- سازمان- کل سازمان می تواند به صورت نهادی نگریسته شود، که نتایج مجموعه ای از دانش را تجسم می بخشد.
مؤلفه های اساسی فرایند مدیریت استراتژیک دانش نشان می دهد که سازمان باید شبکه دانش خود را شناسایی و بر اساس آن تجربیاتی حاصل کند. همه این اقدامات بایستی در محدوده اهداف استراتژیک سازمان انجام گیرد. این الگوی ساده سه جنبه مهم مدیریت دانش یعنی : ذخیره، انتقال و کاربرد دانش را در بر می گیرد (Rowley, 2000:325).
۲-۲-۸-چارچوب نظری مدیریت دانش
ادبیات موجود در خصوص مدیریت دانش، خصوصاً ادبیات دانش آفرینی را می توان بر مبنای چهار حوزه اساسی مدیریت یعنی: مدیریت استراتژیک، مدیریت تولید، سیستم های اطلاعات و رفتار سازمانی، طبقه بندی کرد (Motwani et al,2004: 7-16). در این بخش مدیریت دانش را از منظر چهار حوزه اساسی مدیریت مورد بررسی قرار می دهیم.
۲-۲-۸-۱- مدیریت دانش از منظر مدیریت استراتژیک
در عصر ثبات محیطی و تغییرات سازمانی کم (تکنولوژیکی، اجتماعی و اقتصادی)، برای سازمانها این امکان وجود داشت که استراتژی واحدی را تدوین کنند و فرض بر این بود که این استراتژی اثر بخش است.بنابراین، این استراتژی تا چندین دهه کاربرد داشت. اما سازه های فعلی، به منظور بقاء حتی برای یک دهه، بایستی پیوسته تغییر کنند. اما تغییر به تنهایی کافی نیست. تغییر بایستی مبتنی بر جمع آوری داده های مناسبی از محیط خارجی و داخلی و تبدیل آنها به دانش باشد. هر دو مورد مربوط به جمع آوری داده ها، برای سازمان های اثر بخش، حیاتی است. لوپز[۴۲](۲۰۰۵) بحث می کند که دانش و قابلیت های سازمانی اشکال از دارایی های استراتژیک است که اهداف بلند مدت شرکت را از حیث رقابتی و دیگر اقتضائات محیطی ارتقاء می دهد و در محیط های پویا کاربرد دارد. رویکرد مدیریت استراتژیک در خصوص دانش آفرینی ریشه در نظریه منبع محوری شرکت دارد (lopez,2005:3-662). پارادایم منبع محور[۴۳] تاکید بر دارایی های غیر قابل کپی، منحصر به فرد و مختص شرکت دارد که این دارایی ها همان دانش و مهارت ها است. به تعبیری دیگر این دارایی ها به قابلیتهای بنیادینی[۴۴] اشاره دارند که خلق کننده مزیت رقابتی هستند. این پارادیم توانمندی را در بهره برداری از منابع ارزش زای ملوس و غیر ملموس می داند. مدافعان نظریه منبع محوری پیشنهاد می کنند که مزیت های مبتنی بر دانش غیر قابل تقلید می باشد. آنان به چندین مکانیزم که هزینه کپی برداری را افزایش می دهد، و طبقاتی از منابع که ذاتاً برای تقلید مشکل هستند اشاره می کنند.ابهامات علی یا سببی (Teece,1998:60) . مفاهیم پایگاه دانشی و سرمایه فکری و مورد کاوی مربوط به دانش آفرینی در اتحادهای استراتژیک ، بخشی از مطالعات مدیریت دانش در رشته مدیریت استراتژیک است. اغلب مطالعات مدیریت دانش در این حوزه به بررسی رابطه بین استراتژی و مدیریت دانش و یا چگونگی تدوین استراتژی مبتنی بر دانش پرداخته اند. دیگران هم به نقش دانش در زنجیره ارزشی سازمان و پالایش تحلیل سوات سنتی[۴۵] از طریق سیستم محک زنی دانش استراتژیک ([۴۶]SKBS) پرداخته اند؛ به این ترتیب که دانش بنیادین[۴۷] از طریق فرآیندها و فعالیت های مناسب در زنجیره ارزشی سازمان مزیت رقابتی ایجاد می کند.
۲-۲-۸-۲-مدیریت دانش از منظر سیستم های اطلاعاتی
از دیدگاه متخصصان IS/IT ظهور مدیریت دانش ریشه در پیشرفت تکنولوژی اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی(IS/IT) دارد. تکنولوژی اطلاعات ابزارهای جدیدی برای انجام بهتر فعالیت های ساخت سرمایه دانشی در اختیار قرار داده است. دو شاخه اصلی در تکنولوژی اطلاعات به ظهور سیستم های مدیریت دانش نوین کمک کرده است: ارتباطات (تکنولوژی شبکه) پایگاه داده ای رابطه ای. هنگامی که این ابزارها به کار گرفته می شوند، افراد سازمان به طور صریح در خصوص مهندسی مجدد تفکر خواهندکرد. یعنی اینکه چه بخش هایی از فرآیندها بایستی خودکار شوند و یا آیا فرآیندهای موجود ارزش خودکار کردن را دارند و ..، ضرورتاً تکنولوژی اطلاعات در ارتقاء این فرآیندها نقش کلیدی دارد. دلیل این امر آن است که سازمان ها در ارزیابی کل فرایند مدیریت دانش که نوعی مهندسی مجدد است و نقش آن در سازمان به تکنولوژی اطلاعات نیاز دارند. ترکیب IS/IT و فرآیندهای سازمانی یکپارچه، مزیت رقابتی و یادگیری را به طور قابل ملاحظه ای ارتقاء خواهد داد. این منظر تاکید می کند که بایستی اطلاعات را خلق، انتخاب و تفسیر کرده، آن را تبدیل به دانش قابل استفاده کرد. مطابق دیدگاه تیس (۲۰۰۰) محققان سیستم های اطلاعاتی در کمک به مدیریت دانش دارای سه هدف کلی بوده اند. اول؛ خلق مخازن دانش (انبارداری داده ها) برای اطلاعات خارجی، مخصوصاً هوشمندی کسب و کار؛ اطلاعات داخلی، مانند گزارش های تحقیقی داخلی؛ و دانش غیر رسمی داخلی، مانند پایگاه داده ای بحث ها و نشست ها. دوم؛ انتقال دانش بهبود یافته و امکان دسترسی به آن و استفاده مجدد از آن از طریق ابزارهای تحلیلی. سوم؛ ارتقاء محیط دانشی سازمان، شامل رضایت افراد سازمان در تسهیم آزادانه دانش و تجربیات. مخازن دانش یا انبارداری داده ها عبارت است از فرایند استخراج داده ها و سازماندهی آنها به یک روش معنی دار که در تصمیم گیری مورد استفاده قرار می گیرد. در خصوص مدیریت دانش دو نوع نرم افزار وجود دارد که برای حمایت از ابتکارات آن ضروری است. نرم افزاری که وظیفه انتقال داده عملیاتی به انبار را به عهده دارد و دیگری نرم افزار مربوط به مدیریت انبار داده ها. آموزه های این منظر این است که چگونه دارایی های اطلاعاتی مانند پایگاه داده ها، سیاست ها و رویه ها، محتوی و تجربیات و تخصصها را به طور مناسب یکپارچه کنیم که در خدمت سازمان باشند. از طرف دیگر می توان مخازن و دارایی های دانشی را به دو صورت بدون ساختار (مدیریت محتوی و اسناد، گروه افزار و ایمیل) و ساختار یافته (انبار داری داده ها و پایگاه داده ها) ذخیره کرد. در این دیدگاه مدیریت دانش متشکل از سیستم ها، اطلاعات و فرآیندهایی است که اطلاعات را گرفته و تبدیل به دانش ساختارمند می کند تا اینکه از اهداف کلی و خاص کسب و کار حمایت کند. تلاش های اولیه در خصوص مدیریت دانش شامل استفاده از انبارداری داده ها برای پیش بینی الگوهای آینده در شکل داده کاوی بود اما امروزه مشخص شده است که قلمرو مدیریت دانش فراتر از صرف انبارداری داده ها و داده کاوی است. امروزه سازمان ها علاقه مند هستند که مخازن داده ای یکپارچه درباره مشتریان، خط مشی ها، رویه ها، عرضه کنندگان و شرکا ایجاد کنند تا اینکه یک کاربر مربوط در یک محل خاص بتواند از طریق دسترسی به دانش، هر چیزی را درباره مشتری، رویه ها و عرضه کنندگان یاد بگیرد.(داونپورت و همکاران، ۲۰۰۱)رشد تکنولوژی های وب منجر به ساخت کاربری های پورتال شده که دانش سازمانی را در قالب دارایی های مدیریت دانش یکپارچه می کند. این پورتال ها برای هر کسی در هر جایی قابل دسترسی است. مکانیزم کار پورتال ها از طریق ابزارهای پرس و جوی کاربر محور است که برای ارائه گزارش و تحلیل داده ها مورد استفاده قرار می گیرند (McMillin,2000:2-3).
چنین جنبه هایی از یک پورتال از طریق انتقال داده های سازمانی مربوط به تعداد کثیری از استفاده کنندگان دانش، منجر به ارزش آفرینی در استراتژی سازمانی می شود. بعلاوه اینکه چنین زیر ساخت مدیریت دانش به سازمان ها کمک می کند تا رابطه بین شرکا و خدمت رسانی به مشتری را بهبود بخشند و از داده های درون سازمانی محصولات دانشی قابل عرضه در بازار خلق کنند. به این دلیل سازمان ها تمایل دارند که اطلاعات کسب و کار خود را در درون پایگاه داده ها، سرورها، صفحات وب، پست الکترونیکی، سیستم های برنامه ریزی منابع موسسه و مدیریت روابط مشتری که در درون یک مخزن یکپارچه شده اند نمایش دهند. این مخازن یکپارچه که به عنوان یک سیستم مدیریت دانش عمل می کنند، از تلف کردن وقت در جستجوی داده ها جلوگیری کرده و باعث اتخاذ تصمیمات بهتر تجاری می گردد. چنین سیستم مدیریت دانش، سازمان را تبدیل به یک شرکت هوشمند می کند.
بخش دیگری از رویکرد IS/IT به مدیریت دانش، تاکید به معماری مدیریت دانش است. معماری مدیریت دانش به منظور تسخیر دانش و ایجاد اثر بخشی و کارایی در فرایند مدیریت دانش طراحی گردیده است (Miles et al,2000). پایه و اساس معماری دانش شناخت طبیعت دو گانه دانش یعنی دانش ذهنی و دانش عینی است. همان طور که در ابتدا ذکر شد دانش به دو صورت وجود دارد: دانش واقعی یا صریح و دانش ضمنی یا فوت و فن[۴۸]. اگرچه هر دو نوع دانش مهم هستند ولی دانش ضمنی برای شناسایی و مدیریت مشکل است. بعلاوه اینکه دانش عینی را می توان در سطوح متعدد فردی، گروهی و سازمانی قرار داد و فرایند و معماری آن را ترسیم کرد. عناصر عینی دانش بر فرایند اثر گذار است در صورتی که عناصر ذهنی نوعا بر نوآوری اثر دارد. فرآیندهای اثر بخش و کارآمد از عوامل کلیدی مدیریت دانش است. معماری دانش با تشخیص این دو جنبه کلیدی از دانش، سیستم مدیریت دانش را شکل می دهد. به روشنی می توان گفت که معماری مدریت دانش عبارت است از سیستم مدیریت دانشی که حمایت کننده دو خصیصه ضمنی و صریح دانش است.
۲-۲-۸-۳-مدیریت دانش از منظر رفتار سازمانی
رفتار سازمانی مدیریت دانش را از دیدگاه یادگیری سازمانی در نظر می گیرد. یادگیری سازمانی درباره این است که سازمان ها با بسط پایگاه دانش، چگونه می توانند در محیط های پویا اقدام مناسبی اتخاذ کنند.
یادیگری مستمر برای بقاء در محیط پویا ضروری است، اما عاملی کلیدی در کسب مزیت رقابتی روش و سرعت یادگیری است (Gupta and Sharma,2004:10). آرگریس و اسچن (۱۹۷۸) برای یادگیری سازمانی سه فرایند را پیشنهاد می کنند که عبارتند از یادگیری تک حلقه ای ، دو حلقه ای و سه حلقه ای. با حرکت از یادگیری تک حلقه ای به یادگیری سه حلقه ای پیچیدگی یادگیری و ارزش آن افزایش می یابد.
امروزه موفقیت سازمان تا حد زیادی به توانایی تبدیل یادگیری حاصل از تغییرات و تبدیل آنها به دانش است که در نوآوری ها و تولید محصول تجلی می یابد. سازمان ها باید از بازار یاد بگیرند و این یادگیری را به دانش تبدیل کنند و این دانش را در فرایند تولید بکار ببرند. نکته ای که وجود دارد این است که سازمان ها به تنهایی نمی توانند در دانش آفرینی فعالیت کنند بلکه در تعامل افراد سازمان است که دانش آفرینی اتفاق می افتد. از طرف دیگر دانش ضمنی موجود در ذهن افراد که به دو صورت مدل های ذهنی[۴۹] و مهارت های فنی[۵۰] وجود دارد، اگر به دانش صریح تبدیل نشود و به اشتراک گذاشته نشود از ارزش کمی برخوردار خواهد بود. در هر حال یادگیری سازمانی یک فرایند اجتماعی است که از سطح فردی شروع شده و سپس به گروه ها و کل سازمان سرایت پیدا می کند. سازمانها با دسترسی، تسهیم، و بکارگیری دانش صریح و ضمنی، می توانند بر رفتار اثر گذاشته و بر عملکرد برتر دست یابند.
۲-۲-۸-۴-مدیریت دانش از منظر مدیریت تولید
از نظر تولید و صنعت، طراحی دانش مربوط به محصولات برای صنعتگران عاملی حیاتی است. زیرا تولید دانش محور موفقیت تجاری و مزیت رقابتی به همراه دارد. مخصوصاً دانش طراحی محصول در شرکت های کوچک و متوسط (SMEs)[51] که در شرایط سخت مشغول به فعالیت هستند، بسیار مهم است. محققان علاقه مند به فرآیندهای نوآوری تکنولوژیکی، تحقیقات مرتبط با فرایند دانش آفرینی در رشته مدیریت تولید را آغاز کرده اند. مطابق ونگ و احمد (۲۰۰۳)، “فرایند دانش آفرینی همان تولید دانش و در نهایت تبدیل آن به محصولات و خدمات از طریق مفهوم نوآوری است". تحقیقات مربوط به نوآوری اثبات می کنند که شرکت ها در تبدیل تکنولوژی جدید به موفقیت تجاری نیازمند دارایی های مکمل و دیگر ظرفیتهای تکنیکی هستند. این دارایی ها هم رسمی هستند و هم غیر رسمی و یا ضمنی و اگر قرار است که قابلیت بنیادین ایجاد کنند بایستی به سازمان معرفی و وارد شود (Lei et al, 1997:4-203). همان طور که در نمودار ملاحظه شد، در هر سازمان هفت سطح دانش وجود دارد که یکی از این سطوح به نام دانش در خدمات و تولید است؛ به این صورت که خدمات و محصولات هر سازمان یا شرکتی بایستی بر مبنای دانش تولید شود. یکی از مثال های بارز مربوط به نقش مدیریت دانش در فرایند تولید را می توان در شرکت های ژاپنی مشاهده کرد. در این شرکت ها الگوی دانش آفرینی آقای نوناکا و تاکوچی در عمل پیاده می شود. در این الگو تبدیلات دانش در چهار شکل خود یعنی برونی سازی[۵۲]، ترکیب[۵۳] ، جامعه پذیری[۵۴] و درونی سازی[۵۵] در عمل پیاده شده و در تولیدات و محصولات نمود پیدا می کند. به عنوان مثال افراد با اشتراک دانش ضمنی خود فرضیه ارائه می کنند و با بررسی فرضیه از جمیع جهات و پذیرش آن الگویی ارائه می شود که در شرکت ها مورد استفاده قرار می گیرد.
بر مبنای مباحث بالا مشخص می شود که ادبیات موجود در خصوص مدیریت دانش اهمیت متغیرهای سازمانی موجود در تبدیل اطلاعات به دانش را مورد تأکید قرار می دهد. نمودار زیر چارچوب مدیریت دانش را بر مبنای چهار حوزه مطالعاتی سازمان و مدیریت به تصویر می کشد. در بخش اول چارچوب، دانش از داده و اطلاعات چهار حوزه کسب شده و سپس محققان در نظریه پردازی و نظریه آزمایی از این دانش استفاده می کنند. بالاخره نتایج این نظریه آزمایی و نظریه پردازی ها به شکل کاربرد دانش در چهار حوزه مورد استفاده قرار می گیرد.
۲-۳- بخش سوم : سرمایه فکری
با وقوع انقلاب فناوری اطلاعات، جامعه اطلاعاتی و شبکه ای و نیز رشد و توسعه سریع فناوری برتر، مخصوصاً در حوزه های ارتباطات، رایانه و مهندسی، از دهه ۱۹۹۰ الگوی رشد اقتصاد جهانی تغییر اساسی کرده است. درنتیجه آن، دانش به عنوان مهمترین سرمایه جایگزین سرمایه های مالی و فیزیکی در اقتصاد جهانی امروز شده است. در اقتصاد مبتنی بر دانش، محصولات و سازمانها براساس دانش زندگی می کنند و می میرند، و موفق ترین سازمانها، آنهای هستند که از این دارائی های ناملموس به نحو بهتر و سریع تری استفاده می کنند. در حقیقت، اهمیت روز افزون دانش صرفاً یک متغیر دیگری به فرایند تولید اضافه نمی کند، بلکه آن به مقدار زیادی اساساً قواعد بازی را تغییر می دهد. امروزه، توان تولید ثروت سازمانها مبتنی بر دانش است (chen et al,2004:195).
در اقتصاد مبتنی بر دانش، محصولات و سازمان ها براساس دانش زندگی می کنند و می میرند، در این میان موفقترین سازمانها آنهایی هستند که از این دارایی ناملموس به بهترین نحو و سریع تری استفاده کنند.
مطالعات نشان داده اند که برخلاف کاهش بازدهی منابع سنتی (مثل پول، زمین، ماشین آلات و غیره) دانش در واقع منبعی برای افزایش عملکرد کسب و کار است. از دیدگاه استراتژیک امروزه از سرمایه فکری به منظور خلق و افزایش ارزش سازمانی استفاده می کنند و موفقیت یک سازمان به توانایی آن در مدیریت این منبع کم یاب بستگی دارد.
برای درک بهتر این رشته جدید، در جدول (۲-۳) سعی شده است که سیر تکاملی مساعدتهای انجام شده برای شناسایی، انداز ه گیری و گزارش دهی سرمایه فکری تبیین شود.
جدول۲- ۲: سیر تکاملی سرمایه فکری (petty, R.and Guthrie,1999:18-21)
دوره زمانی
پیشرفت
اوایل دهه ۱۹۸۰
ایده عمومی ارزش ناملموس (اغلب «سرقفلی» نامیده می شود)
اواسط دهه ۱۹۸۰
عصر اطلاعات بوجود می آید و شکاف بین ارزش دفتری و ارزش بازاری به طور قابل ملاحظه ای برای بسیاری از شرکتها افزایش می یابد.
اواخر دهه ۱۹۸۰
نخستین تلاش ها برای نوشتن و تدوین حسابها/ صورت حسابهایی که سرمایه فکری را اندازه گیری می کنند (sveiby,1998)
اوایل دهه ۱۹۹۰
ابتکار عمل هایی که به طور نظام مند موجودی سرمایه فکری شرکت را اندازه گیری و به گروه های بیرونی گزارش می دهد (Skandia, 1998)
در سال ۱۹۹۰ اسکاندیا ای . اف . اس[۵۶] لیف ادوینوسون[۵۷] را به عنوان «مدیر سرمایه فکری» منصوب می کند. این اولین باری است که نقش مدیریت سرمایه فکری با تخصیص یک پست رسمی، در سازمان مشروعیت می یابد. کاپلان و نورتن[۵۸] (۱۹۹۲) مفهوم کارت امتیازدهی متوازن را معرفی می کنند. امتیاز دهی متوازن مبتنی بر این فرض است که «آنچه را که شما اندازه گیری می کنید همان» چیزی است که شما بدست می آورید.
اواسط دهه ۱۹۹۵
اواخر دهه ۱۹۹۰
نونوکا و تاکیشی[۵۹] (۱۹۹۵) کار بسیار با ارزش شان را درباره « سازمان دانش آفرین» معرفی می کنند اگر چه تمرکز این کتاب بر «دانش» است با این وجود تمایز بین دانش و سرمایه فکری در آن بسیار طریف می باشد. در سال ۱۹۹۴ ابزار شبیه سازی سلمی با نام تانگو[۶۰] روانه بازار شد. تانگو اولین محصول پرفروش است که در آموزش مدیران درباره اهمیت عوامل ناملموس به کار می آید. همچنین در سال ۱۹۹۴ یک ضمیمه برای گزارش سالانه شرکت اسکاندیا تهیه شد که موجودی سرمایه فکری آن را نشان می داد. گزارش سرمایه فکری علاقه زیادی را در شرکتهایی که به دنبال پیروی از پیشگامی اسکاندیا هستند، ایجاد می نماید (Edvinsson,1997)