ظروف فلزی یا گلی و سفالی که به سر جانوری ختم می شوند تا قرن ها پیش از سلطه هخامنشیان در آسیای غربی رایج بوده اند ، اما شکل آنها به ویژه در این دوره تقلید شده و اصیل ترین و برجسته ترین قطعات ظروف از آنها ساخته شده است . آنها حتی در طرح های کنده کاری روی جواهرات نیز دیده می شوند . ظرف های قدیمی تر معمولاً راست و مستقیم بودند و غالباً دسته ای حلقه ای روی دهانه داشتند ؛ اما هخامنشیان شکل منحنی شاخ گونه با سر جانور یا غولی را در پایه ترجیح می دادند . برخی از این ظروف حفره یا قیف کوچکی در بالای خود دارند که از درون آن مایع به درون کاسه نوشیدنی یا مستقیماً به دهان نوشنده سرازیر می شد .
شاه بزرگ نه تنها ظروف عالی را به عنوان هدیه دریافت می کرد بلکه آنها را به اشراف یا میهمانان بیگانه یا به سفیران خارجی می بخشید و این البته در صورتی بود که این ظرف ها کار استادکاران درجه یک باشند .
در مورد تکنولوژی فلزکاری ظریف در امپراتوری هخامنشی که محصول آنها بوده اند و در آنجا مراکز مهم تولید وجود داشته مدارک اندکی در دست است ( بنا به کتیبه داریوش بزرگ در شوش کار زرگری بر عهده مصریان و مادها بود .)
بررسی آزمایشگاهی نمونه های باقی مانده نشان می دهد که آنها با نهایت ظرافت ساخته شده و با توجه بسیار به جزئیات به اتمام رسیده اند . آهنگران هخامنشی اگر هم خود مخترع نبوده اند ولی از زرگری با آتش با ملغمه ای از جیوه و گرد طلا استفاده می کرده اند .
فرانکفورت یک برجسته کاری سنگی کوچک را از مصر به عنوان زرگری هخامنشی شناسایی کرده است . پتری در کاوش های خود در ممفیس چند پلاک سربی کوچک با تزئین برجسته کاری پیدا کرد ، که حداقل یکی از آنها متعلق به دوره هخامنشی است ، که درباره آن می گوید « برای نقره کارانی ساخته شده بود که از آنها هم برای سفارش گرفتن و هم وزن کردن کار خود » استفاده می کرده اند » . احتمال دارد که قالب های گل پخته برگرفته از ظروف سفالی پیدا شده در تابوتی متعلق به دوره ایرانی در اور در عراق اصولاً به عنوان الگوهایی برای کار فلزگری به کار می رفته اند .
آهنگران و جواهرسازان هخامنشی از سلیقه و عشق معاصران خود نسبت به غنای رنگ بی اطلاع نبودند . جزئیات هر کنده کاری رنگامیزی ، زراندود و گاه مرصع می شد . در جواهرسازی ، سنگ های آبی یا تقلیدهایی از آنها ترجیح داده می شد و حفره هایی در آنها به وجود می آمد که ماهرانه از آنها برای ترصیع عضلات جانوران و غول ها استفاده می کردند . البته ابزارهای فلزکاران آن دوره شناخته نشده اند ، اما دو محل ذخیره تکه های نقره یکی پیدا شده در قلعه البحرین در خلیج فارس و دیگری در انجدی در اسرائیل ، احتمالاً مواد خام نقره کاران بوده اند . [۷۶]
یکی دیگر از جنبه های پیشه فلزکاری ، وجود اسباب و لوازم پراکنده ای که معمولاً از قالب برنجی پیدا شده است . پایه هایی که بسیار خوب قالب گیری شده و به شکل حیوان و بیشتر بزهای وحشی بوده اند ، با روش موم گذاری قالب گیری شده سپس با جوش کاری آنها را به هم متصل می کردند . آهنگران هخامنشی در تکنولوژی آهن کاری نیز استاد بودند ؛ فلز از برنج کمتر قابل عمل است . آهن فرفورژه یا آهن نرم در کوره های اولیه با کربن کم عمل می آمد و سپس تا حد محسوسی سخت می شد .
۳-۱-۸ کنده کاری عاج :
دوره هخامنشی کارگاه های بلورسازی در سوریه و میان رودان [بین النهرین] به ساخت لیوان های چند رنگ ، تعویذها و طلسم ها و ظروف مرصع می پرداختند و شیوه آنها از مدت ها پیش در منطقه رایج بود .
کاسه ها و بشقاب های بلور از خارج تزئین های گوناگونی داشتند و نظیر پیاله های فلزی به گلبرگ های برجسته آراسته بودند که در سراسر امپراتوری از ایران تا سیرن (برقه) وجود داشتند ، گرچه منشاء نمونه های باقی مانده آنها هنوز به درستی روشن نشده است . لیوان جانور شکل نیز در قالب و از بلور ساخته می شد . این صنعت ویژه که در عراق و ترکیه از قرن ها پیش سابقه داشت ، در طول سده های پنجم و چهارم ق . م در امپراتوری ایران شکوفا شد .
کاوش های انجام شده در شوش به یافتن شانه های عاج کنده کاری شده ، لوله های لوازم آرایش به شکل انسان و پلاک های تزئینی در دربار هخامنشی الفیا از عاج موفق شده اند که قطعاتی نظیر آنها در یونان ، مصر و فنیقیه به دست آمده است.[۷۷]
۳-۱-۹ مهرها :
در ایران از زمان پیش از تاریخ استفاده از مهرهای حکاکی شده برای کوبیدن بر روی برچسب ها و الواح گلی با مشخصات یا نشانه های مالکیت یا مقام معمول بوده است . در زمان استوانه کوروش نیز مهرهای تمبر گونه تاریخ درازی در غرب ایران داشت که در آنجا نخست تحت نفوذ حکاکی عیلامی و بین النهرینی توسعه یافت . پیشرفت نظامی اورارتوها در شمال غربی ایران در سده های نهم و هشتم ق.م باعث شد که مهرهای خاصی ، به شکل استوانه تمبر رواج یابد که احتمالاً از سوی مادها پذیرفته شد ، گرچه به نظر نمی رسد که مدت زیادی در زمان تسلط هخامنشیان پایدار مانده باشد . در سراسر امپراتوری هخامنشی مهرهای استوانه ای برای هدف های رسمی وسیعاً مورد استفاده قرار می گرفتند ، ضمن آنکه افراد خصوصی مهرهای تمبر گونه و انگشترهای مهردار را ترجیح می دادند . این کاربرد اداری از مهر استوانه ای بازگشتی بود به شیوه عمل دفترداری ، زیرا در بین النهرین در چند قرن پیش از آن مهرهای تمبری به تدریج در استفاده عمومی جایگزین استوانه ای شده بود .
استوانه های هخامنشی نسبتاً کوچک هستند و گاه شکل مهره یا منجوق متوسط آنها از سنگ های ظریفی نظیر عقیق یمانی آبی مات ، سنگ لاجورد و انواع عقیق است .
غیر از پهلوان « سلطنتی » که در حال غلبه بر جانوری وحشی است ، معمولاً نمادهایی از تصویرهای بالدار اهورامزدا ، صحنه ستیز مردان و غول ها مشغول نیایش به درگاه نماد اهورامزدا هستند ، یا صحنه های مذهبی نیایش در آتشکده یا محل های مشابه ، صحنه های رزم های زمینی و دریایی ، صحنه های مبارزه با جانوران و غول ها مضامین عمده را تشکیل می دهند . در مواردی که مقایسه امکان پذیر باشد ، هنر حکاکی و پیکرتراشی افریزهای تخت جمشید به صورت کلی مینیاتوری دیده می شود و در طرح های آنها نفوذ نیرومند ایالات امپراتوری به چشم می خورد .[۷۸]
اولین سعی و کوشش برای خارج ساختن خرابه ها از زیر خاک در سال ۱۸۷۸ توسط استاندار فارس انجام شد . این شخص ناخوشایند که ظاهراً برای مجازات جرایم مختلف ۷۰۰ نفر از زیردست هایش دستور قطع دستانشان را داده بود ، بیشتر به پیدا کردن گنج علاقه داشت تا افزایش دانش بشریت درباره گذشتگان . با اینکه وی ۶۰۰ کارگر استخدام کرده بود ، ولی هیچ گونه یادداشت و یا ثبتی درباره اشیای کشف شده انجام نداد . خوشبختانه یکی از دستیاران او علاقه وافری به این کار پژوهشی پیدا کرد و در سال ۱۸۹۶ و با نام مستعار « فرصت» کتابی تحت عنوان آثار کشور پارس انتشار داد ، که نقشه کف زمین و اشکالی از ابنیه ها را دربر داشت .
در سال ۱۹۲۴ دولت ایران به ارنست هرتسفلد باستان شناس آلمانی ماموریت داد تا پیشنهادهای مفصلی برای پژوهش در تخت جمشید ارائه دهد . نظریات او مورد قبول قرار گرفتند و در سال ۱۹۳۱ کاوش ها تحت سرپرستی و کنترل شدید انستیتوی شرق شناسی دانشگاه شیکاگو و بر مبنای علمی آغاز گردیدند . حفاری ها ، که نخست توسط هرتسفلد و سپس به وسیله هموطن او اریش اشمیت هدایت می گشتند ، پایه و اساس اطلاعاتی را تشکیل می دهند که ما امروزه از تخت جمشید داریم .
در میان اشیای باستانی کشف شده در تخت جمشید مقادیر زیادی اسلحه ، لوازم خانگی ، کتیبه های شاهنشاهی و یک جفت نقش برجسته سنگی بزرگ با تصویر پادشاه به هنگام بار عام قرار داشتند . بیشاز ۱۰۰ لوح گلی به زبان عیلامی نیز کشف شدند ، که اغلب آنها شامل جزئیاتی درباره چگونگی پرداخت هزینه ها از خزاین دولتی مانند پرداخت دستمزد کارگرانی که در ساخت تخت جمشید شرکت داشتند ، بودند .
پله های آن آنقدر عریض و مسطح بودند که سوارکاران از آنها به سادگی بالا می رفتند . از این جهت احتمال می رود که این شهر در ابتدا نه به عنوان مقر حکومت پادشاه ، بلکه بیشتر برای انجام مراسم تشریفات و آیین ها مورد نظر بوده است . تعداد بی شماری از دانشمندان نمایش دسته جات اقوام زیردست در نقوش برجسته آپادانا را به عنوان آیینی تفسیر می کنند که هر ساله انجام می شده است . طبق نظر آنان این نقوش برجسته ، آپادانا را صحنی با تاثیرگذاری فراوان معرفی می کنند ، که در آنجا پادشاه احتمالاً نمایندگان اقوام زیردست را در مراسم جشن سال نو می پذیرفته است . یک خانم پژوهشگر و تاریخ هنرشناس آمریکایی به نام مارگرت کول روت از دانشگاه میشیگان بر این عقیده می باشد ، که نمایش خراج گزاران اقوام مختلف در نقوش برجسته ، نسبت قدرت را در امپراتوری منعکس می سازد و هیچ ربطی با آیین و مراسم خاصی ندارد .
در سال ۱۹۶۷ ناگهان دانشجویی آمریکایی به نام ویلیام سامنر با یک طرح جالب برای رساله دکتری باستان شناسی خود در دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا قدم به صحنه گذاشت .
سامنر در کاوش هایش در دشت اطراف تخت جمشید به آثاری از یک شبکه آبیاری متعلق به زمان هخامنشیان برخورد نمود این شبکه توسط نهری تغذیه می گشت که ۶۰ کیلومتر دورتر از کوهی سرچشمه می گرفت . به نظر ویلیام سامنر دشت اطراف تخت جمشید می توانسته یک شهر ۴۴۰۰۰ نفری را تغذیه نماید . در حقیقت باقی مانده بناهای مدفونی نیز در این دشت پیدا شدند . سامنر ۳۹ مکان را پیدا کرد که زمانی محل زندگی انسان ها بوده اند و حتی جاده ای را یافت که زمانی تخت جمشید را به شوش وصل می کرده است . او سپس در ۳ کیلومتری دژ به کشفی دست یافت که تا آن زمان فقط یک احتمال بزرگ به شمار می رفت : او مکان یک شهر بزرگ هخامنشی را مشخص نمود ، که پیرامونش را مستغلات گسترده ای فرا گرفته بود و به این نتیجه رسید که این همان شهری بوده است که از آن در الواح تخت جمشید به نام ماتسیس یاد می شود . به گفته سامنر و هلوک ، بسیاری از کارگرانی که در تخت جمشید مشغول به کارهای ساختمانی بودند ، در آن مرکز شهری بزرگتر زندگی می کردند و مواد غذایی ، مصالح ساختمانی و خدمات دریافت می کردند . به گفته سامنر ، زمانی که داریوش دستور ساخت تخت جمشید را داد ، شهر ماتسیس رونق خاصی به خود دید و به صدها کارگر و خانواده های آنان که از نقاط دوردست آمده بودند ، منزل داد .[۷۹]
بخش دوم
۳-۲ تخت جمشید و معماری آن
داریوش پس از مدتی کوتاه که در بابل اقامت کرد ، شوش را محتملاً در ۵۲۱ ق . م پایتخت خود قرار داد . در اکروپلیس ، که کمی پیش از این عهد در آن معابد و قصور عیلامی بنا شده و در هنگام تاخت و تاز آشوربانی پال خراب گردیده بود ، داریوش دستور داد قلعه ای مستحکم بنا کنند . وی بفرمود تا روی یک تپه مجاور ، کاخ اپادانه – تالار بار – را بسازند . در جهت شرقی تر و مجزا از قصر به وسیله خیابانی عریض ، شهر به معنی اخص – با منازل و سراهای درباریان ، عمال و تجار – گسترده شده بود . مجموعه این ابنیه را دیواری محکم از آجر خام احاطه کرده بود و آن در جوانب دارای برجهایی برجسته بود که هنوز محل آنها را در طرح عمومی میتوان تشخیص داد . داریوش دستور دارد مجاور پایه این دیوار خندقی عریض حفر کنند که آن را از آب رود شاهور – که به همین منظور منحرف کرده بودند – پر می کردند ، و این خندق شهر را محاصره میکرد و آن را به صورت جزیره ای غیر قابل تسخیر در آورده بود . شوش پایتخت جهان ، که به وسیله چهار رود به دریا اتصال داشت و پادشاهان ، امیران ، سفیران ، پزشکان ، ادیبان و هنرمندان به آنجا رفت و آمد داشتند ، میبایست شایسته نقشی باشد که شاهنشاه بدو تخصیص داده بود .[۸۰]
هنرمندانی که سنگ را حجاری کرده اند ، ایونیان و ساردسیان بودند . زرگرانی که طلا را کار کرده اند ، مادی و مصری بودند . کسانی که ترصیع کرده اند . از مردم ساردس و مصریان بودند . آنان که آجرهای مینایی ساخته اند ، بابلی بودند . مردانی که دیوارها را تزیین نموده اند ، مادی و مصری بودند . اینجا ، در شوش ، دستور ساختن ساختمانی باشکوه داده شد و آن به طرزی عالی تحقق یافت .
معماری کاخ هنوز هم از اصول بابلی – که بر اثر وضع اقلیم تحمیل شده حاکی است و دارای حیاط های داخلی است که در آنها تالارها و اطاق هایی است محاط به دالان هایی طویل که نگهبانان در آنجا می توانند کوچکترین حرکات را مراقبت کنند . دیوارهایی که از آجر خام بنا شده بود نیز دارای تزیینات بابلی است و با آجرهای مینایی تصاویر سپاهیان وفادار جاویدان ، یا شیر ، گاو نر و یا موجودات خیالی را نشان می دهند . اما تالار بار از جای دیگر ملهم شده : آن منظریست از معبدی مصری ، با عده ای ستون که در عقب آنها تخت شاهنشاه قرار داشت . وی که در جایگاهی نیمه تاریک جای می گرفت . محلی را اشغال می کرد نظیر مدخل سلا در معابد یونانی ، بدین منظور که شاه را جز به زحمت نتوانند ببینند . این تمایل بعدها محسوس تر می گردد در عصر ساسانی بین شاه و رعایای وی که بار می یافتند ، در تالار پرده ای دراز – که اندکی حاکی ماوراء بود آویخته و با رشته های طلا و نقره زردوزی و با احجار کریمه ترصیع شده بود .
بنای مزبور تالاریست که بام آن بر فراز شش رده مرکب از شش ستون قرار گرفته ، که ارتفاع آنها قریب به ۲۰ متر است و بالای آنها در شمال ، مشرق و مغرب قسمت علیای سرستون هایی به شکل گاو نر قرار دارد . تالار به سه ردیف دوازده ستونی محاط می گردد ، که قاعده آنها و سرستون ها با ستون های تالار فرق دارد و سه پلکان عریض بدانجا منهی میشد ، که امروزه از بین رفته است . بعضی از سرستون ها ، مانند پاسارگاد ، سنگ های پایه طاق ساده ای می باشند و در بعضی دیگر بخش علیای سرستون ها بر روی مارپیچ قرار دارد .[۸۱]
کاخ شوش تازه به پایان رسیده بود که داریوش تصمیم گرفت مقر دیگری در تخت جمشید ، در سرزمین اصلی خود ، پارس بنا کند . وی پاسارگاد را – که یادگار شعبه دیگر سلسله هخامنشی بود که پیش از وی سلطنت کردند – ترک کرد . تنها رابطه ای که باقی میماند ، معبد پاسارگاد است که تا پایان شاهنشاهی هخامنشیان ناظر شکوه و جلال تاجگذاری های همه پادشاهان خواهد بود .
در تخت جمشید ، سطحه بزرگی که به کوه تکیه کرده و قسمتی از آن بر اثر هموار کردن صخره ایجاد شده و قسمت دیگر از توده های سنگی عریض که به وسیله آهن – که با سرب مذاب ثابت شده – به شکل دم چلچله ، تشکیل شده است . اجداد داریوش بدین وجه ، ساحت هایی بنا می کردند و روی آنها کاخ های کم اهمیت خود را بر می افراشتند . دیواری دفاعی از آجر خام و نسبتاً مرتفع در کوه ، گرداگرد غیرمنظم سطحه مزبور را فرا گرفته و آن را از عقب حمایت می نماید . پلکانی عریض که دو دور می زند ، اشخاص را به ساحت سطحه بالا می برد و از آنجا دو پلکان دیگر به اپادانه منتهی می شود . اپادانه تخت جمشید ، قرینه اپادانه شوش است و الواح دارالاسناد تخت جمشید دلیل آنرا برای ما ذکر می کنند : هنرمندان و مباشرانی که کار خود را در شوش به انجام رسانده بودند ، به تخت جمشید انتقال داده شدند ، تا در آنجا نیز کار خویش را ادامه دهند . اینجا هم ، مانند شوش ، هفتاد و دو ششخان به ارتفاع قریب بیست متر قرار دارد ، که در راس آنها قسمت علیای گاو نر با شیر شاخدار نصب شده و اینها سقفی را که از چوب سدر ساخته شده بود ، نگهداری می کردند .[۸۲]
نزدیک اپادانه در سطحی اندکی مرتفع تر ، کاخ داریوش واقع بود . دیوارهای آن ، مانند مواضع دیگر ، از آجر خام بود و اکنون از بین رفته ، اما درها و پنجره های آنها به شکل قالب هایی از سنگ تراشیده شده و سنگ سردی به سبک مصری بر فراز آنها قرار گرفته ، که هنوز دست نخورده مانده است . طرح این مقر سلطنتی به جز طرح شوش است . آن کوچکتر از کاخ شوش و فقط شامل یک تالار مرکزی ستون دار بوده که در جوانب راست و چپ آن اطاق ها قرار داشته و به ایوانی دارای ستون های چوبی باز می شده است .
جنب کوه ساختمان های خزانه قرار دارد و در آنجا دو نقش برجسته ، یک صحنه مشابه را نشان می دهند که عبارت از پذیرایی داریوش از ماموران عالی رتبه دربار است .
در زمان خشایارشا تغییراتی در هنر مزبور داده شد . خشایارشا پسر فرمانروای شاهنشاهی که در زمان حیات پدر به عنوان جانشین وی تعیین شده بود ، بر روی سنگ کمال سکر قدرت خود را – که خود او ایجاد نکرده ولی مالک آن شده بود – تعبیر کرده است . وی در این تمایل شبیه سلاطین آشور بود و خشایارشا در نصب مدخل تالار « همه ملل » در سطحه تخت جمشید ، از آنان تقلید کرده بود و آن ساختمانی عظیم است که در جوانبش گاوهای نر بالدار با سر انسانی کار گذاشته شده و المثنای جسیم پیکرهایی که مدخل قصور آشوری را نگهبانی می کردند ، می باشد چنانکه در عهد جانشینان اغسطس ، تمایلی به طرف ساختمان های عظیم و جسیم در هنر پیدا شد ، عصر سلطنت خشایارشا نیز با چنین مبالغه ای در هنر مشخص و ممتاز است ، ولی ارتباط آن به ترقیات فنی یا ذوق تجمل توام با خودنمایی کمتر است تا به تخیل بی نظم پادشاه .
در تالاری که حتی عظیم تر از مدخل است یعنی « تالار صد ستون » خشایارشا دستور دار تصویر پادشاه را در گوشه های پنجره ها مانند قهرمان مغلوب کننده هیولاها نقش کنند . حجاری با ابعاد بزرگ ، از این هنر – که همواره ملهم قوت ، قدرت و تسلط بود – منتج می باشد .
در عصر بعدی که عهد اردشیر اول است ، جز چند اثر نادر دیده نمی شود . تالار بزرگ خشایارشا در حیات او به پایان نرسید و پسر وی دستور داد درب جنوب شرقی آن را بسازند . در شوش ، قصر داریوش در زمان اردشیر اول دچار حریق گردید و این پادشاه – که مانند جد خود بدین پایتخت بسیار علاقمند بود و نمی توانست بنای عظیم مزبور را که طعمه آتش شده بود به سرعت تعمیر کند – دستور داد در انتهای جنوبی شهر ، برای وی کاخی کوچک بسازند و آن به کرات در اعصار بعدی مرمت شده است . چند قطعه حجاری که از خرابه های آن به دست آمده از لحاظ سبک بسیار شبیه به قطعاتی است که ما از او در تخت جمشید می شناسیم .[۸۳]
هنگامی که شالوده کاخ آپادانا به فرمان داریوش کبیر پی ریزی می شد ، در هر یک از چهار گوشه تالار مرکزی آن ، در زیر تخته سنگ های دیوار جعبه ای سنگی نهادند که در آن دو لوح چهار گوش از زر و سیم بود و نام داریوش بر روی آنها حک شده بود . لوح زرین ۳۳×۳۳ سانتی متر ، به قطر ۱۵ میلیمتر و به وزن ۵ کیلوگرم و لوح سیمین به وزن ۴ کیلوگرم بود . دو عدد از چهار جعبه یاد شده با الواح آنها ضمن حفاری های نامعلوم از بین رفت ، ولی دو جعبه دیگر با چهار الواح آنها در سال ۱۳۱۲ ش در موزه های ایران باستان و موزه سلطنتی کاخ مرمر در معرض تماشا گذارده شد .
نوشته الواح به خط میخی ، پارسی ، ایلامی و بابلی است ، که خطوط مصطلح آن روزگار بوده است و متن آن به شرح زیر است :
داریوش شاه ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه کشورها ، پسر ویشتاسب هخامنشی .
داریوش شاه گوید : این است شاهنشاهی ای که من دارم ؛ از ختن که آن طرف سغد است تا حبشه ، از هند تا سارد که آن را اهورامزدا ، که بزرگترین خدایان است ، به من ارزانی فرمود . اهورامزدا مرا و خاندان شاهی مرا حفظ کند .
این الواح با کوشش پروفسور هرتسفلد آلمانی ، که خاک برداری های تخت جمشید زیر نظر وی صوت پذیرفت ، کشف گردید .
کاخ آپادانا نخستین بنای تخت جمشید است که در دوره فرمانروایی داریوش اول بنا شده است . شاهان هخامنشی تابستان را در هکمتانه (همدان) ، که قبلاً پایتخت قوم ماد بود ، به سر می بردند و پاییز و زمستان را در بابل یا شوش و بهار را در تخت جمشید می گذارندند .
مراسم بزرگداشت جشن ملی نوروز در تخت جمشید ، طی تشریفاتی شایسته ، برگزار می شد و برای پذیرایی از بزرگان و سران کشور ، که از ساتراپ نشین ها و سایر نقاط به پایتخت می آمدند ، در مرودشت خیمه و خرگاه مجللی برپا می داشتند.[۸۴]
جلوه کامل آپادانا به پلکان شکوهمندی تعلق دارد که به رواق های شرقی و شمالی منتهی می شود . نماهای دیوارک ها و پلکان با نقش برجسته های درباریان ، نگهبانان و اقوام قلمرو شاهی که حامل هدیه هایی برای شاه هستند پوشیده شده است . نقش بزرگ شرفیابی به حضور شاه ، که بعدها به خزانه انتقال داده شد ، در مرکز قرار داشت . این برجسته کاری ها حتی از فاصله دور به دیوارها جان می بخشیدند . درباره بعضی از جزئیات و ارزیابی سبک حجاری آنها در زیر بیشتر بحث خواهیم کرد . گرچه رنگ های این برجسته کاریها تا امروز حفظ نشده است ، ولی مدارکی وجود دارد که آنها در اصل رنگی بوده اند .
دیدار کننده پس از رسیدن به بالای پلکان احتمالاً وارد « دروازه همه سرزمین ها » می شده که بنایی است که احتمالاً در زمان داریوش آغاز شده و سپس خشایارشا آن را تکمیل کرده است .
در ورودی غربی دروازه بیننده با گاوهایی برخورد می کند ، حال آنکه در سوی دیگری که مقابل بناهای روی صفه قرار دارند ، گاوهای غول آسایی به شکل انسان دیده می شوند که بی گمان به معنای حامیان صفه هستند . در حالی که شکل این مخلوقات عجیب از شکل نگهبانان آشوری متاخر اخذ شده است ، این واقعیت که آنها به جای حالت تهاجمی مانند بناهای آشوری ، تا با دشمنی که از خارج می آید درگیر شوند ، رو به سوی یکدیگر می نگرند ، نشان دهنده تغییری در دیدگاه ویژه ایرانیان است .[۸۵]
در زاویه راست محور « دروازه همه سرزمین ها » شکاف سومی وجود دارد که بزرگترین آنهاست و رو به سوی میدان جلوی آپادانا باز می شود . از تاریکی اتاق دروازه ملل به آپادانا دید دارد با نقش برجسته های پایه ستون های شکوهمند که در راس آن ستون سیاه رواقی بزرگ در برابر نور پس زمینه دیوارها قرار گرفته که روزی پابرجا بوده و اکنون فرو ریخته است .
در آغاز ، راه ورود از جنوب به شاه نشینی در کنار کتیبه ای بوده که داریوش در آن خواستار حمایت اهورامزدا برای خویش و « استحکاماتی » که بنا کرده می شود .
همه دانشمندان عقیده دارند که خزانه نخستین عمارتی بوده که در صفه بنا شده است . تخت جمشید نه مانند شوش مرکز اداری بوده و نه مانند اکباتان و پاسارگاد چنین وظیفه محتملی داشته است ، زیرا پاسارگاد بی گمان مرکز اداری امپراتوری کوروش محسوب می شده است . در مورد خزانه می توان عقیده داست که مسئله امنیت نقش مهمی ایفا می کرده است .
ثابت شده است که کف کاخ ها که اکنون بیشتر ویران شده اند ، در گذشته همانند خزانه که سرخ بوده است و نیز ساختمان های داریوش در شوش و بابل قرمز بوده اند . [۸۶]
باستان شناسان هیچ اشاره ای به کف سرخ در کاخ خشایارشا در تخت جمشید نکرده اند ، که شاید معلول این امر باشد که این کار محدود به دوره داریوش بوده است . طرح بنای خشایارشا شبیه به بنای داریوش است ولی دو برابر آن بوده است .
پیداست که فکر احداث بناهای منفرد از داریوش بوده است : خزانه ، که اصولاً یک بنای خدماتی بوده در کنار کوه احداث شده ؛ کاخ داریوش در بلندترین نقطه صفه ساخته شده و آپادانا که بزرگترین تالار عصر خویش بوده ، چشم اندازی به دشت از سمت غرب داشته و از پایین و از دو میدان شمالی و شرقی دیده می شده و عظمت بنا را بر بیننده القا می کرده است. پادشاهان بعدی ناچار بوده اند بناهای احداثی خود را در درون فضاهای باقی مانده به تناسب جای دهند و همیشه سبک و جهت بناهای داریوش یکم را حفظ کنند و ساختمان های خود را از طریق پلکان های متعدد با برجسته کاری ها و نمادهای مشابه با ساختمان اطراف پیوند دهند .[۸۷]
استفاده از منابع پایان نامه ها درباره بررسی و شناسایی هدایای ملل به دربار هخامنشی ...