برغم تمام پیشرفتهای بشری چنین بنظر میرسد، کم توانی یک واقعیت همیشه پایدار خواهد بود و امیدی به ریشه کنی مطلق آن وجود ندارد، اما باید به دنبال راه حلهایی برای کیفیت بخشیدن به زندگی افراد دارای کم توانی باشیم، زیرا ناتوانی یک مشکل فردی نیست، بلکه محدودیتی است که از طرف جامعه، مانع مشارکت این افراد در زندگی اجتماعی میشود(محمدی، ۱۳۸۵: ۹)
عوامل اجتماعی و اقتصادی چون درآمد، شغل، تحصیل، تأهل، میزان مشارکت در جامعه و… همگی بر کیفیت زندگی فرد دارای کم توانی تأثیر گذار است. اما در دستیابی به همین عوامل نیز زنان دارای کم توانی بدلیل جنسیت خود از فرصتهای برابر در جوامع بر خوردار نمیباشند. دراین تحقیق سعی شده که وضعیت کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی بررسی شده و مشخص شود که برخی از متغیرهای اقتصادی واجتماعی چه تاثیری برکیفیت زندگی آنان دارد.
اهمیت و ضرورت
دبیر کل سازمان ملل متحد (دکوئیار، ۱۹۹۶) در مقدمه کتاب Prejudice and Dignity میگوید: بیش از۲۵۰ میلیون نفر افراد دارای کم توانی شدید و متوسط در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند که سالیانه ۱۰ میلیون نفر به تعداد آنان افزوده میشود، اکثریت آنان را افراد فقیر، وابسته، تحت ظلم و خشونت، فراموش شده و محروم از آموزشهای عمومی، حرفهای و فاقد شغل تشکیل میدهند. آنان زودتر از دیگران میمیرند و به هنگام زنده بودن نیز هیچ قدرتی ندارند. بین ۱۵ تا ۲۰ درصد از مردمی که زیر خط فقر زندگی میکنند دارای نوعی ناتوانی یا ناتوانی هستند. اکثریت آنان بطور مجازی از برنامههای خدمات عمومی کنار گذاشته شده اند. آنان نیازمند آماده سازی برای حضور در زندگی در جامعه هستند. حقوق بشر برای آنان در نظر گرفته نمیشود. (کمالی، ، ۴۳)
هرچند زنان نیمی از جامعه بشری را تشکیل میدهند. اما هرگز صاحب نیمی از فرصتهای موجود در جامعه نبوده و نیستند. آنان همواره انواع تبعیضها را در زندگی خود تجربه میکنند. در این میان زنان دارای کم توانی در قیاس با افراد سالم از حقوق وفرصتهای برابر با آنها برخوردار نیستند، زنان دارای کم توانی تحت تاثیر کلیشههای رایج درباره ناتوانی درقیاس با زنان سالم به دیده تحقیر نگریسته میشوند و آنگاه که زنان دارای کم توانی با مردان دارای کم توانی مقایسه میشوند، باز هم تحت تأثیر تبعیضات جنسیتی از شرایطی نا برابر رنج میبرند. این امردسترسی زنان دارای کم توانی را به فرصتها و امکانات و منابع موجود در جامعه بشدت کاهش میدهد و بالطبع بر کیفیت زندگی آنان تأثیری بسیار منفی دارد.
در ایران براساس سرشماری کل کشور درسال ۱۳۸۵ از جمعیت ۷۰۴۹۵۷۸۲ نفری کشور با در نظر گرفتن نرخ شیوع ناتوانی به میزان ۳۸/۴ تعداد ۳۰۸۷۷۱۵ نفر دارای کم توانی در کشور وجود دارد که از این تعداد ۲ /۲۴ درصد یعنی معادل ۷۴۷۱۳۲ نفر تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار دارند و ۳۶ درصد یعنی۹۶۷,۲۶۸ نفر را زنان و۶۴ درصد یعنی ۱۶۴,۴۷۸ نفر را مردان تشکیل میدهند توجه به آمارها نشان دهنده این واقعیت است که مسائل و مشکلات زنان دارای کم توانی بعنوان بخش بزرگی از جمعیت کشور باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، هرچند آنان جمعیت بزرگ و گوناگونی را به لحاظ اجتماعی - اقتصادی، فرهنگی و… تشکیل میدهند اما همه آنان یک زمینه مشترک دارند و آن تبعیض است. زنان دارای کم توانی با محدودیتهای متفاوتی مواجه میشوند که برخی ناشی از نگرشهای منفی خود آنان نسبت به ناتوانی شان میباشد و بخشی نیزحاصل محیط زندگی آنان است اما در اغلب مواقع این محدودیتها توسط جامعه اعمال میشود وتمامی این مشکلات زندگی آنان را با دشواری مواجه میسازد. کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی تحت تأثیر عوامل اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی دگرگون میشود بر اساس اصول بیان شده در منشور سازمان ملل متحد که ارزش ومنزلت ذاتی وحقوق برابر وجدا ناپذیر همه اعضای خانواده بشری را بعنوان بنیان آزادی، عدالت وصلح در جهان به رسمیت میشناسد. و با یاد آوری میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، میثاق رفع کلیه اشکال تبعیض نژادی ومیثاق رفع کلیه اشکال تبعیض نسبت به زنان و ماده ۶ میثاق حقوق افراد دارای کم توانی مصوب سال۲۰۰۷ میلادی دولتهای عضو اذعان میدارند، که زنان و دختران دارای کم توانی در معرض تبعیضات مضاعف قرار دارند بنابر این دولتهای عضو میباید همه اقدامات مناسب را به منظور اطمینان از توسعه، پیشرفت وتوانمند سازی زنان دارای کم توانی جهت بهره مندی آنان از حقوق بشر وآزادیهای بنیادی مندرج در میثاق به عمل آورند (سازمان ملل متحد، ۲۰۰۷).
امروزه زنان و موضوعات مربوط به آنان برای حکومتها و سیاستگذاران، فعالان حقوقی و نیز پژوهشگران اهمیت ویژهای یافته است. نظم نوین جهانی بگونهای است که جهت گیری دولتها در برابر زنان و دیدگاههای جنسیتی آنها در برنامه ریزیهای کلان میتواند مشروعیت حکومتها را متزلزل سازد. در دوران معاصر زنان بعنوان نیمی از جامعه و نیروی مولد دارای نقشی والا در توسعه جوامع بشمار میروند. لذا نیازها ومشکلات آنان باید مورد توجه جدی دولتها قرار گیرد. زنان دارای کم توانی نیز از این قاعده مستثنی نمیباشند، آنان نیز حق دارند به تمام امکاناتی که دراختیار افراد سالم قرار میگیرد فارغ از جنسیت خود دسترسی داشته باشند. حق آموزش، حرفه آموزی، داشتن شغل و درآمد مناسب، حق تصمیم گیری در امور مربوط به خود، مشارکت فعال در جامعه و امور سیاسی و نیز داشتن زندگی زناشویی از حقوق مسلم آنان میباشد. بنابراین ضروری است که دولتها در کلیه سیاستگذاریها و برنامه ریزی هایشان برای افراد، وضعیت افراد دارای کم توانی و بویژه زنان دارای کم توانی را در نظر بگیرند.
ضرورت تحقیق درباره کیفیت زندگی از اهداف مشخص سازمانهای اجتماعی، رفاهی و بهداشتی درمانی است. سیاست گذاران و مجریان دولتی که در حیطههای مختلف خدمات اجتماعی، رفاهی، توان بخشی، پزشکی، بیمهای و… فعالیت میکنند نسبت به حفظ وتوسعه کیفیت زندگی نگران هستند وهر از گاهی در تلاش اند تا ارزشیابی از خدمات و فعالیتهای خود داشته باشند. دست یابی به شاخصهای رفاه و بهزیستی عمومی جامعه زمانی تحقق مییابد که از تمام فرصت ها، امکانات ومنابع موجود در هر کشوری به نحو احسن و برای تمامی اقشار جامعه بهره برداری شود. اتلاف منابع در ابعاد گوناگون منابع فیزیکی وانسانی وعدم مدیریت صحیح امکانات، فرایند توسعه اجتماعی واقتصادی را بسمت درستی هدایت نکرده ولاجرم با عدم تحقق رفاه وبهزیستی جامعه، نابرابریهای اجتماعی را تشدید میگردد. تحقیق وبررسی مفهوم کیفیت زندگی درخصوص افراد دارای کم توانی، بویژه زنان میتواند به متولیان امور یاری رساند. تا برای کسب فرصتهای برابر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زنان دارای کم توانی کوششهای مضاعفی بعمل آورند.
ضرورت اصلی این پژوهش دربعد علمی: شناخت عمدهترین متغیرهای تاثیر گذار بر کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی است ودر بعد عملی: بهره گیری از نتایج پژوهش جهت اتخاذ سیاستهای مناسب و تدوین برنامههای اجرایی موثر میباشد.
هدف کلی پژوهش
شناخت عوامل اقتصادی- اجتماعی مرتبط با کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی عضوسه سازمان غیر دولتی شهر تهران
اهداف اختصاصی
- تعیین کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی جسمی- حرکتی در جامعه مورد مطالعه
- تعیین کیفیت زندگی زنان نابینا در جامعه مورد مطالعه
- تعیین کیفیت زندگی زنان ناشنوا در جامعه مورد مطالعه
انگیزه پژوهشگر
انگیزه پژوهشگر از انجام این تحقیق مدت ۲۰ سال کار در معاونت توانبخشی سازمان بهزیستی در شهر و روستاهای کشور و آشنایی نزدیک با مسائل، مشکلات و نیاز های افراد دارای کم توانی، بویژه زنان می باشد.
فایده پژوهش
- شناخت بهتر وبیشتر از کیفیت زندگی زنان دارای کم توانی جهت اطلاع رسانی به سازمانهای متولی به منظوراینکه خدمات خود را متناسب با شناخت شرایط این زنان برنامه ریزی و اجرا نمایند.
- بهره گیری از نتایج تحقیق به منظوراینکه سازمانهای متولی بتوانند در زمینه توانمندسازی اصولی زنان دارای کم توانی، برنامه ریزی اجرایی ومطالعاتی کارآمدتر وموثرترداشته باشند.
فصل دوم: ادبیات موضوع
سیر تحول کم توانی در طول تاریخ
وضعیت زنان دارای کم توانی
تئوریها و مبانی نظری تحقیق
چارچوب نظری تحقیق
سئوالات و فرضیههای اصلی تحقیق
مروری بر پژوهش های انجام شده
مقدمه
این فصل ابتدا به شرح الگوهای نظری، دیدگاهها و نظریههای مرتبط در خصوص مسائل کم توانی و کیفیت زندگی پرداخته وسپس به پیشینه مطالعات انجام شده در داخل وتحقیقات انجام شده در خارج از ایران میپردازد.
سیر تحول کم توانی در طول تاریخ
در طول تاریخ همواره افراد کم توان وجود داشته اند. کم توانی قدمتی همپای تاریخ بشر دارد. مروری بر تاریخچه کم توانی نشان میدهد که در هر دورهای از تاریخ، در هر فرهنگ و تمدنی و در همه طبقات اجتماعی، افرادی وجود داشته ا ند که از نظر فعالیتهای اجتماعی و یا کنشهای ذهنی پایینتر از حد طبیعی عمل نموده و نیازمند توجهات ویژهای بوده اند، مطالعه در زندگی افراد دارای کم توانی در سراسر ازمنه تاریخی آشکار کننده این حقیقت تلخ است که رفتار غالب جوامع با این گروه از افراد ظالمانه و بدور و از هر گونه عدالت اجتماعی و رفتارهای انسانی بوده است. در گذشتههای دور، در خانوادههای فقیر، کودکان با کار خود در خدمت اقتصاد خانواده بودند، در شرایطی که خانواده با تلاش سخت و توان فرسا برای گذران زندگی دست به گریبان بود، کودکان بیشتر بعنوان افرادی برای کمک به معیشت خانواده درنظر گرفته میشدند. در چنین شرایطی کودکان دارای کم توانی که قادربه هیچ گونه کمکی به خانواده نبودند معمولاً بعنوان نیرویی سربار نگریسته میشدند. مردم تصور میکردند افرادی که با هنجارهای جامعه انطباق ندارند، دارای روح خبیث هستند و به همین دلیل این افراد، در معرض نابودی، فراموش شدن و طرد از جامعه قرار داشتند. یافتههای باستان شناسان بیانگر این مطلب است که رفتارهای غیر عادی و ناسازگارانه افراد، توسط کاهن ها، کشیشان و جادوگران معالجه و مداوا میشد. با تغییر شیوه زندگی مبتنی بر شکار به اقتصاد کشاورزی تحولی در زندگی افراد دارای کم توانی رخ داد. برقراری ارتباط کلامی و زندگی گروهی از همین دوره آغاز شد. با ظهور این دوران، بنظر میرسد که فرصت برای افراد دارای کم توانی، حداقل در حد زنده ماندن، افزایش یافت. مصریان باستان اولین گروههایی بودند که نسبت به افراد دارای کم توانی و زندگی آنان علاقمندی نشان دادند. در نوشتههای قدیمی مصر(پاپیروس) توصیهها و دستورالعملهای پزشکی، سحر و جادوهایی برای درمان بسیاری از بیماریها آمده است. در این اسناد تاریخی، مطالبی نیز برای درمان عقب ماندگی ذهنی صرع، نابینایی و ناشنوایی ذکر شده است.
رومیان و یونانیان معتقد بودند که یک جامعه پویا و زنده از توان بالقوه شهروندان نشات میگیرد. آنان قوانینی را تصویب نمودند که بر اساس آن، افرادی که قادر نبودند به برتری جامعه کمک کنند، در اولین فرصت حذف شوند. برای یونانیان، کودکان ثروت و دارایی کشور محسوب میشدند. در شهر اسپارت یونان باستان، طبق قانون، نوزادان تازه متولد شده را نزد سالمندان میبردند تا مشخص کنند که آیا شهروند مناسبی خواهند شد یا خیر. کودکانی که از لحاظ جسمانی قادر به رشد و مستعد سلحشور و جنگجو شدن بودند بصورت رسمی توسط دولت پذیرفته میشدند، اما تا سن هفت سالگی نزد مادر باقی میماندند. نوزادانی که دارای مشکلات بینایی و یا سایر کم توانیها و نقصها بودند در کوهستانها رها و یا به امواج رودخانهها سپرده میشدند. (میرخانی، ۱۳۷۸: ۴-۱)ارسطو در کتاب سیاست ذکر میکند: « باید قانونی باشد که هیچ فرد ناقصی حق ادامه حیات نداشته باشد » توجه به زندگی افراد دارای کم توانی در طول تاریخ از جنبههای پزشکی آغاز شد و مساله درمان، در مرحله اول اهمیت قرار داشت. بررسیهای پزشکی مقدم بر آموزش استثنایی بود و هیچگونه امکانات آموزشی برای افراد دارای کم توانی، تا نیمه قرن هیجدهم، وجود نداشت. برای قرن ها، تصور میشد که افراد دارای کم توانی، تحت تاثیر قدرت مافوق نامرئی خدایانی قرار دارند که در بالای کوه و یا درختان زندگی میکنند و رفتارهای غیر عادی، ناشی از نیروی این خدایان است. در قرون وسطی، قوانین کلیسا تبعیضاتی بر علیه افراد دارای کم توانی ایجاد نمود. آنان حق استفاده از ارث، گواهی و شهادت در دادگاه را نداشتند و هم چنین از عقد قرارداد و سایر حقوق محروم گردیدند. در قرن سیزدهم موقعی که هنری سوم پادشاه انگلستان دارای یک دختر ناشنوا شد یک مورخ معاصر وی، دخترک را چنین توصیف کرد: «کودک گنگی که به درد هیچ چیز نمیخورد. » در قرن شانزدهم در آلمان افراد عقب مانده ذهنی داخل قفس محبوس میشدند. بیشتر افراد دارای کم توانی در قرون وسطی، یک زندگی فاقد امنیت و متزلزل را تجربه کردند. از حمایت عمومی نشانهای وجود نداشت و مراقبت از افراد دارای کم توانی تحت حمایت کلیسا انجام میگرفت در این دوران نگرشهای گوناگونی در خصوص عقب ماندگی ذهنی وجود داشت. بعضیها حرکات وصحبتهای زیر لب عقب ماندگان ذهنی را گفتگو با شیطان میدانستند و گروهی نیز آن را رابطه رمزآمیز بین فرد و الهام الهی تلقی میکردند. (همان: ۷-۵)
تجربه افراد دارای کم توانی در قرون وسطی، سرشار از سختی، محرومیت و انزوا بود. افراد دارای کم توانی در حکم دلقکهای دربار در اجتماع پذیرفته میشدند اما نگرش غالب نسبت به آنها با خرافات و ترس همراه بود. اعتقاد بر این بود که این کم توانیهایی فکری و جسمی را شیطان به آنان داده است از این رو آنان موجوداتی گناهکار و شرور به حساب میآمدند. جوامع بدوی و قبایل اولیه که جهت بقا خود سخت تلاش مینمودند. افراد ضعیف و دارای کم توانی را که در تکاپوی زندگی موثر محسوب نمیشدند، طرد میکردند. به عنوان مثال اسپارت ها، کودکان ناقص الخلقه را طعمه گرگها مینمودند و مردم هند باستان افراد دارای کم توانی را به امواج خروشان رودخانهها میسپردند، هم چنین در بسیاری از تمدنهای باستانی رسم بر این بود که در سالهای قحطی، تعدادی از افراد دارای کم توانی راقربانی میکردند زیرا اینگونه افراد را عناصری وابسته به شیطان میدانستند و به وجود ارواح خبیثه و حلول آنها در جسم و روح افراد دارای کم توانی معتقد بودند. در برخی تمدنها که مذهب در آنها رسوخ کرده بود روشهای انسانیتری در مورد افراد دارای کم توانی بکار رفته است بطوریکه در آئین کنفوسیوس معلم چینی و همینطور در دین پیامبر ایرانی زرتشت به وضوح خواسته شده که با افراد دارای کم توانی رفتاری انسانی داشته باشند. (علم سرشت، ۳۷۱: ۱۱) میتوان گفت پس از عصر روشنگری و غلبه علم و دانش بر فضای جهان، گسترش و تعمیق اطلاعات، رفته رفته علم بر خرافات و سحر و جادو غلبه کرد. بطور کلی در طول تاریخ عقاید و نظرات مردم نسبت به افراد دارای کم توانی تحت تاثیر تحولات اقتصادی واجتماعی آن زمان بوده و فرهنگ ملتها در آن عقاید و نظرات تاثیری شگرف داشته است.
روند تاریخی شرایط افراد دارای کم توانی
در منابع تاریخی سخن بسیاری از نحوه برخورد با افراد دارای کم توانی اعم از کشتن، قربانی کردن، ترحم و نگهداری از آنان در مراکز سرپوشیده و دور از دید مردم و جدا از جامعه به میان آمده است. در طی قرون، عقاید تعصب آمیز و نگرش افراد غیر دارای کم توانی، به میزان قابل ملاحظهای تعیین کننده کیفیت زندگی و سرنوشت افراد دارای کم توانی بوده است. عکس العملهای مردم نسبت به این افراد را میتوان به پنج مرحله تقسیم نمود:
دوران حذف و طرد افراد دارای کم توانی از جامعه
دوران نگهداری در نوا نخانهها ودورکردن آنها از معرض دید مردم
دوران نگهداری افراد دارای کم توانی در شبانه روزیها بر اساس نوع کم توانی « خدمات موسسهای »
مرحله تشویق و حمایت افراد دارای کم توانی در راستای زندگی در کنار خانواده و جامعه « خدمات تلفیقی »
مرحله خود شکوفایی که عبارت است از حمایت از افراد دارای کم توانی در جهت دست یابی به نهایت تواناییهای خود.
خودشکوفایی به این معناست که هر فرد دارای کم توانی بتوانند از عهده بر آوردن نیازهای خود بر آید و با دستیابی به یک نقش مثبت در زندگی اجتماعی، بصورت مستقل، محترمانه و با کرامت زندگی کند در واقع این هدف میتواند آرمان توان بخشی باشد. (مقدم، ۱۳۸۵: ۸-۹)
آغاز تحول در وضعیت زندگی افراد دارای کم توانی
از بدو خلقت بشر، بیماری همواره همراه وی بوده است و اولین تلاشهای انسان برای مهار بیماریها بوده، این دوره تاریخی را، پزشکی درمانی[۱] گویند پس از کشف میکروب ها، با کتری ها، ویروسها و… توجه به علل اکثر بیماریهای عفونی و کشف میکروبهای مختلف و توجه به موضوع واکسنها و مصونیتهای حاصله در اثر واکنشهای گوناگون، بسیاری از بیماریها مثل: آبله، وبا، طاعون و امثال آن درمان یا ریشه کن گردید. این دوره تاریخ پزشکی را دوره پیشگیری[۲] نامیدند.
تا چند قرن، علم طب همین دو دوره را میشناخت اپیدمی فلج اطفال در امریکا، . پس از جنگ جهانی اول و مواجه شدن ممالک دنیا به خصوص اروپا و امریکا با تعداد زیادی دارای کم توانی، دانشمندان علم پزشکی و متخصصان را بر آن داشت تا فکری برای این تعداد بی شمار بکنند، تا بتوانند آنان را به زندگی امیدوار کرده و از نیروی انسانی نهفته در فرد دارای کم توانی به نفع جامعه و خود دارای کم توانی استفاده نمایند. پیشرو این علم در امریکا پزشکی بنام ادوارد راسک[۳] بود که اولین مرکز توانبخشی را در بیمارستان بل ویو[۴] نیویورک تاسیس کرد. بدین ترتیب دوره جدیدی در پزشکی بنام توان بخشی پزشکی یا طب فیزیکی آغاز گردید.(نودهی، ۱۳۸۵: ۲)
رویداد دیگری که به وضعیت افراد دارای کم توانی کمک کرد، فلسفه بشردوستانهای بود که در دوره رنسانس شکوفا شد ونگرش عمومی نسبت به افراد دارای کم توانی را ملایمتر کرد اما تا آن حد پیش نرفت که درمان، مرا قبت وآموزش وپرورش این افراد را در بر بگیرد. اما قرن بیستم سر آغاز نوینی در زندگی افراد دارای کم توانی بود. به خصوص به عنوان دورانی که در آن جامعه بشری به خود جرات داد به رفاه تمامی انسانها به عنوان یک هدف واقعی فکر کند. رشد کمی تعداد افراد دارای کم توانی که ناشی از عوامل متعدد از جمله وقوع دو جنگ جهانی، جنگهای پراکنده در اقصی نقاط دنیا، حوادث طبیعی، وقوع سوانح و تصادفات و… از یک سو و رشد علم پزشکی که توانست تحول کیفی گستردهای در شرایط زندگی افراد دارای کم توانی بوجود آورد.بتدریج این نگرش را در جامعه بوجود آورد که کم توانی مشکل ا قلیتی از جامعه نیست، بلکه جزیی از مشکل بشری است که بطور مستقیم ویا غیر مستقیم بر زندگی صدها میلیون از مردم در تمام نقاط جهان اثر گذاشته است. در این رابطه اعلامیههای منتشر شده از سوی سازمان ملل یکی از مهمترین و اثر گذارترین عوامل بر وضعیت زندگی افراد دارای کم توانی بود.
دیدگاه جدید در مفهوم حقوق بشری به میزان توانایی فرد دارای کم توانی ونه ناتوانی وی تاکید دارد ودر جهت ترویج حقوق افراد دارای کم توانی، آزادی انتخاب و فرصتهای مساوی گام برداشته وسعی برآن دارد که محیط را با نیازهای افراد دارای کم توانی، هماهنگ کند. این نوع دیدگاه جامعه را در تغییر نگرش به افراد دارای کم توانی و کمک به آنها در جهت قبول مسئولیت کامل، بعنوان اعضای جامعه تشویق میکند.
آمار افراد دارای کم توانی در جهان
در گذشته چندین برآورد جهانی، از میزان شیوع کم اتوانی ارائه شده است، یکی از تخمینهایی که بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، مربوط به سال ۱۹۷۶ است که از طرف سازمان بهداشت جهانی WHO منتشر شده است بر مبنای این برآورد از هر ۱۰ نفر از مردم یک نفر دچار کم توانی است که بر حسب شماری از محاسبات و بررسیها، از ناتوانیهای ناشی از بیماریها، حوادث، سوء تغذیه و علل ژنتیک رنج میبرند، بر اساس این تخمین شیوع کم توانی در جهان به طور متوسط برابر ۲/۵ در صد میشود که این میزان برای کشورهای توسعه یافته ۷/۷ درصد و برای کشورهای در حال رشد ۵/۴ در صد برآورد میشود بر طبق این تخمین از۲۹۳ /۵ میلیارد نفر جمعیت جهان در سال ۱۹۹۰ حدود ۲۷۶ میلیون نفر دارای کم توانیهای متوسط و شدید بوده اند، که حدود یک سوم آنان در کشورهای توسعه یافته و دوسوم آنان در کشورهای کمتر توسعه یافته زندگی میکنند(میرخانی ۱۳۸۷: ۵۵). که این رقم در سال ۲۰۰۰ میلادی به بیش از ۵/۱۳ درصد رسیده است این نسبتها با افزایش جمعیت، جنگ، درگیریهای اجتماعی و بالا رفتن میانگین سنی سالمندان همچنان بالا خواهد رفت (محمدی، ۱۳۸۵). باز هم بر اساس آمار موجود شمار جهانی افراد دارای کم توانی بیش از ۶۵۰ میلیون نفر است که با خانوادههایشان رقمی معادل دو میلیارد نفر را در بر میگیرد که بنوعی درگیر مسئله کم توانی هستند (UN ، (۲۰۰۶).
اگرچه تلاشهای متعددی به رغم پیشرفت خدمات بهداشتی جهت پیشگیری از بروز ناتوانی در جهان اجرا میشود، اما بنظر میرسد این اقدامات تاثیر محسوسی در کاهش سایر عوامل ناتوانی زا نخواهد داشت. بنابر این در آینده جهان با افزایش شیوع کم توانی روبه رو خواهد بود. اثرات آلایندههای محیطی، آلودگی آب و هوا از تغییرات مهم منجر به افزایش بروز ناتوانی میباشد احتمال دارد بعضی تحولات مانند بالا رفتن سطح آگاهی مردم، آموزش خدمات بهداشت، افزایش توانبخشی وهم چنین بهتر شدن وضعیت اقتصادی مردم و کاهش موالید منجر به کاهش بروز ناتوانی گردد. اما همین امر باعث خواهد شد که افراد بیشتری از افراد دارای کم توانی بتوانند ادامه حیات داده ودر جامعه حضور یابند. به طور متوسط سالانه ۵/۸ میلیون نفر با کم توانیهای متوسط تا شدید (روزانه ۲۳۲۰۰ نفر) به جمعیت دارای کم توانی جهان اضافه میشود (محمدی، ۱۳۸۵: ۱۶)
آمار افراد دارای کم توانی درایران
منابع تحقیقاتی برای پایان نامه : عوامل اقتصادی، اجتماعی مرتبط با کیفیت زندگی زنان دارای ...