ثانیا علت عدم رجوع پیامبر و مسلمانان به تورات و انجیل موجود در آن عصر محرف بودن این کتابها و کامل بودن قرآن و سنت اسلامی نسبت به این منابع بوده است. بنابراین نیازی به مراجعه پیامبر و مسلمانان به این منابع نبوده است.
با نقد و بطلان دلایل مذکور این نتیجه به دست میآید که هیچ یک از نظریات سهگانه مذکور، نظریه صحیح در این مورد به شمار نمیرود و دیدگاه صحیح در اینباره آن است که شرایع الهی علاوه بر اشتراک در اصول، در فروعات عملی دین – به جز موارد تفاوت سهگانه – اشتراک دارند و با بعثت اسلام آموزههای شرایع پیشین نسخ نگردیده است و مسلمانان میتوانند به این آموزهها که در قرآن و سنت اسلامی آمده عمل نمایند که در فصل بعدی به دلایل اشتراک آموزههای شرایع الهی در اصول و فروع و برخی از مصادیق مشترک این آموزهها اشاره مینماییم.
فصل سوم:
اشتراکات شرایع الهی
در اصول و فروع
بخش اول:
دلایل اشتراک آموزههای شرایع
بدون شک دین خدا در همه ادوار بشریت یکی بوده است که این دین در معارف اصولی آن یعنی توحید و نبوت و معاد و فروعی که متفرع بر آن اصول است، اشتراک داشته است. به عبارت دیگر اشتراک در شرایع الهی نه تنها در اصول کلی اعتقادی مثل ایمان به خدا، نبوت و معاد قابل ملاحظه است، بلکه در فروع و احکام دین نیز دستورات مشابهی مانند نماز، روزه، زکات، حج و حتی بعضی از شعائر دینی داشتهاند که ادله متعددی از عقل و قرآن و سنت این دیدگاه را تایید میکند.
البته ضمن اتحاد و اشتراک شرایع الهی در اصول و فروع تفاوتهایی هم میان آنها وجود دارد. لیکن این تفاوتها در یک سلسله مسائل فرعی بوده است که به مقتضای زمان و خصوصیات محیط و ویژگیهای مردمی که دعوت میشدهاند، در این شرایع پدید آمده است. که در ذیل به عمدهترین موارد تفاوت میان این شرایع اشاره میشود:
۱ـ تفاوت درشکل اجرا: یکی از موارد تفاوت میان شرایع الهی تفاوت از جهت شیوهی اجرای دستورات دین بوده است. بدین معنا که بسیاری از احکام و قوانین در شرایع الهی یکی بوده ولی روش اجرای آنها در هر یک از این شرایع، متفاوت بوده است. به عنوان مثال اقامه نماز که یکی از فروعات دین است در همه شرایع الهی وجود داشته است. اما طریقه اقامه این دستور الهی و شرایط آن با یکدیگر تفاوت داشته است. از جمله این که، در شرایع گذشته پیروان آنها موظف بودهاند که نماز را در مکانهای خاصی اقامه نمایند. اما برای مسلمانان خواندن نماز در همه مکانها مباح است.[۱۰۲] همچنین روزه، که در شرایع گذشته نیز مانند شریعت اسلام وجود داشته است ولکن شیوه روزه گرفتن پیروان شرایع گذشته با مسلمانان متفاوت بوده است.[۱۰۳]
۲ـ احکام و قوانینی که به عنوان کیفر و مجازات برای پیروان برخی شرایع تشریع گردیده که این قوانین کیفری در شرایع دیگر نبوده است. مانند حرام شدن برخی از خوردنیهای حلال برای بنی اسراییل.
در قرآن کریم سوره مبارکه نساء آیه ۱۶۰ آمده است:
{فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیرا}
«پس به سزاى ستمى که از یهودیان سر زَد و به سبب آن که [مردم را] بسیار از راه خدا باز داشتند، چیزهاى پاکیزهاى را که بر آنان حلال شده بود حرام گردانیدیم.»
در این آیه خدای تعالی ظلم و ستم یهودیان را علت تحریم طیبات بر آنان دانسته است. به عبارت دیگر اعمال ناشایست یهودیان کیفرهایی را در دنیا و آخرت برای آنها به دنبال دارد که خداوند به آنها اشاره میکند. نخست میفرماید: به خاطر ظلم و ستمی که یهود کردند و به خاطر بازداشتن مردم از راه خدا، قسمتی از چیزهایی که پاک و پاکیزه بود بر آنها تحریم کردیم و آنان را از استفاده کردن از آن محروم ساختیم.
همچنین حرمت کار و ماهی گیری در روز شنبه برای یهود
{ … وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظا}
«و [نیز] به آنان گفتیم: در روز شنبه تجاوز مکنید. و از ایشان پیمانى استوار گرفتیم.»
در این آیه هم خدا از بنی اسراییل پیمان شدید میگیرد در مورد این که مبادا در روز شنبه ماهیان را صید کنند و به کسب و کار بپردازند. مواردی که بیان شد در شریعت حضرت موسی× وجود داشته و با آمدن شریعت حضرت عیسی × برخی از این احکام کیفری برداشته شد و بر بنی اسرائیل حلال گردید. قرآن کریم در این باره از زبان حضرت عیسی× میفرماید:
{وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیْکُم}[۱۰۴]
«و [مىگوید: آمدهام تا] تورات را که پیش از من [نازل شده] است تصدیق کننده باشم، و تا پارهاى از آنچه را که بر شما حرام گردیده، براى شما حلال کنم.»
۳ـ مورد سوم تفاوت شرایع، تفاوت از جهت نقص و کمال است. به این معنا که تفاوت میان شرایع آسمانی به خاطر تفاوت در سطح تعلیمات پیامبران بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده، القا کردهاند. مثلا میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل تفاوت از زمین تا آسمان است. به تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیاء مانند یک دانشآموز است که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا بردهاند.[۱۰۵]
به گونهای که با نزول قرآن کریم در شریعت حضرت محمد| معارف و احکام الهی به حد کمال خود رسید و نعمت بر بشریت تمام شد.
{الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً}[۱۰۶]
«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم.»
بنابراین از تمامی مطالبی که گفته شد میتوان تکامل شرایع الهی، نه اختلاف میان آنها را به دست آورد.
۳ـ۱ـ۱ـ دلائل وحدت شرایع الهی در اصول و فروع
قبلا اشاره شد که دلایل و شواهد متعددی در تایید نظریه اشتراک شرایع الهی وجود دارد که ما در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم و در ابتدا به دلایلی از قرآن کریم تمسک میجوییم.
۳ـ۱ـ۱ـ۱ـ آیات قرآن
آیات فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که مجموع این آیات به خوبی نشان میدهد که شرایع الهی در اصول و فروع با یکدیگر مشترکند. از جمله این آیات، آیه ۱۳ از سوره مبارکه شوری است.
{شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسى أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ }
«از [احکامِ] دین، آنچه را که به نوح در باره آن سفارش کرد، براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم که: دین را برپا دارید و در آن تفرقهاندازى مکنید.»
این آیه از محتوای وحی سخن میگوید که عبارت است از دین الهی واحدی که باید تمام ابناء بشر به آن یک دین بگروند و آن را سنت و روش زندگی خود و راه به سوی سعادت خویش بگیرند. خداوند در این آیه برای تمامی پیامبران الوالعزم و صاحب شریعت، دین و آیین واحدی را تشریع کرده زیرا در آیه آمده است، خداوند آیینی را برای شما تشریع کرد که به نخستین پیامبر الوالعزم، نوح توصیه کرده بود. همچنین آنچه را بر تو وحی فرستادیم و ابرهیم و موسی و عیسی را به آن سفارش کردیم این بود که همان دین خالص را بپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.
علاوه بر این، تعبیر {مِنَ الدِّینِ} در آیه هماهنگی و وحدت شرایع آسمانی را نه تنها در اصول کلی اعتقادی بلکه در مجموعه دین الهی نشان میدهد. یعنی مجموعه دین که شامل اصول و فروع شرعی نازل شده از سوی خداوند است، در همه شرایع الهی یکی بوده است. [۱۰۷]
آیات دیگری که به عنوان شاهد بحث میتوانیم بیاوریم، آیاتی هستند که در آنها واژه اسلام و مشتقات آن بکار رفته و در آنها دین همه پیامبران الهی اسلام معرفی شده است. مانند آیات
{إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام}[۱۰۸]
«در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است.»و
{وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ}[۱۰۹]
«و هر که جز اسلام، دینى [دیگر] جوید، هرگز از وى پذیرفته نشود، و وى در آخرت از زیانکاران است.»
خداوند در این آیات دین الهی را اسلام دانسته است. به این معنا که اصل دین که منطبق با فطرت انسان است از آدم× تا خاتم یکی بیش نیست و آن هم اسلام نام دارد. چرا که دین نزد خداوند تنها اسلام است و هر کس جز اسلام، آیین دیگری برای خود برگزیند از او پذیرفته نیست و در سرای باقی از زیانکاران خواهد بود. این دین واحد که اسلام معرفی شده یعنی تسلیم حق شدن، به عقیدههای حق معتقد گشتن و اعمال حق انجام دادن. به عبارت دیگر یعنی تسلیم شدن در برابر بیانی که از مقام ربوبی در مورد عقاید و اعمال و یا در مورد معارف و احکام صادر میشود. هر چند این بیان در شرایع رسولان و انبیای او از نظر مقدار و کیفیت مختلف است لیکن در عین حال از نظر حقیقت چیزی به جز همان امر واحد نیست.[۱۱۰]
حال به آیات دیگر میپردازیم، آیهای که در آن حضرت ابراهیم× مسلمان معرفی شده:
{ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً}[۱۱۱]
«ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه حقگرایى فرمانبردار بود، و از مشرکان نبود.»
در این آیه خداوند ابرهیم× را از دو صفت مذموم یهودی و نصرانی مبرا میداند و دین واقعی او را اسلام معرفی میکند. زیرا یهودیت ملتی هستند که از شرع موسی منحرف شدند و ملت نصرانیت هم از شرع عیسی انحراف جستهاند و این دو صفت مذموم است که بر این دو فرقه گمراه گفته شده و قرار گرفته است و لکن حضرت ابراهیم× حنیف بود. یعنی در دین خود مستقیم بود و بر دین اسلام، یعنی تسلیم خداوند بود.[۱۱۲]
یا در آیه ۱۳۲ از سوره بقره که سخن از وصیت حضرت ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود مبنی بر باقی ماندن بر اسلام تا پایان عمر است،خداوند میفرماید:
{وَ وَصَّى بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون}
«و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان [آیین] سفارش کردند [و هر دو در وصیتشان چنین گفتند:] اى پسران من، خداوند براى شما این دین را برگزید پس، البته نباید جز مسلمان بمیرید.»
این آیه بیان میکند که همواره ملازم با اسلام باشید تا مرگتان در حال اسلامتان واقع شود. در واقع این عبارت اشاره به این معنا دارد که ملت و دین همان دین اسلام است. زیرا بنابر تصریح قرآن، اصل دین که منطبق با فطرت انسان است از اولین پیامبر تا آخرین پیامبر یعنی حضرت محمد مصطفی| یکی بیش نیست و آن هم اسلام نام دارد.[۱۱۳]
یا در آیه ۷۲ سوره یونس
بررسی اشتراک آموزه های شرایع الهی از منظر قرآن- فایل ۸