مشارکتکننده ی شماره ۴:
« کتکم میزدند. مادرم خیلی حرص میخورد. انگار که دیگه دنیا به آخر رسیده بودی».
مشارکتکننده ی شمارهی۶:
«روزی چند پرس کتک داشتم. یکی دوبار از خونه رفتم بیرون واسه چند روز ولی خب من جایی نداشتم بازم برمیگشتم و بازم همون آش و همون کاسه».
کد ۴۲۴: تجربه قرارگیری در معرض ضرب و شتم از سویِ اعضای خانواده و اعمال مقاومت فیزیکیِ تبدیلخواه
مشارکتکننده شماره ۸:
«این قسمت صورت من که میبینید جای بخیهس کار بابامه. باهاش دعوا کردم. منرو از یقه بلند کرد، پرت کرد رو میز کامپیوتر، صورتم جر خورد. نه تا بقیه خورد. سر همین برنامه ها(تغییر جنسیت). اونجا که رفتم بخیه بزنم میگفتند خانوم شما چاقوکشی کردین. هنوز که هنوزه من با بابام یه کلمه هم حرف نمیزنم».
مشارکتکننده شماره ۹:
«بابام میومد که بزنه دستش رو روم بلند میکرد چون من ازش یهکم زورم بیشتر بود فقط دستش رو میگرفتم که نتونه بزنه. بعد که دستش رو میگرفتم میگفت اون منرو زده، من میگفتم که بهخدا من نزدم فقط دستش رو میگیرم که اون منرو نزنه. ولی خب درگیریهای سنگینی بین من و بابام بود. شوکهای آنچنانی به بابام وارد شد متاسفانه».
مشارکتکننده شماره ۱۱:
«برادرم میگفت این دختره بایدم دختر بمونه. من خیلی ازش کتک میخوردم قبل از همه این قضایا. داداشم از همه بدتر با من بر خورد میکرد. اگه میخواستم جایی برم و خانوادم اجازه نمیدادند، داداشم کتکم میزد. اصلا نمیتونست قبول کنه من تغییرجنسیت بدم. برادرم خیلی متعصب بود».
-
- بررسی و تحلیل تم و مقایسه دو گروه مبتنی بر سیطرهی جنسیت (۴۱۴ و ۴۲۴)
تفاوت تجربه این دو گروه از تبدیلخواهان در مورد ضرب و شتم از سوی اعضای خانواده در این است که ترنسهای FtM نسبت به گروه دیگر، مقاومت بیشتری نشان می دهند. در واقع دخترسرشتان را، یارای مقاومت در برابر ضرب و شتم نیست؛ چه میتوانند و نمیخواهند و چه نمی توانند. اینان تجربه ضرب و شتمهای فیزیکی را از دوران کودکی و مدرسه داشته اند. اما در تجربه پسرسرشتان، نوعی اعمال مقاوت در قالب «گرفتن دست پدر» اقدامات متقابل دفاعی و مواردی از این دست، گزارش شده است. بنابراین به گزافه نیست اگر ادعا کنیم، مسئله خشونت علیه زنان بر ذهنیت زنانه نیز بسط و سیطره دارد.
کد ۴۱۵: ابراز نارضایتی و تلاش برای تغییر تگرش تبدیلخواه و انصراف ازتبدیلخواهی یا ماندن در وضعیت کنونی، با توسل به «نفرین و سوگ»
مشارکتکننده ی شماره ۴:
«مادر من خودش پرستاره. خودش دقیقا میدونه این اختلال چیه و مشکلات من رو درک میکنه. ولی همیشه میگه یهکاری نکن ازینی که هستی بدتر بشی. یه کاری نکن که نفس کشیدن هم واست محال بشه. ما همینی که هستی رو قبول میکنیم. همینجوری بمون. اصلا راضی نیستند که من عمل بکنم. راضی هستن که من یه پسر ترنس باشم ولی دختر نباشم».
مشارکتکننده ی شماره ۱:
«از عمل تخلیهی بیضه که اومدم خونه مادرم خیلی ناراحت بود برگشت بهم گفت که من واسه تو خیلی زحمت کشیده بودم. بهش گفتم مادرجان مگه تقصیر من بوده، مجبور بودم. اگه دست خودم بود که اینکارو نمیکردم کی حاضره همچین کاری کنه. به مادرم گفتم که فکر نکن که من خیلی خوشحالم من از درون دارم عذاب میکشم. تو میبینی که من آرایش میکنم فکر میکنی که از سر دلخوشیه. برو از خدا شکایت کن که منرو اینجوری خلق کرده. چرا روح و جسم منرو با هم هماهنگ خلق نکرده».
مشارکتکننده ی شماره ۳:
«اوایل خانواده واسه اینکه منصرفم کنند، باهام خیلی حرف میزدند. مادرم گَهگُداری عصبانی میشد دعوا میکرد. اما وقتی فهمیدند که هیچ راهی وجود نداره دیگه مخالفتی نکردند. ولی فامیل که فهمیدند چرا. خیلی به مادرم حرف میزدن که نذار اینکارو کنه. پشت سرم حرف زیاد بود. داییم شب روزی که میخواستم برم عمل کنم به من زنگ زد و گفت نرو برای عمل. من تحقیق کردم. این عمل خیلی خطرناکه. ممکنه سر عمل بمیری. من هم بهش گفتم من دیگه پول ریختم حتی اگه بمیرم هم میخواهم این عمل رو انجام بدم».
کد ۱-۴۲۵: مقاومت خانواده و تلاش برای تغییر نگرش تبدیلخواه و انصراف از تبدیلخواهی و یا ماندن در وضعیت کنونی، با توسل به «نفرین و سوگ» و هماهنگی با مشاور (روانشناس)
مشارکتکننده شماره ۸:
«مامانم که هی گریه میکرد و نفرین میکرد. خودشم که با بابام مشکل داشت. میگفت تو هم این وسط واسه من شدی قوزبالاقوز. هی کتکم میزدند یا اینکه تهدیدم میکردند که طردم می کنند. خیلی اوضاع خراب بود».
مشارکتکننده شماره ۱۱:
«مامانم من رو برد دکتر و دکتر یه دوره رواندرمانی واسم گذاشت. همینطور که من دروهی رواندرمانیمو انجام میدادم، دکتر هم با مادرم صحبت میکرد که باهام صحبت کنه و منرو از تصمیم منصرف کنه».
مشارکتکننده شماره ۱۰:
«داشتم با مامان حرف میزدم که اون آبجی کوچیکم که مذهبیه اومد تو اتاق، فهمید داریم درباره چی حرف میزنیم. دوباره شروع کرد نصیحت کردن که این کار درست نیست. خیلیها به این سمت رفتند و الان پشیمونن. تو فقط باید فکر و ذکرتو عوض کنی. درست میشه».
کد ۲-۴۲۵: نمود انکار توسط اعضای خانواده در قالب واکنش به عدم رعایت «حجاب»: «ناموس از دست رفته»
مشارکتکننده شماره ۹:
«کسی که نخواد یه چیزی رو باور کنه واقعیتهارو نمیبینه. ما تو خونهی قبلیمون که بودیم واسه خاطر اینکه با همسایهها مثل یک فامیل بودیم من نمیتونستم پوشش پسرونه داشته باشم چون خیلی واسمون گرون تموم میشد ولی خونمونو که عوض کردیم من از همون اول دیگه حجاب نداشتم و با پوشش پسرونه میرفتم بیرون. یه چندباری بابام اصلا توجه نکرد و یعنی اینکه من نمیبینم. ولی دیگه چندبار دید که من روسری و شال سرم نیست، یهو دیگه عصبانی شد و گفت تو دیگه بیحجاب شدی و یه قشقرقی بهپا کرد که باید میدیدین.».
-
- بررسی و تحلیل تم و مقایسه دو گروه مبتنی بر سیطرهی جنسیت (۴۱۵ و ۴۲۵)
این تم به طور کلی بر ابعاد «مقاومت» خانواده در برابر تبدیلخواهان اشاره دارد. تبدیلخواهان MtF، با تلاش خانواده برای انصراف توام با نفرینهای مادر و ابراز نارضایتی درقالب عدم پذیرش اصلِ پدیدهای به نام «ترنسکشوال» همراه است. مسالهی مهم در تجربه این گروه آن است که مقاومت مذکور، بیشتر معطوف است به تداوم نارضایتی فرد از جسم و جنس خود. بنابراین اگر چه تلاش های این گروه از تبدیلخواهان برای انجام عمل تغییرجنسیت با مقاومت همراه است اما، خودِ رفتارهای تبدیلخواهانه از قبیل آرایش و پوشش زنانه نیز با نفرینها و مقاومتها توام است.
این تم درباره تبدیلخواهان FtM به دو بخش تقسیم شده است: در بخش نخست تاکید بر مقاومت خانواده جهت نداشتن فرد در وضعیت کنونی (جسم دخترانه و ذهن مردانه) و نیز تجربه مشابه نفرینهای مادرانه است. نکتهی قابل توجه در این تم، تلاش های خانواده برای یافتن مشاور/روانشناسی است که بتواند شخص تبدیلخواه را، از ادامه راه منصرف سازد. در واقع هدف خانواده از شرکت در چنین جلسات مشاورهای، تشخیص اختلال هویت جنسی و یا عدم آن نیست بلکه هدف، یافتن راهی علمی، یا شبه علمی برای تحت تاثیر قرار دادن فرد تبدیلخواه نسبت به سرکوب درون خویش است. در تم فرعی دوم، محوریت با مفهوم «انکار توسط خانواده» است: در تجربه این گروه از تبدیلخواهان واکنش به عدم رعایت حجاب اسلامی به مثابهی ناموس، تاکید شده است. به بیان دیگر، پدران معترض به دختران (تبدیلخواهان FtM بی حجاب، نوعی انکارِ اصل تبدیلخواهی آنان را در قالب جنجال بر سر عدم رعایت پوشش اسلامی، نشان می دهند.
کد ۴۱۶: مواجهی منطقی، توجیه شدن نسبت به تبدیلخواه بودنِ فرزند و همراهی و مساعدت با وی
مشارکتکننده ی شمارهی۴:
«چندین جلسه رفتیم پیش روانشناس و اونم تایید کرد که من اختلال جنسیتی دارم و خانوادم هم تا حدی توجیه شدند».
مشارکتکننده ی شماره ۱:
«خواهرم میگفت تو مصرف لوازم آرایشت از من که یک زنم خیلی بالاتره. واسه همین سرویس لوازم آرایششرو واسه من آورد چون میدونست که من پول کافی در اختیارم واسه خرید ندارم. تا اینکه برادرم فهمید مشکلم رو قبل ازین آنقدر من عصبی بودم که با برادرم ۶ ماه به ۶ماه قهر بودم و اصلا با هم صحبت نمیکردیم. اومد سراغم و گفت آخه بنده خدا چرا این مشکلترو از من پنهان کردی؟ چون چند بار دیده بود که من اسمهای دخترونه تو این شبکه های اجتماعی هستم مثل شهره تینا.. مثلا تو توییتر با اسم آلما بودم. شخصیتهای کاملا متفاوت. گفتم خب چی میگفتم کی حرفه منرو میفهمید».
مشارکتکننده ی شماره ۲:
«مائرم را راضیش کردم که به انستیتو بیاید و وقتی اونجا اومد و روانشناسان با او صحبت کردند، رضایت داد و من مجوز عملم را گرفتم و بعد از اون هورون درمانی را شروع کردم».
کد ۴۲۶: مواجهی منطقی، توجیه شدن نسبت به تبدیلخواه بودنِ فرزند و همراهی و مساعدت با وی
مشارکتکننده شماره ۱۰:
«دوست بابام یه بار ازش میپرسید که تو الان ناراحت نیستی؟ بابام بهش میگفت من هر روز صبح که از خواب بیدار میشم خدا رو شکر میکنم. مردسالاری هم تا حدودی به نفع من شد».
مشارکتکننده شماره ۱۲:
«اون خانوم(دوست دختر سابقم) رفت به مادرم گفت. مامانم اینا همینجوری مونده بودند. میدونستند که من یه چیزیم میشه. میدیدند که من خیلی فرق دارم ولی نمیدونستند که این قضیه میتونه انقدر جدی باشه یا اینکه این یه مشکل باشه. حتی انجمن داشته باشه. همه چی رو واسه مامانم تشریح کردیم. اوایل خیلی مامانم هم جدی نمیگرفت. باورش نمیشد که همچین چیزی وجود داره. تعجب میکرد. ولی یه مدت که گذشت سازگار شدند. کنار اومدند با این قضیه. نه تنها کنار اومدند بلکه یجوری شده مادرم خیلی راحت برای فک و فامیل توضیح میده».