینیکی وجود ندارد. که در حقیقت افراد ساکن این قریه به طور غیر مستقیم مورد خشونت قرار گرفته اند(مافی، ۱۳۸۱).
خشونت خانوادگی
زمانی که یکی از اعضای خانواده تلاش کند تا بر عضو یا اعضای دیگر خانواده به شکل جسمی یا روانی تسلط یابد، خشونت شکل میگیرد به عبارت دیگر، پرخاشگری رساندن صدمه یا آسیب به فرد دیگر بهصورت تعمدی است و یا بهصورت ساده، خشونت آسیب رساندن عمدی جسمی یا روانی به شخص دیگر میباشد. این رفتار تنها محدود میان زوجین نبوده و ممکن است متوجه اعضای دیگر خانواده نیز گردد. به طور مثال، گزارشها حاکی از آن است که کودکان در بسیاری از موارد قربانیان مستقیم یا غیرمستقیم خشونت و نتایج آن، از جمله طلاق، محدودیتهای اقتصادی، اختلالات روانی و غیره، میباشند. خشونت خانوادگی در تمام فرهنگ ها، جوامع، نژادها، طبقات، مذاهب و در میان مردان و زنان به مشاهده میرسد، ولی نوع رفتار خشونت آمیز و زمینه بروز این رفتار در جوامع مختلف، متفاوت است. بنابر آمار جهانی حدود ۹۰ درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان و حدود ۱۰ درصد مردان هستند با این حال، مقایسهی گذرا میان جوامع مدرن و جوامع سنتی یا در حال گذار از سنت به مدرنیته، نشان دهنده این است که خشونت در میان خانوادههای جوامع سنتی پررنگ تر بوده و پیش زمینههای فرهنگی و اجتماعی در توجیه رفتار خشونت آمیز و گاه پنهان نگه داشتن آن نوع برخورد با خشونت و مشکلات مرتبط با آن را غامض تر ساخته است(کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳ ترجمه پورافکاری،۱۳۸۳).
۲-۱-۱-۳- پیش زمینه ها:
تا به حال فرضیهها و نظریات زیادی در مورد خشونت مطرح شده اند. رهبران دینی، فیلسوفان، روان شناسان، جامعه شناسان و عدهی کثیر دیگر نظریات و راهکارهایی در این حوزه ارائه کرده اند. به طورمثال، بسیاری از رهبران دینی مردم را به تساهل و مٌدارا فراخوانده اند. ولی از سوی دیگر، تعدادی از فیلسوفان از منظر دیگری به این موضوع پرداخته اند. در پاسخ به این پرسش که آیا انسان ذاتاً خشونت گراست و یا در طلب صلح، جان لاک، فیلسوف مشهور انگلیسی، معتقد است که انسان قبل از ورود به جامعه مدنی، در وضعیت طبیعی بسر میبرد. در این وضعیت، انسان در صدد حفظ جان و دارایی خود بر میآید و متوجه میشود که باید رعایت جان و مال دیگران را نیز بکند. لاک میگوید: “وضع طبیعی دارای قانونی طبیعی است که آن را کنترل و هدایت و همه را موظف به رعایت آن میکند. این قانون که همان عقل است به همه انسان ها، که به خواست خود با آن مشورت میکنند، میآموزد که همه با هم برابرند و هیچ کس نباید به زندگی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیبی برساند، زیرا همه انسانها آفریده و مخلوق یک سازنده و فرزانه مطلق بوده و خدمتگزار یک پیشوا هستند و توسط فرمان او و برای اجرای اوامر او به این دنیا آمده اند،” (لوک [۸]، ۱۹۹۶).
با این نظر، جان لاک خوش بینی خود را درباره ذات بشر ارائه کرده است و میگوید انسان متوجه حقوق طبیعی خود شده و به حقوق طبیعی دیگران نیز پی میبرد و به همین دلیل باید به این حقوق احترام گذاشت. از سوی دیگر، توماس هابز[۹] با بدبینی بیشتری به این موضوع مینگرد. او میگوید انسان در وضعیت طبیعی هیچ احساس وظیفه ای نسبت به دیگران ندارد و “وضع طبیعی انسان…حالت جنگ همه علیه همه است. ”(هابز، ۱۹۶۲) بنابر این دیدگاه، انسان با آگاه شدن از اطرافش متعجب میشود و با کسب این آگاهی از تنهایی خارج میشود. انسان هابز به تدریج متوجه میشود که دیگر انسانها همدیگر را میکشند. او هم چنین متوجه میشود که این افراد، از جمله خود او، بیش از هر چیز به دنبال کسب قدرت، تسلط، کنترل و اندوختن ثروت است(سفیری، ۱۳۷۹). به گفتهی هابز، این احساس سبب گرایش سیری ناپذیر برای کسب قدرت و عدم اعتماد به یکدیگر میشود. هابز تاکید میکند که تنها برای حفظ، نگه داشت و امکان تسلط بر دیگر افراد “باید برای صلح تلاش کنیم. ” به عبارت دیگر، صلح یک ارزش بنیادی و غایی نیست، بلکه ارزشی ابزاری برای حفظ خویشتن[۱۰] خود است(سفیری، ۱۳۷۹).
با آنکه فروید و طرفدارانش نیز پرخاشگری را به عنوان یک غریزه زیستی مطرح نموده اند، ولی کسانی چون آلبرت بندورا پرخاشگری و رفتار خشن را ناشی از یادگیری اجتماعی میدانند. ژان ژاک روسو نیز میگوید که انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است، ولی قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد میکند. این نظریه و نمونههای دیگر به جنبه اکتسابی یادگیری پرخاشگری تأکید دارند. با این حال، قابل ذکر است که نظریات جان لاک در کشورهای غربی راه را برای تایید و احترام به حقوق انسانها و حفظ جان شان باز کرد و این کشورها بهدین نتیجه رسیدند که جان آدمی حق طبیعی اوست و انسانهای دیگر حق ندارند آن را از او بستانند. شواهد تاریخی نشان میدهد که انسان به همان اندازه که دارای ظرفیت عمل خشونت آمیز است، ظرفیت عمل صلح آمیز و سازنده را هم دارد. به عبارت دیگر، انسان در میان دو سر طیف خشونت گرایی و صلح گرایی در نوسان است(سفیری، ۱۳۷۹).
۲-۱-۱-۴- عوامل: