دل گفتم و این دل، سجّادهی مکّهست تسبیح مدینهست، مُهر عتبات است
(قزوه، ث، ۱۳۹۰: ۱۳۹)
تویی جواز نماز دل شکستهی من تویی رکوع و تویی سجده و قیام، امام!
(همان: ۲۴۰)
شکسته پشت مدینه، شکسته پشت بقیع شکسته است دل مسجدالحرام، امام!
(همان: ۲۴۰)
وطن! قبلهی میپرستان، تویی می و ساقی و جام مستان تویی
(همان: ۲۸۶)
زمینت پر از نخل و سرو است بید اگر آسمانت پر است از شهید
(همان: ۲۸۶)
شراب و ساقی و میخانه بود ظرف نبود همین که دور آمد، پیاله پیدا شد
(همان: ۱۳۳)
سلام ای مست مست مست، ای مست خم هستی سلامت می کنم ساقی! اگر هشیار، اگر مستی
(قزوه، ح، ۱۳۹۰: ۵۵)
باده به دست تو کیست؟ طفل شهید جنون پیر غلام تو کیست؟ عشق علیهالسلام
(همان: ۳۵)
ساقی بیدست شد، خاک زمی مست شد میکده آتش گرفت، سوخت می و سوخت جام
(همان: ۳۶)
شراب و ساقی و میخانه بود و ظرف نبود همین که دور تو آمد، پیاله پیدا شد
(همان: ۲۹)
ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد رفت خانه ابری ست خدایا! رمضان را چه کنم؟
(قزوه، ث، ۱۳۸۹: ۳۵)
۳-۲-۳-۷-تضاد و طباق
تضاد و طباق نیز در آثار منظوم قزوه دیدهمی شود ولی اینکه این آرایه ادبی نیز از ویژگی ادبی قزوه محسوب شود جای تردید است چرا که این صنعت زیاد در آثار قزوه دیدهنمی شود.
پایان من و دل، آغاز شگفتیست میمیرم و مرگم در قید حیات است
(همان: ۱۳۹)
هرچند که در شکّ شما نیز یقینیست من ماندهام این دین که شما راست، چه دینیست؟
(همان: ۱۴۰)
دری از غیب وا شد، بسته شد، دستِ تو پیدا شد به روی ما گشود در، به روی غیر، در بستی
(همان: ۱۳۷)
یادش به خیر/ تلخ وشیرین/ داریوش وگوگوش. (قزوه، ج، ۱۳۹۰: ۴۹)
ای گندم بیمعصیت، ای عصمت معصوم دستان تو باغیست پر از سیب رسیده
(همان: ۱۱۸)
عطار زمان! تیغ زبان تیز کن امشب خواب مغولان دیدم و سرهای بریده !
(قزوه، ث، ۱۳۹۰: ۱۱۸)
روزگاریست که نان میبرم از سنگدلان دیرگاهیست که گل میخرم از خار و خسان
(همان: ۱۲۳)
دو کوچه آن طرفتر بپیچ سمت لبخند/ در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر!/ شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد. (همان: ۸۹)
۳-۲-۳-۸-حسآمیزی
از دیگر صناعات ادبی که قزوه در آثار منظوم و منثور خود استفاده است، صنعت ادبی حسآمیزی است. اما به دلیل استفاده کم از این صنعت در آثار منظوم، نمی توان این صنعت را از ویژگی ادبی منظوم قزوه محسوب کرد.
شفیعی کدکنی در کتاب صورخیال در شعر فارسی در تعریف این آرایه ادبی آورده است « یکی از وجوه برجستهی ادای معانی از رهگذر صورخیال، کاری است که نیروی تخیل در جهت توسعه لغات و تعبیرات مربوط به یک حس انجام میدهد، یا تعبیرات و لغات مربوط به یک حس را به حس دیگری انتقال میدهد» (شفیعی، ۱۳۷۵: ۲۷۱)
با این تعریف به چند مورد از این صنعت ادبی استفاده شده در آثار منظوم قزوه اشاره میکنیم.
سرانجام یک روز بوی سکوتم/ خبر میبرد مرد همسایهام را. (همان: ۳۱۱)
و شب بیصدا میخورد/ سایه ام را… (همان: ۳۱۱)
بر گشته ام امشب به خود از راه نشابور شیرین دلکم یک دو دهن شور بخوان، شور
(همان: ۱۰۰)
شبی تب داشتم، رفتی قرص ماه آوردی برایم شیشه ای از عطر بسم الله آوردی
(همان: ۹۰)