با وجود مساعدتهایی که مدیران تویوتا در شکلگیری مفاهیم اساسی نابی در سیستم تولید تویوتا کردند، اما کسی که به طور قابل توجهی در توسعهی سیستم تولید تویوتا نقش داشت و توانست با توجه به اقتصاد حاکم در آن زمان، محصولات متنوعی را با حجمهای کم تولید کند، بی شک آقای اوهنوبود. اوهنو با مطالعه سیستمهای تولید غربی، به وجود دو ضعف منطقی در این نوع از سیستمهای تولیدی پی برد. ضعف اول این بود که تولید محصولات و قطعات در دستههایی با حجم زیاد منجر به ایجاد موجودیهای فراوان میشود و این به نوبهی خود منجر به صرف هزینههایی سرمایه و همچنین اشغال فضای زیاد برای ذخیره سازی و بروز نقصهایی در محصولات میشود. دومین ضعف مربوط به عدم تنوع در محصولات و عدم انطباق آن ها با ترجیحات مشتریان می باشد(Holweg, 2007) .
تمرکز اصلی فعالیتهای اوهنو، کاهش هزینه از طریق حذف اتلافات بود. این عقیده بر اساس تجربهی او در کارخانه ی بافندگی اتوماتیک بود. او از این کارخانه به عنوان ” کتاب درسی که جلوی چشمش بود”[۲۲] نام میبرد (Holweg, 2007). اوهنو، جیدوکا[۲۳] یا ” ماشین مستقل”[۲۴] را به عنوان یک بخش اساسی از سیستم تولید تویوتا مطرح کرد. آقای اوهنو در کتابش از جیدوکا (که برگرفته از کارگاه بافندگی آقای ساکیچی تویودا[۲۵] میداند) و JIT (که ادعا میکند از سخنان آقای کیچیرو استنباط کرده است) به عنوان۲ محور اصلی در سیستم تولید تویوتا نام میبرد. به تدریج اوهنو به منظور دستیابی به هدف خود ( تولید کارا در اندازههایی کوچک) در تمام سطوح شرکت تویوتا، به ارائه مفاهیمی چون کانبان به منظور بهبود جریان مواد براساس مفهومJIT[26] همچنین ایجاد رویههایی برای راه اندازی بهتر ماشین آلات پرداخت ( که با معرفی سیستم SMED[27] ازسوی آقای شینگو همراه بود) (Shingo,1981).
بهطور خلاصه باید گفت، تویوتا به تدریج روشهایی را برای ترکیب مزایای تولید انبوه در حجم کم با مقیاس اقتصادی در زمینه تولید وتامین بکار گرفته و برای پیادهسازی و اجرای آن زمان قابل توجهی صرف نموده است. ممکن است کسی بیان کند که اوهنو در سال ۱۹۴۸ به یکباره یک مفهوم تولیدی جدید را “اختراع کرده” است، ولی حقیقت این است که کار اوهنو حاصل چرخههایی تکراری و مستمر یادگیری میباشد که در طی چند دهه به بار نشسته است. بنابراین فعالیتهای او در این زمینه، بیش از هر چیزی به عنوان ” قابلیتهای حاصل از یادگیری پویا”[۲۸] مطرح میباشد(Holweg, 2007).
فوجیموتو[۲۹] در رابطه با تکامل سیستم تولید تویوتا، اظهار میدارد:
سیستم تولید تویوتا، عناصر متنوعی از سیستم تولید فورد را گزینش نموده و آن ها را با ایدههای نوین خود ترکیب کرد. در نظر گرفتن TPS به عنوان یک ” اختراع محض” از سوی متخصصان ژاپنی، یک افسانه میباشد. بنابراین سیستم تولید تویوتا، نه کاملا ابتکاری و نه بکلی تقلیدی میباشد، در واقع، این سیستم اساسا یک ” ترکیب “[۳۰] میباشد.(Altshuler & Anderson,1984).
۲- ۱۲-۲ مرحلهی توجه غرب به بررسی شیوه تولید ژاپنی
سیستم تولید ناب به دو دلیل عمده تا قبل از دهه ۱۹۷۰ در خارج از ژاپن مورد توجه قرار نگرفته و پیاده سازی و اجرای آن با مشکلاتی مواجه بوده است.
دلیل اول، به روند تدریجی ایجاد سیستم تولید ناب و به عبارتی مفهومی بودن این جریان برمیگردد، بهطوریکه سیستم تولید تویوتا تا سال ۱۹۶۵(حتی در داخل ژاپن) به طور رسمی مستندسازی نشده بود. همانطوری که ربرت هال[۳۱] بیان میکند: ” تویوتا به طور ضمنی آموزش میدهد، آن ها در قالب عبارات نمیتوانند بیان کنند که چه کاری انجام میدهند".
دلیل دوم به عدم احساس نیاز تولیدکنندگان غربی به مقولهی رقابت با ژاپن باز میگردد. تا اینکه بحران نفت سبب افزایش شدید واردات محصولات ژاپنی به بازارهای غرب شد و تولید کنندگان داخلی از این ناحیه متضرر شدند. در این راستا IMVP[32] ، به عنوان یک برنامه تحقیقاتی به منظور بررسی آیندهی صنعت اتومبیل جهان در سال ۱۹۷۹ در قالب مطالعات ۵ ساله با محوریت دانشگاه ام آی تی آغاز شد. در سال ۱۹۸۴، نتایج تحقیقاتی مهمی در کتابی تحت عنوان ” آیندهی صنعت اتومبیل”[۳۳] منتشر شد که به بررسی دلایل وجود مزیت رقابتی در سیستمهای تولید ژاپنی می پرداخت(Altshuler & Anderson, 1984). البته باید ذکر کرد که کتاب مزبور به طور دقیق و مفصلی به تحقیق درباره “پدیده ژاپنی”[۳۴] نپرداخته و به منظور بررسی دلایل وجود مزیت رقابتی تولیدات ژاپنی، به جنبههای سیاسی[۳۵] و بازرگانی(روندهای بلندمدت، نرخ ارز، نرخ دستمزد، سیاستهای دولتی و بازرگانی) این پدیده توجه بیشتری نموده است. این کتاب زمینهی خوبی برای انجام تحقیقات بیشتر و دقیقتر در مورد این موضوع را در میان متخصصان فراهم کرد.
در سال ۱۹۹۰، کتاب “ماشینی که جهان را تغییر داد”[۳۶] انتشار یافت(Womack & Jones, 1990). انتشار این کتاب سبب ایجاد جرقه برای انجام تحقیقاتی در مورد پیادهسازی فعالیتهای نابی در دیگر بخشها و صنایع شد. به طورکلی میتوان گفت که برنامه IMVP، در چهار فاز دنبال شد(Holweg, 2007).
فاز اول به توصیف فاصلهی موجود میان جهان غرب و ژاپن می پردازد. فاز دوم با انجام توافقی میان جنرال موتور و تویوتا آغاز شد و به “سنجش میزان فاصله در عملکرد”[۳۷]پرداخت. در فازهای سوم و چهارم (۲۰۰۱- ۱۹۹۰ و۲۰۰۱ تا کنون) استفاده از تولید ناب در زنجیره تامین و روابط با تامینکننده گسترش یافته و همچنین بکارگیری و ترکیب تکنولوژی های جدید مانند تجارت الکترونیک در کسب و کار مورد توجه قرارگرفت.
در طول این سالها (تقریبا از۱۹۹۰ به بعد) محققان متعددی از این تیم تحقیقاتی جدا شده و به انجام فعالیتهای نابی در صنایع مختلف پرداختند. برای مثال ووماک، با تشکیل موسسهی LEI[38] به ترویج پیادهسازی تفکر ناب در صنایع مختلف پرداخته و جونز نیز در سال ۱۹۸۹ به دانشگاه کاردیف[۳۹] ملحق شد. او در این مرکز تحقیقاتی، سازمان ناب را با مشارکت پیتر هاینز[۴۰] در سال ۱۹۹۴ سازمان داد و تحقیقاتی راجع به اتخاذ اصول نابی در دامنهی وسیعی از بخشها مانند توزیع ماشین، خرده فروشی خواروبار و مراقبتهای پزشکی انجام داد. تمرکز اصلی کارهای جونز و ووماک بر پیادهسازی عملیات نابی قرار داشت(Womack & Jones, 1996b). برای مثال، دان جونز خاطر نشان می کند: “ما همه چیز را در مورد نابی میدانیم، اما نمیتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که چطور میتوانیم از حالت فعلی به حالت نابی برسیم؟"(Holweg, 2007).
خلاصه اینکه با بازبینی نحوهی شکل یافتن و ترویج مفهوم تولید ناب، پرده از حقایقی در رابطه با چگونگی[۴۱] و همینطور زمان صرف شده[۴۲] برای اتخاذ این فعالیتهای پیچیده صنعتی، برداشته میشود. پس مقولهی نابی از همان ابتدا با چالشهایی در رابطه با فهم و سپس بکارگیری آن مواجه بوده است. چالشهایی که عمدتا ریشه در دو مورد زیر دارند:
- اول اینکه، مفهوم ناب بهخودی خود یک ابتکار یکباره[۴۳] نبوده است بلکه پیامدی از یک فرایند یادگیری پویا میباشد که برگرفته از فعالیتهای نشات گرفته از بخشهای اتوموبیلسازی و نساجی در پاسخ به اقتضائات محیطی صنعت ژاپن در زمان مربوطه میباشند( .(Fujimoto, 1999همینطور، سیستم تولید تویوتا، تا سال ۱۹۶۵-۱۹۷۰ (درژاپن) و سال ۱۹۷۷ (در انگلیس)، بطور رسمی مستندسازی نشده بودند.
- دوم اینکه، در حالیکه توجه جوامع علمی به تکنیکهای تولیدی ژاپنی در طول سالهای ۱۹۷۷-۱۹۸۳با انتشاراتی متعددی در رابطه با سیستم تولید ژاپنی و سسیتم JIT به اوج خود رسیده بود اما ازسوی تولیدکنندگان غربی چندان مورد توجه واقع نشد. دلیل عمده در پس چنین غفلتی را میتوان به عدم نگرانی تولیدکنندگان غربی برای رقابت با محصولات ژاپنی دانست، تا اینکه بحران نفت سبب افزایش قابلتوجه در واردات محصولات ژاپنی شد که در نتیجه تهدیدی برای تولیدکنندگان داخلی به حساب آمد.
اما با وجود اظهار نظرهای مکرر محققین پیشگام در برتر دانستن عملکرد سیستم تولید ژاپنی بعنوان دلیل مزیت رقابتی آن ها نسبت به تولیدکنندگان غربی، این موضوع با انکار تولیدکنندگان غربی مواجه شد تا آنکه متدولوژی جامع و دادههای حاصل از برنامه IMVP امکان ایجاد یک مقایسهی نظیر به نظیر را فراهم آورد. همچنین موفقیتهای مشاهده شده از فعالیت کارخانجات ژاپنی درآمریکا[۴۴] این موضوع را تداعی میکندکه عملیات نابی نهتنها عملکرد بهتری را به ارمغان خواهد آورد بلکه همچنین این فعالیتها به طور فرهنگی محدود به ژاپن نخواهد بود و به سازمانها و کشورهای دیگر قابل انتقال نیز خواهد بود.
۲-۱۳ طرح و تشریح مباحث کلی حول حوزه مفهومی و عملیاتی مقوله نابی
هنگام مطالعهی ادبیات مربوط به مفهوم تولید ناب، سلسله پرسشهایی که بطور طبیعی به ذهن انسان خطور میکنند، عبارتند از: ” نابی چه چیزی میباشد؟ چطور میتوان آن را تعریف کرد؟ آن چطور با مفاهیم دیگر مدیریت مرتبط میباشد؟ ناب چه وجه اشتراکی با مفاهیم دیگر مدیریت دارد؟ و هچنین چه تمایزاتی با دیگر مفاهیم مدیریت دارد؟”
در جستجوی پاسخهایی برای این سوالات پی به این موضوع میبریم که یافتن این پاسخها بسیار مشکل میباشد. این موضوع که یک مفهوم مدیریتی مشهوری چون نابی بایستی دارای یک تعریف واضح و مختصری باشد، بسیار منطقی بهنظر میرسد. اما متاسفانه، تعریف تولید ناب بسیار جسته و گریخته و پراکنده میباشد. برخی از مولفان تلاشهایی را در رابطه با ارائه تعریفی برای نابی انجام دادهاند( (Lewis, 2000; Hines et al., 2004; Sah & Ward, 2007. در حالیکه دیگر مولفان فقط به ارائه پرسشهایی در رابطه با اینکه ” آیا این مفهوم به روشنی تعریف شده است یا نه” پرداختهاند.(Dahlgaard-Park, 2006; Engstrom et al., 1996; Lewis, 2000).
سوالی که مطرح میشود اینست که آیا شناسایی یک اعتبار همگرا[۴۵] برای نابی واقعا مهم میباشد- یا اینکه اهمیتی ندارد که ما چطور نابی را تعریف کنیم؟ در این رابطه نظرات متفاوتی وجود دارد.
عدم وجود یک تعریف روشن پیامدهای متعددی را هم برای عملگریان[۴۶] ، که در جستجوی پیادهسازی نابی، و هم برای محققان[۴۷]، که سعی درتصرف ماهیت مفهوم میباشند، در پی خواهد داشت.
این مباحث توسط تعدادی از محققین مورد بررسی قرارگرفتند. فقدان تعریف منجربه بروز مشکلاتی در برقراری ارتباط (Dale & Plunkett, 1991; Boaden, 1997)، ایجاد پیچیدگیهایی در آموزش مفهوم نابی(Boaden, 1997)، مشکلاتی در رابطه با انجام تحقیقاتی در رابطه با مفهوم نابی (Godfrey et al., 1997; Parker, 2003)، و همچنین وجود مشکلاتی در رابطه با تعریف اهداف کلی نابی (Andersson et al., 2006) خواهند شد.
کارلسون و آهلشتروم (۱۹۹۶) خاطر نشان میکنند که فقدان یک تعریف دقیق همچنین موجب بروز مشکلاتی در مشخص کردن اینکه آیا تغییرات ایجاد شده در سازمان منطبق با تولید ناب میباشد یا نه و همچنین بروز مشکلاتی در سنجش اثربخشی خود مفهوم، میشود.
۲-۱۳-۱ اعتبارسنجی مفهوم نابی
هاکمن و واگمن (۱۹۹۵) مفهوم مدیریت کیفیت فراگیر[۴۸] را مورد بازبینی قرار داده و پرسشی با این مضمون که ” آیا واقعا چیزی بعنوان وجود دارد و یا اینکه آیا از آن عمدتا بعنوان بیرقی[۴۹]برای نشان دادن جنگی[۵۰] از تغییرات سازمانی اساسا نامرتبط استفاده میشود". این یک سوال معتبر برای هر مفهومی شبیه به TQM میباشد و در نتیجه LP از این قاعده مستثنی نمیباشد. در پی استدلالهای صورت گرفته توسط هاکمن و واگمن، این پرسش از طریق ارزیابی اعتبار همگرا و اعتبار تمایز[۵۱] بررسی میشود.
هاکمن و واگمن (۱۹۹۵) این دو نوع اعتبار را بصورت زیر تعریف میکنند:
اعتبار همگرا در واقع نقاط اشتراک مشاهده شده (مفروضات و تجویزات و …) میان نسخههای متفاوت از تعاریف و توصیفات بعمل آمده از مفهوم را منعکس میکند.
اعتبار تمایز در واقع به درجهایی که میتوان یک مفهوم را از دیگر مفاهیم سازمانی تمییز داد، اشاره دارد. به عبارت دیگر، اعتبار تمایز به ما بیان میدارد که آیا یک مفهوم در مقایسه با دیگر مفاهیم موجود، ارزش جدیدی را حمل میکند یا نه. در حالیکه اعتبار همگرا به این میپردازد که آیا خود مفهوم واقعا وجود دارد یا نه.
بدین منظور، ازمطالعات انجام شده توسط جاستین پترسون (۲۰۰۹) استفاده میکنیم(Petersson, 2009). این مطالعه، ابتدا به جستجوی مقالات دارای عبارات ” تولید ناب”[۵۲] یا ” ساخت ناب”[۵۳]در عنوان، چکیده یا کلید واژهی آن ها در پایگاههای اطلاعاتی ISI و Scoups پرداخته و سپس از هرکدام از آن ها (پایگاه) ۲۰ مقاله راکه دارای بیشترین استناد[۵۴] بودهاند را برای مطالعات بیشتر انتخاب کرده است. از طریق مطالعهی این مقالات و مقالات دیگر به شناسایی کتابهای تاثیر گذار نیز نائل شده است. در این روش منطق این است که، اهداف و ابزاری که توسط هر مولف بیان شده باشند در تولید ناب اساسیتر میباشند. منطقا، اهداف و مقاصد بیان شده توسط مولفان بایستی یکسان باشند. میزان توافق میان مولفان بیانگر درجهی اعتبار همگرایی میباشد. اگر تولید ناب از این ارزیابی (اعتبار همگرا) موفق بیرون آید سپس در مرحلهی بعد با مقایسهی آن با TQM به ارزیابی اعتبار تمایز میپردازیم. هاکمن و واگمن(۱۹۹۵) با تایید هر دو اعتبار برای مفهوم TQM، آن را مفهوم مناسبی برای مقایسه با LP دانستهاند.
جدول ۲-۲ مشخصه های نابی ذکر شده درکتابهای بازبینی شده را نشان میدهد. مشخصه ها در جدول بر اساس میزان فراوانی مرتب شدهاند.
جدول ۲-۲ ، نمایشی از مشخصه های نسبت داده شده به تولید ناب (Pettersen, 2009)
اهداف نابی | |||||||||
کاهش هزینه از طریق حذف اتلافات | بهبودکیفیت و بهرهوری | حذف اتلاف و کاهش هزینه | کاهش هزینه | فعالیتهای تولیدی مستحکم | تمرکز بر مشتری (کیفیت بالا، هزینه پایین، زمان کوتاه) |
کاهش سطح اتلاف و بهبود ارزش |
جریان تک محصولی |